ریتم آهنگ

معماري يك رمان

معماري يك رمان

رمان سنگ صبور آخرين كتاب و در واقع آخرين رمان صادق چوبك است. بعد از آن ديگر چيزي ننوشت.

      اين كتاب از چند جهت اهميت دارد. اولاً كه براي اولين بار در ادبيات داستاني و در رمان فارسي نويسنده از چند راوي استفاده كرده ـ شگردي كه بارها در رمان‌هاي فرنگي از آن استفاده شده كه نمونة اعلايش « گوربه‌گور» اثر فاكنر است. درواقع چوبك روي گُردة رمان «گوربه‌گور» ساختار روايي سنگ صبور را بنا کرده است . «گوربه‌گور» داستان مادري است رو به مرگ که اعضاي خانواده‌اش يك‌به‌يك موقعيت خود را نسبت به مادر روايت مي‌كنند. منتها فاكنر هيچ‌جا از زبان تشريحي استفاده نمي‌کند و از منظر راويان توضيح واضحات نمي‌دهد، اما در «سنگ صبور»، چوبك احتمالاً فكر كرده خواننده متوجه موضوع نمي‌شود و از همين رو بنا را بر تشريح گذاشته است و متأسفانه همين تأکيد و اصرار بر تشريح باعث شده که آن خلوص مضمون و نوع روايتگري از مسير طبيعي و ضروري خود خارج شود و حضور مزاحم نويسنده در ذهن راوي‌هاي متفاوت، جابه‌جا به چشم بخورد؛ به‌طوري که خواننده مي‌تواند سايه دست نويسنده را روي متن روايت ببيند.

  ماجراي داستان در دهه اول و دوم قرن شمسي حاضر در شهر شيرازِ، يعني در دوره زمام‌داري رضا شاه، مي‌گذرد. چوبك در نوجواني بين سال‌هاي 1310 تا 1318، در شيراز زندگي مي‌كرده و شاهد ماجراي كه در حوالي سال 1316 در شيراز اتفاق افتاده، بوده است. در آن سال قاتلي در شيراز زن‌هاي به‌اصطلاح معروفه را مي‌فريفته و با سم سيانور مي‌كشته. اين مرد كه نامش «سيف‌القلم» بوده گويا تبار هندي داشته و چوبك ماجراهاي مربوط به قتل‌هاي او را روايت مي‌کند. يک فصل کامل از رمان به تک‌گويي سيف‌القم و نحوة اجراي قتل‌هايش اختصاص دارد.

چند سر آدم، اعضاي چند خانواده، در اين رمان حضور دارند ‌كه در يك خانة دنگال زندگي مي‌كنند؛ يعني همگي در حقيقت مستأجر هستند. معماري خانه در واقع معماري متعارف خانه‌هاي مردم تهي‌دست و بي‌آينده است كه شامل يك حياط نسبتاً بزرگ است با حوضي در ميان، يك مستراح مشترك، يك شير آب مشترك و اتاق‌هايي کوچک كه دورتادور حياط با يك شمد از حياط مجزا مي‌شوند.

صناعت روايت‌پردازي رمان به اين ترتيب است كه تك‌تك آدم‌هاي داستان روبه‌روي ما مي‌آيند و روايت خود را از آن‌چه بر سر خود يا يكي از اعضاي آن خانه آمده به زبان مي‌آورند و ما فقط صداي آن‌ها را مي‌شنويم. درواقع آن‌ها ما را نمي‌بينند، نبايد هم ببينند، زيرا آن‌ها دارند در خلوت خود حسب‌حال‌شان را براي خودشان واگو مي‌کنند. اما گاهي رشتة اين نحوة روايت‌پردازي از دست نويسنده درمي‌رود، و آدم‌ها چيزهايي را به زبان مي‌آورند، که خودشان مي‌دانند، و طبعاً ضرورتي ندارد که آن‌ها را براي خودشان تکرار کنند، و همين موارد است که از جنس توضيح واضخات است. شايد هم چوبک خوانندة خود را دست‌کم گرفته و خيال کرده است خواننده عمق معناي حرف‌هاي آدم‌ها را درنمي‌يابد.

از جنبه‌هاي مهم ديگر رمان اين است كه چوبك مي‌خواهد آزمايش كند كه چه‌طور مي‌توان در متن رماني صداهاي آدم‌هاي متفاوت را ضبط كرد. البته حدود چهل سال پيش از اين رمان، جمال‌زاده در نخستين مجموعه‌داستان خود «يکي بود يکي نبود» ضبط صداهاي متفاوت را تجربه کرده بود اما نه به کيفيتي که در اثر چوبک مي‌بينيم، چون در اين رمان درواقع لهجه‌هاي گوناگون هم ثبت شده‌اند. درواقع تا پيش از «سنگ صبور» ما در ادبيات فارسي گفت‌وگوي لهجه‌دار نداريم، يا اگر داريم به صورت نوعي عنصر حاشيه‌اي يا چاشني متن است؛ حال آن که در اين رمان لهجه‌هاي بوشهري، شيرازي و حتي لهجه «سيف‌القلم» كه تبار هندي دارد در تمام متن کتاب شنيده مي‌شود.

اين رمان را چوبک به زادگاهش بوشهر تقديم كرده است، و مثل رمان فاكنر ـ «گوربه‌گور» ـ عنوان هريک از راوي‌ها را در صدر هر روايت ثبت شده است، و ساختار نوشتار هم به هيچ‌وجه رسمي و ادبي نيست.

در ميان آدم‌هاي رمان احمدآقا با سوادترين آن‌ها است. او آدمي فرهنگي و ظاهراً اهل قلم است، و از همين رو گاهي لفظ‌قلم حرف مي‌زند، گاهي از ادبيات مي‌گويد و گاهي خودش را شماتت مي‌كند كه چرا در مورد خودش و آدم‌هاي آن خانه چيزي نمي‌نويسد. اما در بين اين آدم‌ها ناپروده‌ترين و نچسب‌‌ترين حرف‌ها از آنِ احمدآقا است؛ به اين دليل كه احمدآقا يك‌جور وجدان يا نماينده فكري نويسنده است و طرز استدلالش بيان‌کنندة وضع نويسنده‌اي است که به روايت خودش اعتماد ندارد. نويسنده فكر كرده اگر آدم‌هاي بي‌سواد، زن‌هاي غرق در خرافات و بچه‌هاي بازي‌گوش روايت خود را بگويند ظاهراً قادر نيستند تصوير زنده‌اي از زندگي به‌دست دهند؛ لذا براي اين‌كه نوري به فضاي تاريک و آکنده از جهل و نكبت وكرم و كثافت زندگي آدم‌ها بتاباند احمدآقا را برگزيده است تا با عقل سليم خود مخاطب، احتمالاً سربه‌هوا را دلالت کند. در حالي كه يكي از موثرترين و مجاب‌کننده‌ترين راوي‌ها بچه كوچك گوهر است که با کودک‌مزاجي خود بخشي از دنياي آشفتة آن خانة بي‌در و پيکر را تصوير مي‌کند. اوطبعاً فاقد قدرت استدلال است و در رفتارش يك نوع سهل‌انگاري كودكانه وجود دارد. حتي وقتي از او سوء استفاده جنسي هم مي‌كنند متوجه مطلب نمي‌شود.
          از همان آغاز در تحليل آثار چوبک صفت ناتورئاليسم در ارتباط با او بکار برده شد. ظاهراً اين صفت را به جهت نمايش شکل افراطي واقعيت و تعريف دقيق و باريک‌بينانة حرکات و سکنات افراد داستاني و مشاهدة ظريف فضاي زندگي در آثار چوبک پيش کشيده‌اند. راست اين است که تأکيد چوبک بر غرايز و اميال طبيعي آدم‌ها کاملاً مشهود است. اما ناتورئاليسم زولا ـ بنيان‌گذار اين اصطلاح در ادبيات فرانسه ـ چندان ربطي به آثار چوبک ندارد. زولا مسئله را به نژاد و تأثير محيط مربوط مي‌داند، و نمايش قدرت محض طبيعت در آثار او نظرگير است. نمايش نکبت و کثافت ـ آن‌چه از آن به «رآليسم سياه» مي‌توان تعبير کرد ـ يعني آن‌چه در نوشته‌هاي چوبک، از جمله و به‌ويژه در رمان «سنگ صبور» به صورت مؤکد جلوه‌گر است با ناتورئاليسم فلسفي زولا وجه شباهتي ندارد.
          درواقع در اين‌جا يک سوال اساسي مطرح است: آيا اين‌همه اشاره به نكبت و كثافت وتباهي و سياه‌کاري از لحاظ اقتضاي رمان قابل توجيه است؟ يا نويسنده اين‌ها را از بيرون به رمان خود تحميل كرده است؟
          منظور اين نيست كه زندگي پديده يا کيفيتي است کاملاً خوشايند و پاکيزه و مشحون از رايحه‌هاي مطبوع و سرمست‌کننده و عاري از هرگونه زشتي و پليدي و شناعت. واقعيت زندگي بسيار بيش از ان‌چه در رمان‌هاي چوبک مي‌توان ديد آکنده از درد و فاجعه و نفرين و نکبت است. اما در همين زندگي، با وجود سياهي‌ها و تباهي‌هاي هول‌آورش، عنصر عشق و شوخي و شور و شعر نيز به وضوح قابل مشاهده است؛ چيزي که در رمان «سنگ صبور» تقريباً اثري از آن‌ها ديده نمي‌شود. واقعيت اين است که نشان دادن كثافت در برابر عشق، خيانت در برابر وفا و ترس در برابر شهامت، بيش‌تر معنا دارد تا نشان دادن يكي از اين‌ها، آن‌هم به شکل افراطي آن. تعادل و انصاف در ادبيات يك اصل است که ناديده گرفتن يا عدم رعايت آن از سوي نويسنده به بحران منجر مي‌شود. بسيار محتمل است که جامعه متعادل و متوازن نباشد اما در نگاه و روايت نويسنده ان‌چه باعث باورپذيري اثر مي‌شود و ما را به عنوان مخاطب برمي‌انگيزد همين تعادل و توازن است؛ چيزي که موجب مي‌گردد ما صداهاي متفاوت را، از منظرهاي گوناگون، بشنويم. اما به عنوان ختم کلام بايد بگوييم که «سنگ صبور» با وجود همة ضعف‌ها و کاستي‌هايش، اثري است نوآورانه و جسورانه که قطعاً به غناي ادبيات داستاني ما افزوده است؛ به‌ويژه اگر آن را از حيث سبک‌شناختي و حساسيت زباني مد نظر قرار دهيم.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”