ریتم آهنگ

رهی معیری

رهی معیری

محمدحسن (بیوک) معیری (زاده 10 اردیبهشت 1288 در تهران – درگذشته 24 آبان 1347 در تهران) با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران و از ترانه‌سرایان و تصنیف‌سرایان مشهور است. از ترانه‌های وی می‌توان به «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» اشاره کرد. اشعار او تحت تأثیر سعدی (که بیشترین تأثیر را در او گذاشته‌است)، حافظ، نظامی، صائب و مولوی می باشد

وی فرزند محمدحسن‌خان مؤیدخلوت و نوه دوستعلی‌خان نظام‌الدوله بود. پدرش قبل از تولد رهی درگذشته بود. رهی معیری تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند؛ آنگاه وارد خدمت دولتی شد و در چندین مشاغل خدمت کرد. از سال 1322 به ریاست کل انتشارات و تبلیغات وزارت پیشه و هنر (بعدها وزارت صنایع) منصوب شد. پس از بازنشستگی در کتابخانه سلطنتی اشتغال داشت.

رهی از اوان کودکی به شعر و موسیقی و نقاشی دلبستگی فراوان داشت و در این هنرها بهره‌ای بسزا یافت. هفده سال بیش نداشت که اولین رباعی خود را سرود:

وین روز مفارقت به شب می‌آمد          کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد

ای کاش که جانِ ما به لب می‌آمد       آن لب که چو جان ماست دور از لب ماست

 

ملاقات با مریم فیروز

نخستین ملاقات مریم فیروز و رهی معیری در یکی از روزهای اردیبهشت، در یک مهمانی در خانه مصطفی فاتح اتفاق می افتد. و همین ملاقات است که پایه یکی از شورانگیزترین و عجیب‌ترین حکایت‌های عاشقانه معاصر قرار می‌گیرد. از آن زمان به بعد، شورانگیزترین ترانه‌ها و غزلیات رهی معیری، که به گفته برخی، از بهترین آثار ادبیات کلاسیک معاصر به‌شمار می‌رود، از همین عشق نشات می‌گیرد. مریم فیروز دختری از یک خانواده پرنفوذ و ثروت‌مند و یکی از چهره‌های شاخص‌ سیاسی دوران خود به‌شمار می آمد. او با رهی ارتباط صمیمی و عاشقانه‌ای پیدا می‌کند. رهی معیری در کنار مریم، هم‌چنان از برکت عشق شورانگیز می‌بالد؛ و به تشویق او با نام‌های مستعار، به نوشتن مطالب انتفادی در روزنامه‌ها می‌پردازد. مریم فیروز، منبع ذوق شاعرانه اوست. از سوی دیگر، مریم فیروز اندک‌اندک در محافل چپ زنان تهران، شهرتی دست و پا کرده، سرانجام در انتخاب میان شوریدگی دل و سر پرشور، سر پر شور و زندگی سیاسی را انتخاب کرد و با نورالدین کیانوری ازدواج کرد و حتی تا هفتاد سالگی نیز در زندان و تحت شکنجه بود.

نه دل مفتون دل‌بندی، نه جان مدهوش دل‌خواهی     نه بر مژگان من اشکی، نه بر لب‌های من آهی

نه جان بی‌نصیب‌م را پیامی از دلارامی                    نه شام بی‌فروغم را نشانی از سحرگاهی

یابد محفلم گرمی، نه از شمعی، نه از جمعی          ندارد خاطرم الفت، نه با مهری، نه با ماهی                 

کی‌ام من؟ آرزوگم‌کرده‌ای تنها و سرگردان                نه آرامی، نه امّیدی، نه هم‌دردی، نه هم‌راهی

 

شعر یاد ایامی

یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم           در میان لاله و گل آشیانی داشتم

گِردِ آن شمع طرب می‌سوختم پروانه‌وار        پای آن سرو روان اشک روانی داشتم

 

آتشم بر جان ولی از شِکوه لب خاموش بود   عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم

 

آثار

سایه عمر دربرگیرنده مجموعه‌ای از اشعار رهی معیری در سال 1345 به چاپ رسید.

از شعرهای معروف او، خزان عشق (به عبارتی همان تصنیف مشهور «شد خزان گلشن آشنایی» که بدیع‌زاده آن را در دستگاه همایون اجرا کرد)، نوای نی، دارم شب و روز، شب جدایی، یار رمیده، یاد ایام، بهار، کاروان، مرغ حق است. یکی از اشعار زیبا و معروف او خلقت زن است که در مذمت زنان سروده شده‌است!

 

آرامگاه رهی معیری در گورستان ظهیرالدوله شمیران

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”