ریتم آهنگ

Ben Hayes پنج چیزی که موسیقی جز درباره ساخت موزیک الکترونیک به من آموخت.

Ben Hayes  پنج چیزی که موسیقی جز درباره ساخت موزیک الکترونیک به من آموخت.

مقدمه :

Ben Hayes : پنج چیزی که موسیقی جز درباره ساخت موزیک الکترونیک به من آموخت

هرکسی که تصور می کنید موزیسین های فعال در عرصه ی موزیک الکترونیک موزیسین هایی واقعی و اصیل نیستند باید حرف های Ben Hayes را بشنوند.رودوسر، آهنگساز، دی جی و طراح صدایی از جنوب لندن؛ او همچنین یک نوازنده ی پیانو/کیبورد و نوازنده ی دابل/الکتریک بیس است.

با توجه به استعدادهای زیادی که این موزیسین دارد جای تعجبی نیست که از چیزهای مختلفی الهام گرفته باشد. او که یک موزیسین آموزش دیده ی سبک جز است همچنین به موسیقی تکنو، الکترونیکا و IDM علاقه دارد.

ما از او پرسیده ایم که موسیقی جَز چه تاثیری روی حرفه ی او به عنوان یک موزیسین داشته است.

۱- وجود نقص درست مانند بی نقص بودن زیباست

“در اوج یک سولو، وقتی هیجان به بالاترین حد رسیده، درامر از تمام توانایی فیزیکی اش استفاده می کند و تمام افراد حاضر در سالن کاملا با نوازنده ی سولو همراه شده اند، آیا کسی متوجه خواهد شد اگر نوازنده ی ساکسیفون یا ترومپت کمی در اجرایشان اشتباه داشته باشند؟ اگر درامر کمی از تمپو جلوتر بیفتد یا نوازنده ی پیانو یک نت را به آکوردهایش اضافه کند؟

قطعا نه. در این لحظه موسیقی یک نوع بیان احساسات خام است، نه یک مجموعه ی تکنیکال بی نقص. در حقیقت این ایرادات و نقص ها بعضی وقت ها می توانند پر احساس ترین بخش موسیقی باشند. چه چیزی قدرتمندتر از یک موزیسین ماهر است که در یک لحظه آنقدر احساسات به او غلبه کرده که قادر به کنترلش نیست؟

من وقتی موزیک الکترونیک می سازم، معمولا در جهتی کاملا متفاوت کارها را انجام می دهم. به جای این که سعی کنم انرژی احساسی را به سمتی تحمیل کنم که به من اجازه می دهد اجرای درستی داشته باشم، با چیزی کاملا بی نقص کار را آغار می کنم و سپس به تدریج و عامدانه نقص هایی در آن به وجود می آورم و به این شکل به آن جان می دهم.

من فکر می کنم گاهی وقت ها خوب است با شکل احساسی تری عمل کنیم. پس من همیشه به دنبال راه هایی برای خلق موسیقی هستم که ممکن است چنین خطاهای زیبایی را به وجود آورد. هر چیزی که به من کمک کند در لحظه غرق شوم ایده ال است.”

۲- با المان های کم به چیزهای زیادی می توان دست یافت

“شاید اولین نفری باشم که اذعان می کنم که در زمان آهنگسازی گرایشی ماکسیمالیستی دارم. بیشتر از این که بخواهم چیزی را حذف کنم اغلب از خودم سوال می کنم چه چیز بیشتری می توانم اضافه کنم؟ حتی کمتر از خودم می پرسم “چه کارکرد دیگری می توان از المان هایی که در اختیار دارم بگیرم؟” این سوال به راحتی فراموش می شود اما شاید مهم ترین و قدرتمندترین چیزی باشد که باید به آن توجه کنیم. برخی از زیباترین و تاثیرگذارتیرن موسیقی ها در دنیا با یک، دو یا سه ساز ساخته شده اند. تصور اشتباهی که وجود دارد این است که با استفاده از صداهای بیشتر می توان موسیقی را جذاب تر کرد. بله، طنین صدا مدیوم مهمی برای بیان احساسات در موسیقی الکترونیک است، اما اگر پیش از اضافه کردن صداهای بیشتر کاملا پتانسیل ریتمیک، هارمونیک و ملودیک صداهای قبلی را کشف نکنید، اضافه کردن صداها بی فایده به نظر می رسد.

اجرای قطعه ی You Must Believe In Spring از Bill Evans, Eddie Gomez و Eliot Zigmund* یکی از محبوب ترین قطعات موسیقی من در دنیاست و دلیل عمده ی آن این است که این موسیقی به خوبی نکته ای که توضیح دادم را به ما نشان می دهد. در این موسیقی با المان های کمی چیزهای زیادی گفته می شود. با تنها یک پیانو، یک دابل بیس و یک کیت درام، بافت های صوتی، حالات حسی و ریتم های زیادی در این قطعه ایجاد شده است. این قطعه به ما نشان می دهد که بدون اضافه کردن مدام صداهای جدید می توان یک هیجان بی پایان در موسیقی ایجاد کرد.

۳- Grid و جابجایی زمانی نت ها

کانسپت grid موضوع پیچیده ای است. از یک طرف موزیک الکترونیک بخش زیادی از تاریخش را به نوع تایمینگی که در groovebox ها، سیکوئنسرها و درام ماشین های اولیه وجود داشت مدیون است و بدون آن بسیاری از مهم ترین جنبش های موسیقایی مهم قرن اخیر هیچگاه به وقوع نمی پیوستند. از طرف دیگر محدودیت هایی که grid ایجاد می کند بسیاری از پتاسیل های اکسپرسیون موسیقایی را محو می کند.

اختصاص دادن یک زمان حتی کوتاه به امتحان کردن سوینگ در یک پارت jazz rhythm کاملا برای شما آشکار می کند که موسیقی به شکل منظمی در چارچوب grid یا زیر مجموعه های تئوری موسیقی غربی قرار نمی گیرد. Groove زمانی اتفاق می افتد که سازها به صورت زمانی دقیقا همراستای هم نیستند. جایی که هر نوازنده بیت را حس می کند، جایی که نوازنده نت هایش را بر اساس این حس اجرا می کند، نحوه ای که نوازنده به نت ها آکسان می دهد – این ها چیزهاییست که مشخص می کند شنونده چطور Groove را حس خواهد کرد.

نمونه های اولیه ی grid در دی ان ای ابزارهای مدرن موسیقی الکترونیک قرار گرفته اند. حتی اگر گزینه ی grid در اختیار شما قرار دارد، با کمی جابجایی زمان اجرای نت ها می توانید بهره ی بیشتری از فضای حول بیت ببرید. Grid تنها در مواقع ضروری باید مورد استفاده قرار بگیرد.

۴- هارمونی، مود قطعه را مشخص می کند

یکی از چالش برانگیزترین ابعاد موسیقی فضای احساسی نهفته ی قطعه است، حسی که همیشه به شکل نامحسوسی حضور دارد. قطعا تمام ابعاد موسیقی به نوعی به شکل گرفتن این فضا کمک می کنند، اما مهم تر از همه ی آن ها هارمونی است که رنگ این حس را مشخص می کند.

یک موزیسین خوب جز به راحتی می تواند احساسش را بیان کرده و این رنگ ها را ترکیب کند تا یک روایت حسی بسازد. ریزه کاری ها و جزئیاتی که در piano comping on Miles’ legendary ‘64 concert از Herbie Hancock* وجود دارد کاری بسیار بیشتر از ساپورت کردن لاین های نوازنده ی سولو انجام می دهند – این بخش ها کاملا دنیای هارمونیکی که در آن زندگی می کنند را می سازند. اگر همان سولوها با هارمونی مختلفی شنیده شوند قطعا فضای حسی دیگری از آن ها استنباط خواهد شد.

قدرت هارمونی معمولا در موسیقی الکترونیک دست کم گرفته می شود. خود من شاید گاهی وقت ها توجهی که باید را به هارمونی ها نشان نداده ام. هارمونی مستحق توجه ماست. اگر از آن به درستی استفاده کنید خواهید توانست تجربه ی احساسی شنوندگان کارتان را کاملا تحت تاثیر قرار دهید.

۵-

موسیقی که شاخه ی هنری فوق العاده منحصر به فرد است، چرا که به شکل خالص در گذر زمان وجود دارد. برخلاف یک کتاب یا مجسمه یا نقاشی، موسیقی یک تجربه ی گذرا است. موسیقی یا اتفاق می افتد یا نمی افتد. حتی فیلم مانند موسیقی به شکلی خالص در گذر زمان وجود ندارد – شما می توانید یک فریم بی حرکت از یک فیلم را به صورت مجزا نگاه کنید، اما یک فریم بی حرکت از موسیقی چه خواهد بود> یک سمپل دیجیتال؟ یک تصویر از طیف صوتی اثر؟

بیشتر موزیسین های الکترونیک که موسیقی های بر پایه ی لوپ می سازند احتمالا فکر می کنند تا جای ممکن به یک لحظه ی بی حرکت از موسیقی نزدیک شده اند؛ لحظه ای که در یک لوپ شکار می شود.

موزیسین های جز به این شکل با موسیقی برخورد نمی کنند. بداهه نوازی مانند نگاه کردن پیشاپیش به لحظات آینده است. یک موزیسین جز به خوبی می داند در لحظه ی بعد اجرایش می خواهد به کجا برود و چه کاری انجام دهد و با استفاده از آن چیزی که در لحظه اجرا می کند را شکل می دهد. نوازنده ی جز با غیر قابل پیش بینی بودن، انتظارات و پیش بینی های شنونده را تحت تاثیر قرار می دهد. تمام این اتفاقات هیجان انگیز به این علت رخ می دهند که نوازندگان جز موسیقی را در لحظه به آغوش می کشند.

موزیک الکترونیکی که به خوبی ساخته شده باشد هم همین کار را انجام می دهد، البته به زبان خودش. تمام لحظات، لحظه ی بعدی خود را شکل می دهند و تمام آن ها در راستای روایت داستان موسیقایی به کار برده می شوند.

 

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”