ریتم آهنگ

هستی‌شناسی رمان از نگاه برامز

هستی‌شناسی رمان از نگاه برامز

رمان‌نویسی در چند قرن اخیر می‌پردازد.

امروزه اصطلاح «رمان» به انواع مختلف آثاری اطلاق می‌شود که نقطه‌ی مشترک آنها، فقط این است که آثار داستانی بلند و منثور هستند. رمان، از آنجا که یک روایت ادبی طولانی است، با داستان کوتاه و همچنین آثاری با طول متوسط که «رمانک » نامیده می‌شوند، تفاوت دارد؛ طولانی بودن رمان، امکانِ پرداختن به شخصیت‌های بیشتر، پیچیدگیِ بیشتر طرح (یا طرح‌ها)، گستردگی مکانِ وقوع رمان و تشریح مفصل شخصیت و درون‌مایه را نسبت به آثار کوتاه‌تر و متمرکزتر فراهم می‌آورد. همچنین رمان به عنوان یک اثر روایی منثور، با روایت‌های بلندِ منظوم مثل آثار جفری چاسر ، ادموند اسپنسر و جان میلتون متفاوت است. این نوع آثار با رواج تدریجی رمان در قرن هجدهم، به حاشیه رانده شدند. با توجه به این خصوصیات، انواع متنوعی از روایت‌های ادبی را می‌توان رمان نامید، از جمله: «پاملا» نوشته‌ی ساموئل ریچاردسون و «تریسترام شاندی» اثر لارنس استرن ؛ «اِما» نوشته‌ی جین اوستین و «اورلاندو» اثر ویرجینیا وولف ؛ «نوشته‌های پیک‌ویک» اثر چارلز دیکنز و «بال‌های کبوتر» نوشته‌ی هنری جیمز ؛ «جنگ و صلح» از لئو تولستوی و «محاکمه» اثر فرانتس کافکا ؛ «خورشید هم طلوع می‌کند» نوشته‌ی ارنست همینگوی و «بیداری فینگان» اثر جیمز جویس ؛ «دفتر طلایی» نوشته‌ی دوریس لسینگ و «لولیتا» نوشته‌ی ولادیمیر نابوکف .

معادلِ کلمه‌ی رمان که در زبان انگلیسی، به آن ناوِل می‌گویند، در بیشتر زبان‌های اروپایی، همان رُمان است. این کلمه از واژه‌ی رُمانس که در دوره‌ی قرون وسطی رایج شد، مشتق شده است. از سوی دیگر، معادلِ کلمه‌ی رمان در زبان انگلیسی از واژه‌ی ایتالیایی نُوولا (در اصل به معنی «شیء کوچک و نو») وام گرفته شده است که به داستان کوتاه منثور اطلاق می‌شد. در ایتالیای قرن چهاردهم، مجموعه داستان‌های کوتاه که برخی از آنها جدی و برخی هجوآمیز بودند، رواج یافتند؛ معروف‌ترینِ آنها، «دِکامرون» (صد قصه) اثر جیووانی بوکاچو است که هنوز هم ترجمه‌ی انگلیسی آن در کتابفروشی‌های معتبر به فروش می‌رسد. در حال حاضر، اصطلاح «نووِلا» (یا معادل آلمانی آن، نووِل ) اغلب به عنوان معادلی برای کلمه‌ی رُمانک به کار می‌رود: یعنی یک اثر داستانی منثور با طول متوسط مثل «قلب تاریکی» اثر جوزف کنراد یا «مرگ در ونیز» نوشته‌ی توماس مان .

سابقه‌ی آثار داستانی بلند و عاشقانه به قرون دوم و سوم میلادی می‌رسد که توسط نویسندگان یونانی به نثر نوشته می‌شدند. این آثار معمولاً به دو شخصیتِ تنها به عنوان عاشق و معشوق می‌پرداختند که پس از تجربه‌ی حوادث پرمخاطره و تعقیب و گریزهای پرهیجان، در پایان داستان به وصال هم می‌رسیدند. معروف‌ترین آثار از این نوع روایت‌های ادبیِ عاشقانه‌ی یونانی که ادبیات اروپاییِ بعد از خود را نیز تحت تأثیر قرار دادند، عبارت‌اند از: «آتیوپیکا» نوشته‌ی هلیدوروس و یک اثر جذاب دیگر به نام «دافنیس و کلو» اثر لانگوس که مضمون آن عشق ساده‌ی یک چوپان است. «روسالینده» نوشته‌ی توماس لاج (که شکسپیر با الهام از آن، کتاب «همانطور که دوست داری» را نوشت) و «آرکادیا» نوشته‌ی سِر فیلیپ سیدنی ، ادامه‌ی همین آثارِ یونانی با مضمون عشق ساده‌ی چوپانان و روستاییان بودند که در دوران الیزابت اول به رشته‌ی تحریر درآمدند.

یکی از اجداد مهم رمان، رِندنامه است که در اسپانیای قرن شانزدهم پا به عرصه‌ی ظهور گذاشت؛ به عنوان نمونه، به ترجمه‌ی کتاب «لازاریلو دو تورمس و شیاد» (۲۰۰۳) اثر مایکل الپرت مراجعه کنید. با این حال، معروف‌ترین نمونه‌ی این آثار، «جیل بلاس» (۱۷۱۵) نوشته‌ی آلین رنه لوساژ ، نویسنده‌ی فرانسوی است. «پیکارو » کلمه‌ای اسپانیایی به معنی «رِند ولگرد» است و رِندنامه در واقع داستانی معمولی راجع به ماجراجویی‌های یک انسان رذل و لاقید است که با زیرکی روزگار می‌گذراند و شخصیت او حتی پس از یک سلسله ماجراها و مخاطرات پرحادثه، به سختی دستخوش تغییر می‌گردد یا اصلاً تغییر نمی‌کند. رِندنامه از لحاظ روش روایت، واقع‌بینانه؛ از نظر ساختار، چندبخشی (یعنی از یک سلسله حوادث تشکیل شده است که عمدتاً فقط به دلیل آنکه برای یک نفر اتفاق می‌افتند، به صورتی یکپارچه گرد هم آمده‌اند)؛ و از لحاظ تأثیرگذاری بر خواننده، اغلب هجوآمیز است. اولین نمونه‌ی انگلیسی از این نوع داستان‌ها که طرحی بسیار هیجان‌انگیز دارد، «مسافر بدشانس» (۱۵۹۴) نوشته‌ی توماس نش است. همچنین می‌توان ردپای این نوع آثار را در رمان‌هایی که بعدها نوشته شدند، از جمله «ماجراهای تام سایر» (۱۸۷۶) اثر مارک تواین ، «اعترافات فلیکس کرال» (۱۹۵۴) اثر توماس مان و «ماجراهای اوگی مارچ» (۱۹۵۳) نوشته‌ی ساول بلو مشاهده کرد. فرایند تحول و تکوینِ رمان بیشتر مدیون آثار منثوری است که مانند رِندنامه‌ها، به منظور مقابله با محبوبیت فراوانِ آثار داستانیِ رمانتیک یا آرمانی نوشته شدند. داستان بلندِ سروانتس به نام «دن کیشوت» (۱۶۰۵) که «شبه‌رندنامه » محسوب می‌شود، اولین و مهم‌ترین پدر رمان معاصر است؛ در این رمان، از مردی کله‌شق و در عین حال جذاب که تلاش می‌کند با توسل به آرمان‌های عشق جوانمردانه در زندگی روزمره، روزگارِ شیرین‌تری برای خود فراهم آورد، برای تشریحِ روابطِ میان تخیل و واقعیت در زندگی انسان استفاده می‌شود.

بالأخره بعد از همه‌ی اینها و بسیاری نمونه‌های دیگر- از جمله کتاب «شخصیت» در قرن هفدهم (طرحی مختصر از یک شخصیت معمولی یا تشریح یک شیوه‌ی زندگی) و مطالعه‌ی روانشناختی و پیچیده‌ی شخصیت انسان توسط مادام دو لا فایت در «لا پرینسس دو کِلِوِس» (۱۶۷۸)- آنچه ما امروزه رمان می‌دانیم، در اوایل قرن هجدهم در انگلستان به وجود آمد. دانیل دفو در سال ۱۷۱۹ «رابینسون کروزوئه» و در سال ۱۷۲۲ «مال فلاندرز» را به رشته‌ی تحریر درآورد. هر دوی این آثار از نظر ماهیت، باز هم رندنامه هستند، به این معنی که ساختار آنها به جای آنکه به صورت پلات، سازمان‌یافته باشد، چندبخشی و چندرویدادی است؛ خودِ شخصیتِ «مال»، زنی چندبُعدی و جالب مثل یک شخصیت رِندِ همه‌فن‌حریفِ سنتی است- چنانکه صفحه‌ی توضیحات کتاب مشخصاً نشان می‌دهد، او «دوازده سال را با تن‌فروشی سپری می‌کند، پنج بار تن به ازدواج می‌دهد (حتی یک بار با برادر خود ازدواج می‌کند) و دوازده سال را به عنوان سارق و هشت سال را به عنوان یک تبهکار احساساتی در ویرجینیا» می‌گذراند. اما «رابینسون کروزوئه» دارای نوعی وحدتِ عملِ قوی است، زیرا بر مشکلِ‌ زنده ماندن در یک جزیره‌ی خالی از سکنه تأکید می‌کند. هر دو داستان دارای یک شخصیتِ محوری مشخص هستند که در یک دنیای جدی و کاملاً واقعی و پرجزئیات زندگی می‌کند، به طوری که دفو را اغلب به عنوان نویسنده‌ی اولین «رمان حادثه‌محور» تلقی می‌کنند.

اما صاحبنظران به اتفاق آرا معتقدند که افتخار نگارش اولین «رمانِ شخصیت‌محور» یا «رمان روانشناختی» انگلیسی، باید از آنِ ساموئل ریچاردسون به خاطر نوشتن رمان «پاملا» یا «عفیف» (۱۷۴۰) باشد. «پاملا»، داستانِ یک زن جوان احساساتی و در عین حال زیرک است که با پاسداری محتاطانه از نجابت خویش که همواره مورد تهاجم است، موفق می‌شود به جای دخترِ بی‌بندوباری که خدمتکارِ یک اشراف‌زاده‌ی جوان و سرکش است، خودش به همسری او درآید. نمی‌توان مرز میان رمانِ حادثه‌محور و شخصیت‌محور را به صورت دقیق مشخص کرد؛ اما در رمان حادثه‌محور تأکید، بیشتر بر کارهای بعدی قهرمان و نقطه‌ی نهایی داستان است؛ در رمان شخصیت‌محور، تأکید بر انگیزه‌های مختلف قهرمان برای انجام کارهای متفاوت است و اینکه در نهایت‌، او به چه نوع شخصیتی دست می‌یابد. برای دست یافتن به اطلاعات در مورد تحولاتِ رمان شخصیت‌محور در قرن بیستم، به کتاب «رمان روانشناختی معاصر» (با تجدید نظر در سال ۱۹۶۵) اثر لئون اِدِل مراجعه کنید. برای اطلاعات بیشتر در مورد ماهیت «مطالعات فرهنگی» و پیدایش مفهوم شخصیت در رمان، به کتاب «اقتصاد شخصیت: رمان‌ها، فرهنگ بازاری، و تجارت معنای درونی» (۱۹۹۸) نوشته‌ی دیدر اس. لینچ نگاه کنید.

«پاملا» مثل اثر قبلی ریچاردسون، یعنی «کلاریسا» (۴۸-۱۷۴۷) که تراژیک و همچنین طولانی‌تر است، «رمان نامه‌نگارانه» به حساب می‌آید؛ به عبارت دیگر، روایت ادبی به طور کلی به شکل مبادله‌ی نامه‌های مختلف به نگارش درآمده است. بعدها رمان‌نویسان از راه‌های دیگری برای محدود کردن زاویه‌ی دید به یک یا دو شخصیت خاص استفاده کردند، اما هنوز گاه گاه از تکنیک نامه‌نگاری استفاده می‌شود- مثلاً در رمان طنزِ «بیدار شو احمق» (۱۹۵۹) اثر مارک هریس و «رنگ بنفش» (۱۹۸۲) نوشته‌ی آلیس واکر . همچنین به کتاب «شیوه‌های خاص: روش‌های نامه‌نگاری در آثار داستانی معاصر» (۱۹۹۲) به قلم لیندا کافمن مراجعه کنید.

در رمان‌ها ممکن است از انواع مختلف طرح‌های داستان از جمله پلاتِ تراژیک، طنزآمیز، خنده‌آور یا رمانتیک استفاده شود. یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان در مورد آثار داستانی منثور ارائه کرد که ابتدا توسط هاوتورن در مقدمه‌ی کتاب «خانه‌ی هفت‌سنتوری» (۱۸۵۱) و همچنین چند کتاب دیگر تشریح شده و از سوی تعدادی از منتقدان معاصر مورد اقتباس و تفصیل بیشتر قرار گرفته است. طبق این تقسیم‌بندی، آثار داستانی منثور به دو دسته تقسیم می‌شوند: رمان واقع‌گرا (که نوعِ اصلی و رایج رمان است) و رمان عاشقانه . رمان واقع‌گرا را می‌توان چنین تعریف کرد: تلاشی با استفاده از قدرت تخیل و داستان‌پردازی برای القای تأثیر واقعیت، با استفاده از شخصیت‌های پیچیده با انگیزه‌های متفاوت که متعلق به یک طبقه‌ی اجتماعی خاص هستند، در یک ساخت اجتماعی توسعه‌یافته عمل می‌کنند، با شخصیت‌های فراوان دیگری تعامل دارند و در معرض تجارب روزمره و واقعی قرار می‌گیرند. این نوع رمان‌نویسی که با نویسندگانی مثل دانیل دفو و هنری فیلدینگ در قرن هجدهم شروع شد، با رمان‌نویسان برجسته‌ی قرن بیستم مثل جین اوستین ، جورج الیوت ، آنتونی ترولوپ ، ویلیام دین هاولز و هنری جیمز در انگلستان و آمریکا؛ استندال ، جورج سند ، بالزاک و فلوبر در فرانسه و تورگنف و تولستوی در روسیه به اوج خود رسید. از آنجا که در آثار جین اوستین، ادیت وارتون و جان پی. مارکاند ، رمان واقع‌گرا بر سنت‌ها، گفتگو و شیوه‌های تفکر و ارج نهادن به طبقات بالای اجتماعی تأکید می‌کند، می‌توان این نوع آثار را «رمان رفتار اجتماعی» نامید. از سوی دیگر، آثار داستانی منثور و عاشقانه، وامدارِ آثار داستانی با مضمونِ عشق اساطیری در قرون وسطی و «رمان گوتیک» [توضیح مترجم: این نوع آثار در مکان‌های دورافتاده و ترسناک یا غم‌افزا روی می‌دهد و جنبه‌های اسرارآمیز و سهمگین دارد] در اواخر قرن هجدهم هستند. این نوع آثار بیشتر دارای شخصیت‌هایی است که به عنوان قهرمان یا شرور، ظالم یا مظلوم، شدیداً مورد تبعیض قرار می‌گیرند. قهرمان این داستان‌ها اغلب تنها و از بافت اجتماعی، جدا و منزوی است. زمان و مکان این آثار در گذشته قرار دارد و محیط آنها به گونه‌ای است که انتظارات خواننده را که مبتنی بر تجارب روزمره هستند، با سرگردانی روبرو می‌کند. طرح آثار منثور عاشقانه، بر ماجراهای پرمخاطره متمرکز است و معمولاً به شکل جستجوی یک آرمان، یا تعقیبِ دشمن قالب‌بندی می‌شود. منتقدان بر این عقیده‌اند که حوادث غیرواقعی و معمولاً اغراق‌آمیزِ این آثار، به شکل نمادین، منعکس‌کننده‌ی آرزوهای بزرگ، امیدها و ترس‌ها در اعماق ذهن انسان هستند و بنابراین می‌توان آنها را با آنچه در ذهن و خیال انسان رخ می‌دهد و همچنین اساطیر تاریخی یک جامعه، سنت‌ها و فرهنگ عامه مقایسه کرد. از جمله نمونه‌های رمان‌های عاشقانه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «راب روی» (۱۸۱۷) اثر والتر اسکات ، «سه تفنگدار» (۴۵-۱۸۴۴) اثر الکساندر دوما و «بلندی‌های بادگیر» (۱۸۴۷) اثر امیلی برونته . همچنین بسیاری از آثار ادبی مهم آمریکا را که از آثار ادگار آلن پو ، جیمز فنیمور کوپر ، ناتانیل هاوتورن و هرمان ملویل گرفته تا آثار معاصر ویلیام فاکنر و ساول بلو را دربرمی‌گیرند، می‌توان از جمله نمونه‌های آثار داستانی عاشقانه دانست. مارتین گرین در کتاب «رؤیاهای پرماجرا، اعمال امپراطور» (۱۹۷۹) یک نوع خاص از رمان را به نام «رمان ماجراجویانه » مورد بررسی قرار می‌دهد که به ماجراجویی‌های پرمخاطره‌ی یک شخصیتِ مرد در کشورهای مستعمره‌ی دور از اروپا می‌پردازد. «رابینسون کروزوئه» (۱۷۱۹) اثر دفو یک نمونه‌ی خوب از این نوع آثار است؛ چند نمونه از آثار دیگر که بعد از آن نوشته شده‌اند، شامل «معادنِ سلیمانِ پادشاه» (۱۸۸۶) نوشته‌ی اچ.رایدر هاگارد ، «جزیره‌ی گنج» (۱۸۸۳) اثر رابرت لویس استونسن و «کیم» (۱۹۰۱) نوشته‌ی رودیارد کیپلینگ هستند.

برای دستیابی به اطلاعات بیشتر در این باره، به کتاب «عزتِ دروغ: داستان‌های عاشقانه و واقع‌گرا و تأثیر زنان بر رمان» (۱۹۹۱) نوشته‌ی دبوراه راس مراجعه کنید. برای دست یافتن به اطلاعاتی راجع به رمان واقع‌گرا در قرن نوزدهم، به این کتاب‌ها مراجعه کنید: «دروازه‌های قله: بررسی پنج نویسنده‌ی واقع‌گرای فرانسوی» (۱۹۶۳) نوشته‌ی هاری لوین ، «رمان واقع‌گرا در انگلستان» (۱۹۷۵) اثر یوآن ویلیامز ؛ و «بزرگ‌ترین نویسندگان واقع‌‌گرای اروپا» (۱۹۸۲) نوشته‌ی جی. جِی. بِکِر . در مورد آثار عاشقانه‌ی منثور در آمریکا، به این کتاب‌ها و مقالات رجوع نمایید: «رمان آمریکایی و سابقه‌ی آن» (۱۹۵۷) اثر ریچارد چیس ؛ مقاله‌ی «اساطیر تابستان: داستان عاشقانه» نوشته‌ی نورتراپ فرای در کتاب «کالبدشکافی نقد» (۱۹۵۷)؛ «آثار داستانی عاشقانه در آمریکا» (۱۹۶۹) اثر جوئل پورت ؛ و «تکوین آثار داستانی عاشقانه در آمریکا» (۱۹۸۰) نوشته‌ی مایکل دی.بل . برای دستیابی به اطلاعاتی درباره‌ی اختلاف نظر راجع به تمایز بین رمان و داستان عاشقانه، به کتاب «رمان‌ها، خوانندگان و منتقدان: واکنش به آثار داستانی در آمریکای پیش از جنگ» (۱۹۸۴) به قلم نینا بایم مراجعه کنید.

سایر تقسیم‌بندی‌های جزئی‌تر رمان، مبتنی بر تفاوت در موضوع، کانون تأکید و هدف هنری هستند.

بیلدانگزرمان و ارزیهانگزرمان دو اصطلاح آلمانی به معنی «رمان ساخت‌محور » و «رمان تربیت‌محور » هستند. موضوع این نوع رمان‌ها، تشریحِ تحول ذهن و شخصیت قهرمان از زمان کودکی و در خلال تجارب مختلف- که اغلب شامل یک بحران روحی نیز می‌شود- تا رسیدن به بلوغ و بزرگسالی است که معمولاً شناخت هویت خویشتن و بازشناسی نقش خود در جهان را نیز دربرمی‌گیرد. این نوع نگارش رمان با کتاب «آنتون رایزر» (۹۰-۱۷۸۵) اثر کی. پی. موریتز و «شاگردی ویلهلم میستر» (۹۶-۱۷۹۵) نوشته‌ی گوته آغاز شد؛ از جمله نمونه‌های این نوع آثار می‌توان به «جین آیر» (۱۸۴۷) اثر شارلوت برونته ، «آسیاب روی ابریشم» (۱۸۶۰) نوشته‌ی جورج الیوت ، «آرزوهای بزرگ» (۱۸۶۱) اثر چارلز دیکنز، «اسارت انسان» (۱۹۱۵) نوشته‌ی سامرست موام و «کوه جادویی» (۱۹۲۴) اثر توماس مان اشاره کرد. یکی از زیرشاخه‌های مهمِ رمان ساخت‌محور، «کُنستلررمان» (یا به اصطلاح «رمان هنرمندانه» ) است که فرایند رشد یک رمان‌نویس یا یک هنرمند دیگر را از زمان کودکی تا بزرگسالی نشان می‌دهد و متمرکز بر شناخت سرنوشت هنری قهرمان و خبرگی در یک حرفه‌ی هنری است. «دیوید کاپرفیلد» (۵۰-۱۸۴۹) اثر دیکنز را می‌توان یکی از نمونه‌های اولیه‌ی این نوع رمان دانست؛ نمونه‌های دیگری که مفصل‌تر بودند و بعدها نوشته شدند، شامل برخی از رمان‌های مهم قرن بیستم هستند، از جمله: «یادآوری خاطرات گذشته» (۲۷-۱۹۱۳) اثر مارسل پروست ، «چهره مرد هنرمند در جوانی» (۱۵-۱۹۱۴) نوشته‌ی جیمز جویس ، «تونیو کروگر» (۱۹۰۳) و «دکتر فاستوس» (۱۹۴۷) نوشته‌ی توماس مان و «شیادان» (۱۹۲۶) اثر آندره ژید . همچنین در این مورد، به کتاب‌ها و مقالات زیر مراجعه کنید: مقاله‌ی «شاهزاده کاساماسیما» اثر لیونل تریلینگ در کتاب «خیال‌پردازی آزادی‌خواهانه» (۱۹۵۰)؛ «برج‌های عاج و چشمه‌های مقدس: هنرمند به عنوان قهرمان در آثار داستانی» (۱۹۶۴) به قلم موریس بیب ؛ «فصل جوانی: رمان ساخت‌محور از دیکنز تا گلدینگ» (۱۹۷۴) نوشته‌ی جروم اچ. باکلی ؛ «رمان ساخت‌محور آلمانی از ویلند تا هسه» (۱۹۷۸) اثر مارتین سویلز . سوزان فرایمن در کتاب «زنان ناشایست: نویسندگان زن انگلیسی و رمان رشدمحور» (۱۹۹۳) رمان‌هایی را که در مورد «فرایند رشد زن» نوشته شده‌اند، مورد تحلیل قرار می‌دهد؛ او بر این عقیده است که چنین رمان‌هایی این مسئله را زیر سؤال می‌برند که رمان ساخت‌محور، نوعی «اثر داستانی نیروبخش » است که «رشد تدریجی » به سمت «خویشتن سلطه‌گرا » را تشریح می‌کند.

«رمان اجتماعی» اثری است که بر تأثیرِ شرایطِ اجتماعی و اقتصادیِ یک عصر بر شکل‌گیری شخصیت‌ها و تعیینِ رویدادها تأکید می‌کند. این نوع رمان اغلب حاوی یک نظریه‌ی صریح یا ضمنی است که نوعی اصلاح سیاسی و اجتماعی را تشویق می‌کند. برخی نمونه‌های چنین آثاری عبارت‌اند از: «کلبه‌ی عمو تم» (۱۸۵۲) اثر هریت بیچر استو ، «جنگل» (۱۹۰۶) اثر آپتون سینکلیر ، «خوشه‌های خشم» (۱۹۳۹) نوشته‌ی جان اشتاین بک ، «دختر برگر» (۱۹۷۹) اثر نادین گردیمر . نوعِ مارکسیستیِ رمان اجتماعی که بازگوکننده‌ی دشواری‌های طبقه‌ی ستم‌دیده‌ی کارگر است و اغلب خواننده را به اقدام سیاسی افراط‌گرایانه تشویق می‌کند، رمان پرولتاریایی نامیده می‌شود (نگاه کنید به نقد مارکسیستی). آثار داستانی پرولتاریایی به خصوص در طول رکود اقتصادی بزرگِ دهه‌ی ۱۹۳۰ رونق گرفت. نمونه‌ی این آثار در انگلستان، «عشق و مستمری» (۱۹۳۳) اثر والتر گرینوود است؛ از جمله نمونه‌های آمریکایی این نوع رمان‌ها می‌توان به «نان‌آور» (۱۹۳۲) اثر گریس لامپکین درباره‌ی اعتصاب در آسیابی در کارولینای شمالی و همچنین «بخند و دراز بکش» (۱۹۳۱) اثر رابرت کانتول درباره‌ی دشواری‌های زندگی در شهری با یک کارخانه‌ی چوب‌بری در شمال غربی آمریکا اشاره کرد.

برخی از رمان‌های واقع‌گرا از وقایع و شخصیت‌های موجود در گذشته‌ی تاریخی استفاده می‌کنند تا بر جذابیت و گیرایی روایت ادبی بیفزایند. با این حال، آنچه معمولاً رمان تاریخی نامیده می‌شود، در قرن نوزدهم با سر والتر اسکات شروع شد. رمان تاریخی نه تنها زمان، مکان و برخی شخصیت‌ها و رویدادها را از تاریخ وام می‌گیرد، بلکه حوادث و موضوعات تاریخی را به مسائلی حیاتی برای شخصیت‌های مهم که در روند داستان، نقش کلیدی دارند، تبدیل می‌کند و آنها را مورد تأکید قرار می‌دهد. همچنین در برخی از مهم‌ترین رمان‌های تاریخی، از قهرمانان و فعالیت‌ها به منظور روشن ساختنِ نیروهای عمیقی استفاده می‌شود که به گمان نویسنده، فرایند تاریخ را پیش می‌برند. این رمان‌ها نمونه‌ای از رمان‌های تاریخی هستند: «ایوانهو» (۱۸۱۹) نوشته‌ی اسکات که در دوران تسخیر انگلستان توسط نورمان‌ها در عصر ریچارد اول روی می‌دهد؛ «داستان دو شهر» (۱۸۵۹) اثر دیکنز که ماجرای آن در دو شهر پاریس و لندن، هنگام وقوع انقلاب فرانسه اتفاق می‌افتد؛ «روملا» (۱۸۶۳) اثر جورج الیوت که مکان آن، شهر فلورانس و زمان آن، دوره‌ی رنسانس است؛ «جنگ و صلح» (۱۸۶۹) نوشته‌ی تولستوی که در کشور روسیه، هنگام تهاجم ناپلئون رخ می‌دهد؛ و «بر باد رفته» (۱۹۳۶) اثر مارگارت میشل که مکان آن، ایالت جورجیا در آمریکا در زمان جنگ داخلی و بازسازی ایالات جنوبی است. یکی از مطالعات مؤثر در زمینه‌ی این شکل از رمان، به وسیله‌ی گئورگ لوکاکس ، محقق و منتقد مارکسیست، در کتاب «رمان تاریخی» (۱۹۳۷، ترجمه شده به انگلیسی در سال ۱۹۶۲) صورت گرفته است؛ از دیگر تحقیقات بعدی راجع به این نوع رمان، همچنین می‌توان به «شکل‌های مختلف روایت ادبی تاریخی: سر والتر اسکات و وارثان او» (۱۹۸۳) به قلم هری ای. شاو اشاره کرد.

یکی از انواع رمان تاریخی که در قرن بیستم، پا به عرصه‌ی ظهور گذاشت، به رمان مستند معروف است که نه تنها شامل شخصیت‌ها و حوادث تاریخی است، بلکه شرحی از حوادث روزمره در روزنامه‌های معاصر را نیز دربردارد. به عنوان مثال، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «ایالات متحده‌ی آمریکا» (۱۹۳۸) اثر جان دوس پاسوس ؛ و «رگ تایم» (۱۹۷۵) و «بیلی باثگیت» (۱۹۸۹) نوشته‌ی ای. ال. دکترو . یکی دیگر از شاخه‌های نورس رمان تاریخی، اثری است که یکی از بنیانگذاران آن یعنی ترومن کاپوت ، آن را رمان غیرداستانی نامیده است. در این نوع روایت ادبی، از انواع مختلف تکنیک‌های رمان‌نویسی مثل انحراف از سلسله‌ی زمان‌مند رویدادها و شرح وضعیت فکری شخصیت‌ها به منظور ارائه‌ی تصویری محسوس از افراد و رویدادها استفاده می‌شود و نه تنها بر سوابق تاریخی بلکه اغلب بر مصاحبه‌های رو در رو با عوامل اصلی، مبتنی است. رمانِ «در خون سرد» (۱۹۶۵) اثر ترومن کاپوت و «ترانه‌ی دژخیم» (۱۹۷۹) نوشته‌ی نورمان میلر ، نمونه‌هایی از این نوع رمان هستند؛ هر دوی این رمان‌ها شامل شرح مفصلی از زندگی، شخصیت و اعمال و فعالیت‌های قاتلان بر پایه‌ی یک مجموعه مصاحبه‌های واقعی با خود قهرمانان هستند که در زندان انجام شده است. نمونه‌های دیگر این نوع رمان عبارت‌اند از آثار جان مک‌فی که او آنها را ادبیات واقعیت نامیده است؛ به کتاب‌های «سطوح بازی» (۱۹۶۹) و «کدوی مثلثی» (۱۹۷۳) از آثار این نویسنده مراجعه کنید. نوع دیگر این نوع رمان‌ها، رمان تاریخی داستانی نام دارد که تاریخ را با خیال‌پردازی و حتی رویدادهای خیالین پیوند می‌دهد؛ نمونه‌های این نوع رمان عبارت‌اند از: «عامل سات-وید» (۱۹۶۰، ویرایش دوم، ۱۹۶۷) نوشته‌ی جان بارت ؛ و «رنگین‌کمانِ جاذبه» (۱۹۷۳) اثر توماس پینکُن . همچنین به این کتاب‌ها مراجعه کنید: «واقعیت و داستان: روزنامه‌نگاری نوین و رمان غیرداستانی» (۱۹۷۷) به قلم جان هالوول ؛ «بیان حقیقت: آثار داستانی مستند از نظریه تا عمل» (۱۹۸۶) اثر باربارا فولی ؛ و «هنرِ واقعیت: رمان غیرداستانی و هنرگرای معاصر» (۱۹۹۰) نوشته‌ی باربارا لونسبری . کاشینگ استروت در کتاب خود با عنوان «تصور صادقانه» (۱۹۸۱)، این نوع تحولات در رمان‌های معاصر و همچنین روایت‌های ادبی مرتبط، از جمله نمایشنامه‌ی مستند در تئاتر، فیلم و تلویزیون را مورد مطالعه قرار می‌دهد که در آنها، داستان با تاریخ، گزارش‌های روزنامه‌ای و زندگینامه پیوند می‌خورد.

در نوع دیگری از رمان به نام رمان منطقه‌ای بر زمان و مکان، نوع گفتار و تکلم، ساختار اجتماعی و سنت‌های یک منطقه‌ی خاص تأکید می‌شود تا نه تنها ویژگی‌های محلی، بلکه شرایط محیطی مهمی که بر اخلاق و منش شخصیت‌ها و نحوه‌ی تفکر، احساس و تعامل آنها تأثیر می‌گذارد، روشن شود. نمونه‌های چنین آثاری عبارت‌اند از «وِسِکس» اثر توماس هاردی و «محله‌ی نوکناپاتاوفا» در می‌سی‌سی‌پی نوشته‌ی فاکنر. استلا گیبونز ، نوعی تقلید هجوآمیز از رمان منطقه‌ای را در اثر خود به نام «مزرعه‌ی خنک و راحت» (۱۹۳۶) رقم زده است. برای بحث راجع به منطقه‌گرایی با تأکید بر آثار سارا اورن جووت (نویسنده‌ی «ایالت مین») به فصل چهارم کتاب «حسی از اشیا» (۲۰۰۳) اثر بیل براون نگاه کنید.

رمان که از نیمه‌ی دوم قرن نوزدهم پا به عرصه‌ی ظهور گذاشت، تمام انواع ادبی محبوب دیگر را به حاشیه راند. نظریه و همچنین عمل در حوزه‌ی هنر رمان‌نویسی باعث جلب توجه بسیاری از بزرگ‌ترین نخبگان ادبیات معاصر از جمله فلابرت ، هنری جیمز ، پروست ، مان ، جویس و ویرجینیا ولف شد. (مقدمه‌ی هنری جیمز بر آثار مختلفش در یک جلد کتاب با عنوان «هنر رمان‌نویسی» گردآوری شده است. این کتاب که در سال ۱۹۳۴ با ویرایش آر.پی. بلکمور منتشر شده است، دقت و ظرافتی را که در این حرفه صرف می‌شود، به خوبی نشان می‌دهد.) در تاریخ رمان‌نویسی، همواره روش‌های جدیدِ بیانِ روایت مورد آزمایش قرار گرفته‌اند، از جمله: مدیریت زاویه‌ی دید برای به حداقل رساندن یا از بین بردن نقش ظاهری نویسنده و روایت‌کننده، یا برعکس به منظور برجسته ساختن نقش نویسنده به عنوان مبتکر و کنترل کننده‌ی اصلی روایت ادبی؛ استفاده از تکنیک‌های نمادگرایی و اکسپرسیونیسم و همچنین کاربرد شیوه‌های اقتباس شده از هنر سینما؛ بر هم زدن تسلسل زمانی؛ اقتباس اَشکال و درون‌مایه‌ها از اساطیر و نمایشنامه‌ها؛ و همچنین بهره‌گیری از جریان سیال ذهن به صورتی که ماجرای اَعمال خارجی و رویدادها به نمایشنامه‌ای درباره‌ی زندگی و وضعیت ذهن تبدیل شود.

چنین تکنیک‌هایی در نیمه‌ی دوم قرن بیستم به اوج خود رسید. ولادیمیر نابوکوف ، یکی از خبرگانی بود که نوع جدیدی از رمان با عنوان «رمان تو در تو» را ابداع کرد (اثری که موضوع آن شامل شرحی از پیدایش و تکوینِ خود همان اثر است- مثلاً به اثر او با عنوان «آتشِ بی‌رمق» نگاه کنید)؛ او از ایهام‌ها، جناس‌ها و کنایه‌های مختلف در زبان‌های متفاوت استفاده کرد و همچنین اطلاعات پیچیده‌ای درباره‌ی پروانه‌ها را در آثار خود به کار برد (موضوعی که خود دانشمندی برجسته در زمینه‌ی آن محسوب می‌شد)؛ نابوکوف همچنین از استراتژی‌های مربوط به بازی شطرنج، جدول کلمات متقاطع و سایر بازی‌ها استفاده کرد، رمان‌های دیگر (از جمله رمان‌های خود) را مورد تقلید و اقتباس قرار داد و به نوعی، دام‌هایی دقیق و پیچیده بر سر راه خوانندگان کم‌دقت خود گذاشت. نیمه‌ی دوم قرن بیستم، دورانی است که آن را ضدرمان نامیده‌اند- ضدرمان یعنی اثری که در آن، عمداً از ساختاری متفاوت با روال معمول استفاده می‌شود و ویژگی‌های آن عبارت‌اند از: حذف عناصر استاندارد رمان، انحراف از هنجارهای سنتی و بازی با انتظاراتی که بر اساس روش‌های معمول رمان‌نویسی و شیوه‌های متعارف گذشته در ذهن خواننده ایجاد شده است. آلاین راب-گریلت که شخصی پیش‌کسوت در میان مروجانِ رمان نوین در فرانسه محسوب می‌شود، رمان «حسادت» را در سال ۱۹۵۷ به رشته‌ی تحریر درآورد و در آن، عناصر استانداردی مثل طرح، شخصیت‌پردازی، تشریح وضعیت فکری، مکان و زمان داستان و چارچوب ارجاع به جهانی را که ساختار اثر در آن قرار گرفته است، نادیده گرفت. خواننده در این رمان فقط با مجموعه‌ای از برداشت‌ها روبرو می‌شود که بیشتر خیالی و دیداری هستند. خواننده ممکن است این برداشت‌ها را با اصل قرار دادن این مسئله که ما فضای فیزیکی را اشغال می‌کنیم، تجربیات بسیار حساسی در مورد یک شوهر حسود داریم و ممکن است از روی این تجربیات، نوعی استنباط در مورد وضعیت پیچیده‌ی ذهن غیرعادی یک انسان هم داشته باشیم، خنثی کند (یعنی با استفاده از شیوه‌های معمول روایت‌گری، آنها را قابل درک سازد). از جمله رمان‌نویسان مبتکر دیگر می‌توان به ناتالی سارائوت و فیلیپ سولرز اشاره کرد. همچنین به کتاب «نگارشِ درجه‌ی صفر» (ترجمه شده به انگلیسی در سال ۱۹۶۷) نوشته‌ی رولند بارتس و «رمان نوین: مطالعه‌ای در زمینه‌ی شیوه‌ی نگارش» (۱۹۷۲) اثر استفن هیت مراجعه کنید.

اصطلاح واقع‌گرایی جادویی که در اصل به مکتبی از نقاشان سوررئالیست آلمانی در دهه‌ی ۱۹۲۰ اطلاق می‌شد، بعدها برای توصیفِ روایت‌های ادبی منثورِ جورج بورخس در آرژانتین و همچنین آثار نویسندگانی مثل گابریل گارسیا مارکز در کلمبیا، ایزابل آلنده در شیلی، گانتر گراس در آلمان، ایتالو کالوینو در ایتالیا و جان فولس و سلمان رشدی در انگلستان به کار رفت. این نویسندگان به گونه‌ای بی‌سابقه و بنیادین، در تشریح رویدادها و جزئیات عادی، نوعی واقع‌گرایی شدید را با عناصر خیالین و رؤیاگونه و نیز مطالب اقتباس شده از اساطیر و داستان‌های افسانه‌ای پیوند داده‌اند. به عنوان مثال، به رمان «صد سال تنهایی» (۱۹۶۷) اثر گابریل گارسیا مارکز مراجعه کنید. رابرت اسکولس اصطلاحِ فراداستان (به عنوان جایگزینی برای داستان سوررئالیستی ) را برای اطلاق به شکلی از رمان‌ها که از واقع‌گرایی جدا شده‌اند و تعداد آنها نیز رو به رشد است، ابداع کرد و رواج داد. این رمان‌ها نقش نویسنده را در آفرینش روایت ادبی و همچنین نقش خواننده را در درک روایت، برجسته می‌کنند. اسکولس همچنین اصطلاح خیال‌سرایی را برای اطلاق به شیوه‌ی نوینِ خلقِ روایت‌های ادبیِ بی‌قید و بند، متداول ساخت. رمان‌های خیال‌سرایانه به شکل‌های مختلف، انتظارات استاندارد رمان‌نویسی را با دستکاریِ مفرط - و گاهی بسیار موثر- در موضوع، شکل، شیوه‌ی روایت، تسلسلِ زمان‌مند و پیوند دادنِ واقعیت‌های روزمره با خیال‌پردازی، اساطیر افسانه‌ای و حتی کابوس در نوعی روایت که تمایزهای سنتی بین جدیت و سهل‌انگاری، ترسناکی و هجوآمیزی و نیز تراژدی و کمدی را نادیده می‌گیرد، زیر پا می‌گذارند و به بازی می‌گیرند. از خیال‌سرایان معاصر، می‌توان به اشخاصی مثل توماس پینکُن ، جان بارت ، دونالد بارتلم ، ویلیام گاس ، رابرت کوور و اسماعیل رید اشاره کرد. همچنین به کتاب‌های زیر مراجعه کنید: «داستان سوررئالیستی» (۱۹۷۵) اثر ریموند فدرمان ؛ «خیال‌سرایی و فراداستان» (۱۹۷۹) نوشته‌ی رابرت اسکولس که ویرایش مفصل‌ترِ کتاب «خیال‌سرایان» (۱۹۶۷) اوست؛ «نوع ادبی گسترده: رمان مدرنیستی در آمریکا» (۱۹۸۰) اثر جیمز ام. ملارد ؛ و «فراداستان» (۱۹۸۴) نوشته‌ی پاتریشیا واف . برای بررسی فراداستان از دیدگاه فمینیستی، به کتاب «فراداستان فمینیستی و تکامل رمان در انگلستان» (۲۰۰۲) اثر ژوآن داگلاس پیترز مراجعه کنید.

درباره‌ی تاریخ رمان به این کتاب‌ها رجوع کنید: «تاریخ رمان در انگلستان» (۱۲ جلد، ۱۹۲۴) اثر ای. اِی. بیکر ؛ بررسی مارکسیستیِ آرنولد کتل با نام «مقدمه‌ای بر رمان انگلیسی» (۲ جلد، ۱۹۵۱)؛ «رمان انگلیسی: شکل و کارکرد» (۱۹۵۳) به قلم دوروتی ون گنت ؛ «پیدایش رمان» (۱۹۵۷) اثر یان وات ؛ «خاستگاه رمان انگلیسی ۱۷۴۰-۱۶۰۰» (۱۹۸۷؛ ویرایش دوم، ۲۰۰۲) نوشته‌ی مایکل مک‌کئون ؛ «پیش از رمان: بافت فرهنگی داستان‌های انگلیسیِ قرن هجدهم» (۱۹۹۰) اثر جِی. پل هانتر ؛ «بلندپروازی و آثار داستانی ملی: تاریخ سیاسی رمان» (۱۹۹۰) به قلم نانسی آرمسترانگ ؛ «تاریخ رمان انگلیسیِ کلمبیا»، ویراسته‌ی جان ریچتی (۱۹۹۴)؛ و «تاریخ رمان آمریکاییِ کلمبیا»، ویراسته‌ی اموری الیوت (۱۹۹۱). کتاب «نظریه‌ی رمان: یک رویکرد تاریخی» (۲۰۰۰) ویراسته‌ی مایکل مک‌کئون حاوی مجموعه‌ای از مقالات در مورد نقد ادبی رمان، از زمان پیدایش تا کنون است. در مورد هنر رمان‌نویسی به کتاب «هنر داستان‌نویسی» (۱۹۲۱) اثر پرسی لوباک ؛ «جنبه‌های مختلف رمان» (۱۹۲۷) به قلم ای.ام.فورستر ؛ و همچنین این سه کتاب وزین که متأخرترند، مراجعه کنید: «سخن‌شناسی داستان» (با تجدید نظر در سال ۱۹۸۳) نوشته‌ی واین سی. بوت ؛ «احساس پایان» (۱۹۶۸) به قلم فرانک کرمود ؛ و «هنر داستان» (۱۹۹۲) اثر دیوید لاج . کتاب «نظریه‌ی رمان» (۱۹۶۷) ویراسته‌ی فیلیپ استویک ، مجموعه‌ای از مقالات مهم به قلم منتقدان مختلف است؛ جی. هیلیس میلر در کتاب خود با عنوان «داستان و تکرار» (۱۹۸۲) نوعی شیوه‌ی نقد واساختی [توضیح مترجم: یعنی کاربرد این عقیده که به خاطر ویژگی‌های زبان انسانی، هیچ متنی دارای معنی ثابت و منسجم نیست] به کار برده است؛ و در کتاب «میراث انسانی» (۱۹۸۶) اثر دانیل شوارتز ، نظریه‌های مختلف راجع به داستان منثور از سال ۱۹۰۰ تا کنون مورد بررسی قرار گرفته است

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”