دوره بلوغ
بازیل از سال 1863 تا 1870 تقریباً با تب و تاب نقاشی می کرد. پس از ترک کارگاه گلیر، استودیوی خود را تأسیس کرد. او در طول سالها در مجموع شش استودیو را اشغال کرد که سه تای آنها - یکی در خیابان فورستنبرگ، یکی در خیابان دو ویسکونتی و دیگری در خیابان دو لا کوندامین - از طریق نقاشیهای او که توسط برخی از مورخان هنر مشخص شدهاند، ثبت شدهاند. "خود پرتره های غیر مستقیم." بازیل از آنجایی که کمک هزینه ماهانه سخاوتمندانه ای را از والدینش دریافت می کرد، می توانست آپارتمانی راحت داشته باشد که گاهی اوقات با دوستانش به اشتراک می گذاشت و همچنین فضای استودیویی را با هنرمندان دیگر به اشتراک می گذاشت. در سال 1864، او و مونه در استودیو Rue de Furstenberg مشترک بودند. او فضای خود را در خیابان دو ویسکونتی در سال 1867 با رنوار و گاهی سیسلی و مونه به اشتراک گذاشت. او گهگاه برای طراحی و رنگ آمیزی مدل هایی برای گروه هنرمندان نیز هزینه می کرد، زمانی که پول تنگ می شد آنها نیز برای یکدیگر مدل می کردند. تا سال 1868، بازیل استودیو بزرگی را در خیابان د لا کوندامین در منطقه باتینولز خریداری کرد.
بازیل علاوه بر اختلاط و در برخی موارد دوستی نزدیک با هنرمندان کمتر تثبیت شده (در آن زمان) مانند مونه، پیسارو، رنوار و سزان، از نظر اجتماعی با هنرمندانی مانند کورو و کوربه که قبلاً نامی برای خود دست و پا کرده بودند، ارتباط برقرار کرد. خودشان او همچنین اغلب با نقاشان سبک آکادمیک مانند هنری فانتین لاتور ارتباط داشت، که در نقاشیاش استودیو در باتینول (1870) بازیل را در پرتره گروهی از هنرمندان برجسته و ضد نظام آن دوره قرار داد. علاوه بر این، این هنرمند جوان حداقل یکی از همکاران حاشیهای از سوادآموزان آوانگارد معاصر بود - شخصیتهای مهمی مانند شارل بودلر و پل ورلن - که در آن زمان داوران تأثیرگذار سلیقههای آوانگارد بودند و همچنین در کافهها و بارهای محبوب بین مردم رفت و آمد میکردند. دوستان هنرمند بازیل.
تصور میشود که مونه و بازیل دوستان صمیمی بودند، اما بر اساس شایعات روز و گزارشهای افراد حلقه درونی فرهنگی، شاخصهایی وجود دارد که مونه ممکن است دوست ثروتمند خود را نوعی «قلک» در نظر گرفته باشد. در حالی که ممکن است چنین بوده باشد، مونه با تبدیل کردن او به پدرخوانده پسرش، ژان، به بازیل احترام گذاشت. بازیل در تابلوی یادبود مونه، ناهار روی چمن (1865-1866)، پاسخی مستقیم به اثر بحث برانگیز مانه با همین عنوان از سال 1863 به تصویر کشیده شده است. بازیل در مرکز پایین نقاشی ظاهر می شود.
دوستی بازیل با حامی هنر، ادموند مایتر، نیز ظاهراً بسیار نزدیک بود و تا پایان عمر هنرمند ادامه داشت. این دو علاقه مشترکی به موسیقی داشتند که هر دو آن را "مقدس" می دانستند. گفته می شود بازیل استعدادهایی داشت که احتمالاً از مادرش که یک پیانیست ماهر بود به ارث رسیده بود. زیبایی جوان مشتاق چنان در عشق به موسیقی غوطه ور شد که به دنبال استادی پیانو رفت تا «به او درس های هماهنگی بدهد». در سال 1863، پیانویی برای خانهاش تهیه کرد و در حالی که منتظر تحویل آن بود، به مادرش در مونپلیه نامه نوشت و گفت: «بسیار بیصبر هستم که پیانوی من به سلامت برسد و از شما خواهش کنم که هر چه زودتر برایم موسیقی بفرستید. سمفونیهای من برای چهار دست، والس شوپن، سوناتهای بتهوون و موسیقی گلوک...» او و مایتر بهویژه آثار برلیوز، شومان و واگنر را دوست داشتند، اگرچه دو مورد آخر هنوز در آن زمان در فرانسه تا حدودی مبهم بودند.
بازیل اولین بار کار خود را در نمایشگاه رسمی دولتی، سالن، در سال 1866 به نمایش گذاشت. در کمال ناامیدی او، تابلویی که او امیدوار بود پذیرفته شود، دختری در پیانو (1865-1866)، رد شد. در عوض، هیئت داوران سالن پذیرفتند که یک طبیعت بی جان کوچک در نمایشگاه سالانه گنجانده شود. بازیل در مارس همان سال نامه ای به پدر و مادرش نوشته بود و در مورد این نقاشی که خود کوربه ستایش کرده بود بحث کرد و نقاشی عصبی خود را به سبک جدید رادیکال الهام گرفته از مانه و کوربه توصیف کرد. او نوشت: «نتوانستم یک ترکیب بندی بزرگ را انجام دهم، من سعی کرده ام تا جایی که می توانم موضوعی ساده را نقاشی کنم. این انتخاب، برای نشان دادن موضوعی پیش پا افتاده به جای موضوع مورد علاقه آکادمی، به ویژه محبوب ترین ژانر نقاشی تاریخ، پیامد مستقیم تأثیر کوربه و به طور مؤکدتر مانه بود که آثارش شکاف بین رئالیسم و امپرسیونیسم را پر کرد.
ظاهراً بازیل از رد نقاشی آنقدر ناامید شده بود که دوباره از بوم استفاده کرد و روی اثر نقاشی کرد که برای او نمادی از طرد و شکست بود. در ابتدا تصور می شد که دختری در پیانو گم شده بود، اما سپس با استفاده از فناوری اشعه ایکس در زیر نقاشی بعدی، که به طعنه موضوعی کتاب مقدس، روث و بوآز (حدود 1870) بود، دوباره کشف شد. برای یک هنرمند غیرعادی نبود که اگر از نقاشی راضی نبود یا کمبود پول داشت، از یک بوم دوباره استفاده کرد. شناخته شده است که Bazille به طور منظم این کار را انجام داده است.
گفته می شود که بازیل به طور مکرر از املاک خانواده اش، مریک، در خارج از مونتپلیه، به ویژه در ماه های زمستان بازدید می کرد. او آنجا را پناهگاهی از زندگی شهری می یافت و برای خواندن و نقاشی به آنجا می رفت. در آنجا در سال 1867 بود که او نقاشی احتمالاً استادانهترین نقاشی خود، La Reunion de famille (تجمع خانواده) را ساخت. بازیل مانند دوستان امپرسیونیست خود اغلب در فضای باز نقاشی میکشید و یکی از مکانهایی که او از انجام این کار به جز فونتنبلو و اطراف آن لذت میبرد، مریک بود.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”