غلامحسين ميرزاصالح| ادبیات موسوم به اروپای شرقی جزو مهمترین دورههای ادبیات در قرن بیستم است. بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و شکلگیری دوباره کشورهایی مانند چک، لهستان، مجارستان، رومانی، اسلواکی و… ادبیات شکوفایی به جهان عرضه شد که سالها تحت سیطره رژیمهای دستنشانده و آدمکش این کشورها در محاق سانسور باقی مانده بود. در ایران بهخصوص در چند سال اخیر ادبیات این کشورها با نامهایی چون میلانکوندرا، بهومیل هرابال، هرتا مولر، شیمبورسکا و در این اواخر ایوان کلیما رونق و طرفدار پیدا کرده است.
«آونگ نفس» Atemschaukel آخرين رمان هرتا مولر نامي است تركيبي ساختة خود نويسنده. عنوان ترجمة انگليسي رمان «ميكشم بر دوش آنچه از آن من است» نامي است برگرفته از آغاز داستان و ترجمة عبارت لاتيني Omnia mea mecum porto. داستان «آونگ نفس» روايت رنج و عذاب قومي آلماني نژاد رومانيايي است كه رژيم استاليني حاكم بر اتحاد شوروي بر آنان روا ميدارد و چگونگي نفي بلدِ آن آلمانيهاي رومانيتبار به اردوگاههاي كار اجباري بوسيلة نيروهاي اشغالگر شوروي در زمان جنگ و پس از آن. از جملة اين نگونبختان جواني است هفده ساله كه به يكي از همين به اصطلاح اردوگاههاي كاردرماني در گورلوكه تبعيد ميشود و به مدت پنج سال در آنجا بسر ميبرد.
«آونگ نفس» براساس روايت اسكار پاستيور (۲۰۰۶- ۱۹۲۷) و ساير جانبدر بردگان، از جمله مادر هرتا مولر كه در هفده سالگي به يكاترينبورگ تبعيد شد نگارش يافته است. اسكار پاستيور در سال ۱۹۴۹ به روماني بازگشت و پس از انتشار ديوان اشعارش موفق به دريافت جايزة گئورگ بوخنر (۱۸۳۷- ۱۸۱۳) گرديد. نخست قرار بود هرتا مولر در كتابي روايتگر آلامي باشد كه بر اسكار پاستيو گذشته بود، اما مرگ شاعر در ۲۰۰۶ باعث تغيير شيوة نگارش كتاب گرديد. اينك آنچه در آونگ نفس ميخوانيم داستان زندگي پسري هفده ساله به نام لئوپولد اوبرگ كه سربازان روسي او را همراه نوجوانان ديگر به اردوگاه كار اجباري ميبرند. رمان با نگارش سرگذشت لئوپولد در گولاگ ادامه مييابد.
بخش مربوط به آزاد شدن زندانيان شرحي است جذاب از خصلت ذاتي و رواني نوع انسان در انطباق خود با شرايط موجود و گردن نهادن به آنچه از آن بيزار است به خاطر زنده ماندن. زندانيان به رغم تحمل انواع بدرفتاريها و گرسنگي عذابآور، از اين كه درهاي اردوگاه به رويشان گشوده ميشود خرسند نيستند. چهارديواري اردوگاه مبدل به دنياي جديدشان شده و حافظ امنيت آنان در برابر جهان آن سوي ديوارها كه ديگر چيزي از آن به ياد ندارند. زجر و مصيبت و گرسنگي حالا عادت ثانوي آنان شده است.
زبان «آونگ نفس» مانند سرزمين گوجههاي سبز پُررمز و راز و شاعرانه است. زني اسير كه قصد فرار از اردوگاه كرده بود، هرگز برف را نميبخشد، چرا كه جاي پاي او را به مأموران تعقيب لو داده است. شنزار و آب و خاك و خاشاك ميتوانستند مسير فرار زن را از نگاه مأموران پنهان سازند، اما برف نه. برف به تعبير زن اسير همدست نگهبانان اردوگاه است.
چو دستي نشايد گزيدن ببوس
هرتا مولر
هرتا مولر
دوران ديكتاتـوري نيكلاي چائـوشسكو كـه ريشارد كـاپوشچينسكي او را «يك دراكولاي كمونيست» ميخواند، تار و پود سرخ رمانهاي هرتا مولر را در هم ميتند. او خـود ميگـويـد: «ادبيات هميشه سر از جـايـي درميآورد كـه انسانها مورد ظلم و ستم قرار گرفته باشند.» مولر سپس ميافزايد: «دوران ديكتاتوري را من انتخاب نكردم، بلكه مثل بختك به روي ما افتاد و به جان و روانم خليد.» اگر وصيت آلفرد نوبل را بپذيريم كه خواسته بود جايزۀ نوبل در رشته ادبيات به كسي داده شود كه در جهتي ايدهآل، در زمينه ادبيات اثري برجسته آفريده باشد، نبايد ترديد كنيم كه سخن دبير آكادمي نوبل ۲۰۰۹ پيتر اينگلو كه مولر با دقتي شاعرانه چشمانداز ايدهآلي را پيش چشم ما ميگشايد، سنجيده و متين است.
هرتا مولر در نيتزيكيدورف، روستايي تاريخي، در شهرك بنات از نواحي تيميسوآرا، با مردماني آلمانيتبار، در سالي كه استالين مرد، چشم بـه جهـان گشود و تـا سي و دو سالگي در آن بيغـوله زيست و در نهـايت بـا ذهني آشفته زادگـاه خويش را ترك گفت. از ميـان همولايتيهاي سرشناس او تنها بلا لوگوزي را ميشناسيم، بازيگري با شهرت جهاني و ايفاگر نقش دراكولا در برادوي و فيلمهايبهياد ماندني، چون دختر خفاش و حدود هفتاد فيلم ديگر كه آخرين آن نقشه نهم از ماوراي فضا سه سال بعد از مرگش در ۱۹۵۹ به روي پرده رفت.
نيكيتا خروشچف به هنگامي كه نيكلاي چائوشسكو، فارغالتحصيل دانشگاه نظـامي مسكو، درمقـام معـاون حـزب كمـونيست زمـام امور نيروهاي نظامي و امنيتي روماني را به عهده گرفت بهاو گفته بود از «مزاياي ميكروفن مخفي» غفلت نورزد. چائوشسكو كه پيشاپيش بهرمز و راز اين وسيله جادويي و امدادگر غيبي آگاه بود، نصيحت آن «كمونيست لوده» را آويزه گوش خويش ساخت و بـا نصب صدهـا هزار ميكروفـن در ادارات، خانهها، اتاقخوابها، رستورانها… و حتي در محل سكونت اعضاي پوليتبورو، اسباب تداوم سلطه جابرانه خود را فراهم ساخت. او نيز مانند خروشچف در جوار دفتركارش اتاق ويژهاي بـراي شنيدن مكالمات گوناگون هـر كس و مقامـي كـه شكي بـر او ميرفت برپا كرده بود. بهاعتقاد او «ميكروفن بهترين سلاح اطلاعاتي» محسوب ميشد.
«رفيق فرماندۀ عاليمقام» تا قبلاز اعدامشدن در ۲۵ دسامبر ۱۹۸۹ هميشه برخود ميباليدكه مهندسان الكترونيك كشورش دياكونسكو و كيارتو موفق بـه اختراع تلفني شدهاند كـه بدون نياز بـه ورود پُر رمز و راز مأموران سازمان اطلاعات و امنيت به منازل مردم و نصب ميكروفنهاي مخفي، ميتواند همه مكالمات در اماكن مختلف را ضبط كند. سفارش اوليه چائوشسكو براي ساختن سهميليون تلفن جديد رونقي بهكسب و كار سازمان اطلاعات و امنيت روماني بخشيد، سازماني كه النا معروف به «شيطان جني» و همسرش چائوشسكو، مشهور به «رهبر، نابغه و خورشيد» در محاكمۀ تلويزيوني خويش، آن تشكيلات مخوف را « سازمان اطلاعات و امنيت تروريست و قاتل جوانان» دانستند. ترهاي كه سبب شد تا دادستان چائوشسكو را ديوانه بخواند و در پاسخ به او بگويد « بهتر بود كه شما در همان ايران ميمانديد.»
كاپوشچينسكي ميگويد آنچه از وقايع بعد از پاييز ۱۹۸۹ ميآموزيم آن است كه دولتمردان نظام پيشين بدون برجاي نهادن ميراثي از خود ناپديد نشدند. آنان براي مردمانشان جهاني آكنده از پلشتي و فساد برجاي نهادند كه هنوز تداوم دارد و براي مدتهاي مديد وجود خواهد داشت. به اعتقاد اين پژوهشگر لهستاني، در ميان محققان غربي مدتها اين فكر نادرست رواج داشت كه استقرار طولاني نظامهاي ديكتاتوري كمونيستي در كشورهاي اروپاي شرقي مديون حضور تانكهاي روسي بوده است و در صورت خروج آنها، اين قبيل حكومتها ساقط ميشوند و مردم هر ناحيه شاهد برقراري آزادي و دموكراسي در كشورهاي خود خواهند بود. اين نظريه در ميان گزيدگان علمي و دانشگاهي اروپاي شرقي نيز طرفداران پر و پا قرصي داشت. آنان هم معتقد بودند كه اگر ديكتاتوريهاي تكحزبي ساختۀ و پرداختۀ مسكو در مملكتشان به زير كشيده شوند قدم در راهي خواهند گذاشت كه غربيان پيمودهاند.
به اعتقاد كاپوشچينسكي هر چند فروپاشي نظامهاي كمونيستي گامي به جلو بود، اما حركتي كوچك در آغاز راهي طولاني و پُر رنج به سوي تمدن و توسعه يافتگي است. به باور او ريشههاي درخت پژمردۀ كمونيسم همچنان در رفتار و خلق و خوي و بخصوص ارزشها و طرز فكر اين ملتها به چشم ميخورد. به رغم آنكه ديگر قدرت و نفوذ اتحاد شوروي پلاسيده است، اما «انسان سوويتي» هنوز در جهان دوم به حيات خويش ادامه ميدهد.
آن دسته از روشنفكراني كه ميگفتند سقوط ديكتاتوريهاي اروپاي شرقي درهاي بهشت آزادي و دموكراسي در عصر پست مدرن را ميگشايد، اينك سرخورده به گوشهاي خزيدهاند و آناني كه چنين صداقتي نداشتهاند، هر از چندي تغيير چهره ميدهند. بيمايه و اساس بودن انديشه اين قبيل روشنفكران در باب پـايان عصر نظامهـاي توتاليتر اروپـاي شرقي را بايد در روماني جستجو كرد. صدها هزار نفر از مردم روماني پس از فروپاشي حكومت چائوشسكو به عوض كوشش در راه تأسيس يك نظام دموكراتيك، به سوي مرزها شتافتند و راهي كشورهاي ديگر شدند. فرار آنها تأييدي بود بر اين نظريه كه حكومت توتاليتر توانسته بود به مردم تحت قيمومت خود بقبولاند كه ميتوان با كمونيسم توأم با فقر و اعمال خشونت و زندانهاي انباشته از ناراضيان به زندگي ادامه داد و هيچ نوع اصلاحاتي قادر به دگرگون كردن بنيادي آن نيست.
روماني كه در عهد باستان يكي از ايالات روم محسوب ميشد، در سدههاي بعدي صحنۀ تاخت و تاز قبايل گوت، آوار، هون و اسلاو بود. مغولان در سدۀ سيزدهم بر آن منطقه تسلط يافتند و دو سدۀ بعد امپراتوري عثماني جانشين آنها شد. اقتدار تركان، براساس پيمان كوچك قينارجه به روسيه واگذار گرديد. روسها پنجاه و پنج سال بعد با تصرف دو اميرنشين مولداوي و والاكيا سراسر روماني را اشغالكردند. سرنوشتي كه سراسر اروپاي شرقي، تـا فروپاشي اتحاد شوروي، بـا امپرياليسم نظـامي روسيه تـزاري و بلشيويكي گرفتار آن بود، تا جايي كه آلبانياييها در ابراز نفرت خويش نسبت به اتحاد شوروي همراه با قواي آلماني به آن كشور تاختند و در استالينگراد متحمل تلفات سنگيني شدند. پس از جنگ دوم جهاني ارتش روسيه امور روماني را به دست گرفت و در ۱۹۴۷ براساس يك الگوي روسي استاليني در ساير كشورهاي اروپاي شرقي، در روماني نيز يك جمهوري خلق برپا كرد و برنامۀ اشتراكي كردن كشاورزي را عملي نمود.
چائوشسكو زاده و پروردۀ چنين نظامي بود و وارث آن سنت. حكومت جديد از نظر تاريخي ريشه در فئوداليسم فاشيستي داشت. چائوشسكو در يك ناهماهنگي تاريخي، ديكتاتوري خود را حكومتي مردمي، دموكراتيك و سوسياليستي ميخواند. اما اينك و حدود دو دهه پس از تلاشي حكومت چائوشسكو، چگونه بقاياي رژيم او، به گفته هرتا مولر، همچنان زمام امور را به دست دارد.
نخست به خاطر آن كه روماني به علت عدم پيشرفت در زمينههاي گوناگون و بويژه به خاطر فقدان توسعه سياسي هرگز شاهد تأسيس يك جامعه مدني نبوده است. نهادهايي كه بتوانند آزادانه، ضمن بيان عقايد و آراء خود بر اعمال قدرت از سوي دولت و عملكرد آن نظارت داشته باشند. از آنجايي كه خاستگاه چنين جوامعي طبقۀ متوسط يا بورژوازي بود كه در مكتب ماركسيسم و شكل باسمهاي آن بلشيويسم از اداتي بود كه خطاب به دشمنان بيان ميشد، هيچگاه امكان تشكيل آن فراهم نگرديد.
دوم آن كه ديكتاتوراني نظير چائوشسكو تنها ميتوانند در جوامعي كه از فرهنگ نازلي برخوردار هستند به حيات ادامه دهند. به اعتقاد كاپوشچينسكي فرهنگ بزرگترين خصم قدرتهاي خودكامه است و اين دو مقوله در جنگي پنهان و آشكار، اما دايمي با يكديگر بسر ميبرند.
سومين دليل طولاني شدن رژيم چائوشسكو مصالح و منافع شخصي بود. بسياري از روشنفكران سالها بر اين نظريه پا ميفشردند كه تباهي رژيمهاي كمونيستي و فاشيستي مديون استفاده از ترور، نيروهاي امنيتي و پليسي و ايجادترس و وحشت بوده است. ريشارد كاپوشچينسكي ضمن قبول اين نظريه ميافزايد قدرت واقعي نظامهاي ماركسيستي مرهون اين واقعيت است كه بخش مهمي از مردم چنين جوامعي از آن بهرهمند ميشوند.
سولژنيتسين در مجمـعالجزاير گـولاگ در ارائـه تصويري از مردمان كشورش در دوران استالين مينويسد: نصف ملت در زندانها بودند، در حالي كه نيمي ديگر در خيابانهـا راه ميسپردند و شاد و شنگول به رهبرشان ميباليدند.
طرفه آن كه براساس آمار خود رژيم چهل درصد تشكيلات جديد از سازمان اطـلاعاتوامنيت سابـق تـأمين شده است. البته درصـد واقعـي ميبايست بيش از اينها باشد. شصت درصد بقيه كه بازنشسته شدند با حقوقي زندگي ميكنند كه سه برابر دريافتي بازنشستگان معمولي است. شماري از آنان سرنخ بازار داد و ستد نهادهاي پُرسود اقتصادي را در دست دارند. مأموران و جـاسوسان سابق افـزون بر تصدي مقامات ديپلماتيك اينك ميتوانند هر سمتي را نصيب خود سازند.
ترفند رهبران نظامهاي كمونيستي در ايجاد شرايطي بود كه فرد هر دستاورد ناچيز خود را مديون خيرخواهي ديكتاتور تلقي كند. تا جايي كـه مـردم اين جـوامـع از هـر چيزي كـه نصيبشان ميشد سر از پـا نميشناختند، حال آن كه دولتهاي ديگر انجام چنين كارهايي را وظيفۀ خود ميدانستند. در نتيجه مردم در اين نظامهاي خودكامه نسبت به ديكتاتوران خود هميشه حالت خاضعانه داشتند و در صورت لزوم از اداي هر گونه چاپلوسي ابايي نداشتند و به گفتۀ مولر مردم فكر ميكردند كه خداوند در آن بالا آدم را حفظ ميكند و ديكتاتور در اين پايين. كاپوشچينسكي فقر را از ابزار حقارت ميدانست و جامعه روماني در فقر ميزيست. در آن سرزمين وفاداري و سرسپردگي را ميشد به آساني با يك جفت كفش و يا يك پيراهن بدست آورد.
در زير شعار «كارگران جهان متحد شويد» كفشهايي راه ميسپردند… كفشهاي راحتي و كفشهاي خاكي، چه با صدا چه بـيصدا روي سنگفرش ايـن طـرف و آن طرف ميرفتند… كفشهاي پُل ديگر در آنجا راه نميرفت…
ماريـلا چلاك معمار و ناراضي معـروف رومانيايي زماني بـه ريشارد كاپوشچينسكي گفته بود شما در غرب نسبت به نظام ما نگاه رومانتيكي داريد. روزي كه از ويراني كامل سبك معماري روماني دست به انتقاد زدم، لازم نبود براي اخراجم از طرف رئيس حزب و يا سازمان امنيت به من تلفن شود، كارمندان خودم در يك «انعكاس شرطي» بيرونم كردند. زمام امور نظام ديكتاتوري روماني فقط در دست چائوشسكو نبود، ملتزمين ركاب و مأموران پرُشمار تشكيلات گستردۀ پليسي او نيز مسووليت داشتند. در واقع هر خشتي از آن بناي منحوس به دست و سليقۀ كسي نصب شده بود. شيوهاي كه در نهايت موجب بياعتمادي و دشمني ميان مردم شد. هيچكس مطمئن نبود كه از سوي چه كسي متهم شده و چه كسي برايش پاپوش دوخته است.
كاپـوشچينسكي انگيزههـاي ناسيوناليستي را هم مـورد انتقاد قـرار ميدهد. اروپايي كه در دهۀ ۱۹۵۰ ميان بوخنوالد و هيروشيما وهالوكاست و جهنم اتمي چهارپاره شده بود، به ورطۀ نظامي دوقطبي فرو غلطيد و پژواك فروافتادنش صدايي بود كه از حلقوم ناسيوناليستهاي مدرن در چهارسوي جهان شنيده شد، ميدانيم كه ماركسيسم نقش مؤثري در قوام آن داشت. او از مهارتهاي چائوشسكو در طرح مسائل هدفمند ناسيوناليستي ياد ميكند و اين كه چگونه هر از چندي نطق تندش برضد شوروي باعث ميشد تا از حمايت غرب و مردم كشورش برخوردار گردد. تأكيد بر ناسيوناليسم، چون افيون ذهن مردم را به رخوت ميكشيد و آن را فلج ميساخت، تا جايي كه ديگر قادر به ابراز مخالفت و داوري نسبت به اعمال حاكميت نبودند.
در مجلد اول از مجموعه شش جلدي تريولوژي بالكان نوشته اوليويا مـري مَنينگ نويسنده و شاعـر انگليسي، مطلبي ميخوانيم كـه چكيدهاي است گويا و طنزآلود از آغاز و انجام ملتي نگونبخت:
روماني به آدم ابلهي شباهت دارد كه ثروتي كلان به ارث برده و در راهي ناشايست بكار گرفته باشد. همه داستاني كه زبانزد ما رومانياييهاست شنيدهاند:
وقتي خداوند نعمات خود را ميان ملتها تقسيم ميكرد، به روماني همه چيز بخشيد. از جنگل و كوه و معدن و نفت گرفته تا اراضي حاصلخيز كه محصول فراوان ميداد، اما به ناگهان دريافت كه بيش از حد به آن خطه بذل و بخشش كرده است. بنابراين براي ايجاد توازن بدترين مخلوقاتش را به آنجا گسيل داشت.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”