جوزف بیوس، مجسمهساز، هنرمند چیدمان، نقشهکش و معلم آلمانی یکی از چهرههای برجسته هنر آوانگارد اروپایی در دهههای 1960، 70 و 80 بود. او محور بحث درباره نقش هنرمند در جامعه و سیاست بود. او بیشتر به خاطر هنر پلاستیکیاش - مجسمهها، مجموعهها و اینستالیشنها - ساخته شده از "اشیاء یافت شده" از جمله نمد حیوانی و چربی که توسط هنرمند بهعنوان یک موتیف شخصی، اگر نه بیوگرافی، انتخاب شده، شناخته میشود. در طول جنگ جهانی دوم او یک خلبان جنگنده بود و پس از سرنگون شدن بر فراز کریمه ادعا کرد که توسط تاتارهای کوچ نشین زنده نگه داشته شده است که او را به چربی آغشته کرده و او را در نمد پیچیده اند. دلیل فرضی گنجاندن چربی و نمد در بسیاری از آثار او همین است. تحت تأثیر ویلهلم لمبروک اکسپرسیونیست (1881-1919)، بیویس در نتیجه نمایش در Documenta 4، مجموعه ای از نمایشگاه های مهم که هر پنج سال در کاسل برگزار می شود، به شهرت رسید. او برای آنچه که «دموکراسی مستقیم» و خلع سلاح هستهای نامید مبارزات انتخاباتی کرد، که هم خصومت و هم تحسین منتقدان هنری و متصدیان را برانگیخت. Beuys احتمالاً آخرین چهره اروپایی با دیدگاه اتوپیایی برای هنر بود - که هم قدرت شفابخش آن و هم ویژگی های رستگاری خلاقیت را ترویج می کرد. یکی از پرکارترین، گستردهترین و بحثبرانگیزترین مجسمهسازان قرن بیستم، تولیدات او همچنین شامل مجسمهها، طراحیها، اینستالیشنها، محیطها، ویترین، چاپها، هنرهای ویدئویی و اجراها و همچنین تدریس و سخنرانی بود.
در آغاز کار
بیوس در سال 1921 در کرفلد آلمان به دنیا آمد. او قصد داشت پزشک اطفال شود، هدفی که با شروع جنگ جهانی دوم به درستی از بین رفت. او به عنوان خلبان رزمی آموزش دید و در طول خدمت فعال خود پنج بار مجروح شد و سرانجام به دوران سربازی خود در اردوگاه اسرا پایان داد. بعدها در کار هنری او، داستانی منتشر شد که نشان می دهد علاقه بیویس به استفاده از چربی و نمد به عنوان مواد مجسمه سازی ناشی از یک تجربه جنگی است. طبق این داستان، هواپیمای او بر فراز کریمه سرنگون شده بود و او توسط گروهی از تاتارهای کوچ نشین نجات یافت که او را با چربی مالیده و با نمد حیوانی پوشانده بودند تا شفا پیدا کند. اگرچه هواپیمای او در کریمه سقوط کرد، اما داستان تارتارها مورد مناقشه قرار گرفته است. حتی Beuys در مصاحبه ای در دهه 1980 این رویداد را کم اهمیت جلوه داد. اهمیت واقعی داستان این نیست که آیا بیویز از این مواد به دلیل یک تجربه واقعی از زندگی استفاده کرده است یا خیر، بلکه این واقعیت است که او از آنها به عنوان نمادی از اساطیر شخصی استفاده کرده است. آنها را می توان به عنوان عناصر مهم در رستاخیز یا تولد مجدد شخصی او و همچنین رستاخیز ملت آلمان در نظر گرفت.
حرفه پس از جنگ به عنوان یک مجسمه ساز
پس از جنگ، بیویس برنامه های پزشکی خود را رها کرد و از سال 1946 تا 1951 در آکادمی هنر دوسلدورف به تحصیل مجسمه سازی پرداخت. او در آنجا زیر نظر اوالد ماتار (1887-1965) تحصیل کرد که مانند بسیاری از هنرمندان تحت آزار و اذیت آلمان نازی، پس از جنگ یک پست آموزشی مهم به او داده شد. اگرچه ماتار به طبیعت جویای بیوس علاقه نداشت، اما تأثیر مهمی بر کارش داشت، بهویژه در مجسمههای حیوانیاش. با این حال، تأثیر مهمتر ویلهلم لمبروک بود. لمبراک مجسمهساز آلمانی بود که بین سالهای 1910 تا 1914 در پاریس زندگی میکرد. او مدتی را با برخی از تأثیرگذارترین هنرمندان آن روز از جمله نقاش اکسپرسیونیست فیگوراتیو مودیلیانی (1884-1920)، مجسمهساز کنستانتین برانکوزی (1876-1957) گذرانده بود. آرچیپنکو هنرمند تجربی روسی (1887-1964). اگرچه لمبروک در سال 1919 خودکشی کرد، اما هنر او در طول سال های نازی به عنوان "منحط" محکوم شد و اینگونه بود که مورد توجه بیویس قرار گرفت. در دوران دانشجویی، بیویز به طور گسترده مطالعه میکرد و طیف وسیعی از ایدههای هنری و مفهومی، از دستاوردهای چندرسانهای لئوناردو گرفته تا دانشمند سوئیسی پاراسلسوس را در خود جذب کرد. پس از ترک آکادمی، بیویس دو سال بعد را بر روی طراحی متمرکز کرد و صدها طرح را تولید کرد. در بقیه دهه 1950 - دوره بسیار دشواری برای بیوس هم از نظر مالی و هم از نظر عاطفی - او به عنوان مجسمه ساز یادبود کار می کرد و در این سمت بود که در سال 1961 به عنوان استاد آکادمی هنر ایالتی دوسلدورف منصوب شد.
در طول دهه 1960 آکادمی دوسلدورف به یک مرکز مهم برای هنر معاصر تبدیل شد و روش تدریس بحث برانگیز Beuys نقش مهمی در شهرت مدرسه داشت. در سال 1962 او عضو کوتاهی از Fluxus شد، یکی از چندین جنبش هنر معاصر که در اوایل دهه 1960 ظهور کرد. این گروه متشکل از گروهی از هنرمندان و طراحان معاصر بینالمللی بود که میخواستند مرزهای بین رسانههای هنری مختلف را حذف کنند (به همین دلیل است که این گروه گاهی اوقات به عنوان «اینترمدیا» توصیف میشود). اگرچه Beuys در رد این گروه از هنر متعارف مشترک بود، تصور او در نهایت کاملاً متفاوت بود. او هنر را بهعنوان یک فرآیند رستگاری معنوی و سیاسی مینگرید - تقریباً هنر باید بهعنوان نوعی خدمات اجتماعی عمل کند و مجسمهسازی با اشکال قالبگیریاش میتواند راهی برای قالبگیری به جامعه ارائه دهد.
در دهه 1960 بود که او نوع خارقالعادهای از هنر پرفورمنس را توسعه داد که آن را چگونه تصاویر را برای خرگوش مرده توضیح دهیم (1965) نامید. برای تهیه، سر خود را با عسل و طلا پوشانده و تخته آهنی را به پایش بست. نمایش واقعی 3 ساعت به طول انجامید و او را در گهواره خرگوش مرده ای قرار می داد که در گوش او صداهای غرغر می کرد و به دنبال آن انتقادات رسمی از نقاشی های آویزان شده روی دیوارهای گالری صورت می گرفت. در طی آن او مجسمهها، طراحیها و چیدمانهای اتاق خود را در مقیاس بزرگ به نمایش گذاشت. وقتی نوبت به انتخاب مواد می رسید، او می خواست از مواردی استفاده کند که قابلیت تغییر دارند، مانند زندگی و جامعه. او چربی و نمد را انتخاب کرد زیرا آنها نرم و انعطاف پذیر بودند. هر دوی آنها بر خلاف هنر، اجزای مهم زندگی بودند و ادغام آنها در آثار او هر یک را به دیگری مرتبط می کرد. در سال 1967 Beuys حزب دانشجوی آلمان را تأسیس کرد و سال بعد در نتیجه نمایش در نمایشگاه Documenta 4 در کاسل، جایی که هنر نصب غم انگیز جدی او در تضاد با درخشندگی نمایشگاه های پاپ آرت آمریکایی بود، به شهرت رسید. در اواخر دهه 1960، او همچنین چندین رسانه جدید، از جمله ویدئو آرت (Felt TV، 1968) را بررسی کرد.
هنرمند پست مدرن: دهه 1970، 1980
شهرت Beuys به عنوان یکی از نوآورترین هنرمندان پست مدرن در طول دهه 1970 همچنان در حال افزایش بود. علاوه بر برنامه اصلاحات سیاسی او، استفاده غیرمتعارف او از مواد هنری - از جمله خاک، خون و حتی حیوانات مرده - باعث بدنامی او شد. در سال 1972 برای آکادمی که او را از سمت خود برکنار کرد بسیار زیاد شد، تا حدی به دلیل اصرار او بر پذیرش هر دانشجویی که درخواست می کرد. بیویس با حمایت شاگردانش اعتراض کرد تا اینکه دوباره به کارش بازگردانده شد. توافق شد که او بتواند عنوان و استودیوی خود را حفظ کند اما قرارداد تدریس او به پایان رسید. در سال 1977 او پیه، یکی از اینستالیشن های غول پیکر خود را تولید کرد. در سال 1979، شهرت بین المللی او به طور قابل توجهی با مرور گذشته نگر عظیمی از هنر او که در موزه گوگنهایم، نیویورک برگزار شد، افزایش یافت.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”