ریتم آهنگ

مروری بر شخصیت‌های نمایش‌نامه باغ وحش شیشه‌ای

مروری بر شخصیت‌های نمایش‌نامه باغ وحش شیشه‌ای

رفتار دوسوگرای آماندا نیز او را به شخصیتی دوگانه تبدیل می کند - ترکیبی از مادری که هم خودکامه و هم مضطرب است. تأثیر او بر بیننده نیز دوچندان است. بیننده را به حماقت او می خنداند و وقتی سعی می کند بال های شکسته اش را نادیده بگیرد، همان بال هایی که سعی می کند برای فرزندانش سرپناهی درست کند، بیننده با او همدردی می کند.

از سوی دیگر، ریشه فرار تام و شاید ناتوانی او در موفقیت در شغلش، ناشی از ترس او از پذیرش نقش نان آور و سرپرست خانواده است. تام، در حالی که بیست و دو سال دارد، علاقه زیادی به شعر دارد. اما برای تامین مخارج خانواده اش هم مجبور است در انباری کار کند. همان نقشی که آماندا شانزده سال پیش به او داد، یعنی از زمانی که شوهرش آنها را ترک کرد. «آماندا پسرش را قربانی می کند و نقش نامتناسبی به عنوان پدر یا سرپرست خانواده به او می دهد» (سینگل، 159).

علاوه بر این، آماندا تلاش می کند تام را وادار کند که از اهداف و جاه طلبی های خود دست بکشد. حتی به کوچکترین جزئیات حریم خصوصی و آزادی های شخصی احترام نمی گذارد. این رابطه هژمونیک هژمونیک تام را چنان کنترل می کند که مسئولیت سنتی دیگری را بر عهده می گیرد. یعنی برای خواهرت داماد پیدا کنی. تام برای مقابله با این استرس فزاینده هر روز به نوشیدن الکل متوسل شد. او هر روز بیشتر از روز قبل به بهانه رفتن به سینما تا پاسی از شب از این آسمان خراش دور می ماند و حتی شعرهایش را در محل کار پنهان می کند و با خانواده اش درباره تصمیمش برای پیوستن به تاجر صحبت نمی کند. . . انجمن ملوانان. همه این عوامل باعث می شود که او از این مبارزه وحشتناک روزانه فرار کند. زیرا بهبود بخشی از این زندگی خسته کننده غیرممکن است. موقعیت تام در این نمایشنامه شبیه یک قهرمان تراژیک است. اما «از آنجایی که کار برای باغ وحش لیوانی برای خانواده ای غیرعادی است، در نتیجه نه قهرمانی دارد و نه شخصیت بدی در این داستان با سبک و سیاق کلاسیک تراژیک» (همان: 152). به عبارت دیگر، در باغ وحش شیشه‌ای ما با «ضدقهرمانان» یا «قهرمانان تراژیک زمان خود» روبرو می‌شویم. آخرین فرار کامل در آخرین صحنه اتفاق می افتد. وقتی بالاخره خانه و خانواده اش را به قصد نردبان اورژانس ترک می کند، رفتارش بسیار یادآور اقدام یا فرار پدرش در شانزده سال پیش است. نردبان اضطراری که نماد نجات یک فرد از خطر در مواقع سخت است، همچنین راهی برای تام برای فرار از مبارزه بی‌ثمر روزانه است. تام نمی تواند در این خانه مرده بماند، جایی که مادرش بیشتر و بیشتر هیستریک و عصبی می شود. تام می خواهد واقعیت خودش باشد: شاعری که به جهان سفر می کند. اما در نهایت و در اعماق پایان داستان، بیننده متوجه می شود که از این فرار و تنها گذاشتن خواهرش دچار پشیمانی شده است.

لورا فقط از نظر جسمی ناتوان نیست. او همچنین دارای نقص های شخصیتی است. در واقع خاطرات مادر از طرفداران و هوادارانش و همچنین فشار یا دیدگاه اجتماعی آنقدر اعتماد به نفس او را متزلزل کرده است که از انتظارات و رضایت مادرش کوتاهی می کند و به همین دلیل به لیوان خود متوسل می شود. باغ وحش برای فرار لورا از دوران کودکی بسیار خجالتی بوده است. او دائماً احساس گناه می کند و خود را به خاطر ناتوانی اش سرزنش می کند. جیم یک شب با تام دوست شد. آماندا از تام می خواهد که برای خواهرش دعوا کند. جیم کسی نیست جز همکلاسی سابق لورا. لورا در آن شب به جیم اعتراف می کند که بالا رفتن از پله های این مدرسه برای من بسیار سخت بود زیرا استودیویی که در آن بودم بسیار پر سر و صدا بود "(ویلیامز، 708). وقتی جیم می گوید که «هیچ وقت متوجه صدای لاستیک ها نشد»، لورا تکرار می کند که «اما برای من مثل صدای رعد بود» (همان: 708).

از دید لورا، صدای بالا رفتن از هر پله با این لاستیک، بسته به پایه آن، یادآور ناتوانی اوست. در ادامه این بحث، جیم تحلیل جالبی از شخصیت لورا دارد. او به لورا می گوید که "عقده حقارت" (ویلیامز 710) آنقدر در درون شما عمیق است که شش سال بعد از فارغ التحصیلی، حتی نمی توانید درس های تایپ را کامل کنید، زیرا حتی در این درس، روز امتحان باعث خجالت و استرس می شود. کف ترک کلاس تایپ (همان: 683).

لورا نمی تواند خود را با استانداردهای جامعه وفق دهد و از سوی دیگر نمی تواند انتظارات مادرش را برآورده کند. در نتیجه کم کم از دنیای واقعی دور می شود و به مجموعه شیشه ای خود پناه می برد.

از دید لورا امن ترین جای دنیا گوشه ای از آپارتمان در کنار ست شیشه ای است که از بحران و تحقیر دوری می کند. این مجموعه شیشه ای حاوی «حساس ترین حیوانات جهان» (همان: 710) است که تصویری نمادین از شخصیت شکننده لورا است. در مصاحبه ای با جیم، لورا یکی از این حیوانات را در باغ وحش شیشه ای نشان می دهد و می گوید: "این یکی از قدیمی ترین هاست، حدود سیزده سال دارد." (همان: 711). سیزده سال پیش، زمانی که لورا یازده ساله بود، مشکل انزوا آغاز شد و در نهایت لورا به شکننده شدن یکی از حیوانات شیشه‌ای خود تبدیل شد. لورا در زندگی عاشقانه اش به جز چیزهای کوچکش چیزی دارد که در دنیای واقعی فاقد آن است: اعتماد به نفس. در واقع، در حالی که لورا در میان حیوانات شیشه ای او قرار دارد، او دختری شوخ طبع، سرزنده، زیبا و منحصر به فرد است. دور از این دنیا، لورا فردی شکننده، بدشانس و تنها است. این احساس کاذب هویت، انزوای او را تداوم می بخشد.

در نهایت می توان گفت که نمایشنامه باغ وحش شیشه ای تنسی ویلیامز یک درام فوق العاده تراژیک است که هیچ یک از شخصیت های آن را نمی توان شخصیت اصلی آن دانست. همه می خواهند از شر زندگی ناخوشایند خود خلاص شوند. اما هیچ یک از آنها قادر به تغییر سرنوشت محتوم یا فرار از آن نیستند. شخصیت‌های این نمایش در تلاش برای تغییر شرایط زندگی، انکار یا فرار از آن واقعیت را نادیده می‌گیرند و در نهایت تنها از رنج و محرومیت دائمی رنج می‌برند. نتیجه همه تلاش های بیهوده آنها چیزی جز یک زندگی از دست رفته و روابط شکسته نیست. نمایش باغ وحش شیشه ای تصویری کامل از افرادی است که همیشه از هویت، زنان و جامعه خود ناراضی و ناامید هستند. این قهرمانان مدرن غم انگیز قربانیانی بدون توشه برای آینده و به دور از هرگونه ارتباط با زندگی فعلی خود هستند. خانواده های دارای معلولیت قادر به رویارویی با واقعیت تلخ و زشت زندگی نیستند. خانواده های دارای معلولیت.

 

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”