ریتم آهنگ

تاریخچه عکاسی

تاریخچه عکاسی

تاریخچه عکاسی :

 

پیدایش عکاسی به اتاق تاریک بر می‌گردد. در حقیقت اتاق تاریک منجر به پیدایش عکاسی ودوربین عکاسی شد. اتاق تاریک عبارت است از اتاقی بی هیچ پنجره. هیچ نوری به آن راه ندارد مگر از طریق روزنه‌ای که بر یکی از دیوارهای اتاق تعبیه شده. تصاویر یا چشم‌اندازهای روبروی روزنه به صورت وارونه بر دیوار روبرویش بازتاب می‌یافت. بعضاً نگارگران از تصاویر بازتاب ‌یافته به عنوان الگوی نقاشی‌شان استفاده می‌کردند.

بعدها این اتاق تاریک در ابعاد کوچک‌تر تبدیل شد به دوربین عکاسی. یعنی در برابر روزنه‌ای که وجود داشت ماده حساس به نور قرار می‌دادند تا تصاویر بازتافته ثبت و ضبط شود. در روند تکاملی دوربین، از عدسی ولنز در جایی که روزنه قرار داشت استفاده شد. مواد حساس به نور به فیلم‌های عکاسی امروزین تبدیل شدند که در انواع سیاه و سفید و رنگی (نگاتیو) واسلاید (پوزتیو) موجود است. نگاتیوها طی فرآیند دیگری در آزمایشگاه (لابراتوار) به عکس تبدیل می‌شوند. این روند ادامه یافت تا با پیدایش

دوربین دیجیتال ازحسگری های حساس به نور به جای فیلم استفاده شد و دوربین‌های دیجیتال گسترش چشمگیری یافت اما فیلم‌های عکاسی هنوز جایگاه خود را دارند.

سالها قبل از اینکه عکاسی اختراع شود اساس کار دوربین عکاسی وجود داشت. یک دانشمند مسلمان به نام ابن هیثم در قرن پنجم هجری / یازدم میلادی وسیله ای را به نام جعبه تاریک در مشاهده کسوف استفاده کرده بود.اتاقک تاریک، عبارت بود از جعبه یا اتاقکی که فقط بر روی یکی از سطوح آن روزنه ای ریز، وجود داشت. عبور نور از این روزنه باعث میشد که تصویری نسبتا واضح اما به صورت وارونه در سطح مقابل آن تشکیل شود.

 

این وسیله، طی جنگهای صلیبی به اروپا راه یافت. لئوناردو داوینچی نقاش و نابغه قرن شانزدهم، در یادداشتهای خود خواص اتاقک تاریک را شرح داده است. هم چنین وی آن را کامرا آبسکورا (Camera Obscure) و روزنه ریز آن را نیز پین هول (Pine Hole) نامید.

این وسیله به شدت مورد توجه نقاشان قرار گرفت و تمامی نقاشان بخصوص نقاشان ایتالیایی قرن شانزدهم از آن برای طراحی دقیق منظره ها و ملاحضه دورنمایی صحیح استفاده می کردند، به این ترتیب که کاغذی را بر روی سطح مقابل روزنه قرار می دادند و تصویر شکل گرفته را ترسیم می کردند.

این تصاویر بسیار واقعی و از پرسپکتیو صحیحی برخوردار بود.

در حدود سال ۱۵۰۵ میلادی نیز ژرم کاردان (Jerome Cardan) ریاضی دان ایتالیایی یک عدسی محدب بر روزنه اتاقک تاریک نصب کرد، این کار باعث شد تا تصویر وضوح بیشتری پیدا کند.

اما سیاه شدن املاح نقره در اثر تابش نور به وسیله شیمیدان آلمانی ، شولتز(Schulze) وبه طور اتفاقی کشف شد.

ماجرا از این قرار بود که روزی وقتی شولتز وارد آزمایشگاه شد، متوجه شد برگ درختی بر روی کاغذی که به نیترات نقره و آهک آغشته بود افتاده، بعد از اینکه برگ را از روی کاغذ برداشت متوجه شد که قسمتی که برگ روی آن بوده مثل سایر بخش های کاغذ سیاه نشده است.

این پدیده باعث آغاز فعالیتهای جدیدی برای شناسایی مواد حساس به نور شد.

و اینکه در سال ۱۸۱۹ سرجان هرشل(Sir John Fedric William Herschel) انگلیسی محلول ثبوت را کشف کرد. ماده ای که هرشل به عنوان ماده ثابت کننده تصویر معرفی کرد هیپوسولفیت دوسود نام داشت. کار مهم دیگری که هرشل انجام داد به کاربردن الفاظ منفی (Negative) و مثبت (Positive) درمورد تصاویر بود.

تا اینکه سرانجام بین سالهای ۱۸۲۲ و ۱۸۲۶ یک مخترع فرانسوی به نام نیسفور نی یپس (Joseph Nicephore Niepce) توانست اولین عکس دنیا را ثبت کند.

وی این عکس را در املاک شخصی خود واقغ در دهکده ای به نام سن لودووارن در چند کیلومتری شالن سورسن تهیه کرد.

نی یپس در واقع برای اولین بار مواد حساس را در اتاقک تاریک به کار برد. عکسی که وی تهیه کرد حدود ۸ ساعت بوسیله خورشید نور دیده بود. وی این روش را هلیوگرافی (Heliography) یا ترسیم بوسیله خورشید نامید.

نی یپس در سال ۱۸۲۹ با یک فرانسوی دیگر به نام لویی ژاک مانده داگر (Louis Jacques Monde Daguerre) آشنا شد. او نقاش مرفه و صاحب گالری در پاریس بود و ضمنا تجربه های با ارزشی نیز در زمینه عدسیها و جعبه تاریک داشت.

پس از مرگ نی ئپس ، داگر کار وی را ادامه داد و او پس از چند سال روشی را ابداع کرد که آن را (داگرئوتیپ) نامید.

سالها بعد کلمه فتوگرافی که بوسیله سرجان هرشل و از ترکیب دو کلمه یونانی فتوس (Photo) به معنی نور و گرافوس (graphos) به معنای رسم کردن ابداع شده بود جای آن را گرفت.

در آن زمان عکاسی برای مردم سحر و جادو تلقی می شد تا جایی که تصاویر به دست آمده را آینه حافظه دار نامیده بودند.

در سال ۱۸۳۸ شیمیدان انگلیسی به نام ویلیام هنری فوکس تالبوت (William Henry Fox Talbot) با تهیه تصویر نگاتیو در ابعاد کوچکتر ، بزرگسازی تصویر و به دست آوردن تصویر پوزتیو یا مثبت دو مرحله اصلی را در ظهور عکس تکمیل کرد.

قبل از این عکاسان مجبور بودند سطح حساس را به اندازه شی مورد نظر بسازند. ( فرض کنید اگر قرار بود از یک فیل عکس بگیرند چه دوربینی با چه اندازه ای می خواستند!!)

در آن زمان برای گرفتن عکس مدت و هزینه زیادی صرف میشد .لابراتوارها سیار بودند و حمل و نقل شیشه ها (که عکس ها روی آنها ظهور میشد) بسیار سخت بود.

از طرفی سوژه باید در طول زمان گرفته شدن عکس بدون حرکت میماند! که برای سوژه های جاندار مثل انسان از آپولو (وسیله ای برای شکنجه انسان) استفاده میکردند. با اختراع امولسیون تر یا کلودیون این زمان به ۲-۳ ثانیه تقلیل یافت. بعدها با اختراع امولسیون ژلاتین دار یا امولسیون خشک توسط ریچارد مادوکس (Richard Maddox) این زمان به ۱/۲۵ ثانیه کاهش پیدا کرد.

و اما اشخاص زیادی برای ارتقاء عکاسی تلاش کردند که یکی از معروفترین این افراد جرج ایستمن (George Eastman) بود که تلاش کرد تا عکاسی را در اختیار همگان قرار دهد وی هم چنین بنیانگذار موسسه کداک است.

افراد مهم در توسعه عکاسی

• ابن هیثم – رساله فی صوره الکسوف

• یوهان هاینریش شولتسه – اثبات حساس بودن املاح نقره به نور

• نی یپس

• داگر،لویی مانده – داگروتایپ

• تالبوت ، هنری فاکس – کشف شیوه نگاتیو پزتیو ؛ نگاتیوهای کاغذی

عکاسی در ایران

۳ سال پس از پیدایش عکاسی این هنر-صنعت در زمان قاجار به ایران وارد شد. ناصر الدین شاه به این فن علاقه فراوانی داشت و خود نیز عکاسی می‌کرد. آلبوم خانه کاخ گلستان تعداد بسیاری از عکسهای بسیار قدیمی ایران را در خود دارد

عکاسان پیش کسوت ایران

• مسیو ژول ریشار

• شاهزاده ملک قاسم میرزا

• مسیو کارلیان

• ناصرالدین

• آقا رضا خان اقبال السلطنه

• ژوزف پاپازیان

• آنتوان سوریوگین

نخستین عکاس ایرانی

عکاسی که در میانه ی سال های قرن نوزدهم اختراع شد؛ به سرعت دوران کودکی را پشت سر گذاشت و جاذبه ی سحر انگیز آن روشی شد برای بازنمایی و کشف دنیای پیرامون و ناشناخته ای که دیدار آن خواهندگان بسیاری داشت. پدیده ی نوظهور و حیرت انگیز، خیلی زود حضور خود را در دوردست ترین نقاط عالم گسترش داد و به فاصله ی بسیار کوتاهی در حدود سه سال، پای عکاسی به کشور ایران باز شد.

پس از طی دوران نخستین و پر زحمت عکاسی به روش داگرئو تیپ، از سالهای ۱۸۵۸م/۱۲۷۲ق. به بعد، سالهای رواج جدی و آغاز شکوفایی عکاسی در ایران است. نخستین مرد عکاس ایرانی را برخی پژوهشگران تاریخ عکاسی شاهزاده ملک قاسم میرزا دانسته‌اند که به روش داگروتیپ بر روی صفحه نقره عکاسی می‌‌کرده

است.ناصرالدین شاه قاجار را نیز به سبب علاقه بسیار او به این فن، از آغاز گران ایرانی عکاسی برشمرده اند.وی عکاسی را از عکاسی فرانسوی به نام “فرانسیس کارلهیان ” که به همراه فرخ خان امین الملک برای اموزش و ترویج عکاسی به ایران آورده شد،آموخت. اعتماد السلطنه در کتاب خاطراتش بارها به عکاسی توسط شاه اشاره کرده است. در آلبوم خانه کاخ گلستان نیز عکس‌های بسیاری موجود است که عکسبرداری آنها توسط ناصرالدین شاه انجام گرفته است. آقا رضا عکاس باشی، حسن علی عکاس، آقایوسف عکاس،ایر جلیل الدوله قاجار، ممیرزا احمد صنیع السلطنه، ابوالقاسم ابن محمد تقی نوری، میرزا ابراهیم خان عکاس باشی، آنتوان خان سوریوگین و عبدالله قاجار، از دیگر عکاسان پُرکار و نامدار دوران قاجار به شمار می‌‌آیند که نمونه آثار آنان در میان مجموعه‌های باقیمانده از دوران قاجار و نزد اشخاص، به فراوانی دیده می‌‌شود.*

گروهی دیگرنخستین مرد عکاس ایرانی را ناصرالدین شاه دانسته‌اند که به قصد عکس گرفتن از زنان حرمسرا, مادرش ,مهد علیا،عکاسی را از شخصی فرانسوی به نام “موسیو کارلیان ” که به همراه امین الملک برای گرفتن عکس شاه به ایرانآمده بود، آموخت. اعتماد السلطنه در جایی در کتابخاطراتش می‌‌نویسد:”شاه چند روزی است که عکاسی می‌‌فرمایند”.کتابهای معتبر تارخی، پدر عکاسی ایران را عبدالله قاجار می‌‌دانند. این مرد اولین عکاس مخصوص ناصرالدین شاه بود و عکسهای بسیاری به امضای او موجوداست.

 

ناصرالدین شاه، (۱۸۹۵-۱۸۳۰م/۱۳۱۳-۱۲۴۶ق) چهارمین پادشاه از سلسله قاجار، که شیفته هنرها بود، در واقع، عکاس و مروّج اصلی عکاسی در ایران نیز بشمار می آید. در پرتو توجه و اشتیاق وی به عکاسی و کوشش های نخستین عکاسان ایرانی بود که بسیاری از کاربردهای سودمند این پدیده مدرن قرن نوزدهم، در ایران شناخته و به کار گرفته شد. در سال های نخستِ رواج عکاسی در ایران، حمایت های ناصرالدین شاه از عکاسی، تاثیر قابل توجهی در رشد و گسترش این فن و هنر در ایران داشته است. این موضوع، وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند که بدانیم در پرتو این حمایت ها، سرچشمه های برخی جنبه های کاربردی در عکاسی ایران و جهان نمودار شده است.

ناصرالدین شاه از خیل مشتاقانی بود که آرزوی به تصویر درآوردن جهان در قابی کوچک را در عکاسی امکان پذیر دیده بود.، از این رو سخت شیفته عکاسی شد. نخستین آموزگار او در عکاسی فرانسیس کارلهیان فرانسوی بوده است. شروع فعالیت های مربوط به عکاسی وی بر پایه آلبومهای موجود، از سالهای ۱۲۷۵( هـ ق/ ۱۸۵۸م) است. نخستین عکس های او بیشتر از چهره خود، زنان حرمسرا، غلام بچگان درباری و برخی ساختمانهای کاخ های سلطنتی است. در این عکس ها؛ شاه، اغلب به صورت ایستاده یا نشسته بر صندلی تصویر خود را بر صفحه عکاسی ثبت کرده است. در عکس های زنان، حالت های بسیار خصوصی و گاه گستاخ نیز به چشم می خورد. بخش زیادی از این عکس ها نمایانگر پیگیری او در کار عکسبرداری در طول سالیان دراز سلطنتش است.اغلب این عکس ها بر خود، زیرنویس هایی به خط خود وی دارا هستند. برخی از این زیر نویس ها، بر نکات جالبی در سیر عکاسی وی و همچنین تاریخ عکاسی ایران اشاره دارند. یکی از این زیر نویس ها اشاره ای بر کناره گیری چندین ساله وی از عکاس دارد:

“مدت هفت سال می شود که عکس اندازی را موقوف کرده بودیم تا اینکه در سنه ۳۰۲ تخاقوی ئیل عکس انداختن را در شهرستانک فی شهر ذی القعده شروع کرده، این عکس ها را انداختیم که انشاء الله تعالی بعد از این هم بیندازیم…” ( آلبوم خانه کاخ گلستان آلبوم شماره ۲۱۰)

ناصرالدین شاه، تا آخرین سال عمر خویش به عکاسی اشتغال داشته و کار او جدا از عکس های بسیار زیادی که توسط خود یا به فرمان او تهیه شده است، به عنوان یک حامی و پایه گذار برخی جنبه های گوناگون عکاسی در ایران از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

بر پایه ی منابع نوشتاری و اسناد و آلبومهای باقیمانده از دوران قاجار، به ویژه آلبوم خانه سلطنتی کاخ گلستان در تهران، که بزرگترین مجموعه عکس های مربوط به زندگی در ایران قرن نوزدهم را در خود جای داده است و همچنین تاریخ مصوری از دوران پادشاهان قاجار است، می توان جنبه های حمایتی و تاثیر گذار ناصرالدین شاه را در عکاسی ایران به این گونه شرح داد:

۱- عکاسی مستند و گزارش های تصویری

۲- ترویج اصولی عکاسی و توجه به آموزش این فن در ایران

۳- ابداع لقب عکاسباشی

۴- عکاسی از زنان

۵- ایجاد عکاسخانه به عنوان اداره ای رسمی در دربار

۶- پایه گذاری نوشتن شرح عکس

۷- توجه به گسترش و رواج دانش نظری وفنی و تألیف و چاپ کتاب های مربوط به عکاسی

۸- توسعه عکاسی در میان اشراف و رجال

۹- تأسیس نخستین عکاسخانه عمومی در تهران…

نخستین عکاسی در شب (در ایران)

نخستین عکاسخانه‌ای که توانست در شب عکس برداشته و بر آن تبلیغ بکند عکاسخانه “محمد جعفر خادم” نزدیک چهار راه حسن آباد بود، (تا آن زمان بجز در روز و توسط نور آفتاب گرفتن عکس مقدور نبود). وی با به کار گیری نور مصنوعی چراغ‌های الکتریکی توانست در عکاسخانه خود که تا آن زمان فقط با استفاده از نور روز عکس برداری امکان‌پذیر بود، امکان عکس برداری در محیط بسته عکاسخانه را در روز و شب فراهم کند. عکس برداری به این روش به دلیل به کارگیری نیروی الکتریسیته بسیار گران و تقریباً سه برابر قیمت عکس‌هایی بود که در نور روز گرفته می‌‌شد.*

نخستین کسی که عکس را به روش چاپ نقره‌ای “داگروتیپ”چاپ کرد

نخستین آغاز گران عکاسی در ایران، اروپاییانی از کشورهای روسیه، فرانسه، اتریش و ایتالیا بودند که در مدرسه دارالفنون نیز تدریس می‌‌کردند. عکاسی نیز پس از ۱۸۶۰ در برنامه‌های درسی دارالفنون گنجانده شد. نخستین خارجی که در ایران با روش صفحهٔ نقره عکسبرداری کرد دیپلمات جوان روسی به نام نیکلای پاولوف بود. پس از وی ژول ریشار فرانسوی نیز که در حدود سالهای ۱۸۴۴-۱۸۴۶ به ایران آمد با این روش عکسبرداری کرد و سپس در دارالفنون به تدریس زبان فرانسه پرداخت وی پس از آنکه دین اسلام را برگزید، نام “میرزا رضا خان” را برای خود انتخاب کرد. ” کرشیش” اتریشی معلم توپخانه دارالفنون و فوکتی ایتالیایی نیز از نخستین کسانی بودند که دست به تجربیاتی اندک در عکاسی زدند.

در کتاب المآثروالآثار تالیف محمد حسن خان اعتماد السلطنه که به سال ۱۳۰۷ قمری تالیف یافته است مطلبی با عنوان ترویج علم و عمل عکس به این شرح آمده است که خالی از خطای تاریخی در برشمردن وقایع صحیح تاریخ عکاسی ایران نیست. ” علم عکاسی که از شعب علوم طبیعی است، در این عهد [ناصری] جاوید مهد،رواج گرفته و انتشار یافت.

اگر چه نمونهً آن در اواخر سلطنت مرحوم محمد شاه به دست ریشارخان[!!!؟] سرتیپ، معلم زبان فرانسه و انگلیسی و غیره ارائه شد، اما اصل شیاع و تکمیل این صنعت و انتشار عمل عکس را که مسیو ریشارخان آورده و بر روی صفحه نقره‌ای می‌‌انداختند، اسمش را داگئروتیپ می‌‌گفتند به اسم شخصی است که مخترع آن بود… اینک شمارهً استادان عکاسین و مواقع عکاسخانه‌ها در دارالخلافه طهران تهران و سایر بلاد معظمهً ایران صعوبت واَشکالی به کمال دارد” بدین ترتیب، می‌‌توان گفت که عکاسی در اواخر حکومت محمد شاه قاجار یعنی در سالهای قبل از ۱۲۶۴ قمری که ناصرالدین شاه قاجار به سلطنت رسید به ایران وارد شده است. درست بعد از سه سال که از اختراع عکاسی به روش داگروتیپ در فرانسه گذشته بود، این پدیدهً نوظهور به کشور ایران راه پیدا کرد. عکاسی، پس از به سلطنت رسیدن ناصرالدین شاه با توجه به اشتیاق فراوان شاه، دوران پیشرفت و تعالی خود را تا مرزهای هنر گسترش داد.

 

اولین عکاس خانه عمومی در ایران

در آغاز رواج فن عکاسی در ایران،نخستین عکاسخانه در تهران عکاسخانهً مبارکهً همایونی در کاخ گلستان بود که به فرمان ناصرالدین شاه و برای امور شخصی و دولتی در دربار ایجاد شده بود که همگان به آنجا راه نداشتند. اما پس از چندی نخستین عکاسخانه برای استفاده عموم به فرمان ناصرالدین شاه در تهران تأسیس شد. در روزنامه دولت علیه ایران که به سال ۱۲۸۵ هجری قمری منتشر شده، اعلانی در باره تأسیس این عکاسخانه عمومی به شرح زیر آمده است:

” اعلانات

چون اغلب مردم زیاده از حد مایل و راغب هستند که عکس خود را بیاندازند و در عکاسخانهً مبارکهً دولتی همه کس نمی‌توانست برود و عکس خود را بیاندازد،عکاسباشی “عباسعلی بیگ” آدم خود را، که مدتها در زیر دست او بوده و تربیت شده و در عکاسی کمال مهارت را پیدا کرده بود،قرار گذاشت در خیابان جباخانهً مبارکه(باب همایون کنونی) حجره‌ای ترتیب واسباب عکاسی آماده نماید تا هر کس را میل انداختن عکس خود باشد، درآنجا رفته عکس بیاندازد و قیمت آن هم موقوف به بزرگ و کوچکی عکس است: عکس بزرگ یکی چهار هزار “دینار” است تا دوازده عدد. پس از آن، هر کس زیادتر طالب باشد، یکی سه هزار دینار است، عکسکوچک یکی دوهزار دینار

است تا دوازده عدد. بعد از آن هر کس زیادتر بخواهد، یکی سی “شاهی” است.” از این تاریخ به بعد، گشایش عکاسخانه‌ها در تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران مانند اصفهان، مشهد، شیراز، تبریز و رشت رو به فزونی بوده است چنانکه اعتماد السلطنه در کتاب المآثر والآثار که تاریخ چهل سال فعالیت‌های سیاسی،فرهنگی و اجتماعی دوران ناصری را در بر دارد، تعداد عکاسخانه‌ها و استادان عکاسی را در تهران و سایر بلاد ایران بسیار زیاد و خارج از حد شمارش، نوشته است.

اولین عکاس خانه عمومی در ایران دردوران رواج صنعت عکاسی در ایران، تنها عکاسخانه تهران عکاسخانهً مبارکهً دولتی بود و همگان به آنجا راه نداشتند.

دربارهً نخستین عکاسخانه تهران روایت دیگری نیز در کتاب دارالخلافه تهران و تهران قدیم ذکر شده است بدین شرح که: نخستین عکاسخانهً تهران در خیابان علاءالدوله گشایش یافت و متعلق به روسی خان بود و بعد از وی فردی به نام ” ماشاءالله ” اقدام به برپایی عکاسخانه‌ای در بازار بین الحرمین نمود که به عکاسخانهً بین الحرمین ماشاءالله شهرت داشت. روسی خان که نخستین عکاسخانه عمومی را در تهران دایر نمود اسم اصلی اش مهدی و مدتها شاگرد ” میرزا عبدالله قاجار” بود و بعد از فوت مظفرالدین شاه و در آغاز سلطنت محمد علی شاه مدتی نیز ریاست بخش عکاسی مدرسهً دارالفنون را بر عهده داشت.

 

نمونه هایی از کارت‌پستال‌های تاریخی

نخستین عکاسان زن ایرانی

نخستین عکاسان زن ایرانی را باید در میان زنان حرمسرای ناصرالدین شاه قاجار که خود شیفته این فن بود جستجو کرد. در برخی از آلبوم‌های ناصری که در آلبوم خانه کاخ گلستان موجود است، آثاری از این زنان عکاس که به طور تفننی به عکاسی می‌‌پرداخته‌اند دیده می‌‌شود. اما نخستین زن ایرانی که به صراحت بر عکاسی او اشاره رفته، عزت ملک خانم ملقب به “اشرف السلطنه” همسر محمد حسن خان اعتمادالسلطنه وزیر انطباعات دوران ناصری است که عکاسی را از “شاهزاده محمدمیرزا” پسر عموی خود فرا گرفته است. اعتمادالسلطنه در کتاب ارزشمند خود، روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه که شامل وقایع چهل سال زندگی پر ماجرای وی در دربار ناصرالدین

شاه است، بارها به عکاسی وی اشاره کرده است. شرح روشنگری را نیز یکی از بستگان اشرف السلطنه در مقدمه چاپ‌های بعدی این کتاب در معرفی اشرف السلطنه و فعالیت‌های او از جمله عکاسی نوشته است. از دیگر عکاسان زن ایرانی می‌‌توان به زنان خانواده معیر الممالک اشاره کرد که به لحاظ آشنایی معیر و دارا بودن عکاسخانه‌ای مجهز در منزل شخصی امکان عکسبرداری توسط زنان وی فراهم بوده است.

دو تن از زنان دوران ناصری نیز به نام‌های فاطمه سلطان خانم همسر میرزا حسنعلی عکاس و عُذرا خانم همسر آقا یوسف عکاس که از عکاس باشی‌های شاه بوده‌اند به عکاسی می‌‌پرداخته اند. همسر و دختر آنتوان خان سوریوگین، عکاس نامدار دوران ناصری تا رضا شاه را نیز باید در شمار نخستین زنان عکاس در ایران نیاورد.

نخستین عکاس آثار تاریخی ایران

لوئیجی پشه سرهنگی از اهالی “ناپل”ایتالیا و معلم پیاده نظام ارتش ایران که خود عکاسی پرشور و شوق بود، در ۱۸۴۸ به ایران مهاجرت کرد تا فرماندهی کل قوای پیاده نظام ایران را بر عهده گیرد. وی در مارس ۱۸۶۱ در نامه‌ای به ” کنت کاوور ” ضمن درخواست بازگشت به ایتالیا خاطر نشان کرد که ” آلبومی از جالبترین آثار آثار تاریخی ایران که تا کنون کسی از آنها عکس نگرفته و نگارنده اولین کسی بوده که فکر آن به خاطرش خطور کرده ” تهیه نموده است. در ژانویه همان سال، ” پشِه ” نسخهً دیگری

از آلبوم را برای ” ویلیام اول ” پادشاه پروس فرستاد. تا کنون تصور می‌‌شد ” پشِه” که شامل نخستین عکسهای مستند مربوط به ایران است مفقود شده است. اما اخیراً آلبومی شامل پنجاه قطعه عکس، که عناوینی به زبان ایتالیایی با خطی بسیار خوش در حاشیهً آن نوشته شده، در یک مجموعهً شخصی در رم یافت شد و اعتقاد بر این است که این همان آلبومی است که ” پشِه ” برای” کنت کاوور ” فرستاده بود. آلبوم دیگری نیز در ۱۹۷۷ به موزهً هنر کالن شهر نیویورک اهدا شده که شامل ۷۵ قطعه عکس است که با روشهای چاپ سپیاتون سالت و آلبومین تهیه شده است (امضای پشِه روی بیش از یک سوم نگاتیوها دیده می‌‌شود). این آلبوم احتمالاً همان آلبومی است که او برای ” ویلیام اول ” پادشاه پروس فرستاده بود.

وی نخستین عکس‌ها را به روش کلودیون تر از آثار باستانی تخت جمشید و برخی مناظر شیراز گرفته است. پشه این عکس‌ها را با هزینه خود و در سفری که به فوریت ” به طرز چاپاری” به شیراز رفته گرفته و در آلبومی به ناصرالدین شاه قاجار اهدا کرده است. این آلبوم که قدیم‌ترین آلبوم موجود در آلبوم خانه کاخ گلستان است نمونه‌های دیگری نیز در کتابخانه‌های مشهور دنیا دارد. آلبوم پشه از جهات بسیاری قابل اهمیت است. این آلبوم اولین گزارش تصویری و نخستین عکس‌های مستند و اولین عکس‌ها از آثار باستانی را در خود جای داده است .*

نخستین انجمن عکاسی

از جمله مهم‌ترین و چشمگیرترین فعالیتها در زمینهً عکاسی در ایران، تاًسیس انجمن عکاسی آبادان در سال ۱۳۳۷ است. این اقدام، اولین گام برای ایجاد کانون فعالیت سازمان یافتهً عکاسی در ایران بود که سعی در پرورش ذوق علاقه مندان به عکاسی در قالب سازمانی دولتی (شرکت ملی نفت ایران)داشت.

نخستین مقاله در مورد هنر عکاسی به زبان فارسی

در سال ۱۳۱۹ هجری قمری یعنی حدود شصت سال بعد از پیدایش هنر عکاسی در ایران، برای اولین بار مقاله‌ای تحت عنوان آقا احمد ما عکاسی می‌‌کند در کتابی به نام سفینهً طالبی که به کتاب احمد معروف است، توسط ” عبدالرحیم بن ابوطالب نجار تبریزی” چاپ و منتشر شد که به زبانی ساده و همه فهم، نکات علمی و فنی عکاسی را به شکلی که در آن زمان رایج بود در قالبی داستان گونه تشریح می‌‌نمود.

در قسمتی از این مقاله آمده است: ” احمد آنها را استمالت می کند که روی کرسی بنشاند و عکس بردارد. هیچکدام راضی نمی‌شدند … بالاخره، ماهرخ راضی شده به کرسی نشست. احمد گفت حرکت نکن … و بعد رفت سرپوش ماهوت دستگاه عکاسی را برداشت و نگاه کرد که ماهرخ چطور نشسته است. بعد یکدفعه پایش را به زمین زد و دستش را تکان داد و همان طور سر پوشیده صدا نمود: خانم آرام باش مرا معطل نکن. ماهرخ گفت: من حرکت نمی‌کنم. احمد گفت دروغ می‌‌گویی. تا ماهرخ این حرف قبیح را از برادرش شنید از کرس پایین آمد و تغیر نمود که احمد چرا نسبت دروغگویی به من داد … احمد گفت: چون ماهرخ را از همه زیاده دوست دارم،

می‌‌خواستم عکس او را بردارم و نشاندم به کرسی رفتم نگاه بکنم دیدم معلق نشست … و عمل مرا ضایع کرد…”. در اینجا نویسنده این مقاله در تشریح دوربین عکاسی، آن را چنین توصیف نمود: ” دستگاه عکاسی که کامیراوبسکور باشد قوطی مربعی است نصفش ثابت و نصف دیگرش را به واسطهً پرده های فنری می‌‌شود قصیر و طویل نمود. در سر سه پایه منصوب است. داخل آن را رنگ سیاه زده‌اند و از تابش روشنایی محفوظ میدارند. شیشهً مدوری در منظرهً آن نسب شده است، سرپوشی و پیچی دارد که به واسطه آن شیشه را قبض و بسط می‌‌دهند آن را شیشه جامعه گویند. ذرات شعاع جمع شده منکسراً به شیشهً جاذبه که در مقطع اندرونی قوطی مربع

است، می‌‌رسد و در آنجا صورت می‌‌بندد … “. این مقاله به تحقیق اولین مقاله‌ای است که به زبان فارسی نوشته شده و دارای جنبهً آموزشی می‌‌باشد و چهارده سال پس از انتشار آن، یعنی در سال ۱۳۱۳ هجری قمری اولین کتاب علمی و آموزشی توسط مسیو پاپاریان انتشار یافت که طی آن تشریح فنی کاملی از وسائل و تکنیکهای عکاسی و ظهور فیلم و چاپ عکس به دست آمده و از نظر تاریخی برای کسانی که بخواهند دربارهً تاریخ عکاسی ایران مطالعه و تحقیق نمایند جالب و با ارزش است

عکاسی و هنر

ما این سوال را بارها و بارها شنیده ایم که آیا عکاسی می تواند در ذات خود ، هنر محسوب شود؟ و شاهد رسالات و مقالات زیادی در رد یا تایید این نظر هستیم.ایراد و استدلال نخست در رد این نظر اینست که به نظر می رسد در عکاسی یک پروسه مکانیکی قسمت عمده کار را بر عهده دارد که عکاس قادر به افزودن چیزی جز مقداری دستکاری در چاپ عکس ، به آن نیست.( و این هم در صورتی است که عکاس خود چاپ عکس را در تاریکخانه اش انجام دهد. برای مثال عکاسان جنگ جهانی دوم که آثار تامل برانگیزی هم خلق کردند تنها لحظه ها را شکار و فیلم ها را برای ظهور و چاپ به لابراتوار هایی خارج از مهلکه ارسال می کردند و خود معمولا تصور دقیقی از نتیجه کار- اگر نتیجه ای وجود می داشت – نداشتند)

عکاسی پدیده ای است که می آموزد، اطلاع رسانی می کند و به مرور و ثبت خاطرات می پردازد و همچنین به بخش جدایی نا پذیر از زندگی انسان امروزی در آمده است . بدون شک هر عکس با هر گونه گرایش و کاربردی دارای یک سری ارزش های بصری است، برخی از آنها نکته هایی را در خود نهفته دارند که تنها می توان از طریق مکاشفه دست به راز گشایی شان زد و زوایای پنهان آن را نمودار ساخت. همه عکس ها با خود نشانه هایی دارند، حتی ضعیف ترین آنها که توسط عکاسان علاقمند و مبتدی تهیه شده اند. این عکس ها بدلیل اینکه حداقل اطلاعاتی بصری را در خود دارند دارای اهمیت هستند.

هر اثر هنری با مخاطبینش کامل می شود و خلق هر اثری بدون داشتن مخاطب معنایی نخواهد داشت.

در پروسه تولید یک اثر هنری ، هنرمند و مخاطب از مولفه های لازم آن محسوب می شوند که در سه راس یک مثلث قرار دارند . با حذف هنرمند در حقیقت هیچ اثر هنری تولید نخواهد شد و با کنار گذاشتن مخاطب نیز اثر هنری به تولیدی بی مصرف تبدیل شده و خود رو به نابودی خواهد رفت.

تحلیل و نقد عکس پیوند میان اثر، هنرمند و مخاطب را ایجاد می کند که موجب بر خورداری بیشتر مخاطب از برخی اندیشه های ذهنی و پیچیدگی های موضوعی عکس ها می شود. لذا هر حرکتی در جهت درک، ارزشیابی و شناخت بیشتر مخاطب از یک اثر هنری مهم و دارای ارزش است. هر چند بهترین تفسیر و برداشت ها را خود تصویر می سازد و آنها بایستی خود سخن بگویند، لیکن بررسی و تحلیل جامع در معنی و محتوای عکس ها و همچنین بررسی ساختار زیبایی شناسی آنها می تواند درک و شناخت مخاطب را بیشتر کند. پرداختن به فضای درون عکس ها که ممکن است مضامین واقعی, فرا واقعی, شاعرانه, رویاگونه و یا فلسفی داشته باشند از مواردی است که در تجزیه و تحلیل عکس ها مورد توجه و بررسی قرار می گیرد.

معمولا در تحلیل یک عکس علاوه بر پرداختن به محتوای هنری و جنبه های فنی و تکنیکی آن می توان جنبه های کاربردی، تاریخی، روانشناختی و اجتماعی آن را نیز مورد بررسی قرار داد.

هرچند در نقد و تحلیل عکس ها هیچ فرمول و روش خاص و تعریف شده ای وجود ندارد و نویسنده هر بار با خلاقیت های نوشتاری سعی در بیان متفاوت تحلیل های خود دارد، لیکن نمی تواند یک سری قواعد مرسوم را نیز نادیده بگیرد. از آنجا که درک و دریافت محتوای عکس ها تابع دیدن , مطالعه , مکاشفه و تجربه است، یک تحلیل گر خود بایستی به دانش آن مجهز باشد.

یک تحلیل گر هم در فرم و هم در معنای عکس کاوش می کند و جنبه های گوناگون ساختاری و محتوای اثر را مورد تحلیل قرار می دهد.

نویسندگانی که عالمانه و منصفانه به تحلیل, تفسیر و نقد عکس ها می پردازند، در حقیقت شکاف میان نظریات عکاس و مخاطب را پر می کنند. این نکته نیز دارای اهمیت است که هر مخاطبی با توجه به سواد بصری، دانش و باور شخصی اش از لحن بیان و ساختار فرمی و محتوایی عکس ها می تواند برداشت خاص خودش را داشته باشد و طبیعی است که هر چه مخاطب دارای تجربه، اطلاعات و همچنین رابطه نزدیکی با عکاسی داشته باشد راحت تر می تواند با این عکس ها به عنوان یک شکل هنری ارتباط برقرار کند.

پرداختن به مقوله نقد و تحلیل عکس می تواند مخاطب را از تردیدها و سرگردانی برهاند. او انتظار دارد با مطالعه متون نوشتاری درباره عکس ها افزون بر اطلاعات بصری، درون آنها به آگاهی های دیگری هم دست یابد و بیان کنایی و پنهان موضوع را به صورت شفاف تری جستجو نموده و با درک ارزشهای زیبایی شناختی آن به بر داشت دلپذیری برسد.

با توجه به اینکه برخی از عکس ها می توانند در برابر تنوع تفسیر ها و تعبیر ها قرار گیرند، منتقد یا تحلیل گر می تواند با پرداختن به این بحث ها، فضائی قابل درک و علمی از این رسانه ایجاد کند که در کنار آن خلاقیت و استعداد های نو نیز شناخته شوند.

منتقدان یا کسانی که به جوانب گوناگون یک عکس می پردازند بایستی به این نکته نیز واقف باشند که به همان گونه که هر عکس مخاطب خاص خود را دارد، یکی ممکن است ارتباط بیشتری با آن بر قرار کند و دیگری ارتباط کمتر، یک نقد و تحلیل هم می تواند نظریات متفاوتی را بر انگیزاند. شخصی ممکن است با نظر نویسنده موافق و دیگری مخالف باشد و یا برخی دیگر تنها بخش هایی از اظهارات و نظریات منتقد را بپذیرند که در اینجا علمی بر خورد کردن ، همه جانبه گری و منصفانه قضاوت کردن می تواند در جذب مخاطب نیز موثر باشد و از طرفی ارزش و جایگاه نقد نیز به روشنی مشخص خواهد شد و مخاطبین نیز از آن استقبال خواهند کرد.

عکاسی دیجیتال

استفاده از دوربین دیجیتال در بین عکاسان آماتور و حرفه‌ای هر دو رواج یافته است. آماتورها به خاطر سهولت استفاده و کم شدن هزینه‌ها به دلیل عدم نیاز به فیلم از آن بهره می‌‌گیرند اما حرفه ای‌ها خصوصا خبرنگاران عکاس دلایل دیگری برای استفاده از دوربین دیجیتال دارند.سرعت عمل در انتقال تصاویر به رسانه‌ای که برای آن کار می‌کنند به دلیل حذف مراحل ظهور و چاپ و ادیت یا ویرایش سریع آن در رایانه از مهم‌ترین این دلایل است. درصد کمی از آماتورها هنوز از فیلم استفاده می‌کنند اما بسیاری از حرفه ای‌ها آن جا که نیاز به انتقال سریع تصاویر ندارند فیلم را ترجیح می‌‌دهند. به اعتقاد ایشان هنوز حسگرهای دیجیتال نمی‌تواند همهٔ کیفتی را که فیلم منتقل می‌کند عرضه کنند و نقایصی در این خصوص وجود دارد. اما با تحول سریع و چشمگیری که در عرصه دیجیتال شاهدیم این فاصله به سرعت رو به کاهش است .

معرفی هنرمند

۱٫هلمت نیوتن عکاسى است که در سال ۱۹۶۶ در زمانى که به شنا علاقه خاصى داشت عکاسى از بین رفته در شاخه مد را مجدد در مجله معتبر کویین زنده کرد. تمام تصاویرى که وى مى گرفت، از زنانى بود که لباس هاى مختلف آن زمان را در سالن مد به تن داشتند و یا روى زمین یا کنار پنجره ایفاى نقش مى کردند. برخى عکاسى او را یک زهر به تمام معنا توصیف مى کنند و زنان با انتقاد از شیوه به تصویر کشیدن ابزارى قشر خود نیوتن را یک موجود تنفرانگیز مى دانند. برخى از کارشناسان این نوع عکاسى را خطى بین مد و عکاسى نا مناسب مى دانند و معتقدند هلمت نیوتن مى توانسته در طول دوران عکاسى اش از هوش سرشارى که در این بخش داشت بهتر استفاده کند در حالى که وى این هوش را در جایى هزینه کرده که خوشایند کارشناسان و علاقه مندان به هنر عکاسى نیست. او تا سال مرگش در ۸۲ سالگى که سال گذشته در اثر تصادف روى داد به عنوان پادشاه عکاسى نا مناسب شناخته شده بود. نیوتن عکاسى بود که هیچگاه نقطه واقعى و اوج اثر را به تصویر نکشید و تنها به موضوعات پوچ پرداخت.

عکس هاى او همگى در زمره تصاویرى بود که افرادى سطحى نگر از آن استقبال مى کردند و آن را مى خریدند. او در مجله گمبلر و تعدادى از مجلات زرد معروف دنیا کار مى کرد. به اعتقاد دیوید بیلى یکى از منتقدان نیوتن عکاسى او در پاره اى اوقات بسیار ابتدایى و بد بود. عکاسان امروزه در زمینه مد بیشتر از ایده ها و طرح هاى یکدیگر استفاده مى کنند و به همین دلیل این نوع عکاسى امروزه در جهان با یکدیگر مشابهت دارد و نوآورى در آنها دیده نمى شود.

اما با این حال هلمت در این نوع عکاسى مانند دیگران کار نمى کرد و طرح هاى نویى ارائه مى داد با اینکه در بسیارى موارد عکس هایى که او گرفته مورد انتقاد قرار مى گیرد. نیوتن در مصاحبه اى در سال ها پیش با انتقاد از اسم هنر بر حرفه عکاسى گفت: برخى از مردم عکاسى را هنر مى دانند اما من کلمه هنر را لغتى ناشایست براى این حرفه مهم مى دانم که سبب مى شود با اطلاق کلمه هنر به آن تمام حس درونى اش کشته شود. من عکاسى نمى کنم، بلکه گلوله اى آماده شلیکم.

نیوتن جزء نخستین عکاسانى است که مدل هایش را به ساحل برده و در میان شن ها تصاویرى از آنان به ثبت رسانده که تابش نور خورشید و بازتاب آن بر شن هاى ساحل ها به این تصاویر ویژگى هاى خاصى داده است. یکى از مدل هاى وى ماریا هلوین با یادآورى دوره جوانى که به عنوان مدل فعالیت داشت مى گوید: نیوتن انسانى سخت کوش بود و براى عکاسى ساعت ها وقت مى گذاشت و تصاویرى که خلق مى کرد دقیقاً همان هایى بود که در فکر داشت و مى خواست ثبت کند. نیوتن در

نخستین سال هاى عکاسى در سال ۱۹۳۲ یک جعبه دوربین وولورث خریدارى کرد و از سن ۱۲ سالگى عکاسى را آغاز کرد. وى در عکس هایش از مدل ها به رنگ پوست آنها توجه داشت و تلاش مى کرد به سبب نوع انعکاس نور بر رنگین پوستان از آنها بیش از دیگران بهره گیرد. او در این تصویربردارى توانسته به موضوع مرگ نیز بپردازد و با بى رنگ و مسخ کردن چهر ه هاى مورد نظرش این موضوع به وضوح در عکس هایش قابل لمس است. به اعتقاد برخى از منتقدان این عکاس مدل نیوتن داراى یک مشکل روحى بوده که این در عکاسى وى قابل مشاهده است. او بسیارى از پروژه هاى عکاسى اش را رها کرده و در همان حال به سراغ مدل دیگرى رفته و پروژه دیگرى را آغاز کرده است. او در عکاسى اش حاضر به هیچ نوع هزینه کردنى نبود و به گفته بیلى همیشه تصور مى کرد بهترین طراح و کارگردان براى خلق تصاویرش دوربین است. همسر نیوتن در مورد وى مى گوید: هلمت مردى دوست داشتنى بود و جاى خالى اش در زندگى به وضوح مشخص است. او به هیچ کس شباهت نداشت. او به

عکاسى عشق مى ورزید و با آزادى کامل هر آنچه را که مى خواست بدون هیچ ابا و ترس یا تصور از نگاه انتقادى به تصویر مى کشید و با نهایت شهامت از آثارش دفاع مى کرد. او یک انسان خودبین در عکاسى بود و نقش اصلى و نهایى در عکس هایش را برعهده داشت. هلمت در زندگى هیچگاه متوقف نشد و همیشه در حال حرکت بود همچنان که در زمان مرگش نیز پس از عکاسى در حال رفتن به هتل بود که تصادف کرد و جانش را در راه حرفه اش از دست داد.

۲٫ آقای Mortensen تکنیک های شخصی و خاص خودش را در نورپردازی سوژه ، زمان بندی نوردهی و ظهور و چاپ فیلم داشت. او در هر یک از این مراحل در برابر گروه معروفf/64 به ریاست آنسل آدامز قرار می گرفت که معتقد به عدم هر گونه دستکاری در ظهور و چاپ فیلم بود. به نظر می رسد چنین فلسفه ای با استدلالی که ارائه می دهد به خودی خود عکاسی را از جرگه هنر خارج می کند. گروه آنقدر قدرت و نفوذ داشت که به مدت بیش از یک دهه در کنار گذاشتن مجازی Mortensen از تاریخ

عکاسی موفق شد. Mortensen مفهوم “نور دادن برای سایه ها و ظهور برای روشنی ها “را با تجربه بر عکس قضیه یعنی” نوردادن برای روشنی ها و ظهور برای سایه ها ” متغیر کرد. مفهوم قبلی، تکنیسین های تاریکخانه را وادار می کرد با استفاده از تکنیک معروف “Pull” نگاتیو را به نقطه مشخصی از پروسه ظهور که توسط فاکتور شناخته شده ای به نام ” گاما” تنظیم می شد ، برسانند. این تغییر مختصر پیش از آنکه پروسه ظهور کامل شود نگاتیو را از ادامه راه نگه می داشت. Mortensen می گفت ، نگاتیو مانند “دوربین پیچیده” چشم انسان است که به اندازه کافی برای ضبط و انتقال تدریجی یک سوژه دچار محدودیت و مضیقه است و بیشتر ، سوژه را قاپ می زند و می

دزدد تا آن را با تمام جزییات و حواشی اش نشان دهد.مفهوم پایه و قدیمی ارائه شده هم تنها همین کار را انجام می دهد. ایده Mortensen بر اساس مفهوم ” نوردادن برای روشنی ها و ظهور برای سایه ها ” منجر به ظهور کامل فیلم برای دستیابی به آنچه که نامش را ” ۷ مشتق ” (۷-D) گذاشته بود ، شد. او حتی برای اثبات نظریه اش فیلمی را به اندازه کافی در پروسه ظهور تحریک کرد تا کاملا ظاهر شود. او به جای ۵ دقیقه ، نگاتیو را حدود یک تا یک و نیم ساعت یا تا قبل از آنکه نگاتیو آسیب ببیند و لکه دار شود در “Developer” نگاه داشت . همه چیز به خوبی با یک نگاتیو کاملا ظهور یافته به پایان رسید.تنها کمی کار بر روی کاغذ با قی مانده بود تا عکسی عالی از سفید سفید تا سیاه سیاه بدست آید.من این کار را بارها انجام داده ام ،ظهور یک تا یک و نیم ساعته بدون هیچ اثر نامناسبی بر روی نگاتیو. این درگیری عکاس برای ارائه یک

عکس مسیر طولانی است که عکاسی را در زمره هنر قرار می دهد ، اما به یک چیز دیگر نیز نیاز است که Mortensen به خوبی از پس آن نیز بر آمده است.مدتها پیش از آنکه او وارد عکاسی شود در نیویورک با هنرمندانی از جمله Bridgman، Henri و Bellows مشغول تحصیل بود و طی یک سال در “یونان ” از بسیاری جاها نقاشی کرد.پس از بازگشت به Salt Lake City به تدریس در کلاس های هنر دبیرستان عکاسی که از لندن به ایران می آید تا از سوژه «عمل جراحی بینی» عکس تهیه کند، باید فتوژورنالیست تیزبین و جالبی باشد. این عکاس بسیاری از نقاط جهان را در پی سوژه هایی بسیار ویژه و بومی زیر پا گذاشته و شم شگفت انگیزی در یافتن موضوعات خاص برای تهیه مقالات تصویری دارد.

۳٫ زد نلسون در لندن زندگی می کند، او با آژانس عکس IPG همکاری عمده ای دارد و بیشتر عکس هایش را به این آژانس می فروشد. کارهای او که شامل تک عکس، مجموعه عکس و مقالات تصویری با موضوعات گوناگون می شود به طور وسیعی در بریتانیا و سراسر جهان منتشر شده است. از جنگ در سیرالئون تا گروه موسیقی رولینگ ستونز همه موضوعات و سوژه های متنوعی هستند که در آثار نلسون به آنها پرداخته شده است اما مردم و دنیایی که ما برای خودمان می سازیم اغلب موضوع اصلی عکس ها و نگرانی های او را تشکیل می دهد. عکس های نلسون را می توان «تصویر زندگی امروز» دانست. نلسون همان طور که به ایران می آید تا از سوژه ای که حتی در ایران هم بسیار خاص محسوب می شود، عکس بگیرد به آمریکا نیز سفر می کند و در مجموعه عکسی به نام «ملت تفنگ» درگیری بسیاری از مردم این سرزمین را با سلاح های گرم به تصویر می کشد.

این مجموعه عکس آنقدر با استقبال روبه رو شد که نلسون را به فکر انتشار کتابی درباره آن انداخت. او طی سه سال عکاسی مستند از فرهنگ اسلحه در آمریکا به جای آنکه به موضوعات کلیشه ای مثل گروه ها و دسته های تبهکاران بپردازد به داخل اتاق نشیمن خانه ها، حیاط مدارس و اورژانس بیمارستان ها رفت تا ببیند مردم درباره اسلحه و استفاده از آن چه می گویند. نلسون در این باره می گوید: «می خواستم نشان دهم، تفنگ ها چطور تمام جامعه را تحت تاثیر قرار می دهند.» تصاویر این مجموعه این پارادوکس را حل می کنند که چرا قوی ترین سمبل آزادی آمریکا در عین حال یکی از بزرگ ترین قاتلان نیز هست. در آمریکا سالانه بیش از ۳۰ هزار نفر از شهروندان به قتل می رسند. کتاب «ملت تفنگ» توسط انتشارات وست زون و با ۱۱۰ عکس از زد نلسون منتشر شده است. این کتاب در ۱۲ کشور توزیع شده و جایزه اول رقابت های ورلد پرس فتو سال ۱۹۹۸ را نیز نصیب نلسون کرد. جوایز دیگری که به این مجموعه عکس تعلق گرفت عبارتند از جایزه Visa dشOr فرانسه ۱۹۹۸ و جایزه آلفرد آیزنشتات آمریکا۱۹۹۹.

شبکه ها و برنامه های تلویزیونی مختلف نظیر بی بی سی و اسکای نیوز انگلیس و گود مورنینگ آمریکا و چارلی رُز شو نیز با دعوت از نلسون به مجموعه عکس ها و کتاب «ملت تفنگ» پرداختند. نلسون در سال ۱۹۹۹ جایزه اول نیکون بریتانیا را هم از آن خود کرد. کارهای او تاکنون در مجلات مختلفی از جمله UK ساندی تایمز، آبزرورلایف، اسکوایر، مجله آمریکا تایم، مجله لایف (USA)، میک جگر، مجله اشترن،(USA)(Germany). به چاپ رسیده و منتشر شده اند. بحران های سیاسی – اجتماعی سومالی و قحطی در این کشور که در سال ۱۹۹۲ جزو اخبار مهم در بریتانیا به شمار می رفت توسط زد نلسون به طور ویژه پوشش داده شد. در این سال ها او به

کشورها و نقاط دیگری نیز سفر کرده و عکس و مقاله تهیه کرد، جنگ فراموش شده افغانستان،جنگ انتخابات در السالوادور، گسترش عمل جراحی بینی در ایران، لژیون خارجی فرانسه، ملت چاق، تگزاس سمی، عواقب نیویورک و خشکسالی اکلاهما از جمله مهم ترین عناوین ماموریت ها و مجموعه عکس های او در سال های اخیر هستند. در افغانستان و هنگامی که سرگرم عکاسی بود از شلیک گلوله تعدادی از مبارزان جان سالم به در برد، اما همکار و مترجم او هر دو مورد اصابت گلوله قرار گرفتند. نلسون به عکاسی پرتره نیز علاقه مند است و از مردم عادی و شخصیت های مختلف از جمله فیدل کاسترو، مارگارت تاچر و میک جگر از اعضای گروه موسیقی رولینگ

ستونز پرتره های زیادی تهیه کرده است. او در دانشگاه ها و کالج های متعددی در بریتانیا و آمریکا به تدریس و ارائه دوره ها و دروس عکاسی و فتوژورنالیسم می پردازد و آثارش بر دیوار گالری ملی پرتره بریتانیا، موزه ویکتوریا و آلبرت، تالار فستیوال سلطنتی،موزه نیویورک، Oksnehallen کپنهاگ، گالری Westzone لندن و گالری انجمن لندن در معرض دید بازدیدکنندگان قرار گرفته است.

نلسون در یکی از عکس های کتاب «ملت تفنگ» پدری را نشان می دهد که با شلوار «لجنی» مخصوص نظامیان پسر کوچکش را در یک دست و هفت تیری را در دست دیگر گرفته و مصمم و خشمگین به دوربین نگاه می کند، در کنار عکسی که در کتاب به چاپ رسیده از قول «مایک» پدر و صاحب هفت تیر نوشته شده «این حق قانونی من است که برای محافظت از خانواده ام اسلحه داشته باشم» اما زیرکی نلسون در ترکیب بندی و انتخاب کادر موجب شده تا مخاطب تصور کند پدر هفت تیر را به سوی پسر کوچک خودش نشانه رفته است! انتخاب هوشمندانه کادرهایی که نشان از حضور موثر عکاس در صحنه های مختلف دارند یکی از مشخصه های آثار زد نلسون به

شمار می رود. در عکسی دیگر از همین مجموعه نلسون خانواده ای اهل لاس وگاس را نشان می دهد که سرگرم امتحان و خرید یک اسلحه نیمه خودکار برای حفاظت از خود هستند، برادر بزرگ تر اما خردسال خانواده تحت نظر پدر مشغول امتحان اسلحه است و برادر کوچک تر با نگاهی مضطرب و نگران او را نگاه می کند، همه سرگرم کار خود هستند و حواس هیچکس به نلسون که با دوربینش مدام در حال شلیک است، نیست! نلسون با حضور در اورژانس، تصاویر تکان دهنده ای از مجروحان و قربانیان خشونت و استفاده از سلاح در آمریکا را به ثبت رسانده که هر بیننده ای را تحت تاثیر قرار می دهد.

 

در مجموعه عکس دیگری به نام «لژیونرهای فرانسه» نلسون پا به پای لژیونرهایی که تحت شرایط سخت و تمرینات طاقت فرسا قراردارند حرکت می کند و از آنها و زندگی و تمرینات سختشان عکسبرداری می کند. لژیون خارجی فرانسه به خاطر تمرینات سخت و وحشیانه سربازان و پذیرش سربازان، فراریان و تبعیدی های سایر کشورها شهرت بدی دارد. این ارتش از مردانی که چیزی برای از دست دادن ندارند تشکیل شده. در حال حاضر لژیون فرانسه به عنوان یک نیروی ویژه واکنش سریع در ارتش فرانسه شناخته می شود. مردانی که وارد لژیون می شوند باید حداقل به مدت ۵ سال تحت شرایط سخت تمرینات طاقت فرسایی را پشت سر بگذارند. در بدو ورود

پاسپورت آنها توقیف و نام جدیدی برای آنها انتخاب می شود و باید با زندگی گذشته شان خداحافظی کنند. در یکی از عکس های این مجموعه نلسون سربازانی را نشان می دهد که در رودی در جنگل های مرزی برزیل و از زیر سیم های خاردار مشغول عبور از آب هستند. در این منطقه انواع خطر ها در کمین این کماندوها است، مارهای سمی، کروکودیل ها، مالاریا، زالوهای ۱۵ سانتی متری که پوست را سوراخ و خون می مکند از جمله این خطرات به شمار می آیند.

نلسون در این سفر همراه این سربازان و در کنار آنها بوده است. در عکس دیگری او سربازی را به تصویر کشیده که در دل جنگل، ماری را به دست گرفته است.

در مجموعه خشکسالی اکلاهما او دختربچه ۱۴ ساله ای را نشان داده که رنج و اندوه در دستان زمخت و صورت آفتاب خورده اش آشکار است. نلسون در قلب آمریکا هم سوژه خودش را پیدا کرده است.

نلسون برای عکاسی از ایران موضوع منحصر به فردی را انتخاب می کند. او به جای پرداختن به موضوعات و سوژه های سیاسی و اجتماعی کلیشه ای و نخ نمایی که بسیاری از عکاسان ایرانی و خارجی در عکاسی از ایران تنها به آنها می پردازند موضوع خاص و رو به گسترش این سال ها را در جامعه ما انتخاب می کند و با نگاه تیزبین و دقیق خود به آن می پردازد. رضا دقتی عکاس بزرگ ایرانی در جاهای مختلفی این نکته را یادآوری کرده که اکثر عکاسان ایرانی و خارجی که ایران را موضوع کار خود قرار می دهند اکثراً کارهایی تکراری و کلیشه ای انجام می دهند و در این باره با مثالی می گوید: «اینها دوباره از چند خانم چادری که از جلوی تابلو یا مکانی رد می شوند

عکس گرفته اند!» البته زد نلسون هم از این قاعده مستثنی نیست و جمله «رضا» عکاس بزرگ جهان در مورد او هم صدق می کند! زد نلسون در مجموعه عکس هایش از ایران دقیقاً دو عکس طبق تعریف «رضا» گرفته است، اما موضوع اصلی او را در عکاسی از ایران یک سوژه ناب وتازه تشکیل می دهد:عمل جراحی پلاستیک بینی.

نلسون در این مجموعه عکس هم بسیار نکته بین و دقیق بوده است. او به کافی شاپ ها، آرایشگاه ها و اماکن مختلفی در سطح شهر تهران رفته و ضمن اینکه در این

باره با جوانان صحبت کرده، از آنها عکس هم گرفته است. نلسون حتی به اتاق عمل هم رفته و از مراحل مختلف عمل جراحی زیبایی بینی نیز عکس گرفته است. در یک عکس او جراحی را نشان می دهد که با یک چکش کوچک مشغول ضربه زدن به قسمتی از بینی بیمار است . در عکس دیگری او تصویر دختر جوانی را نشان می دهد که پس از عمل جراحی صورت و بینی خود را در آینه دستی کوچکی نگاه می کند و در حالی که جراح با دماغ پهن خود مشغول خنده است او هم لبخند رضایت آمیزی از تصویر خود در آینه بر لب دارد! عکس دیگری از این مجموعه زن جوانی را نشان می دهد که از طبقه متوسط جامعه است و پس از عمل در حالی که همسرش دست او را گرفته

و پدر و مادر مسنش او را همراهی می کنند در حال حرکت است. در عکس دیگری همین زن جوان را در حالی که قسمت زیادی از صورتش با چسب و باند پوشیده شده در روبه روی خود می بینیم، آیا واقعاً ارزشش را داشت؟

نلسون با هیچ یک از عکاسان ایرانی مقیم داخل و خارج ایران آشنایی ندارد و درباره علت و چگونگی انتخاب موضوع «عمل جراحی بینی در ایران» برای یکی از مقالات تصویری خود می گوید: مقاله ای را در این مورد در نیویورک تایمز خوانده بودم که توجه مرا به خودش جلب کرد، ابتدا آن را به طور کامل باور نکردم اما فکر کردم اگر واقعیت داشته باشد داستان جالبی برای یک مقاله تصویری خواهد بود. آن موقع روابط بین آمریکا و خاورمیانه به شدت ضعیف شده بود و من احساس کردم تهیه چنین مقاله ای، نادرستی برخی اظهارنظر های غرب را در مورد کشور های اسلامی آشکار می کند و نشان می دهد چقدر فرهنگ و رفتار مردمان کشور های اسلامی و غربی شبیه هم است. زد نلسون هم مانند بسیاری از خارجیانی که از ایران بازدید می کنند از برخورد گرم و دوستانه مردم شگفت زده شده و اقامت خود را در ایران لذت بخش و راحت توصیف می کند.

او علاقه زیادی به بازگشت مجدد به ایران و بازدید از نقاط مختلف آن دارد، اما هنوز طرح و برنامه تعریف شده ای برای این سفر تهیه نکرده است. نلسون وضعیت سیاسی ایران را پیچیده ارزیابی می کند و درباره بازتاب مقاله تصویری عمل جراحی بینی در غرب می گوید: بسیار جالب و خوب بود، چون این مقاله نگاه کلیشه ای غرب را به ایران و مردمش نداشت و من فکر می کنم مردم با دیدن این تصاویر بیشتر متوجه شباهت های فرهنگی موجود میان خود و مردم ایران می شدند تا تفاوت ها، که در این اوضاع و شرایط سیاسی بسیار خوب و ضروری است. نلسون هنوز از دوربین دیجیتال استفاده نمی کند و معتقد است: دوربین دیجیتال یک ابزار مفید و غیرقابل اجتناب است. روزنامه ها و عکاسان ورزشی به طور عمده از این دوربین ها استفاده می کنند اما فتوژورنالیست هایی که سوژه هایشان عمر طولانی تری دارند و کیفیت برای آنها عامل حیاتی به شمار می آید هنوز نیازی به عکاسی دیجیتال ندارند. اما واقعاً مزیت بزرگ ارسال فایل های دیجیتال و کپی کردن آنها را بدون افت کیفیت نمی توان نادیده گرفت.

نلسون در پاسخ به پرسش در مورد وضعیت عکاسی خبری در انگلستان می گوید: بودجه ها پایین هستند و مجلات مایل به صرف پول زیاد برای تهیه مقالات گران قیمت به ویژه مقالات بین المللی نیستند. اینجا عکاس ها با جدیت کار می کنند و پول زیادی از فتوژورنالیسم عاید آنها نمی شود. در انگلستان شما به عنوان یک عکاس خبری باید تعهد بدهید، ایده های خوب ارائه کنید و از دیگر راه های عکاسی تجاری درآمدتان را سروسامان دهید.

«ملت چاق» یکی دیگر از مجموعه عکس هایی است که زد نلسون درباره انسان ها و زندگی آنها تهیه کرده است. انجمن ملی مساعدت در پذیرش چاق های آمریکا مراسم سالانه خود را برگزار می کرد و زد نلسون از فرصت استفاده کرد تا گوشه ای از زندگی و روابط این مردان و زنان بسیار بسیار چاق را به تصویر بکشد. نلسون از تمرینات، تفریحات و روابط این انسان های غول پیکر اما مهربان و خنده رو عکس های جالبی تهیه کرده است. نلسون به نگرانی های زیست محیطی و مسائلی که محیط زیست بشر را تهدید می کند نیز پرداخته است. او در مجموعه مقالات تصویری «تگزاس سمی: میراث جورج دبلیو بوش» نشان می دهد که چگونه سیاست های مالیاتی و صنعتی دولت بوش مناطق وسیعی از تگزاس را به نابودی کشانده است. او در این مقالات گوشه هایی از تاثیرات مواد آلاینده و شیمیایی سمی را بر زندگی و محیط زیست ساکنان این منطقه نشان داده است. مردم این منطقه در صحبت هایشان با نلسون اظهار عقیده کرده اند، تگزاس مدلی از آینده آمریکاست. در یکی از عکس های این مجموعه پسر بچه ۹ ساله ای نشان داده شده که با استفاده از ماسک اکسیژن در حال تنفس است.

نلسون از مادر این پسر بچه نقل قول کرده است «دلیل مشکل این پسر بچه و بسیاری از کودکان این منطقه «سوپ سمین است که کارخانجات شیمیایی تگزاس در محیط رها می کنند» ارتباط با همه افراد و اعضای خانواده هایی که سوژه عکاسی نلسون را تشکیل می دهند از دیگر شگرد ها و مشخصه های عکاسی اوست.

در سال ۱۹۹۲ سومالی یکی از کانون های بحرانی بود که در مرکز توجه مردم و رسانه ها قرار داشت. در آن زمان زد نلسون از نزدیک عمق فجایع در حال اتفاق در سومالی را به تصویر می کشید. عکس های او از خشکسالی و بحران های سیاسی – اجتماعی سومالی در این دوره در جلب توجه و کمک مردم اروپا تاثیر شایانی داشت.

۴- یک عکس، یک عکاس: استورم تورگرسون

این نوشته به عکاس و هنرمند معروف استورم تورگرسون می پردازد. استورم تورگرسون به خاطر عکس ها و کارهای ( کارهای گرافیکی و فیلم سازی) خلاقانه ای که برای گروه های موسیقی مختلف بخصوص پینک فلوید انجام داده معروف است، در ادامه ترجمه یکی از آخرین مصاحبه های وی که در سال ۲۰۰۵ انجام شد را خواهید خواند.

معرفی هنرمند

استورم تورگرسون را چگونه توصیف می کنید؟ بهتر است با توصیفات خودش شروع کنیم که در یکی از کتابهایی که در مورد آثارش چاپ شده آمده است.

” وقتی از من پرسیده می شود که من چه کاره هستم، من پاسخ مردم را به شکل های مختلفی می دهم، من برای مجستی کاستوم یک عکاس هستم، برای نشریات موسیقی یک گرافیست، برای اهل سینما یک کارگردان، برای مادرم یک هنرمند و برای زنانی که مرا دوست دارند و داشتند یک …!

موسیقیدان های کنایه زن از من به عنوان یک واسطه و یک بانی لعنتی یاد می کنند که کارهای واقعی انجام نمی دهد. طرفداران واقعی من می دانند من یک تصویرسازم که ایده های مختلفی در سر دارم و به کمک دیگران این ایده ها را به هنرهای بصری ملموس تبدیل می کنم که یا عکس است و یا فیلم.”

برگرفته از کتاب دغدغهای ذهن

استورم تورگرسون هنرمندی فراتر از تصاویر و تعاریف است. او معرف فرهنگ پاپ در دهه های هفتاد ، هشتاد، نود و هزاره است. طرح جلد آلبومها، سی دی ها و پوسترهای بسیاری که از نقطه نظر بصری بسیار جذاب و زیبا هستند از کارهای استورم است. همچنین وی مولف تعداد بسیار زیادی کتاب است که از جمله می توان به اینها اشاره کرد :

ذهن فراتر از دغدغه ، رنی رد شو ، طراحی جلد آلبوم ها، چشم طوفان، یکصد طرح برگزیده ی طراحی جلد آلبوم

زندگی استورم تورگرسون در سال ۱۹۴۴ در پاترز بار در اسکس میانه شروع شد. او ابتدا به دبستان خصوصی سامر هیل و سپس به ابتدایی برونس ویک کمبریج رفت. تحصیلات متوسطه اش را در دبیرستان پسرانه کمبریج با گرایش ادبیات و دستور زبان انگلیسی به پایان برد.

مدرک لیسانس خود را در رشته زبان انگلیسی و فلسفه از دانشگاه لیسیتر در سالهای ۶۳ تا ۶۶ دریافت کرد و در نهایت مدرک فوق لیسانس خود را در رشته فیلم و تلویزیون از کالج رویال آرت لندن در سالهای ۶۶ تا ۶۹ دریافت کرد.

در سال ۱۹۶۸ استورم و آبری پاول پو استودیو طراحی و گرافیک هیپگناسسرا تاسیس کردند که بیشتر در زمینه طراحی جلد آلبوم برای هنرمندان و گروه هایی چون پینک فلوید ، لد زپلین، جنیسس، بلک سبت، ۱۰ سی سی، پل مک کارتنی، پیتر گابریل و بسیاری دیگر فعالیت می کرد.

در جهت به کارگیری خلاقیت بسیارش در فیلم سازی، استورم با کمک پو و پیتر کریستوفرسون گرین بک فیلم را تاسیس کردند. در سال ۱۹۸۳ با وجود تولیدات انبوه موزیک ویدئو برای هنرمندانی چون پل یانگ، نیک کرشاو، رابترت پلنت ،بیگ کانتری و بسیاری دیگر شرکت تنها تا سال ۱۹۸۵ فعال بود و پس از آن از هم پاشید.

در سال ۱۹۸۵ استورم بدون هراس خود به تنهایی به ساختن موزیک ویدئو ادامه داد. کارگردانی اش برای کلیپ “یادگیری پرواز”اثر پینک فلوید جایزه بهترین کارگردانی را در امریکن بیل بورد نصیبش ساخت. استورم دامنه کارش را در ساختن آگهی های بازرگانی نیز توسعه داد و با کارگردانی اش برای تننانت لاگر با عنوان ” یک چیز گنده”برنده جایزه رز طلایی اسکاتلند شد.استورم همچنین به مستندسازی پرداخته است، از جمله دو قسمت هنر پرواز برای کانال چهار به سال ۱۹۹۳ که رابطه بین هنرمندان و موادمخدر را بررسی می کرد و یک مستند علمی یک ساعته به نام ” دنیای کائوچو” برای ایکونیاکس . در سال ۱۹۹۴ استورم برای پینک فلوید شش فیلم کوتاه ساخت که این گروه در تور دور دنیای خود این شش فیلم را به نمایش درآوردند.

استورم در این سالها خلق و طراحی جلد آلبوم برای پینک قلوید، کران بریز، و ثاندر و ووین و هنرمندان و گروه های تازه کاری چون موز و مارس ولتا را ادامه داد. وی خالق لوگوهای بسیاری برای گروه های مختلفی از جمله دریم تیاتر نیز هست. همچنین طرح روی جلد کتابهای داگلاس آدامز، و تی شرت های بروس دیکنسون نیز از جمله کارهای وی بوده است.

استورم تورگرسون هم اکنون ۶۲ ساله است، وی یک پسر به نام بیل از شریک سابقش لیبی دارد و از همسر کنونی اش باربی نیز دو فرزند دارد. آنها اکنون در ناحیه ی شمالی لندن ساکن هستند.

در سپتامبر و اکتبر ۲۰۰۴ مرکز هنرهای چند رسانه ای مدرن و گالری چلسی- جان مارتین نمایشگاهی از کارهای هنری وی را به نمایش گذاشتند که شامل بیش از ۴۰ قطعه از کارهای استورم می شد که عمدتا برای پینک فلوید کار کرده بود.

گفتگو با هنرمند

به محض اینکه خودم را به استورم معرفی کردم، باران سوالاتش بر سرم فرو ریخت. “چرا می خواهی با من مصاحبه کنی؟” بعد از توضیح اینکه دی.پی.آر.پی یک وب سایت است که بسیاری از گروه های موزیکی که وی با آنها کار کرده را معرفی می کند و به علاوه من شخصا از طرفداران کارهای او هستم. بعد از ادای این توضیحات بود که استورم اجازه مصاحبه را داد.

چارلی: در وهله اول دلیل برگزاری نمایشگاه مرور آثار شما چیست؟

استورم: در واقع این یک نمایشگاه مروری آثارم نیست. نمایشگاه آثار مروری یک هنرمند ترجیحا باید بزرگتر باشد، کارهای بیشتر، جزئیات بیشتر. راستی چرا از نظر شما این یک نمایشگاه مروری آثار است؟ به این علت که من سالهای زیادی است که کار می کنم؟

در واقع یک شو درمورد تصاویراست نه یک نمایشگاه گرافیکی، بیشتر کارهایی که ما انجام دادیم در مورد گرافیک بوده است و این شو مربوط به عکس ها است. حتما می پرسید که دلیل این کار چه چیز بوده؟ در واقع به خاطر اینکه ما خودخواه هستیم، هنرمند دوست دارد که پز بدهد و از طرف دیگراین نمایشگاه این امکان را فراهم می کند که این تصاویر در سایز های حقیقی و اصلی خود به نمایش گذاشته شوند.

برای تولید انبوه محصولاتی نظیر جلد سی دی ها ماده ای که استفاده می شود وینیل نام دارد و قاب های وینیلی حق مطلب را در مورد عکس ها بیان نمی کنند و باعث افت کیفیت می شود گرچه در افت صدا زیاد هم بد نیست ولی حقیقتا باعث افت کیفیت در عکس ها می شود. چاپ سیلک- اسکرین در قطع بسیار بزرگ و با دقت تمام پرداخته شده و به آنچه ما می خواهیم بسیار نزدیک است حتی کمی بزرگتر! نظر من این است که موسیقی همیشه بزرگ است و فرقی نمی کند چه فرم و سبکی دارد در هر شکلی که باشد هنوز هم بزرگ است و تجربه کردنٍ یک حس زیبا است بنابراین طراحی جلد آلبوم ها نیز باید این بزرگی را القا کند.

-می توانید مقداری در مورد نحوه ی کارتان توضیح بدهید؟ آیا مدت زمان زیادی را صرف ساخت می کنید و یا مدت زمان بیشتری را به اصلاح اثر اختصاص می دهید؟ نسبت اصلاح به ساخت در کارهای شما چگونه است؟

در ابتدا وقت بسیاری را صرف فکر کردن و طرح ریزی می کنم سپس عمده وقت را به تصویر برداری اختصاص می دهیم زیرا اغلب نیاز به کارگرانی تمام و کمال است سپس وقت بسیاری را نیز صرف تدوین و انتخاب بهترین تصاویر و صحنه ها می کنیم که مرحله ای زمان بر است و وقت زیادی را صرف بست کار می کنیم که نیاز به اضافه کارهای گرافیکی و متن دارد بنابراین این کار به طور کلی کاری است وقت گیر.

-انگیزه ساخت اثر از کجا می آید؟ ایا طرح و ایده به شما داده می شود و یا به منظور الهام گرفتن به خود موسیقی گوش می دهید؟

سعی ما براین است که موسیقی را نمایش دهیم، بنابراین در جهت ارائه و نمایش موسیقی می توانم بگویم در اغلب اوقات این ایده از خود موسیقی می آید، همچنین این ایده می تواند از عنوان اثر، موزیک متن و ترانه ها هم بیاید. گاهی اوقات هم از گفتگویی که با اعضای گروه دارم ایده می گیرم. اگر شما یک نمونه خاص را نام ببرید می توانم برای شما دقیقا بگویم که این پروسه چگونه است.

خوب آنچه برای من جالب است استامپ ۴۴۲ است که دارای یک موسیقی بسیار متفاوت است.

استورم سوال مرا بدین صورت تصحیح می کند و ادامه می دهد:

این طور نیست. من با گروه های هوی متال زیادی کار کرده ام.حتی با بلک سبت هم کار کرده ام. رین بو،یوفو ، آدیو اسلیو بروس دیکینسون دیگر گروهای هوی متالی بود که من با آنها کار کرده ام. همچنین همکاری های بسیاری هم با گروه های هارد راک کرده ام.آنتراکس در واقع با متال جور است ولی بسیار برای کار کردن عالی است و همیشه ایده های جالبی را به من سیخونک می زنند! من تا به حال این گروه را ندیده ام و ممکن است که خود این گروه هم بدانند که همیشه به من ایده می دهند و فکر کنم که آنها هم از این ایده دادن به دیگران خوشحال هستند.

این ساختارها و ترکیب ها ساخته و پرداخته خود ما است و در واقع یک جور گند زدن به متال است که انجام می دهیم.

این در واقع یک ترکیب است؟

ترکیب نیست. یک جور ساختن است. لعنت بر شیطان. یک نفر به متال گند زد متال بیش از یک کابوس نبود ولی در ظاهر خوب به نظر می رسید و هر روز هم بهتر می شد، من همیشه متال را دوست داشتم ولی متال به طرز وحشتناکی ساده و پیش پا افتاده.است با این حال تورا مجور می کند که بهش اهمیت بدهی. این احساس را وقتی که ما مشغول ساختنش هم بودیم داشتم و این همان احساسی بود که وقتی آن را می دیدی داشتی. می دانی استامپ ۴۴۲ واقعی است نه تنها در زمان خودش بلکه در حال حاضر هم حقیقت دارد.

من نوشته های روی این دیوار را می خواندم و این نوشته ها مرا به فکر وادار کرد که تصاویر ترکیبی است بین طبیعت و ماشین، هشیاری و نیمه هشیاری.

تقریبا نزدیک است.

بعد از گذشت و گذاری که داشتم چیزی که باعث تعجب من شد این بود که مدل ها اکثرا زیبا بودند و صورتهایشان ( برای من ) آرامش بخش بود.من پس از دیدن آثارآرامتر از ابتدای نمایشگاه بودم، و در کل عکس ها اثر آرامش بخشی روی من داشتند.

جدا؟ خوشحالم از این که این را می شنوم، باید بگویم که “کروم” خیلی آرامش بخش است، رقاص زیر آب هم همینطور

نکته دیگری که برایم جالب است، این است که عکسهای شما هیچ وقت به قول معروف از مد نیافتاده اند..

(استورم رو به همکاران- این مرد فکر می کند کار ما خیلی آرامش بخش است.)

بعضی از مردم به من می گویند که عکسهایم همیشه از مد افتاده بوده اند. اما من فکر نمی کنم که کاری که ما انجام می دهیم اساسا مد پذیر باشد یا در چهارچوب مد بگنجد، من فکر می کنم ما چیز هایی را دوست داریم که شیک هستند و به نظر من این یکی ا لذتهای اثر ” ناقوس جدایی” است. به این دلیل که مجسمه واقعی خیلی با ابهت و دلپسند است و دور از ماهیت و عقاید. در واقع من فکر می کنم که فرم یا همانطور که من. گفتم رقاصها، همانطور به نظر من سر درخت بسیار گیرا است، یک ایده عالی که به بهترین نحو ممکن هم انجام شده است، حداقل من امیدوارم که بینندگان اینطور فکر کنند، اما امیدی ندارم که لزوما اینطور فکر کنند.اوایل کار ما زیاد به مد فکر نمی کردیم ، به عقیده من موسیقی دانها آهنگی را می سازند که ماندگار باشد یا حداقل آرزوی چنین کاری را دارند، ما هم همین کار را در ابطه با عکس انجام می

دهیم، همینطور احتمال دارد کسی که آن را می خرد به سمت آن عکس ها گرایش پیدا کند و در دام مد نیافتد، به بیان دیگر در طی ۵ سال از مد افتاده است. حتی اگر که فکر کند که چرا این عکس اینطور است و یا شبیه به چیست؟ و این سوالی است که من دوست دارم مردم جواب بدهند ” چرا این اینجوریه؟ ” نمی دانم مردم این پرسش را ار خود می پرسند یا نه؟ من آنها را به موسیقی ارجاع می دهم و این تقریبا وابسته به موسیقی است، وابسته به عنوان و وابسته به ترانه هم هست. در حقیقت منظور من یک سوال ساده نیست، منظورم سوالی عمیق و پیچیده است. معمولا داستانی پشت این افکار و عکسها وجود دارد و ما باید راجع به این چیزها فکر کنیم.

با نگاه کردن به این عکسها اولین چیزی که به ذهن انسان می رسد آهنگ یا عنوان ترانه است. چیز دیگری که من راجع به آن می خواهم بپرسم، راجع به انتخاب محل عکاسی است، بیابانها و دره ها و مکانهایی که دنبالشان هستید.

بله بعضی اوقات شما این مکانها را در کتابها پیدا می کنید، یا به یاد می آورید که آنها را جایی دیده اید یا کسان دیگری برایتان تعریف می کنند و یا از اطلسها پیدایشان می کنید. گاهی اوقات هم فقط برای شکار لحظه ها بیرون می روید. محل عکس برداری خیلی اهمیت دارد همینطور محل نمایش اثر، به این دلیل که آثاری که ما به نمایش می گذاریم خیلی پیچیده هستند و واقعا خسته کننده می شوند اگر در سر کوچه به نمایش گذاشته شوند، پس به سر کوچه تان بی احترامی نکنید!

مقاله ای از ادوارد اشتایخن در مورد عکس خوب و مطالبی دیگر

من سالهای سال است که عکاسی می کنم . یعنی ، راستش را بخواهید ، ۶۵ سال است که عکاسی می کنم . موقعی که به اینجا آمدم به من قول دادند که مجبور نیستم سخنرانی کنم. گفتند کافی است بایستم و یک تشکر خشک و خالی بکنم و بنشینم . اما ویلسون خوب می دانست که من این کار را نخواهم کرد.

حال برویم سر اصل مطلب. از وقتی که به عکاسی پرداختم- یعنی ، راستش را بخواهید ، از وقتی که عکاسی باب شد – بحث داغ این بوده است که عکاسی هنر است یا هنر نیست. این موضوع هم مطرح بوده است که عکاسی جزو هنر های زیباست یا نه. ما مسئولان موزه هنرهای مدرن هیچ وقت اصطلاح هنرهای زیبا را برای نقاشی ، مجسمه سازی ، یا هر چیز دیگری به کار نمی بریم. موزه به هنر اختصاص دارد ، خواه نقاشی باشد ، و خواه مجسمه سازی، طراحی صنعتی ، معماری یا عکاسی.

من هیچ وقت بر این عقیده نبوده ام که عکاسی جزو هنرهای زیباست ، مگر شاید در سالهای جوانی ام. من همیشه به عنوان هنر عکاسی از آن یاد کرده ام. به این ترتیب هنر ما عکاسها هم در ردیف هنرهایی مثل آرایشگری ، مانیکور و احتمالاً واکس زدن کفش جای می گیرد.من اینجوری خوش دارم.

در مورد خودم باید عرض کنم اگر کسی درباره یکی از عکسهایم به من بگوید ” عکس خوبی است ” خیلی بیشتر خوشم می آید تا بگوید ” خیلی هنری است “. بیایید به همان چیزی که هستیم مباهات کنیم ؛ ما عکاسیم. بیایید فقط به عکاسی مباهات کنیم و بقیه را به خود عکاس واگذار کنیم. دیگر این موضوع مطرح نیست ، و در این پنجاه سال هم مطرح نبوده است که با عکاسی هم مثل بقیه رسانه های هنری برخورد شود. تا جایی که به این موضوع مربوط می شود، من فکر نمی کنم هیچ رسانه ای واقعا رسانه هنری باشد. تنها چیزی که یک رسانه را تبدیل به هنر می کند هنرمندی است که تصویر را می سازد و تعداد این نوع هنرمندان آنقدر نیست که مرا به این نتیجه برساند.

شما همه می دانید، یا قاعدتا باید بدانید، که در سراسر دنیا از انفجار جمعیت حرف می زنند. مردم بسیاری در گوشه و کنار دنیا دارند جمعیت دنیا را می افزایند. حالا بیایید از این کل به جزء بپردازیم و انفجار جمعیت عکاسان را بررسی کنیم. شاید در ایالات متحده حتی یک خانه هم پیدا نکنید که یک عکاس یا یک عکاس تازه کار در آن نباشد. خدا می داند چند هزار، و شاید چند صد هزار نفر از این عکاسها در نظر دارند عکاس حرفه ای بشنوید.

آنها چطور عکاس حرفه ای می شوند؟

یک کلمه خطاب به تازه کارها.

بیشتر عکاسهای خوب و معروف امروز( اگر نگوییم همه آنها) هیچ وقت مدرسه عکاسی نرفته اند و آموزش عکاسی ندیده اند. آموزش خود من عبارت بود از یک تکه کاغذ کوچک که با یک قوطی نگاتیف به دستم افتاد. روی آن نحوه مخلوط کردن محلول ظهور و غیره را نوشته بودند. بقیه را من خودم یاد گرفتم . حالا منظورم این نیست که بهترین راه همین است، اما اگر جوانی که می خواهد عکاس بشود این ” هوش ” را نداشته باشد و اگر حاضر به هر نوع فداکاری نباشد، عکاس نخواهد شد. فکر می کنم هر عکاس جوان پیش از آنکه بخواهد از راه عکاسی نان بخورد باید بفهمد که چرا عکاسی می کند و از چه چیزی می خواهد عکس بگیرد؛ اگر غیر از این باشد ، بزرگترین اشتباهی است که ممکن است از او سر بزند.

اجازه بدهید خاطره ای از اولین سال فعالیت پانزده ساله ام در موزه هنرهای مدرن را تعریف کنم. یک روز جوانی که یک پوشه از عکسهایش را زیر بغل زده بود پیش من آمد. در خیابانهای نیویورک از بچه ها عکس گرفته بود. در محله های فقیرنشین ، در خیابان پارک و در پارک مرکزی از بچه ها عکس گرفته بود، و خیلی هم عکسهای جالبی داشت. از او پرسیدم تا حالا عکسهایش را به ناشری نشان داده است یا نه ، و او گفت ” نه ” .

پرسیدم دلش می خواهد تعدادی از عکسهایش را به ناشری نشان بدهد؟ و او گفت ” نه ” .

پرسیدم: ” چرا نه؟”.

جواب داد: ” دلم نمی خواهد کسی به من بگوید از چه چیزهایی باید عکس بگیرم یا چطور باید عکس بگیرم. “

گفتم: ” خیلی خوب است. کار اصلی ات چیست؟”

گفت:” من لوله کشم و بیشتر از خیلی از عکاسها هم پول در می آورم. “

این حرف مرا به فکر واداشت. از آن به بعد به همه جوانهای مستعد توصیه کرده ام دو سه سال از وقتشان را صرف کار دیگری بکنند. اگراحساس می کنند کارشان باید به نحوی با عکاسی رابطه داشته باشد، بروند در یک بیمارستان رادیوگرافی کنند یا در مغازه ای وسایل عکاسی بفروشند. اما باید سعی کنند بطور حرفه ای درگیر کار عکاسی نشوند. دلیلش این است که تجربه های اولیه خیلی زود برای جوانها الگو می شود.

چند دقیقه پیش به هیکز می گفتم که می توانم از چهار عکاس اسم ببرم که ،۱۴ یا ۱۵ سال پیش ، جزو مستعد ترین جوانهایی بودند که می شناختم. عکاسهای خوبی هم بودند. من آثارشان را نمایش دادم و بعضی از کارهایشان را هم خریدم تا به مجموعه موزه اهدا کنم. این جوانها خیلی زود به عکاسی تجارتی روی بردند و حالا جزو عکاسهای مزدور هستند. گاهی هم که می شنوند قرار است نمایشگاهی بر پا شود ، عکسهای ۱۰ یا ۱۲سال پیش شان را رو می کنند. این فاجعه است.

مدرسه های عکاسی داریم که یک دوجین شان به ده سنت هم نمی ارزد. دوره های مختلف عکاسی دارند: چگونه می توان عکاس مد شد ، چگونه می توان عکاس تبلیغاتی شد ، و دوره ای هم دارند که اسمش را گذاشته اند آموزش بنیادی. آموزش بنیادی آنها عبارت از این است که چطور فیلم توی دوربین بگذاریم و چطور نگاتیف ظاهر کنیم؛ حرفهای صدتا یک قازی که هر بچه مدرسه ۱۳ یا ۱۴ ساله ای می تواند در عرض پنج دقیقه از فروشنده وسایل عکاسی یاد بگیرد. آموزش بنیادی عکاسی باید واقعا بنیادی باشد. آنچه که در عکاسی بنیادی است این است که عکاس جوان یاد بگیرد و بفهمد عکاسی چیست، برای چیست، و مهم تر آنکه چرا می خواهد عکاسی کند.

اگر می خواهد حرفه عکاسی را پیشه کند و از این راه نان بخورد ، اشکالی ندارد. با او جر و بحث نمی کنم ، وقتم را سر این حرفها تلف نمی کنم. از خیلی راهها می توان نان درآورد؛ یکی هم عکاسی. اما اگر بخواهد عکس خوب بگیرد، چیزی را بیان کند، حرفی برای گفتن دارد، و چیزی هم به هنر عکاسی اضافه کند، به جز تقلید از بهترین عکاسهای فعلی؛ به این می گویند آموزش بنیادی، درک خویشتن.

عکس خوب باید زنده باشد

لابد شما هم به اندازه من در کیلومترها فیلم که هر روزه در ایالات متحد ظاهر و چاپ میشود و هیچ هم ما را به جایی نمی رساند، سهیمید.چه چیزی سبب می شود که عکس، خوب از آب در بیاید؟ هر وقت دوربین را به طرف چیزی بگیرید و دکمه اش را فشار بدهید، می توانید یک تصویر خلق کنید. مجبورید. کار دیگری از دستتان بر نمی آید. اما، من به این نمی گویم عکس؛ مگر این که چیزی غیر از این هم مطرح باشد. من عادت دارم از کلمهء زنده استفاده کنم؛ و درست است چون تا وقتی که تصویر زنده نشود،عکس نیست؛ ثبت است، ثبت مکانیکی. دستگاه بوده که آن را تولید کرده است ، اما وقتی که عکاس چیزی در برابرش دارد، و آن را با ذهن و قلب انتخاب کرده است. و هر وقت که همه تجربه هایش را به کار می بندد، آن موقع است که آماده فشار دادن دکمه است و لحظه ای که دکمه را فشار داد، کار تمام است. کاری که بعد از آن از دستش بر نمی آید، خیلی محدود است.

مزیتی که ما به نقاشها و مجسمه سازها و سایرین داریم این است که وقتی آدم همه هنرش را به خرج داد، همه آموخته هایش را رو کرد، و هرچه در چنته داشت عرضه کرد و دکمه را فشار داد، کار تمام است. بعد از آن دیگر مجبور نیست کارش را تصحیح کند یا تغییر بدهد. مجبور است عقلش را به کار بیندازد. پس عوض اینکه عکاسها نسبت به نقاش و مجسمه ساز عقب تر باشند، خیلی هم از آنها جلوتر اند.

وقتی که هرچه در درونتان دارید صرف ساختن و پرداختن تصویر کنید، در واقع دارید تصویر را شکل می دهید؛ سازمان می دهید. اگر صرفا دوربین را رو به منظره ای بگیرید و عکس بگیرید، تصویری به دست می آورید؛ اما این عکس نیست. تا وقتی که سازمان منسجمی نداشته باشد،عکس نیست. شایسته آن نیست که اسمش را عکس بگذارند، مگر اینکه طوری موضوع را سازمان بدهید که به زبانی که در آن منظره دیده اید، احساس کرده اید، تجربه اش کرده اید، و بخشی از وجودتان بوده است، به حرف بیاید.البته فکر نکنید که با این کار شخصیت خودتان را با آن تصویر در آمیخته اید، وگر نه در جا می زنید.

به نظر من لوس ترین حرف این است که با در آمیختن شخصیت عکاس در عکس، ” سبک ” به وجود می آید؛ به این میگویند ادا و اطوار، نه سبک. سبک در نتیجه کار زیاد و سالها کار، سالها مبارزه در راه انجام چیزهایی که عرض می کردم بدست می آید. بعد از آن است که سبک بوجود می آید.هر چیزی را که شبیه سبک باشد، نمی توان سبک نامید.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”