کتاب جنبش ادبی ١٤٠٠ (آنتولوژی فراشعر نویسان مولتی فونیک)، به اهتمام علی رشیدی و آریو همتی در اردیبهشت ١٤٠٠ به چاپ رسید.
این کتاب شامل چهار مقدمه میباشد:
١. دیباچه نخست: بیانیهای به قلم عالیجناب آرش آذرپیک است، که در پی این بیانیه ایشان به معرفی جنبش تدبی-فلسفی ١٤٠٠ (عریانیسم پرداختهاند.
٢. دیباچه دوم: مقالهای به قلم بانو نیلوفر مسیح با عنوان «فراشعر کلمهگرا در ادبیات ایران»
٣. دیباچه سوم: معرفی «فتوواژانه (مانینگاری یا ارژنگ نویسی نوین) به قلم بانو هنگامه اهورا
٤. دفتر فراشعرانههای مولتی فونیک؛ چاپ ٦٠ اثر از اعضای اندیشکده کلمهگرایان ایران
نیم نگاهی به بیانهی عالیجناب آرش آذرپیک
دیباچهی نخست که تحت عنوان تأملات ششگانهی جنبش ادبی ١٤٠٠ -نیمنگاهی به مکتب اصالت کلمه و مکتب نقد ادبی عمیقگرا- به قلم آرش آذرپیک در شش بخش آمده است:
١. تأمل نخست: منابع ششگانهی ادراک
نگرگاه عریانیسم، تمام پارادایمها و سیستمهای اندیشگانی را در چهار پروسه توضیح میدهد:
۱. منبع یا منابع ادراک و رویکرد خاص هر مکتب به آن منبع یا منابع ادراک هستی که در این مورد:
الف) رویکرد عریانیسم به منابع ادراک خود، اولاً بر مبنای کلمهگرایی است و ثانیاً از همه لحاظ فراساختاری حرکت میکند. عریانیسم تمام منابع ادراک را از جنس کلمه و کاملاً در تقید گشایشها و بستارههای زبانی میبیند.
ب) عریانیسم تمام منابع ادراک را در عین و حین مستقل بودن با رویکردی فراساختاری و یکنگرانه، همافزا میبیند که البته این به هیچ وجه به معنای رویکردی گزینشی و تلفیقی در منابع ادراک بشری نیست.
۲. مبانی هستیشناسانهی یک مکتب که اصول هستیشناختی عریانیسم نیز بر همین مبنا است به شش منبع ادراک مربوط میشود:
الف) وحی و سنن الهی
ب) مرجع باز
پ) عقل
ج) تجربه
د) تخیل
ر) شهود
۳. معرفی و شرح مدل هستیشناسانهی مکتب که بر پایهی آن مبانی خاص اندیشگانی شکل گرفته است.
۴. مواد و مؤلفههای کاربردی آن مکتب.
٢. تأمل دوم: تفاوت بنیان روایت مرکزافزا در عریانیسم یا خردهروایتهای مرکززدای پسامدرنیسم و مرکزگرای سنت و مدرنیسم
نظریهپردازی چه در عالم فلسفه، چه در عالم هنر و ادبیات و چه در علوم تجربی و نظری با کشف ضرورتها بین پدیدارها، کشف رخدادها و لایههای ناگفته و نهفته در هستی رخ میدهد و لایه یا لایههایی دیگر از لوگوس را برای ما به آشکارگی میرساند.
چارچوبهسازی نظریهپردازان بنا بر زمینه و زمانهای که ساحتی از لوگوس کشف میشود، باعث خلق یک سیستم خاص خواهد شد. در این سیستمسازی به نوعی آن لایهی کشفشده در ساختاری مقولهبندیشده که معطوف به صیغهی مبالغه است کاملاً برجستهسازی میشود تا تمایز و تفاوتهای آن پارادایم با پارادایمهای پیشین و همزمان کاملاً مشهود، روشن و مبرهن نشان داده شود. در این ایضاحسازی تمایز و متفاوتسازی جامهی برترپنداری و حقانگاریِ آن پارادایم جلوهای خاص مییابد؛ به عنوان نمونه آندره برتون با کشف ضرورتِ بروز هنری ناخودآگاه و آزادیِ آن از پنجهی استبدادِ خودآگاه در ادبیات و هنر، ظرفیت و هوایی تازه در دنیای ادبیات و هنر را رقم زد و رخدادی به نام مکتب سوررئالیسم را با خلق سیستمی منسجم سامان داد.
در عریانیسم آنگاه که سخن از فرایندی با عنوان فرارَوی به میان میآید به آن معناست که ما باید از سیستم یعنی شریعتی ادبی_هنریمحور به سوی لوگوس یعنی مقام جامع وجودیِ کلمهمحوری حرکت کنیم.
باید توجه داشت که ترکیب سیستمها و التقاط مکاتب ربطی به اصل فراروی ندارد، زیرا اگر به عنوان نمونه دو سیستم با هم ترکیب شوند، ممکن است سیستم جدیدی شکل بگیرد اما کشف جدیدی از لوگوس رخ نداده است؛ بنابراین حضور سیستمهای التقاطیِ محض در مبحث فراروی کان لم یکن به شمار میآید. در مکتب اصالت کلمه برای رسیدن به اصالت پدیدارها، مسیر سیستمزدایی از کشفها را طی میکنیم و اصالت را به کشف سیستمها میدهیم نه خلق آنها، مثلاً با عنایت به مثال بالا ما کشف ناخودآگاه را به عنوان پتانسیلی در ادبیات توسط آندره برتون اصل میدانیم اما خلق سیستم سوررئال را برای رسیدن به کلمهمحوری مدنظر قرار نخواهیم داد که این روش در عریانیسم سیستمزدایی خوانده میشود. سیستمزدایی به معنای کشفزدایی نیست، در واقع سیستمزدایی همان ایسمزدایی در جهان اندیشگانی و فلسفه است، یعنی کنار زدن ایسممحوری و حرکت به سمت کشفمحوری برای نزدیک شدن هر چه بیشتر به لوگوس در همهی شاخههای علوم نظری _فلسفی، هنری و ادبی_. فلسفه، هنر و ادبیاتِ عریانیسم به ایدئولوژیهای ساخته شده توسط سیستمسازان اصالت نمیدهد اما کشف درونی هر سیستم را عاشقانه و دانشورانه به رسمیت میشناسد و این سبب میشود که یک عریانیست در خوانش هر سیستمی به درنگ (کوشش بیرنج) مداقه و تحلیل بپردازد تا تمامیت ساحتی را که آن سیستم از لوگوس به آشکارگی و عریانیت رسانیده، دانشورانه و بیواسطه به عالم ادراک درونی خویش بکشاند.
با فراایسم و فراسیستم و به زبانی دیگر ارائه و تولید سیستمهای بازِ خودتنظیم توضیح میدهیم که سیستم نوعی خلق مصنوع است اما کشف، ریشه در ساحت لوگوس یعنی در مقام جامع وجودی دارد و با متد طریقتگرایی در عریانیسم به کشفِ کشفهای مکاتب و ایسمزدایی از چارچوبههایی که آن کشفها را تبدیل به ایدئولوژی کردهاند، میپردازیم؛ البته نظریهی سیستم فراشعری پلیفونیک همافزا مقولهی دیگری در جهان عریانیستی و قائل به متد سیستمافزایی _به جای سیستمزدایی_ برای رسیدن به جهان کلمهمحوری است و رویکردهای عریانیستی دهههای هفتاد و هشتاد و تا اندازهای نود بیشتر بر این پایه و مایه بودند اما فراسیستم مولتیفونیک از همان آغاز برای رسیدن به ساحت کشفهای فلسفی _هنری_ادبی قائل به ایسمزدایی و ناچارچوبهگرایی برای بهرهگیری بیواسطه از تمام فضاهای مکشوف و نامکشوف فلسفی_هنری_ادبی در ریختمان زیست و هنر و ادبیات بوده است.
از مؤلفههای دانش کنششناسی در عریانیسم میتوان به علم روایتشناسی اشاره کرد که به بررسی کنش پارادایمهای علم روایت پرداخته و به سه شاخه تقسیم میشود:
۱. بنیانروایت
۲. کلانروایت
۳. خردهروایت
دانش روایتشناسی، تحلیلگر کنشهای بنیانروایتها، کلانروایتها و خردهروایتها در مرزهای تمدنی و فرهنگی است، نه صرفاً در مرزهای سیاسی. علم روایتشناسی بررسی میکند که آیا در خون پارادایمی که ادعای فرزندی یک کلانروایت را دارد، بنیانروایت فرهنگی_تمدنی آن جامعه جریان دارد یا در دل خود زادهی بنیانروایتی دیگر است، اما شکل ظاهری کلانروایتهای جامعهی میزبان را به خود گرفته است؟
عریانیسم معتقد به ارائهی روایتهای نوین در دل روایتهای دیگر در زمینهی علوم نظری از فلسفه گرفته تا ادبیات، هنرهای گوناگون و… بوده و به تحلیل آنها در چهار ژانر میپردازد:
١. ژانر تقلیدی
٢. ژانر احیایی
٣. ژانر ابداعی
٤. ژانر بدعتی
٣. تأمل سوم: چرا اصالت کلمه
از بوطیقای ارسطو هر گونه نظریهپردازی که دربارهی شعر و داستان به دست ما رسیده است به ویژه از آغاز عصر مدرنیسم، شعر و داستان دو الهه، دو نظام ادبی مستقل، دو مقولهی ادبی مستقل و دو هنر مستقل و مجزا بودهاند که کلمه در این دو نظام ادبی وسیلهای برای ساختن این برجهای دوقلوی ادبیات به شمار آمده است.
دقت کنید این یک اصل بدیهی در ادبیات جهان از آغاز تا امروز است و کسی تا به حال به صورت علمی و تئوریک بر آن ایراد و خدشهای وارد نکرده و همواره امری کاملاً بدیهی به شمار میآمده؛ اما مکتب اصالت کلمه دقیقاً روی همین نکتهی به ظاهر بدیهی که نقطهی مرکزی تمام ادبیات، نظریهها و مکاتب جهان از آغاز تا امروز، به ویژه اومانیسم و مدرنیسم در ادبیات نوین است دست گذاشته و آن را به چالش میکشد. در مکتب اصالت کلمه برای اولین بار در ریختمان یک نظام فلسفی_ادبی زبانشناسیک به گونهای کاملاً علمی و آکادمیک ثابت شده که کلمه نه تنها وسیله، ابزار و ماتریال نیست و این پندار سراپا اشتباه است بلکه کلمه یک وجود کاملاً زنده و سرچشمهی بیپایان و مادر شعر و داستان و تمام سبکها، مکتبها، ژانرها و قالبهای ادبی در تمام جهان از آغاز تا انجام بوده و خواهد بود.
٤. تأمل چهارم: فراشعر و…
شعر نوعی نگرگاه هستیشناسیک و گونهای نگره در هستیِ مشکک درون_برونی و برون_درونی است، نه نگرهای سیستماتیک به هستی. بر بنیان این بنیانروایتِ هنریِ هستیشناسانه یعنی جهانِ میتوسیِ هنرِ شعر در هر عصر و نسل و محل در تاریخ ادبیات جهان بنا بر زمینه، زمانه و ضرورتِ ارگانیک زبان، ساحتهایی از دنیای درونی_بیرونیِ انسان_کلمه کشف شده و بر بنیاد هر کشف، سیستم و پارادایمی در ادبیات شکل گرفته است که بنا بر قدرت و ظرفیتِ آن ساحتِ کشفشده، توانش تحول زبانی و بیانیِ آن شاکلههای سیستماتیکی مانند سبک فردی یا جمعی یا دوره و یا به گونهای گستردهتر، مکاتب و نهضتهای بومی، ملی یا جهانی در این هنر متعالی _بیقید و شرط_ شکل گرفته است که گاه این سیستمهای ادبی با هم دارای تضادهای نگرشی_نگارشی بودهاند و هر یک تعریفی خاص از شعر ارائه دادهاند اما از آن رو که این تعاریف نه بر اساس نگرگاه هستیشناسانهی شعر بلکه بر پایهی نگاه ایدئولوژیک و سیستممدارانه بودهاند بسیاری از این تعاریف با هم منافات داشته و این امر برخی را واداشته که بگویند به اندازهی تمام شاعران میتوان از شعر تعریف داشت که البته این سخن بسیار سخیف و نادانشورانه است زیرا ما فقط به اندازهی تمام سیستمهای اصیل و مستقل دنیای شعر میتوانیم از این نگرگاه هستیشناسانه تعریفی بایسته، شایسته و علمی داشته باشیم. ناگفته نماند که تکثر سیستمهای شعری به تکثر تعاریف از ساحات گوناگون این هنر انجامیده، نه تکثر نگرگاه هستیشناسانه؛ و تمام این سیستمها زادهی این بنیانروایت یعنی نگرگاه هستیشناسانهی ازلی و غریزیِ شعرند و البته در کنار نگاه هستیشناسانهی شعرمحورانه ما در ادبیات نگاه هستیشناسانهی داستانمحورانه نیز داریم که آن هم در درونهی خود سیستمهای ادبی فراوانی را سامان داده است که در روبنا به علت ایدئولوژیهای سیستماتیک با هم ناسازگارند اما همه در زیربنا ساحاتی مکمل و همافزا از جهان بیپایانِ هنریِ کلمه هستند.
٥. تأمل پنجم: نیمنگاهی به برخی از ژانرهای عریانیستی
در ژانرهای معرفیشده در مکتب اصالت کلمه (فراشعر، فراداستان و فرامتن) نظر بر آن است که نویسنده بنا بر دانش و توانشِ خویش با شناخت تمام سیستمها و مؤلفههای معرفیشده تا به امروز از متون شعرمحور و داستانمحور به سوی متون کلمهمحور فراروی کند. این نوع فراروی یک فراروی طولی نیست بلکه با عنایت به بحث حقیقت عمیق در عریانیسم، یک فراروی عمقی و همهجانبه در تمام فضاهای مکشوف و حتی برای رسیدن به جهانهای نامکشوف کلمه است بدون هیچ سیطرهی ایدئولوژیک؛ بنابراین مکتب اصالت کلمه با معرفی سه ژانر فراشعر، فراداستان و فرامتن با هدف فراروی از متون شعرِ ما هو شعر، داستانِ ما هو داستان و متنِ ما هو متن _ در همهی علوم حتی غیر از ادبیات_ به سوی متون شعرِ ما هو کلمه، داستانِ ما هو کلمه و متنِ ما هو کلمه _ در همهی علوم_ به ارائهی مؤلفههای ثانویه میپردازد. بر این اساس هر قلمی که به اجتهاد قلمی رسیده باشد میتواند خود با عنایت به عدم ایدئولوژیک کردنِ قلم در وجوه مردودنگر و محدودنگر در ساحت کشف و شهودهای هنری کلمه، شیوهها و طرزهای نوینی را ابداع و پیشنهاد کند. این موارد تنها پیشنهاداتی هستند که از کتاب «جنس سوم» تا کنون ارائه شدهاند و چه بسا در آینده شاهد تکامل و آفرینشهای بیشتری در ادبیات کلمهگرا باشیم.
پس در یک جمعبندی از ساحت حرکت طولی _و نه عرضی فراشعر_ میتوانیم گفت:
۱. هدف در فراشعر و فراداستان به عنوان مقامهای جامعِ تمام جریانهای شعرنگر و داستاننگر، رهایی از متون شعرمحور و داستانمحور برای تعالی بیقید و شرط و فراروی به سوی متون کلمهمحور است.
۲. فراشعر و فراداستان نخستین سیستمهای شعری و داستانی هستند که وارون دیگر سبکها و مکاتب از تمام سیستمهای شعرمحورانه و داستانمحورانه آشناییزدایی کرده و از سیستممحوری در درونهی جهان شعری به سوی کلمهمحوری یعنی مقام جامع وجودی هنرهای ادبی فراروی میکنند.
۳. فراشعر و فراداستان در آغاز با فراروی و آشناییزدایی از سیستمهای درونشعری و داستانی (مکاتب، سبکها، ژانرها و قالبهای شعری و داستانی) اتفاق میافتند و در مرحلهی دوم از خودِ جنسیتهای شعر و داستان آشناییزدایی و فراروی میکنند.
۴. عدم محدود و محصور کردن قلم در یک یا چند ساحت ادبی بنا بر دانش و توانش نویسنده.
۵. الگو و مصداق متون کلمهمحور، کتب مقدس در سنتهای الهی به ویژه قرآن مبین است که از دیدگاه ادبی در مقام جامع وجودی هنری کلمه قرار دارند.
٦. تأمل ششم: اهرام هفتگانهی جنبش ادبی ١٤٠٠
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”