ریتم آهنگ

نقدی بر رمان «اوراد نیمروز» از منصور علیمرادی

نقدی  بر رمان «اوراد نیمروز» از منصور علیمرادی

داستان اوراد نیمروز داستانی‌ست پر‌ جذبه از شخصیتی به نام بهمن محسنی که قصد دارد به کویر ناشناخته و پرخطر سیاحت نماید؛ که این سفر مربوط به تحقیق و رشته‌ی کاری او نیز هست. پریسا همسر بهمن شخصیت زنی است که گویا جلوه‌های پریسان بودن در او متجلی شده است.

داستان با خرده روایت‌ها شکل پیدا می‌کند و پیرنگ این رمان را تکامل می‌بخشند. داستان به کرات از تعلیق‌های پی‌درپی بهره می‌برد و این همان عنصری است که خواننده را مصصم می‌کند تا قدم به قدم با نویسنده راه بیاید تا سر از ماجرای ناشناخته دربیاورد. به راستی که نقش کویر و انسان‌های افسانه‌ای و اسطوره‌ای این مجموعه کمتر از نقش شخصیت اصلی این داستان نیست. در واقع این رمان موقعیت‌پرداز است و از روایت هر موقعیت هدف و منظور خاصی را می‌پروراند. همچنان‌که کویر موقعیتی است که محسنی را به افسانه و اسطوره نزدیک می‌کند؛ او را با شخصیت‌های ناموجود که قریب به هزاران سال از عدم آنها می‌گذرد روبه‌رو می‌سازد.

شخصیت‌ها گه‌گاهی نمادین جلوه می‌کنند و انسان بدوی یکی از این شخصیت‌هاست که عملاً حرفی نمی‌زند اما مخاطب را به زمان و مکان خاص خود پیوند می‌دهد. نویسنده به خوبی از بینامتنیت‌ها برای تفهیم سوژه و روایت بهره‌ می‌برد.‌ هیچ ترکیب بلااستفاده و بی‌ربطی در متن بوجود نیامده تا حواس خواننده را احتمالاً به بی‌راهه بکشاند و این عمل از جانب نویسنده بسیار هوشمندانه است. داستان اوراد نیمروز روایت واقعه‌ای داستانی است. واقعه‌ای که اگر چه در ظاهر واقع‌گراست اما قصد دارد قصه‌گو، داستان‌ساز و ماجرا‌محور نیز باشد. داستانی که در بعضی از جاها می‌تواند تعهدی نسبت به واقعیت تاریخ نداشته باشد. چرا که داستان اوراد نیمروز مجموعه‌ای از واقعیت، تاریخ، اسطوره و تخیل ناب نویسنده‌ای است که زبان متناسب با روایت را انتخاب شیوه بازگویی داستان خود می‌نماید.

داستان در جاهایی تعهدی به واقعیت‌های مندرج در تاریخ ندارد؛ البته هم که تمهید بجا و مقبولی را انتخاب نموده است از همین‌‌روست که نباید از رمان نوشتن زندگی‌نامه، گزارش، شرح حال و بیان دقیق و جزء به جزء تاریخ را انتظار داشت چرا که سفرنامه ناداستانی است مستقل که شرح خود دارد. فکر می‌کنم در تعریف داستان بهتر است هیچ‌گاه زبان از قصه‌گویی پیشی نگیرد چرا که به هر حال مخاطب در جستجوی داستانی است که دارد می‌خواند.‌ در این داستان هر دو عنصر به رشدی مقبول رسیده‌اند. خط سیر داستان منطقی است بدون آنکه خواننده خط داستان را بواسطه‌ی تکنیک‌های روایی غیرحرفه‌ای و نابجا زود به زود عوض نماید.

عنصر توصیف در داستان شاعرانه و از حرکت‌های جاندار برخوردار است. توصیف‌ها در هیچ نقطه‌ای باعث ایستایی و رکود روایت نمی‌شوند. در طول داستان مدام با عناصر ترس و وهم و رویارویی اسطوره‌ها و حال‌ و هوای آنها برخورد می‌نماییم. هر کدام از این عناصر رازگونه‌‌اند آن‌گونه که مخاطب را به سوی کشف شخصیت‌ها و موقعیت‌هایشان به پیش می‌برد. نمادها و اسطوره‌ها در این داستان نقش حیاتی و مهم را ایفا می‌کنند چنانکه به روایت داستان عمق و ریشه می‌بخشند. در داستان اوراد نیمروز با زبان‌های متفاوت و لحن‌های مختلف مواجه می‌شویم که هر کدام منحصر به فرد و هو شمندانه‌اند؛ مثلا زبان محسنی زبانی طنزگونه را در خورد می‌پروراند. گاهی زبان به تاریخ استفاده آدم‌هایش برمی‌گردد.

به هر جهت کلیت داستان، نمادها و نشانه‌های و موقعیت مکانی ایرانی را دارا است. برخی از شخصیت‌ها حالت و نقشی سایه‌وار دارند مثل مرد بدوی که هست اما نیست و تا پایان ماجرا باز نمود خویش را به تصویر می‌کشد. رمان فصل‌های متعددی در بردارد. هر کدام از این فصل‌ها متصل و مرتبط به فصل‌های قبل و مابعد خویش است. فضاپردازی در این داستان تصویری از درک آن‌چیزی است که بی‌شک حاصل تجربه زیست نویسنده می‌باشد چرا که با احساسی غنی، مملو از شاعرانگی و حقیقی نوشته شده است. براستی که دست مخاطب را می‌گیرد و به آنجا می‌برد تا زیارت ملک‌محمد را نیز با خواننده همراه شود. فضا آنجا که باید واقعی می‌شود و جاهایی سرشار از وهم و گریز از حقیقت غالب می‌شوند.

عناصر سوررئال این داستان افسانه‌هایی غریب اما آشنایند. داستان پرهیجان و اعجاب‌انگیز اوراد نیمروز دایره‌ای از سردرگمی و سرگردانی را در ذهن مخاطب بوجود می‌آورد نقطه‌پایان در واقع شروع تکرار دوباره است. شخصیت بهمن محسنی ناگزیر است راهی را که برگشته از دوباره برود اما این‌بار نه با رضایت و پای رفتنی که اراده‌اش او را می‌کشاند این‌بار جبر کویر و انسان‌هایش او را بازمی‌گردانند. مثل اینکه سرگردانی و نابسامانی هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. عنصر عدم قطعیت در داستان زمینه هر گونه برداشت را برای خواننده فراهم می‌آورد و با پایانی باز او را به فکر می‌دارد که سرانجام شخصیت محسنی چه می‌شود و پریسا چه می‌شود. انتخاب نام داستان هم در چند وجه قابل تحسین است چرا که نیمروز معانی مختلفی در خود دارد.

برخلاف تصور خواننده‌ای که هنوز کتاب را نخوانده لغت نیمروز نمی‌تواند واژه‌ای تک‌معنا باشد. چرا که در بطن داستان تکثر پیدا می‌کند و معناهای متفاوتی را برای خواننده موجب می‌شود. آشنازادیی در صحنه‌هایی از داستان به زیبایی و هنرمندانه صورت گرفته است عزاداری در سالروز تولد برای مخاطب غریبه است و نیز جشن و سرور در سالروز مرگ یکی از فوت‌شدگان روستا غریبه‌هایی هستند که مخاطب کمتر آنها را در متن‌های داستانی خوانده است. داستان در برخی از جاها ریتم تند و پیچیده‌ای به خود می‌گیرد که باید برگشت و آن صفحات را دوباره خواند.

در بخش دوم داستان تاریخ به گونه‌ای از اسطوره‌پردازی به افسانه‌پردازی بدل می‌شود. در بخش اول انسان امروزی را می‌بینیم که به دنبال قسمتی از نادانسته‌های تاریخی مورد تحقیق است او با انسان اولیه گام برمی‌دارد و تاریخ رویارویی گریزناپذیر دارد. داستان با اینکه مخاطب را با لایه‌ها و زیر لایه‌های تاریخ همراه می‌کند و از تاریخ و اسطوره و کویر سخن می‌گوید اما تلاش نویسنده برای کشف ناکاویده‌های تاریخ است.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”