ریتم آهنگ

مروری بر رمان گنطره نوشته ی هادی هيالي

مروری بر رمان گنطره نوشته ی هادی هيالي

“حقیقت مطلق،مرگ روايت “

نگاهی بر رمان گنطره نوشته ی هادی هيالي

مریم شمس                                         

 

 

 

تاريخ را می توان ثبت کرد ،نه در ذهن بلکه در رمانی به بزرگی گنطره.

آیا وقایع  دراین رمان  مستند است

آیا مستندات  لازمه ی  روایت رمان تاريخي است ؟ یا صرفا ثبت  بزرگ  انباشته اي است ،که بیم فراموشي آن می رود؟

آیا خرد کردن  انباشتگی ،در کلان نویسی می تواند ما را به عمق جزئیات ببرد یا مانند دوربيني گذرا تنها  مارا از  فجایعی می گذارند،که در سطح فاجعه باقی می مانند بی آنکه مارا به عمق فاجعه نزدیک کنند.

کلانروایت ((به انگلیسی: Metanarrative)) در نظریه انتقادی و به ویژه در پست مدرنیسم روایت یا داستانی جامع بر اساس تاریخ، علم و یا تجربه است که به صورت پیش‌گویانه، یک ایدهٔ کلی (و همچنان تحقق نیافته) را مشروعیت می‌بخشد و به کل جامعه تعمیم می‌دهد.

“لیوتار” پست مدرن را به منزله بی اعتقادی به کلان روایت ها می داند و در مقابل نظر به رو آوردن به خرده روایت ها دارد.

 

در گنطره شخصیت و روایت رمان ،درخدمت کلان روايتي است که قرار است در طی رمان خرد شوند ، اما این اتفاق نمی افتد و کلان روایت، دست نخورده، با همان ستبري و انباشتگی ،در انتهای رمان به ما تحویل داده  می شود.

در این رمان قرار نیست ،با احساسات ما بازی شود،همذات پنداری ای قرار نیست اتفاق بیافتد وانگار  قرارنیست ،شراکتی برای  ما اتفاق بیافتد. نویسنده ،سهمی به جز خواننده برای ما قائل  نيست و البته این بی سهمی ،به نوعی مارا در آرامش بی قضاوت جریانی پیش  می برد که  قبلا اتفاق افتاده .همانند  تقدیري که  تغییری در آن نیست .

انگار زنجیره ی اتفاقات در رمان ،طوری چیده شده است که دقیقا به  نقطه ای مشخص برسد ،این از پیش تعیین شدگی ما را به مفهوم جبرگرایی ،تعین گرایی یا ديترميسم سوق می دهد ، که مخالف پست مدرنیسم است ،زیرا پست مدرنیسم شالوده شکن و ضد  اجبار است در حالی که  جبرگرایی رمان “گنطره” مفهومی فلسفی  است که بر طبق آن هر رویدادی از جمله شناخت، رفتار، تصمیمات و کنش‌های آدمی  توسط زنجیرهٔ پیوسته‌ای از رخدادهای پیشین تعیین شده‌است.

راوي  کودکيش  را در زاغه ها ،طوری شکل می دهد ،که روزی معلم شود و معلم شدنش را طوری  بسط  می دهد ،که در تشکیلات وارد شود وتشکیلاتش را به رابطه ی عاشقانه می کشاند  که انگار از پیش مقدر است و این زنجیره ی تقديري پشت سر هم ادامه دارد.

 

گنطره پلی است لرزان درگذار  به مدرنیسم  ،سنت به فرا سنت و آنچه این میان گم است ،عقلانیت حد وسط است که این پیوند را برقرار می کند ،راوی از کودکی زاغه نشين  ،به معلمی سیاسی  بدل  می شود ،از چشم و گوش بستگی   به  مبارزی تشکیلاتی  و از تنهایی و حتی بر خورد نداشتن با جنس مخالف به ارتباط باز  با دختري ارمنی ،به نام ژیلا.

در این میان پازلي شکل می گیرد که من اصلی و اساسی در آن گم است ، این همه برای چه کسی اتفاق می افتد؟شخصیت اصلی فرديتي ندارد،مجموعه ای از آدمهایی است که در شرایطی مشابه زیست کرده اند ،حتی راوی در طی رمان و معلم شدن و تشکیلات و حتی عشق ،به فردیت نمی رسد و انگار قالب معمول آدمهای دوره ای خاص است که بیشتر نقش  تاریخ نگاري آن برهه را دارد تا بخواهد شخصیتی مستقل را خلق کند.

فقر ،زندان ،حاشیه نشینی و مبارزه ،کلان موضوعهایی هستند که در ابتدای داستان ما را محاصره می کنند،پيش از آنکه  بدانیم این موضوعات برای چه کسی اتفاق می افتد و چرا اتفاق می افتد در مرکز  کلان روايتي سیاسی قرار می گیریم ،که بدیهی می نماید.

 

به باور لیوتار، وضعيت جوامع امروزي بيانگر حالتي است كه هر نوع گفتمان مسلط و گفتمان كلان، ظرفيت اعتباربخشي و اقتدار بخشي خود را از دست داده است و انسان در اين وضعيت ديگر نمي تواند به هيچ يك از جريان هايي كه تا كنون به عنوان امر محتوم و قطعي به شمار مي آمدند، دل بندد. او اين معنا را تحت عنوان فراروايت ها يا روايت هاي كلان تبيين كرد. فراروايت ها يا روايت هاي كلان، نتيجه و حاصل فرايندهايي است كه انسان به ويژه پس از دوران روشنفكري آنهارا تجربه كرده و پشت سر نهاده است.

یکی از کلان روایت ها از منظر ليوتار ،مبحث انقلاب  سیاسی است:

مارکسيست- لنينيست ها معتقدند از طريق انقلاب است که جامعه از زير سلطه رها مي شود و:در گنطره کلان  روایت ،مورد بحث که زیر پوست رمان موج می خورد ، انقلاب است .
شخصیت های داستان عاصی اند ،اما در عصیان خود گیر افتاده اند :از  پدر که نارضایتی ،از کار کردن باز نمی داردش و از  هليل که قدمی از پدر جلوتر است ،اما  همواره در  فرار و تبعید است ،  تا مادر که همیشه می خواهد ،به قبیله اش برگردد ،اما  در عوض سالی  یک پسر می زايد. در گنطره روايتهای شلوغ و  صحنه های پر کشمکش ،فضاسازی بومی ، تعدد شخصیتها و حتی تعدد زبان ،مارا چند صدایی می کند ،گویی  چند قطبی  بودن و مرکز گریزی این رمان در خدمت ساختاری است نامنسجم، که  هرچند مخاطب  تلاش کند  به وحدت نمی رسد و البته  شکست خوردن ذهن مخاطب در مقابل  انسجام  متن ،و گسست های پی در پی در ذهن مخاطب اگر اورا را از خواندن  ادامه ی کار باز ندارد ،می تواند ،از محسنات یک رمان پست مدرن باشد،اما گنطره رمانی پست مدرن نیست ،زیرا  با وجود خرده روایت ها و عدم پایداری آنها ، رمان در چاله ی فرا روایتی صلب گیر افتاده است.

در گنطره روایت های خرد  پشت سرهم ،مارا با وضعیت گذار آشنا می کنند ،

انگار راوي می داند که این وضعیت ،قرار نیست پايدار بماند اما  روی پلی، در تعلیق ابدی  گیر افتاده است .

روایت های خرد درگنطره ،نا امنی و بی ثباتی را  به ما منتقل می کند که از عناصر مهم پست مدرنیسم است ،روایت هایی کوچک همانند ،مرگ گربه ای که  نیم مرده اش نیمه شب به سراغ راوی می آید،و کابوس ها و رویاهایی چنین، در قالب  داستانک هایی  به ظاهر  مستقل ،در سرتاسر رمان  موج می زند ،خرده روایت هایی که فقط  ،زهر کلان روایت مطلق را خنثي می کنند ،اما نمی توانند،ساختار آن را بشکنند.

گنطره بر خلاف محتوای انقلابی اش، ساختاری مصالحه طلبانه دارد ، ساختار آن در دو قطب   کاملا متضاد، فرا روايت و خرده  روایت  به شکل  موازی  حرکت می کند،و جابجا می شوند ،هرچند هیچ کدام طلب برتری بر دیگری را ندارند ،اماخود نیز ساختار منسجم و قابل اعتمادی به مخاطب نمی دهند و مدام مارا با گسست های متن مواجه می کنند.

 

این تعلیق با جابجایی فرا روایت و خرده روایت  صورت می گیرد :فرا روایت تا آخر رمان خودش را حفظ می کند و خرده روایت ها با وجود عدم قطعیت ،نمی توانند ،به ساختار محکم آن ضربه ای وارد کنند و همچنین ، خرده روایت ها  مسیر خودشان را می روند و همانند گسلي در منطقه ی امن باقی می مانند و هیچگاه دچار فرو پاشی نمی شوند.

 

درواقع  ساختاری شکل نمی گیرد ،که نیاز به ساختار شکنی باشد، هربار  می کوشیم ،با لحن خاطره گون راوی، در ذهن خود پیوستی حاصل کنیم ،  پشتوانه ی کلان ایدئولوژیک  رمان،همانند حقیقتی مطلق قد علم می کند .

 

انگار نویسنده ،  ،با کلان موضوع، گلاویز می شود ،با آن می آمیزد ،به چالش می خواندش و در نهایت ،آن را همچون حقیقتی ،پاک و مطلق ،از روایت جدا می کند . داستان تنها بهانه ای است ، با فاصله  که در خدمت کلان موضوع بوده  است، روایت  پایان می یابد، اما  فرا روایت با قدرت ابدی اش همچون حقیقتی مطلق     به حیات تاریخی اش ادامه می دهد.

 

مریم شمس

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”