ریتم آهنگ

اوا هسه؛ مجسمه ساز پیشگام هنر پست مدرنیستی

اوا هسه؛ مجسمه ساز پیشگام هنر پست مدرنیستی

زندگینامه

 

اوا هسه، نقاش و مجسمه‌ساز عجیب و غریب آمریکایی، پیشگام هنر پست مدرنیستی بود که زندگی کوتاهش به طرز غم انگیزی به پایان رسید، درست زمانی که او در دنیای هنر آمریکا به رسمیت شناخته شد. اگرچه او زندگی خلاقانه خود را با نقاشی آغاز کرد، اما در سن 28 سالگی به مجسمه سازی روی آورد، مدیومی که در 6 سال قبل از مرگش شهرت قابل توجهی در آن به دست آورد و به لطف آثار خلاقانه ای مانند هنگ‌آپ (1966 موسسه هنر شیکاگو)، ایشتار (1965، مجموعه خصوصی) و "بی عنوان" (قطعه طناب) (1970، موزه ویتنی، نیویورک).

اگرچه کار او به عنوان هنر مینیمالیستی توصیف شده است، اما استفاده ابداعی او از مواد جدید (لاستیک، لاتکس، فایبرگلاس، ریسمان)، همراه با شکل‌های تلقین‌کننده جنسی، به کار او قدرتی عاطفی بخشید که از دیگر هنرمندان برجسته معاصر مانند دونالد جاد (1928-1994)، رابرت موریس (متولد 1931) و ریچارد سرا (متولد 1939) دور شد و به او لقب "پسا مینیمالیست" را داد.

شاید مرگ زودهنگام او بر اثر تومور مغزی معنای بیشتری به هنر معاصر او اضافه کرده باشد، اما تمرکز شدید او، او را به یکی از تخیلی ترین مجسمه سازان آمریکایی در نیویورک تبدیل کرد. آثار دیگر هسه عبارتند از: "گوشی در برکه" (1965، موزه هنر مدرن سانفرانسیسکو). ) Ringaround Arosie1965، MOMA، نیویورک)؛ "سیب های فردا" (5 در سفید) (1965، تیت مدرن، لندن) و "Untitled" (تکه دیوار) (1970، مرکز هنری Des Moines).

هسه که به عنوان یکی از امیدوارکننده‌ترین مجسمه‌سازان قرن بیستم شناخته می‌شود، در سال 1972 (نیویورک، شیکاگو و جاهای دیگر) و در سال 1979 (لندن، اوترلو و هانوفر) از او به‌عنوان گذشته‌نگر بزرگ تجلیل شد. او کمی قبل از مرگش در توصیف هنر آوانگارد خود گفت: "پوچی کلمه کلیدی است. این به تناقضات و مخالفت ها مربوط می شود."

 

 

اوایل زندگی

 

اوا هسه که در آلمان نازی در یک خانواده یهودی متولد شد، به یتیم‌خانه‌ای در آمستردام فرستاده شد، قبل از اینکه دو ماه بعد توسط والدینش که او (و خواهرش) را به نیویورک بردند، بازپس‌گرفتند. اگرچه این مهاجرت او را از اردوگاه های کار اجباری نجات داد، اما والدینش به زودی طلاق گرفتند و در سال 1946 مادرش خودکشی کرد. این تاریخچه اولیه رها شدن، میراثی از اضطراب و افسردگی شدید را به جا گذاشت که هسه به طور مداوم در هنر خود آن را کشف می کرد. (همچنین به هنر هولوکاست مراجعه کنید.)

 

هسه از اتحادیه کوپر و سپس در سال 1959 از مدرسه هنر ییل فارغ التحصیل شد. در سال 1961 با مجسمه‌سازی به نام تام دویل آشنا شد و با او ازدواج کرد و سه سال بعد در ژوئن 1964 آنها را ترک کردند و به مدت یک سال در آلمان کار کردند. هسه بیست و هشت ساله وقتی رسید، هنوز خودش را نقاش می دید. سالی پر از اضطراب و شک و تردید به خود بود: "من نمی توانم خیلی چیزها باشم" او به دفترچه خود گفت: "... زن، زیبا، هنرمند، همسر، خانه دار، آشپز، فروشنده، همه این چیزها. حتی نمی توانم خودم باشم."

 

به مجسمه سازی می رود

 

با این وجود، 12 ماه اقامت در آلمان نقطه عطفی در پیشرفت هسه به عنوان یک هنرمند بود. او تمرکز خود را به هنر پلاستیک معطوف کرد و در پایان اقامت آنها اولین نمایش انفرادی خود را در معتبر Dusseldorf Kunstverein برگزار کرد. دویل و هسه در نزدیکی دوسلدورف زندگی می کردند، جایی که به نظر می رسد تأثیرات دو هنرمند برجسته اینستالیشن شهر، گونتر اوکر و جوزف بیویس، تأثیری سازنده بر شخصیت دگرگونی سبک او داشته است.

 

هسه بیست نیمکره سینه مانند را خلق کرد که مجسمه انتزاعی او "Ishtar" (1965، مجموعه خصوصی) را با پیچاندن و چسباندن مارپیچ های طناب دور فرم ها، رنگ آمیزی آنها و ثابت کردن آنها بر روی سطح ژسو که به طرز خاطره انگیزی دستکاری شده بود، ایجاد کرد. . ریسمان‌های پلاستیکی سیاه، که به‌راحتی از مرکز هر تپه بیرون می‌آیند، پیوندی احساسی و شکننده را با این تصویر مادرانه تکرار شده به‌صورت تشریفاتی ایجاد می‌کنند. گوی های اروتیک در "ایشتر"، اشکال فالیک آویزان در "چند" (1965، مجموعه ساعتچی)، و دیگر اشکال آشکارا جنسی که در مجسمه هسه از سال 1965 تا بیشتر سال 1976 نفوذ کرده اند، نه تنها در روند وسواس گونه ساخت آنها اما در تکرار آنها. در واقع هم عنوان و هم ترکیب «ایشتر» تداعی کننده فتیش باستانی چند سینه دیانا از افسوس است که به الهه عشق، باروری و جنگ سامی مربوط می شود که هسه نام اثر او را برای او گذاشته است.

 

ساختار سریالی فرم‌های سینه‌مانند در «ایشتر» نیز مستقیماً به خصلت سیستمی مجسمه‌سازی معاصر مینیمالیست اشاره می‌کند که هس با موفقیت آن را در آثاری مانند این تصاحب و شخصی‌سازی کرد. او همان طور که در پاسخ او به کار کارل آندره (متولد 1935) مشهود است، مستقیماً محتوای رسا و ناشناخته مینیمالیسم را دید و تحت تأثیر آن قرار گرفت. او گفت: "من احساس می کنم به کارل آندره بسیار نزدیک هستم." من احساس می‌کنم، مثلاً، از نظر عاطفی با کار او ارتباط دارم. این کار با درون من کاری می‌کند. صفحات فلزی او برای من اردوگاه کار اجباری بود.» (همچنین به Junk Art مراجعه کنید.)

 

رها شدن

 

بلافاصله پس از بازگشت هسه به نیویورک در پایان سال 1965، شوهرش او را ترک کرد و یک سال بعد پدرش درگذشت. او از حس رها شدن اجتناب ناپذیر وحشت زده بود. با این حال در همان زمان نمایشگاه های تاثیرگذاری مانند "انتزاع عجیب" (که توسط دوستش لوسی لیپارد در پاییز 1966 سازماندهی شد)، "نه در لئو کاستلی" رابرت موریس (به اصطلاح "نمایش انبار" در دسامبر 1968) و "ضد توهم: رویه/مواد" موزه ویتنی (که مارسیا تاکر و جیمز مونت در تابستان 1969 روی صحنه بردند) مسیری رو به افزایش برای شهرت هسه به عنوان یک شخصیت مرکزی در ظهور نوع جدیدی از هنر انتزاعی (پسا مینیمالیسم) ایجاد کرد. و احتمالاً یکی از برترین هنرمندان معاصر نیویورک است. استقبال مثبت فزاینده عمومی از کار او و گروهی از دوستان فوق العاده حامی - از جمله مل بوشنر، لوسی لیپارد، رابرت اسمیتسون، و مهمتر از همه سول لوویت - اعتماد به نفس هنری رو به رشدی را تقویت کرد که هسه را از نظر احساسی سرپا نگه داشت.

 

حس مستقیم فایبرگلاس و لاتکس

 

در طول سال 1967، کار هسه از تصویرسازی آشکارا وابسته به عشق شهوانی به سمت نوع مستقیم تری از حسی که بلافاصله در خود مواد وجود داشت، به جای نمادی برای چیز دیگری، فاصله گرفت. تصمیم او برای شروع کار در لاستیک فایبر گلاس و لاتکس در اوایل سال 1968 به شفافیت و درخشندگی آنها، فیزیکی عملی ساخت بدنه کار در لایه هایی مانند پوست و حساسیت هر دو ماده به لمس مربوط می شد. . توالی‌های زنجیره‌وار واحدهای ساده که به عنوان اصل ترکیبی بسیاری از این آثار متأخر عمل می‌کنند، عمداً ساختار زیربنایی خود پلیمرها را منعکس می‌کنند - هسه به‌دنبال این بود که به روشی اساسی با ماهیت نامرئی مواد خود ارتباط برقرار کند. (همچنین نگاه کنید به: هنر فمینیستی.)

 

در اواخر بهار 1968، هسه کار خود را با یک شرکت تولید پلاستیک در استاتن آیلند آغاز کرده بود. مانند بسیاری از هنرمندان در دهه 1960، او متوجه شد که کمک سازندگان خارجی و دستیاران استودیو می تواند سرعت تولید و توسعه ایده ها را تسریع کند و همچنین به او اجازه دهد مقیاس کار خود را افزایش دهد، در نتیجه به او این امکان را می دهد که به کار خود ادامه دهد. هنر نصب با ایجاد یک "محیط" بزرگتر برای تماشاگران. داگ جانز، یکی از صاحبان شرکت پلاستیک، چنان جذب کار با هسه شد که تا سپتامبر کسب و کار خود را تعطیل کرد تا تمام وقت خود را وقف او کند. حضور جانز در همانجا که مشکلات ساختاری را حل می‌کرد، به هسه خودانگیختگی بسیار بیشتری و توانایی تولید و تحقق سریع ایده‌ها را داد.

 

هسه در آثار سال 1969 مانند "گسترش گسترده"، "مشروط" و "بدون عنوان (قطعه یخی)" ایده گسترش بی نهایت را بررسی کرد. آن‌ها به قول او با نامفهومی گسترش بی‌نهایت در فضا، تبدیل غیرممکن سطوح دافعه به جلوه‌های زیبای نور و فرم، و تضاد بین استحکام فایبرگلاس و شکنندگی، «در مورد پوچی موضع می‌گیرند». از لاتکس او حتی تصمیم گرفت تا با استفاده از لاتکس به روش هایی که در درمان مناسب آن اختلال ایجاد کند، ناپایداری را در کار ایجاد کند.

 

حس پوچی هسه

 

هسه به سیندی نمسر گفت: هنر و کار و هنر و زندگی بسیار به هم مرتبط هستند و تمام زندگی من پوچ بوده است. "هیچ اتفاقی در زندگی من نیفتاده است که شدید نباشد - سلامت شخصی، خانواده، موقعیت های اقتصادی... من همیشه می دانستم که باید نظم را در مقابل هرج و مرج، رشته در برابر توده، بزرگ در مقابل کوچک، رعایت کنم. و من سعی می کنم پوچ ترین متضادها یا متضادهای شدید را پیدا کنم."

 

این جاذبه بین قطبی ها هم زیربنای اروتیسم و ​​هم شوخ طبعی آگاهانه آثار هسه است. در Untitled ("قطعه دیوار") در سال 1970، چهار جعبه فایبر گلاس با رشته های ضعیف آویزان به وضوح نظم کلی را تعیین کردند. با این حال، برون‌مرکزی انسان‌نمای جذاب هر واحد، مطابقت منظم بودن سریال را به سخره می‌گیرد.

 

در اوایل آوریل 1969، هسه از یک تومور مغزی سقوط کرد و سپس تحت سه عمل جراحی قرار گرفت تا اینکه سرانجام در می 1970 در سن سی و چهار سالگی درگذشت. این واقعیت که او قبلاً سیستم کار با دستیاران را در سال 1968 ایجاد کرده بود، این امکان را برای او فراهم کرد که تا آخر کار را ادامه دهد و در واقع او بزرگترین کار خود را در آن سال آخر تولید کرد. به عنوان مثال، "بدون عنوان (قطعه طناب)" در سال 1970، مفاهیم فرم و مقیاس ثابت را تضعیف می کند. مانند میدان ژست پولاک، جزئیات در این اثر بیننده را به سمت خود می کشاند، با این حال او را با ناآشنایی با مواد و فرم سرگردان می کند. او می‌گوید: «من می‌خواستم کاملاً خودم را به چشم‌اندازی بیندازم که باید با آن سازگار شوم و درک کنم. "... من می خواهم هنرم را به چیزی بسط دهم که هنوز وجود ندارد."

 

آثار هسه در چندین مورد از بهترین موزه‌های آمریکا هستند، از جمله: موزه هنر آمریکایی ویتنی، نیویورک. موزه هنر مدرن، نیویورک؛ و موسسه هنر شیکاگو در خارج از کشور او در چندین مجموعه از هنر معاصر، از جمله گالری ساعتچی، و مجموعه تیت، لندن، نمایندگی شده است.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”