ریتم آهنگ

بکت و ذهن | درنگی بر سه گانه بکت

بکت و ذهن | درنگی بر سه گانه بکت

سهیل سُمّی | به آثار بکت از دیدگاه‌های بسیار متفاوتی نگاه شده است. حتی نمایشنامه «در انتظار گودو» را از منظر باورها و مفاهیم هگلی بررسی کرده‌اند و آن دو شخصیت کمیک را مظهر ارباب و بنده دانسته‌اند. هر یک از این بحث‌ها البته که ارزشمند و درخور توجه اند.خود بکت با فلسفه و روان شناسی آشنایی خوبی دارد و نشانه های این تعلق خاطر در کارهای او کاملا بارزند.اما به نظر می آید که عمده توجه بکت در آثارش معضل ذهن است.آثار او از سه گانه اش گرفته تا نمایش نامه ی دست آخر بازی پر از احتمالات و باالقوگی های تفکرند.برای کسی که خودش به روان شناس مراجعه می کرده و گویا به جلساتی که با ویلفرد بیون داشته علاقمند نیز بوده توجه به کارکرد و توپوگرافی ذهن چیز غریبی نیست.کاترین مالابو نیز از منظر دلوزی خوانش درخوری از مفهوم خستگی ذهن در اثار بکت ارائه داده است. در مقدمه ی رمان بکت چاپ فیبر اند فیبر که به گمانم متنش بسیار معتبرتر از چاپ های انتشاراتی های دیگری مثل المپی است که با اشتباهات زیاد چاپ شده اند امده که رمان مرفی نخستین اثر نثری بوده که بکت از نوشتن آن راضی بوده.در این اثر کاملا مشهود است که بکت بسیار تحت تاثیر معلم ایرلندی بزرگ خود بوده.بکت از نخستین صفحه ی این کتاب همان کاری را می کند که جویس کرده بود.گستره ی تاریخ فلسفه و روان کاوی و منطق  و کل علوم انسانی غرب در این رمان انعکاس یافته.تلمیح های فراوان و گاه غیرقابل رمزگشایی بکت در این اثر کار خواندن این رمان را بسیار دشوار کرده.و این ها همه برای این که نویسنده می خواسته به شرح ارتباط ذهن و کارکرد آن بپردازد.اما ذهنی که بکت تصویر می کند,ذهنی که قرار است عین یا جهان اطراف و پیچیدگی های آن را درک کند همیشه در آستانه ی فروپاشی و سقوط است.این ذهن قابل اعتماد نیست.بکت در مرفی با تلمیح های مداوم به فیثاغورث و شوپنهاور و لایبنیتس و به خصوص گئولینکس و خیلی های دیگر سعی می کند ابتر بودن این ذهن را در شرایطی کمیک به رخ بکشد.ناامیدی ای که سرانجام به بروز فاجعه می انجامد.این درونگرایی و تلاش نافرجام برای به درآمدن شخصیت های بکتی از این محبس درون و ارباط برقرار کردن با جهان بیرون تلاشی واقعی نیست.نویسنده از پیش نتیجه را می داند.این جد و جهد محکوم به شکست است.بکت نه راه حلی ارائه می دهد و نه ظاهذا تمایلی به این کار دارد.او در شرح این تلاش برای بیرون آمدن از دنیای ذهن فقط تمهیدی پیدا می کند برای شرح سفرنامه ای که در درون ذهن آغاز و همان جا پایان می یابد.خصومت بکت با باور دکارتی که من می اندیشم  پس هستم نیز ظاهرا از همین جا ریشه می گیرد.

در آغاز رمان «مالوی»  شخصیت بکت یک انسان است. عجیب است و در موقعیت عجیبی به تصویر کشیده می شود، اما در هر حال انسان است. اما در حلقه ی پایانی ,یعنی «نام ناپذیر» این شخصیت دیگر اساسا به انسان شباهتی ندارد. موجودی در داخل چیزی شبیه به تنگ.این است نتیجه ی تلاش قهرمانان بکتی برای خروج از دنیای درون و درک دنیای بیرون. نتیجه هولناک است. قهرمانان او حتی نمی توانند از چنبر ی ذهن خود به در  آیند . حال درک عالم بیرون که طلب ما. کار به جایی کشیده که بعضی از روان کاوان از آثار بکت برای شرح آسیب شناسی روانی استفاده می کنند. اما بکتی که در رمان «مرفی» بسیار تحت‌تاثیر جویس به نظر می آید، در رمان «وات» و بعد در «سه‌گانه» و «متن‌هایی برای هیچ» و غیره به سرعت راه خودش را پیدا می کند و ادامه می دهد. نویسندگان ایرلندی بیشتر متوجه اجتماع و تعامل انسان ایرلندی با این اجتماع هستند. از این لحاظ جویس و به خصوص بکت راهی را طی می کنند که تا حدی متفاوت است. و بکت در شرح این ادیسه ی درون ذهنی حتی بیشتر از پدر ادبی اش جویس درگیر تقابل عین و ذهن می شود.ذهن در برابر یک دیگری که ان هم سوبژکتیو است سعی در یافتن خویش داردو در مسیر سفر شخصیتی که خود براه می افتد تا کسی دیگر را درک کند ,یعنی موران که در رمان «مالوی» به دنبال مالوی می رود,خودش برای خودش به سوژه ی جستجو تبدیل می سود. موران نه تنها مالوی را نمی یابد که حتی خودش را هم گم می کند. هر بلند پروازی ای برای برقراری عین و ذهن به این شکل به شکستی سخت منجر می شود.گویا بکت معتقد است که از همان اغاز راه را اشتباه امده ایم و حال جز این که در شب تاریک روحمان به دنبال مغزمان بگردیم تا بتوانیم با آن اطرافمان را درک کنیم هیچ چاره ی دیگری نداریم.ظاهرا ابداع ذهن  از ابتدا اشتباه بوده. یاد سخن یکی از شخصیت های هنری میلر می افتم که می گفت داستایفسکی درگیر مساله روح و مفاهیم خیر و شر بود، اما نویسندگان بعد از او درگیر گرداب ذهن شدند. اگر این گفته درست باشد، مسلما بکت و آثارش بهترین گواه این پیشگویی هستند.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”