در جهانی که بر اساس نداشتن تعادل جنسی سازمان یافته است، لذت در نگریستن بین کنشگر(نرینه) و کنشپذیر(مادینه) به دو نیمه تقسیم شده است.
حکم خیره نگریستن مردانه، ذهنیت و نیروی مخیلهاش را برشکل زنانه به طور معلول باز میتاباند. زنان همواره در نقش خودنمای سنتی نگریسته شدهاند و با ظهورشان رمزی برای تماس شهوانی و دیداری نیرومند شدهاند، چنانکه میتوان گفت: آنان بر«نگریسته شدگی »دلالت دارند. زن، که بهعنوان موضوع جنسی نمایش دادهشده، موضوع تکراری نمایش شهوانی است از پوسترهای هوس انگیز تا استریپ تیزا، از زیگفلد تاباسبی برکلی، زن نگاه را تسخیر میکند و با آن بازی میکند و به کام مردانه معنی میبخشد.
«لورا والوی: لذت بصری و سینمای روایی»
(فمینیسمهای ادبی- روت رابینز)
آیا ادبیات میتواند نجاتدهندۀ زنان در عصرکنونی باشد و بازتولید شعر در رشد فکریشان موثر است؟
از آنجا که ادبیات و واقعیت با هم مرتبط هستند و در رابطهشان آمیزشهای پنهانی با هم دارند با این آمیزش پنهانی میتوانند قدرت یک اثر هنری را به مخاطب زن آشکارا نشان بدهند و شاهکارهای هنری را در جهان گستردهۀ ادبیات خلق کنند و ازاینجهت است که زنان میکوشند برای دگرگونه نوشتن به این آمیزش پنهانی پناه ببرند و جایگاه خود را در اجتماع به دست بیاورند
و به وضعیت کنونی خود رنگ و لعابی تازه ببخشند که این مسیر پرفراز ونشیب را تنها با آثار هنری و فرهنگی خود میتوانند (با منِ وجودی زن)، زن را به جامعه و اجتماع معرفی کنند.
انتقاد به دیدگاههای ظالمانه و تبعیضآمیز پیرامون زن و محدودکردن او از حقوقفردی و اجتماعیاش بر مبنای دیدگاههای سنتی و مبتنی بر جامعۀ مردسالار همواره یکی از موضوعات در عرصههای گوناگون اجتماعی و سیاسی و ادبی بودهاست. در این میان نویسندگان و شاعران زن در این زمینه نقش اساسی و مهمی را ایفا کردهاند.
مکتب اصالت زن (feminism):
جنبشی بود که کوشید بنیاد جامعۀ مردسالاری را برهم زند و سیمای حقیقی زن را معرفیکند. این جنبشها، که نخستین گامهایش در غرب و در دهههای نخستین قرن بیستم برداشته شدهاست، با شعار برابری حقوق زنو مرد آغازشد و با پشتوانۀ نظریههای حقوقی، فلسفی و سیاسی توانست مسیر را برای ادامۀ راهش هموارکند.
نظریهپردازان دفاع از حقوق زن، به طور کلی بر سه نکتۀ اساسی تأکیدداشتند:
۱. زن، انسانی کامل و بالغ است و در زندگی زناشویی، از استقلال اعتبار و حقوق با مردان برخوردار است.
۲. زن از نظر فکری انسانی آزاد و مستقل است.
۳. زن باید در مسائل اجتماعی و سیاسی شرکت کند و حقوق برابر با مردان داشته باشد،(میشل،۱۳۷۷: ۱۱۰تا۱۱۵).
البته جنبش دفاع از حقوق زنان فقط در عرصۀ سیاسی و اجتماعی این مسئله را پیگیری نکرد؛ بلکه وارد حیطۀ ادبیات نیز شد، شاعران و نویسندگان هر یک از زاویه و دیدگاههای مختلف به این موضوع پرداختند، و آن را در اشعار و آثار خود بازتاب دادهاند.
در ادبیات جامعۀ مردسالار زنان همیشه نقش معشوقی خیالی را داشتند و به غیر از چشم و ابرو، دهان غنچه جلوۀ دیگری برای مردان نداشتهاند و برای مردان فریبندۀ ظاهری به شمار میرفتند،زنان دورههای قبل نیز تأثیرپذیری زیادی از اشعار و آثار هنری خود را از مردان میگرفتند و گاه میکوشیدند به زبان و نگاه مردانه شعر بسرایند، اما این نگاه و حاکمیت بر ادبیات رفتهرفته با ظهور شاعر زن نوپردازی مثل فروغ فرخزاد کمرنگ شد
فروغ اولین زنی بود که با ساختارشکنی در متن و اندیشۀ خود با تمام مصائب به زبان زنانه آثار هنری خود را تولید کرد در دورهای که زنان در خفقان احساس و اندیشه، در پستوی خانهها مشغول خانهداری بودند. حتی فضای فکری مسموم آن دوره نتواست بر فکر فروغ چیره شود، فروغ با وجود اندیشه در آثار خود، توانمند بودن خویش را در شعر «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» نشان داده است.
فروغ با رهایی در کلمات توانست اندیشه و نگاه زنانۀ خود را نمایان کند و دیگر زنان که ادامه دهنده و دنبالرو فروغ بودند به این مسئله مهم به شکل جدی پرداختند و درحال پرداختن هستند.
اگرچه خسارتهای روحی و روانی بر آثارشان مشهود است ولی بازتولید اثر هنری در جامعۀ مردسالار آنان را به عقب نکشانده و همچنان میخواهند جایگاه تهی بودن زن را در شگرفی آثار خود به مخاطبان و به اجتماع بقبولانندکه این نوع نگاه در جایگاه خود تحسینبرانگیز است.
بازتولید شعر زنان در رشد فکری جامعه مؤثر است، جامعهای که آثار هنری زنان آن از لحاظ فکری و آگاهی در سطح متوسطی باشد، آن جامعه دچار تشویش میشود و نمیتواند از لحاظ فرهنگی و ادبی خود رشد ونمود پیدا کند و حتی از لحاظ بنیاد خانواده واجتماع با مشکل ساختاری مواجه میشود. و همینطور درسطرهای بالا اشارۀ کوتاهی شدهاست، از اشعار یک زن ایرانی به نام «فروغ فرخزاد» که بیش از نیم قرن میگذرد میتوان دریافت از اندیشۀ زنی که به دنبال آگاهی و رشد زنان، و جداسازی آنان از محیط سنتی سابق حاکم بر جامعه ایرانی بودهاست؛ از این نوع نگرش و آگاهی میتوان جست، که در شعر فروغ، او به دنبال آگاهی و نجات زنان در عرصۀ زندگی روزمره اجتماعی آنان است.
شعر فروغ زنان را بیدار میکند که از قالب سرخوردگی بیرون بیایند؛ عشق بورزند، مبارزهکنند و زن باشند، بدون هیچ هراسی از زن بودن خود در شرایط دشوار، و این بیداری و عصیان در آثار فروغ نمایانگر یک زن مدرن است، « زنی که با شکوه و صدای خودش میآید!».
به نظر میرسد فروغ در شعرش از خودِ انسانی خود شروع میکند و از منیت به ماهیت میرسد و این «منِ شخصی» ، «منِ جهانی» میشود و همینطور با اندیشه و ذهنیت زنانۀ خود به اندیشۀ انسانی دست مییابد و بیگمان؛ هر زنی میتواند به کمک اندیشۀ انسانی، راه نجات خود را دریابد. فروغ در شعر خود زنی توانمند است و این توانایی را درجامعه و اجتماع به کرسی مینشاند که بپذیرند: «زنی با صدای خود میآید».
ساختار یک جامعه را زن تشکیل میدهد، برای بازتولید آثار هنری، زنان هنرمند باید از لحاظ روحی و روانی در شرایط مطلوبی به سر ببرند، اگرچه خود تولیدکنندگان آثار هنری اعم زن و مرد دچار نوعی خوددرگیری ذهنی با مسائل جامعه، اجتماع و زندگی شخصی هستند، اما تولیدکنندگان آثار هنری برای پیش بردن تولیدهای متنوع هنری باید ذهنی تمیز داشته باشند.
روح و روانهای تمیز، برای پیش بردن اهداف خود و جامعه باید خود مستقلی داشته باشند، که این خود بتواند در تربیت فکری و گفتاری جامعه مؤثر واقع شود، اگرچه برای این که این نوع زنان در جامعه با آرامش قدم بزنند از وضعیت استراتژیک خود و جامعه بنویسند، ابتدا باید خود را از بندهای بیاساسی که در رشد فکریشان نمود پیدا کرده، رهایی ببخشند و به نیازهای اساسی خود بپردازند. زنانی که رهایی درونی و بیرونی به خود میبخشند در اندیشیدن از مردان هم فراتر میروند، «زنان اگر در نوشتن خود را سانسور نکنند از مردان هم فراتر میروند» (سیمون دبوار)
یعنی این قابلیت را دارند که برای بازنمودن اندیشه و احساس خود، به فرامتنی در من خود دست پیدا کنند که به رشد فکریشان کمک کند، جامعۀ ما به بازتولید شعر زنان نیازمند است تا بتواند سیر تکاملی خود را ادامه بدهد.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”