.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
شب به گلستان تنها منتظرت بودم .
باده ی نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم. منتظرت بودم .(2)
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم. منتظرت بودم .(2)
بودم همه شب دیده به ره
تا به سحر گاه
ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راه
غمها به سر آمد زنگ غم دوران
از دل بزدودم.
منتظرت بودم .منتظرت بودم .(2)
پیش دلها شاد و شیدا می خرامید آن
قامت موزونت
فتنه ی دوران دیده ی تو از دل و جان من شده مفتونت
در آن عشق و جنون مفتون تو بودم
اکنون از دل من بشنو تو سرودم .
منتظرت بودم منتظرت بودم .(2)
.هیچ نظری برای این پست ثبت نشده است
ارسال نظر