ریتم آهنگ

شاملو و اشعار فولکلوریک

شاملو و اشعار فولکلوریک

اسطوره ها و افسانه ها زاییده ی نیروی تخیل جمعی و آرزوهای برآورده نشده قومی، تجسم دردها و شادی های تاریخی، پاسخ به مجهولات طبیعی و ماوراء طبیعی آن ها در مواجهه با طبیعت، پدیده ها، جلوه ها و رویدادها است. این دست آورد جمعی بعد از آن که در طول تاریخ با عواطف و آرزوهای گوناگون نسل ها می آمیزد، به زندگی خویش در گذر زمان ادامه      می دهد. اسطوره ها و افسانه ها که به قول ژوزف کمپل رویاهای جمعی و غیر شخصی اند، در هر دوره ای بر حسب شرایط و اوضاع خاص اجتماعی می توانند بار معنایی تازه ای را بپذیرند و از طریق تاویلی جدید سمبل بعضی از افکار و احساسات و حوادث نو در زمینه ی رخدادهای سیاسی، اجتماعی و عواطف شخصی شوند.

هنر عوام نسبت به هنر خواص ساده و بی پیرایه است. چون از زندگی عملی طبقه ی مولد برمی خیزد و پیکار درنگ ناپذیر و قهرمانی نوع انسان را نمایش می دهد، ذاتا زنده، گرم و پر شور است. هنر عوام چون زاده ی طبع فردی واحد نیست و در طی قرون و در جریان زندگی نسل ها پاک، پرداخته و زبان دار شده است گنجینه ی بزرگی برای بهره برداری خواص است. از سوی دیگر خواص جامعه به علت نیازی که به ساخته های هنری فراوان دارند، ناگزیر از آنند که در موارد بسیار به طور مستقیم از هنر عوام سود جویند و از این رهگذر به جهان بینی عوام مجال خودنمایی بدهند. از آن گذشته چون بر اثر تسلط اقتصادی و فرهنگی خواص بر عوام، عناصری از فرهنگ آن ها در فرهنگ عوام راه می یابد، هنر عوام در دیده ی خواص مانوس و مطلوب جلوه می کند و در نتیجه مورد اعتنای آنان قرار می گیرد. همان طور که بخش هایی از فولکلور مانند افسانه های کودکان با همه ی سادگی خشن خود، خواص را خوش می آید.

در این بین هنرمندان بزرگی هستند که آثارشان متصف به صفت ملی شده اند. آن ها همواره از هنر عوام برخوردار بوده اند. هنر ملی عین هنر عوام نیست و بر خلاف هنر عوام به وسیله ی شخصیت هایی معین پدید می آید و از امکانات تکنیکی زمان خود بهره کامل می برد. هنر ملی هنری است که عناصر و قوالب و طرز دلالت آن از زندگی مردم گرفته شده است و از این رو این هنر برای همه ی جامعه کمابیش دلپذیر است و به وحدت اجتماعی یا ملیت کمک می کند. راز عظمت هنر ملی در این است که سنت ها را موافق نیازهای موجود جامعه دگرگون می کند و به زندگی مردم زنده پیوند می دهد. به عنوان مثال شاهنامه ی فردوسی نمونه ای از هنر ملی است. فردوسی با وجود بستگی های اشرافی خود نه تنها افسانه های کهن مردم را موضوع شعر خود قرار داد بلکه قالب های زبانی و حتا وزن شعر خود را از سنن جامعه گرفت.

سنت تحقیقات فولکلوریک یا پژوهش های فرهنگ عامیانه در ایران ریشه در فعالیت های ذوقی و تفننی ادبای ما دارد. از این رو اغلب این گونه پژوهش ها فاقد روش علمی و در عین حال خواندنی و لذت بخش هستند. احمد شاملو یکی از ادیبان مردم نگار و و مردم نگارن فولکلوریست در ایران است که می توان او را در کنار ادیبانی چون جمال زاده و صادق هدایت قرار داد. آشنایی عمیق شاملو با فرهنگ و زبان توده ی مردم از یک سو و آشنایی با آثار نظم و نثر گذشته ی فارسی از سوی دیگر باعث شده است که وی بسیاری از لغات کهنه و قدیمی موجود در متون فارسی را دوباره زنده کند و به  بسیاری از کلمات عامیانه و غیر شاعرانه جواز عبور دهد. او معتقد است که ذهن شاعر باید از کلمات پر بار باشد تا بتواند بهتر عواطف و اندیشه های خود را بیان کند. او در جایی اشاره می کند:

زبان عبوس رسمی از لحاظ قدرت القایی به گرد پای شنگول بازیگوش زبان توده هم نمی رسد. من نمی دانم چرا نباید از دستاوردهای این زبان پویا که حامل گنجی عظیم از ساده ترین و خوش ساخت ترین و پر بارترین کلمات است و در عین حال قواعد دستوری ویژه ی قابل تدوین خودش را هم دارد بهره جست. چرا نباید پای آن را به تالار سوت و کور فرهیختگان باز کرد؟

برداشت سمبلیک و استعاری از داستان ها و افسانه ها و اساطیر بستگی مستقیم به قدرت تخیل شاعر در تطبیق آنها با زیر و بم رویدادهای اجتماعی و احوال روحی و عاطفی وی دارد. در شعر شاملو اشاره های متعددی به نام های اساطیری، تاریخی، دینی، شخصیت های معاصر داستانی، سیاسی و افسانه ای آمده است که بیش تر آنها مشهورتر از آنند که نیاز به توضیح داشته باشند.

شاملو توانایی بالایی در خلق آثار عامیانه از خودش نشان می دهد. اشراف کامل او به زبان و فرهنگ مردم پای آنچه در جامعه می گذرد را به این دست از آثارش هم باز می کند. آثاری که تمام مصالح زبان عامیانه را در خود نگه داشته است آنچنان که اگر عینن به زبان ادبی برگردانده شود، اغلب واژه ها صورت عامیانه شان را از دست خواهند داد. زیرا زبان، زبان مردمی است و برگرداندن آن به زبان ادبی با همان مصالح امکان پذیر نیست:

امشب تو شهر چراغونه/ خونه ی دیبا داغونه/ مردم ده مهمون مان/ با دامب و دومب به شهر میان/ داریه و دمبک می زنن/ می رقصن و می رقصونن/ غنچه ی خندون می ریزن/ نقل بیابون می ریزن/ های می کشن هوی می کشن/ شهر جای ما شد!/ عید مردماس دیب گله داره…

در بین آثار او که به زبان عامیانه سروده شده اند شعر پریا از اقبال بیش تری برخوردار بود و در بین مردم شناخته شده تر است. او در این مورد اعتقاد دارد که ایده ی اثر را از خود مردم گرفته و آن را دوباره به جامعه تحویل داده است. در     مصاحبه ای اشاره می کند:

پریا ترکیبی بود از چیزهایی که در ترانه های خودمان هست. در بازی ها و این ها. یعنی بیش تر می توانم بگویم پریا مال مردم است تا مال من. من اینجا فقط یک دوخت و دوز کرده ام. با مصالح مردم یک اتاقک ساخته ام.

او همچنین اشاره می کند:

اگر جامعه اشعار فولکلوریک مرا زودتر پذیرفت برای آن است که مصالح کار مال خود جامعه بوده است. مثلن اگر شعر پریا مشهورتر از فلان شعر دیگر من است، علتش این بوده که این شعر به زبان مردم سروده شده. ولی هدف این نبوده که آن ها آن را زودتر و بهتر بپذیرند. بلکه چون قصه بوده و فرم قصه داشته، من زبان عامیانه را به آن نزدیک تر دیدم بدون در نظر گرفتن این که مردم آن را خواهند پسندید یا نه. منتها چون ظرف و مظروف خوب همدیگر را دریافتند مردم هم بیش تر به آن راغب شدند. ولی بیش تر این نوع شعر و به خصوص شعر پریا که اتفاقن من امروز به آن علاقه ای ندارم یک اتود و آزمایش بوده است. آزمایشی که اگرچه از نظر مردم موفق بود ولی از نظر خودم نه. موفقیتی نداشت و به همین دلیل دنبال این نوع شعر کم تر رفته ام…..

پریا شعری بود که من مستقیمن به سفارش اجتماعی نوشتم. دلیلش هم این بود که جامعه به آن نیاز داشت و بی درنگ آن را تحویل گرفت و برد. لازمش داشت و من این لزوم را با گوشت و پوستم درک کرده بودم. پس شعری بود فرزند اقتضاء. بعدها تجربه ی به کار گرفتن زبان و اصطلاحات کوچه در شعر را کنار گذاشتم زیرا این تجربه می توانست در نهایت امر برای کار من بسیار زیان بخش باشد.

شعر عوام کمابیش مانند شعر ابتدایی وابسته ی زندگی عملی است و شعر خواص از اساس از زندگی عملی به دور است. پس دو سبک متفاوت کلی پدید می آید: سبک ترانه های عوام که وابسته ی زندگی عملی، ساده و واقع گرا است و سبک واقع گریز شعر خواص که بر عالم نظر و انتزاع تکیه می کند. ترانه ها جلوه های زیبا از گنجینه ی فرهنگ مردم هستند. ترانه ها احساسات تجسم یافته روستاییان ساده دل و کوه نشینان پاک نهادی هستند که آدمی را در برابر این همه صفا و پاکی تحت تاثیر قرار می دهد. ترانه های محلی هر ناحیه مظهری از زیبایی و طرز اندیشه مردم همان ناحیه، سمبل روح های آزاد و بدون قید و بند، ترجمان دل های پرسوز و گداز و نماینده ی خواست ها و آرزوهای آنان است.

شاملو در گفت و گویی اشاره می کند:

کتابی آماده ی انتشار است که تصور می کنم اولن قدمی اساسی باشد در راه شناساندن شعری که خواهر رضاعی ترانه های روستایی ایرانی است، یعنی هایکو، ترانه ی سنتی ژاپن. در ثانی شاید گشاینده ی بابی باشد در بررسی انتقادی ترانه های روستایی ایران که سخت از یاد رفته مانده اند و تا کنون جز مساعی فردی جسته و گریخته ای در گرد آوری آن ها به کار نرفته است و بر سازمان های فرهنگی کشور فرض است که دست کم گرد آوری و ضبط آن ها را پیش از آن که واقعن کار از کار بگذرد وجهه همت خود قرار دهند.

شاملو در مورد ترانه های عامیانه می گوید:

یک عامل اصلی شعر خیال است و تخیل در این شعرها محشر است. تصویرهایی در شعر عامه هست که شاعر متساوی الساقین حتا فکرش را هم جرات نمی کند که به سرش راه دهد. اما شاعر توده که نه برای دریافت صله یا امضای پای شعر بلکه فقط برای گفتن حرف دلش شعر سروده با گشاده دستی تمام با یک حرکت ذهنی آن را گذاشته و رفته:                 دروازه نگین داره/ قلف عنبرین داره… دنبال معنا نمی گردد. شعر برایش از قماش رقص و بازی است. بچه ای که نرقصد و بازی نکند قطعن بیمار است و جامعه ای که شعرش مثل رقص و بازی برای کودک جدی و نشانه ی سلامت نباشد حتمن باید پزشکش را عوض کند…

متاسفانه ما یا چنان این ترانه ها را سهل گرفته ایم یا چنان بدون دقت به آن ها عادت کرده ایم یا ابیات بی مزه ای نظیراول اردیبهشت ماه جلالی بلبل گوینده بر منابر قضبان، شوق و ذوقمان را کور کرده که درک زیبایی ساده و پاک این ترانه ها گاه واقعن برایمان غیر ممکن جلوه می کند. به خصوص که آن ها را از بچگی شنیده ایم و آن هم به عنوان یک چیز غیر جدی فاقد معنایی که با صفت بچه گانه تو سری می خورد و در نهایت امر به جای آن که سازنده و آموزنده باشد فقط ما را از بچه بودنمان شرمسار می کرد. از سوی دیگر هر کلمه یا تصویر آن ها در ذهن ما با خاطره ایی یا اشاره ایی به هم دوخته شده و دیگر تفکیک و استقلال دادنشان از هم کار چندان آسانی نیست.

ببینید این ترانه ها چه راحت از قوانین و ضوابطی که گروهی سعی کردند از آن لتریسم بتراشند فراتر رفته و نتیجه کار تنها با مکاشفه ایی آزاد و بی قید و بند چه طبیعی و قابل قبول از کار درآمده:

دلا دوش و دلا دوش و دلا دوش/ به حق گمبذ سند سیا پوش/ نهم لب بر لبونش جون سپارم/ بیفتم همچو گیسویش به پهلوش/ …

من با جرات می گویم که شعر واقعی از این ترانه ها شروع می شود و با این ترانه ها ادامه پیدا می کند. تجربه ی بسیار موفقی که لورکای شاعر را برای جهان به وجود آورده. نیاز به گریز و نیاز به بازی و بی هیچ تردیدی نیاز انسانی آفرینندگی.

حتا هنگامی که شاعر توده می خواهد بینشی را مطرح کند که ما با گنده گویی خود بینانه به آن نام دهن پر کن فلسفه می دهیم، باز این عمل را به سهولت دست دراز کردن و گلی را چیدن انجام می دهد. در بحثی راجع به چیستان های عامیانه نمونه ای آوردم که چون جلو ذهنم است بگذارید همان را اینجا تکرار کنم. واقعن آیا می توان باد و کوه و سنبله ی گندم را در طرحی زیبا و استعاری تر و شاعرانه تر از این نشان داد؟ یکی رفت/ یکی موند/ یکی به حسرت سر جمبوند/ …

زبان شاملو اگرچه چنان که گفتیم آمیخته ای از زبان امروز و زبان مردم و زبان نظم و نثر کهن است اما اغلب بر حسب موضوع و گاهی نیز به اقتضای حال مخاطب تغییراتی می پذیرد و نرم و ملایم، نیش دار و طنز آمیز و پر صلابت و سنگین       می شود.

شاملو و کتاب کوچه:

شاملو بارها علاقه خودش را به زبان مردم کوچه و بازار هم در گفت و گو ها و هم در اشعارش نشان داده است. او با تدوین و انتشار کتاب کوچه، یکی دیگر از ابعاد فرهنگی و شخصیت خود را بسط داده است. بدون شک نویسنده شاهکاری آفریده است که نام او را برای همیشه جاودان خواهد ساخت.

کتاب کوچه ماخذی است که می توانیم در آن شاهد تولد کلمات تازه در زبان امروز باشیم. کلماتی که بر حسب ضرورت و تحت تاثیر شرایط نوین زندگی شکل گرفته اند. به خصوص ترکیبات و شبه جملات تازه. همچنین می توانیم کلماتی را که صدها و هزاران سال پیش در زبان فارسی تولد یافته اند و هنوز در حیات اجتماعی ما دارای کارکرد های مختلف هستند بیابیم. تغییر و تحول و ثبات و پایداری زبان فارسی را می توان در کتاب کوچه جستجو کرد. این کتاب همچون آیینه ای است که تصویر زبان مردم را نشان می دهد.

منابع:

آریان پور، امیر حسین، جامعه شناسی هنر، گستره، تهران

دستغیب، عبدالعلی، نقد آثار شاملو، قطره، تهران

پورنامداریان، تقی، سفر در مه، نگاه، تهران

پاشایی، ع، نام همه شعرهای تو، ثالث، تهران

حقوقی، محمد، شعر زمان ما، نگاه، تهران

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”