مکتب اشکن(ash can) (1900-1915)
اصطلاح هنر قوطی خاکستر برای اولین بار در حدود سال 1916 استفاده شد و به هنرمند Art Young نسبت داده می شود. برچسب، مکتب اشکن(ash can)، و تجسم بعدی آن، هشت، برای تعدادی از نقاشان فیلادلفیا و نیویورک (و حتی عکاسانی مانند جاکوب رییس و لوئیس هاین) که در دو دهه اول قرن بیستم کار می کردند، به کار رفته است. در حالی که در مورد اینکه چه کسی به طور قانونی به این گروه نسبتاً غیررسمی تعلق دارد، توافق وجود ندارد، رابرت هنری، جورج بلوز، جان اسلون، ویلیام جی گلاکنز، جورج لوکس و اورت شین، و بعدها، ادوین لاوسون، موریس پرندرگاست و آرتور بی. دیویس از بازیگران اصلی آن محسوب می شود. اگرچه آنها متعهد به بازنمایی واقعیتهای زندگی روزمره شهری بودند، اما هنرمندان به آزادی بیان و این ایده معتقد بودند که هنرمندان باید آزاد باشند تا آثار خود را بدون فشار آکادمیها و هیئت داوران جوایز به نمایش بگذارند.
قبل از ظهور مکتب اشکن(ash can)، سبک هوای معمولی گرایش غالب در نقاشی آمریکایی بود. افرادی مانند ویلیام مریت چیس و مری کاسات با پالتهای سبک و قلمموهای شل خود مشعل نمادهای عاشقانهای را حمل کردند که به امپرسیونیسم آمریکایی معروف شد. هنرمندان اشکن(ash can) با الهام از هانری - که از اصل "هنر برای زندگی" استفاده کرد - خود را از امپرسیونیست ها متمایز کردند. این گروه خود را با موضوعی که بر پویایی زندگی خیابانی شهری متمرکز بود، در نظر گرفت. سبک آزاد مکتب با صحنههایی از کافههای ورزشی، کوچهها، سالنهای سینما، میادین بوکس و زندگی روزمره روسپیها، مهاجران و جوامع طبقه کارگر، از سنتهای اسپانیایی و هلندی قرن هفدهم و فرانسه قرن نوزدهم وام گرفته شده است. . اما شاید جورج بلوز بود که توسط هنری و تحت تأثیر ایکینز تدریس می شد که به عنوان مولد واقعی رئالیسم شهری آمریکا ظاهر شد. آثار او آمادگی هنرمند را برای پرداختن به طیفی از موضوعات شهری و تجربه رنگها و چیدمانهای ترکیبی جدید نشان میدهد.
دقت گرایی و منطقه گرایی
آوانگارد آمریکایی پس از نمایشگاه بین المللی هنر مدرن (معروف به نمایشگاه اسلحه از آنجایی که در اسلحه خانه های گارد ملی ایالات متحده برگزار شد) در سال 1913 به درستی شروع به کار کرد. این یک رویداد برجسته در تاریخ مدرنیسم آمریکایی بود که باعث شد چیزی که اولین جنبش آوانگارد واقعاً بومی در نظر گرفته شد: دقیق گرایی. اگرچه دقیقگرایان مانند پل استرند، چارلز شیلر، جورجیا اوکیف، نایلز اسپنسر و رالستون کرافورد رهبری خود را از اشکال هندسی تقطیر شده کوبیسم، فوتوریسم و اورفیسم گرفتند، موضوع آنها که شامل خیابانهای شهر، آسمانخراشها، شبکههای ریلی، فولاد بود. آثار و انبارهای غلات، دیدند که آنها به موضوعاتی مشابه با مکتب اشکن(ash can) می پردازند (در واقع، ادوارد هاپر توسط مورخان برای هر دو گروه به گونه های مختلف ادعا شده است).
با این حال، هنگامی که رکود بزرگ و بحران Dustbowl به وجود آمد، بسیاری از هنرمندان آمریکایی با تولید یک هنر روایی که مستقیماً با مردم ساکن در هارتلند آمریکا صحبت میکرد، «خودآزاریهای» نیمهانتزاعی را به چالش کشیدند. شناخته شده ترین منطقه گرایان توماس هارت بنتون، جان استوارت کوری و گرانت وود بودند. آنها هنری تولید کردند که منعکس کننده سختی های زندگی استانی آمریکایی بود (اگرچه صداقت کار آنها از آن زمان باعث بحث هایی در بین مورخان هنر شده است). در مجموع، منطقهگرایان با یک هنر محلی معتبر مرتبط بودند که سنتهای مردم آمریکا را حتی با نقاشیهای استاد قدیمی همپوشانی داشت. کری به تولید تصاویری آرمانی و نوستالژیک از زندگی اجتماعی و مذهبی علاقه داشت در حالی که وود اثر گوتیک آمریکایی (1930) یکی از نمادین ترین آثار هنری آمریکایی در تاریخ این کشور را تولید کرد.
از جمله معروف ترین منطقه گرایان دوریس (امریک) لی بود. در واقع، او به عنوان یکی از موفق ترین هنرمندان زن دوران افسردگی ظاهر شد. تابلوی زنانی که لی در حال آماده کردن یک ضیافت شکرگزاری بود، زمانی که جایزه معتبر خرید لوگان را در سال 1935 دریافت کرد، سرفصل های ملی را به خود جلب کرد. موضوع جشن شکرگزاری با تمرکز منطقه گرایان بر آداب و رسوم زندگی روستایی که لی به سبک یادآور هنر عامیانه آمریکایی اجرا می کرد، گره خورد. آثاری مانند این بین کسانی که هنوز در چنگال رکود بزرگ زندگی میکنند بسیار محبوب بود، اما ژوزفین لوگان (اهداکننده جایزه لوگان) سبک «اغراقآمیز» لی را محکوم کرد. در واقع، سال بعد، لوگان در اعتراض به «انجمن سلامت عقل در هنر» محافظهکار را تأسیس کرد. انجمن با تمام اشکال مدرنیسم و هر شیوه هنری که از استانداردهای آکادمی انحراف داشت مخالف بود. شعبههای انجمن در سراسر کشور مستقر شدند و هنرمندان مرتبط با این گروه عبارتند از: هایگ پاتیگیان، ویلیام وینتروپ وارد، فلورانس لوئیز برایانت، هنری (پرسی) گری و فرانک مونتاگ مور.
رئالیسم اجتماعی آمریکایی
همپوشانی با منطقه گرایی، جنبش رئالیست سوسیال آمریکایی شهری بود. این در واقع یک جنبش جهانی بود که به ویژه در کشورهای کمونیستی و/یا سوسیالیستی (مانند روسیه، چین و مکزیک) که در آن هنر تحت حمایت دولت برای اهداف تبلیغات دولتی استفاده میشد، رواج داشت. رئالیسم سوسیالیستی هنری فیگوراتیو و واقع گرایانه بود که در آن زندگی «کارگران» و محرومان سیاسی در اقدامی از همبستگی اجتماعی جشن گرفته می شود. سوسیال رئالیست ها آوانگاردیسم را به عنوان نخبه گرا و در نتیجه فاقد طنین اجتماعی رد کردند. برای این هنرمندان، هنر باید به عنوان یک سلاح سیاسی در مبارزه با نظام های سرمایه داری و در موارد دیگر برای حمله به پیشروی فاشیسم بین المللی عمل کند.
سوسیال رئالیستهای آمریکایی به احساسات و کلیشههای ملی که در منطقهگرایی میدیدند اعتراض کردند و در نیویورک (پایهی سیاست چپ آمریکا)، گروه خیابان چهاردهم که توسط کنت هیز میلر تشکیل شده بود، از مردان و زنان کارگر شهر دفاع میکرد. حس فعالیت گروهی در کنشهای جمعی هنرمندانی که به اعتصابها میپیوستند، با صدای بلند علیه بیعدالتیهای اجتماعی اعتراض میکردند و خواستار به رسمیت شناختن دائمی از سوی دولت بودند، منعکس میشد. این گروه شامل برادران روسی الاصل سویر (آیزاک، رافائل و موسی)، ایزابل بیشاپ و رجینالد مارش، در میان دیگران، شعر را در آشفتگی زندگی روزمره در شهر یافتند. در همین حال، ویلیام گروپر و بن شهن، رئالیسم اجتماعی را با آثاری که حاوی یک یادداشت کاریکاتور بودند، به سطحی آشکارا سیاسی بردند. در همین حال، یاکوب لارنس بخشی از جنبش رنسانس هارلم را تشکیل داد. به عنوان بخشی از یک جنبش فرهنگی که یک سبک رئالیستی (یا هر سبکی را برای آن موضوع تجویز نمی کرد)، لارنس عناصر رئالیسم اجتماعی را با انتزاع در آثار روایی ترکیب کرد که نشان دهنده تعهد جمعی محله هارلم برای خلق داستان های بصری از زندگی آمریکایی آفریقایی تبار بود. تجربه و تاریخچه آن در دهه 1940، ظهور دولت های توتالیتر، به ویژه در روسیه، رئالیسم سوسیال در آمریکا را به عنوان یک مشکل سیاسی محکوم کرد. به ویژه در نیویورک، تسلیم ظهور اکسپرسیونیسم انتزاعی و همه چیزهایی بود که در مورد زندگی در "سرزمین آزادگان" نمادی بود.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”