ریتم آهنگ

در باب ادبیات عرفانی

در باب ادبیات عرفانی

«ادبیات» در مفهوم‌ عام کلمه‌، به‌ تمام‌ آثار مکتوب‌ برجای‌ مانده‌ از گذشته‌ اطلاق‌ می‌شود. در حوزه‌ عرفان‌، حجم‌ عظیمی‌ از آثار ادبی ـ به‌ نثر و به‌ نظم‌، هم‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ و هم‌ به‌ زبان‌ عربی ـ، در دست‌ است‌ که‌ حتی‌ برشمردن‌ نام‌ آنها از حوصله این‌ مقال‌ بیرون‌ است‌. محتوای‌ این‌ آثار متنوع‌ است‌ و از حکمت‌ و فلسفه‌ و تفسیر و تأویل‌ قرآن‌ و حدیث‌ گرفته‌ تا بیان‌ نظری‌ عقاید و اصطلاحات‌ صوفیانه‌ و بیان‌ عشق‌ و معرفت‌ و نقد عقل‌ و اثبات‌ موافقت‌ طریقت‌ با شریعت‌ و اخلاق‌ و آداب‌ و رسوم‌ خانقاهی‌ و سرگذشت‌ مشایخ‌ و بیان‌ رؤیاها و مکاشفات‌ و سخنان‌ وجدآمیز و شطحیات‌ صوفیه‌ را در بر می‌گیرد.

نگاه‌ صوفیه‌ به‌ شریعت‌، هستی‌ انسان‌ و سرانجام‌ و مقصد او، و نیز طبیعت‌ و خدا، نگاهی‌ خلاف‌ عادت‌ و مبتنی‌ بر ذوق‌ و قلب‌ و استنباطی‌ نو از دین‌ بوده‌ است‌؛ از این‌ رو حتی‌ بسیاری‌ از آثار منثور آنان‌ نیز رنگ‌ و بویی‌ شاعرانه‌ دارد و در قلمرو ادبیات‌ به‌ مفهوم‌ خاص جای‌ می‌‌گیرند که‌ عنصر زیبایی‌، عاطفه‌، ابهام‌ در بیان‌، و کیفیت‌ طرح مضامین‌ و اندیشه‌های‌ بدیع‌ و خلاف‌ عادت‌ در آنها تشخّص‌ دارد.

استنباط‌های‌ نو از دین‌ و تجارب‌ شخصی‌، چون‌ با زبانی‌ به‌ بیان‌ درمی‌آیند که‌ مولود تجارب‌ حسی‌ و عمومی‌ است‌، نظام‌ نشانه‌‌شناختی‌ زبان‌ را از صورت‌ آشنا و طبیعی‌ آن‌ منحرف‌ می‌کند و آن‌ را به‌صورتی‌ ناآشنا درمی‌آورد که‌ ارتباط‌ میان‌ متن‌ و خواننده‌ را محتاج‌ تأمل‌ می‌کند. این‌ تشخص‌ زبانی‌ و در سایه ابهام‌ قرارگرفتن‌ معنی‌ متن‌ در آثار عرفانی‌ یا به‌ سبب‌ استفاده‌ از عناصر بلاغی‌، در جهت‌ افزایش‌ ظرفیت‌ زبان‌، برای‌ القای‌ مفاهیم‌ نو و غیرعادی‌ است‌، یا به ‌سبب‌ بیان‌ عواطف‌ روحی متأثر از معانی و اندیشه‌های‌ تازه‌ است‌ و یا ناشی‌ از تجربه‌‌های‌ شخصی بدون مصداق‌های‌ عام و آشناست‌.

عین‌القضات‌ همدانی‌ (متوفی‌ ۵۲۵ق‌)، در کتاب‌ «زبده‌الحقایق‌»، میان‌ علم که‌ موضوعش‌ طبیعت‌ است‌ و آلت‌ ادراک‌ آن‌ حس و عقل‌، و معرفت که‌ موضوعش‌ مابعدالطبیعه‌ است‌ و آلت‌ ادراک‌ آن‌ بصیرت‌، فرق‌ قائل‌ می‌شود و تأکید می‌کند که:‌ علم‌ را می‌‌توان‌ با کلمات‌ مطابق‌ تعبیر کرد، ولی‌ تعبیر معرفت‌ جز با کلمات‌ متشابه‌ ممکن‌ نیست‌. منظور از کلمات‌ متشابه‌ کلماتی‌ است‌ که در مقام‌ «دال»، به‌ «مدلول‌» قراردادی‌ خود در زبان‌ دلالت‌ نکند و حاوی‌ معانی‌ و مفاهیمی‌ باشد ورای‌ آنچه‌ در نظام‌ اولیه نشانه‌شناسی‌ زبان‌ به ‌طور طبیعی‌ و عادی‌ از آن‌ دریافت‌ می‌شود.

این‌ کار نقشی‌ رمزی‌ و شاعرانه‌ به‌ زبان‌ می‌دهد، که‌ خواه‌ در خدمت‌ نثر قرار بگیرد و خواه‌ در خدمت‌ نظم‌، منجر به‌ پدیدآمدن‌ شعر، به‌ معنی‌ امروزی‌تر کلمه‌ خواهد شد. بنابراین‌، عارفان‌ در بعضی‌ از آثار منظوم‌ و منثور خود اصل‌ رساندن‌ صریح‌ معنی‌ یا تک‌معنایی‌ زبان‌ را، که‌ وجه‌ غالب‌ کاربرد زبان‌ در ادبیات‌ کلاسیک‌ بود، متزلزل‌ کردند و آثار بسیاری‌ پدید آوردند که‌ در مقابل‌ جریان‌ گونه‌های‌ رایج‌ ادبی‌، که‌ بیشتر نثر منظوم‌ یا نثر شاعرانه‌ بود، می‌توان‌ آنها را شعر منظوم‌ و شعر منثور نامید.

بایزید بسطامی‌ (متوفی‌ ۲۳۴ق‌) می‌گوید: «سخنان‌ من‌ بر اقتضای‌ حال‌ می‌آید؛ اما آن‌ را هر کس‌، چنان‌که‌ اقتضای‌ وقت‌ خویش‌ است‌، ادراک‌ می‌کند و سپس‌ ادراک‌ خویش‌ را به‌ من‌ منسوب‌ می‌دارد». اگر دیگران‌ سخن‌ بایزید را به‌ اقتضای‌ وقت‌ خویش‌ تعبیر می‌کنند، پس‌ سخنان‌ بایزید معانی‌ متعدد دارد، چون‌ اقتضای‌ وقت‌ هر کس‌ به‌ گونه‌ای‌ دیگر است‌ و اگر بایزید نیز سخن‌ به‌ اقتضای‌ حال‌ می‌گوید، پس‌ سخنان‌ او نیز متشابه‌ است‌ و تأویل‌پذیر.

هنگامی‌ که‌ ما در غیاب‌ گوینده‌ یا نویسنده‌ای‌ متشابه‌گوی‌، از او سخنی‌ می‌شنویم‌ یا می‌خوانیم‌، به‌ اقتضای‌ بافت‌ موقعیت‌ خود از آن‌ معنایی‌ درمی‌یابیم‌ که‌ چه‌ بسا حاوی‌ همان‌ مقصودی‌ نباشد که‌ گوینده‌ یا نویسنده‌ اراده‌ کرده‌ است‌. طبیعی‌ است‌ که‌ این‌ نوع‌ کاربرد زبان‌، رکن‌ غالب‌ تک‌معنایی‌ زبان‌ کلاسیک‌ را متزلزل‌ می‌کند و صورتی‌ خلاف‌ عادت‌ به‌ شعر و نثر می‌دهد که‌ کشف‌ معانی‌ متعدد و مختلف‌ آنها را تابع‌ اقتضای‌ وقت‌ خوانندگان‌ می‌کند.

افلاکی‌ می‌نویسد: «روزی‌ در بندگی‌ حضرت‌ چلبی‌، رضی‌الله‌عنه‌، کرام‌ اصحاب‌ شرح‌ می‌کردند که‌ فلانی‌ سخنان خداوندگار را نیکو تقریر می‌کند و تفسیر آن‌ را به‌ مردم‌ می‌خوراند و در آن‌ فن مهارت‌ عظیم‌ دارد. حضرت‌ چلبی‌ فرمود که‌ کلام‌ خداوندگار ما به ‌مثابت‌ آینه‌ای‌ است‌؛ چه،‌ هر که‌ معنیی‌ می‌گوید و صورتی‌ می‌بندد، صورت‌ معنی‌ خود را می‌گوید. آن‌ معنی‌ کلام‌ مولانا نیست‌. و باز فرمود که:‌ دریا هزار جو شود، اما هزار جو دریا نشود».

 

انواع ادبیات‌ عرفانی‌

به‌ حکم‌ این‌ مقدمات‌، ادبیات‌ عرفانی‌ را به‌ طور کلی‌ از نظر زبان‌ به‌ انواع‌ زیر تقسیم‌ می‌توان‌ کرد:

 

1. آثاری‌ که‌ زبان‌ در آنها برای‌ بیان‌ و شرح‌ و توضیح‌ معنی‌ یا موضوعی‌ به ‌منظور انتقال‌ آن‌ به‌ مخاطب‌ به‌ کار می‌رود و تشخّص‌ زبان‌ ناشی‌ از بلاغت‌ گوینده‌ و مهارت‌ او در نوشتن ‌است‌.

2. آثاری‌ که‌ زبان‌ در آنها برای‌ بیان‌ معنایی‌ به‌ کار می‌رود که‌ با حساسیت‌های‌ عاطفی‌ گوینده‌ یا نویسنده‌ پیوند دارد و تأثیر این‌ حساسیت‌ عاطفی‌ به‌ زبان‌ تشخص‌ می‌بخشد و گاهی‌ غلبه حساسیت‌های‌ عاطفی‌ سبب‌ می‌شود که‌ بیان‌ معنی‌ تحت‌‌تأثیر آن‌ بسیار کم‌رنگ‌ شود.

3. آثاری‌ که‌ در آنها زبان‌ در خدمت‌ بیان‌ تجارب‌ روحی‌ خاص و فردی‌ درمی‌آید که به‌ سبب‌ بیگانگی‌ با تجارب‌ مشترک‌ و عام، نمی‌توان‌ مصداقی‌ قابل‌ فهم‌، برای‌ آنچه‌ زبان‌ در نظام‌ نخستین‌ معنی‌شناسی‌ خود بر آن‌ دلالت‌ دارد، پیدا کرد.

این‌ سه‌ نوع‌ کاربرد زبان‌ را هم‌ در نثر و هم‌ در شعر عرفانی‌ به‌ درجات‌ مختلف‌ می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد. نوع‌ اول‌، اگرچه‌ در آثار منثور در قلمرو ادبیات‌ به‌ مفهوم‌ خاص، وارد نمی‌شود، اما در نظم‌، در شمار ادبیات‌ به‌ مفهوم‌ خاص جای‌ می‌گیرد؛ زیرا وزن‌ و قافیه‌ و ساختار خاص زبانی ناشی‌ از آن ‌دو به‌ زبان‌ تشخص‌ می‌بخشد و آن‌ را از هنجار طبیعی‌ زبان‌ دور می‌کند.

آثار انواع‌ دوم‌ و سوم‌ را حتی‌ وقتی‌ که‌ به‌ نثر باشد، می‌توان‌ از مقوله‌ ادبیات‌ به‌ مفهوم‌ خاص به‌ شمار آورد؛ این‌ گونه‌ آثار نیز به ‌صورت‌ گسترده‌ در ادبیات‌ عرفانی‌ در کنار شعر منظوم‌ وجود دارد.

وجود قدرت‌های‌ مستبد و خودسر و تعصبات‌ کور مذهبی‌ و نامطمئنی‌ از حفظ‌ و رعایت‌ حقوق‌ و شخصیت‌ فرد، از عوامل‌ تقویت‌ گرایش‌ به‌ عرفان‌ و گسترش‌ قلمرو آن‌ و درنتیجه‌ پدیدآمدن‌ ادبیاتی‌ بسیار وسیع‌ بوده‌ است که‌ بخش‌ اعظم‌ ادبیات‌ فارسی‌ را، به‌خصوص‌ در مفهوم‌ خاص ادبیات‌، تشکیل‌ می‌دهد.

محتوای‌ آثار نوع‌ اول‌، که‌ می‌توان‌ آنها را ادبیات‌ به‌ مفهوم‌ عام گرفت‌، شامل‌ تمام‌ آثار منثوری‌ است‌ که‌ مبانی‌ نظری‌ تصوف‌ و عرفان‌، آداب‌ و رسوم‌ و شرح‌ اقوال‌ و سیر مشایخ‌ را در بر دارد و بُن‌مایه‌ و جوهر اصلی‌ معنی‌ در این‌ آثار، جهاد با نفس‌، ترک‌ دنیا و تعلقات‌ آن‌، نفی‌ ذمایم‌ اخلاقی‌ و تخلّق‌ به‌ اخلاق‌ الهی‌ و وصول‌ به‌ رستگاری‌ از طریق‌ کسب‌ ایمان‌ قلبی‌ و نیل‌ به‌ یقین‌ حقیقی‌ و دیدار حق است‌.

متصوفه‌ تقریباً از همان‌ اوان‌ پیدایش‌، به‌ تصنیف‌ و تألیف‌ دست‌ یازیده‌اند و کتابها و رساله‌های‌ متعددی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ از مشایخ‌ صوفیه‌ خواه‌ از مکتب‌ خراسان‌ خواه‌ از مکتب‌ بغداد، به‌ جای‌ مانده‌ است‌. از حارث‌ محاسبی‌ (متوفی‌ ۲۴۳ق‌)، حکیم‌ ترمذی‌ (متوفی‌ ۲۹۶ق‌)، جنید بغدادی‌ (متوفی‌ ۲۹۷ق‌)، حسین‌بن‌ منصور حلاج‌ (متوفی‌ ۳۰۹ق‌) و دیگران‌ کتابها و رسایلی‌ در دست‌ داریم‌ و اینها غیر از گفتارهای‌ بسیاری‌ از آنان‌ است‌ که‌ از طریق‌ «حقائق‌التفسیر» و «طبقات‌الصوفیه»‌ سُلَمی‌ به‌ دیگران‌ رسیده‌ و بعدها در کتابهای‌ دیگر نقل‌ و بسط‌ یافته‌ است‌.

یکی‌ از پرکارترین‌ و تأثیرگذارترین‌ مؤلفان‌ متصوفه‌ قرن‌ سوم‌ق‌ بی‌گمان‌ حکیم‌ ترمذی‌ است‌ که‌ آثار متنوع‌ و متعدد او محل مراجعه‌ بزرگانی‌ چون‌ غزالی‌ (متوفی‌ ۵۰۵ق‌) و ابن‌عربی‌ (متوفی‌ ۶۳۸ق‌) نیز بوده‌ است‌. کتابهای‌ او درباره‌ ولایت‌ و احوال‌ و اطوار قلب‌، مانند «ختم‌الاولیا» و «بیان‌الفرق»‌، بعدها در آرای صوفیه‌ بسیار تأثیر داشته‌ است‌. از قرن‌ چهارم‌ق‌ به‌ بعد است‌ که‌ مهمترین‌ کتابهای‌ صوفیه‌ در بیان‌ مبادی‌ تصوف‌، همراه‌ با نقل‌ اقوال‌ و احوال‌ مشایخ‌ و آداب‌ و اخلاق‌ آنان‌ و دفاع‌ از آرای صوفیه‌، پدید می‌آید. در میان‌ کهن‌ترین‌ آنها می‌توان‌ از کتاب «‌اللمع‌ فی ‌التصوف»‌ ابونصر سراج ‌(متوفی‌.۳۷۸ق‌) و «قوت‌القلوب»‌ ابوطالب‌ مکی‌ (متوفی‌ ۳۸۶ق‌) به‌ عربی‌ نام‌ برد که‌ در آنها، گذشته‌ از بیان‌ آرا و نظرگاه‌های‌ صوفیه‌، سعی‌ در اثبات‌ سازگاری‌ تصوف‌ با سنت‌ و شریعت‌ شده‌ است‌.

کتاب‌ مهم دیگری‌ که‌ در همین‌ دوره‌ یعنی‌ قرن‌ چهارم‌ق‌ تألیف‌ شده‌ است‌ «کتاب‌ التعرف‌ لمَذهب‌ اهل ‌التصوف»‌ از ابوبکر کلاباذی‌ بخاری‌ (متوفی‌ ۳۹۵ق‌) است‌ که‌، مثل‌ دو کتاب‌ قبلی‌، به‌ زبان‌ عربی‌ است‌. این‌ کتاب‌ به‌ اهتمام‌ یکی‌ از شاگردان‌ و مریدان‌ او به‌ نام‌ خواجه‌ امام‌ ابراهیم‌ اسماعیل‌بن‌محمدبن‌ عبدالله المستملی‌ بخاری‌ (متوفی‌ ۳۸۰ق‌) به‌ فارسی‌ ترجمه‌ و شرح‌ شده‌ است‌. در کتاب‌ «شرح‌ تعرّف»‌ که‌ از قدیم‌ترین‌ کتابهای‌ متصوفه‌ به‌ فارسی‌ است‌، ضمن‌ شرح‌ مفصل‌ اصطلاحات‌ و بیان‌ اقوال‌ و آرای صوفیان‌ و طرح‌ عقاید اهل‌ سنت‌، کوشش‌ شده‌ است‌ تا موافقت‌ کامل‌ طریقت‌ صوفیه‌ با شریعت‌ و سنت‌ اثبات‌ شود. این‌ کتاب‌ از مآخذ عمده‌ کتابهای‌ صوفیانه‌ است‌.

کتاب‌ دیگری‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را نیز از جمله‌ معتبرترین‌ کتابهای‌ عرفانی‌ محسوب‌ داشت‌ «رساله‌ قشیریه»، تألیف‌ امام‌ ابوالقاسم‌ قشیری‌ (متوفی‌ ۴۶۵ق‌)، است‌. قشیری، که‌ مردی‌ متمسک‌ به‌ شریعت‌ بوده‌ است‌، کتابش را به ‌منظور تصفیه‌ تصوف‌ از انحرافات‌ طریقت‌ عصر خود نوشته‌ است‌. در این‌ کتاب که‌ ترجمه‌ آن‌ از امهات‌ کتب‌ صوفیه‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ است‌، شرح‌ حال‌ مختصر و اقوال‌ ۸۳ تن‌ از مشایخ‌ گذشته‌ را از ابراهیم‌ ادهم‌ (متوفی‌ ۱۶۲ق‌) تا ابوعبدالله احمدبن‌ عطاء رودباری‌ (متوفی‌ ۳۶۹ق‌) نقل‌ می‌کند و سپس‌ در باب‌ دیگر، به‌ شرح‌ مصطلحات‌ و تعبیرات‌ صوفیه‌ می‌پردازد.

 

کشف‌المحجوب

کتاب‌ دیگری‌ که‌ می‌توان‌ آن‌ را در کنار ترجمه‌ رساله‌ قشیریه‌ از مشهورترین‌ و ارجمندترین‌ کتابهای‌ عرفانی‌ به ‌شمار آورد، «کشف‌المحجوب» تألیف‌ ابوالحسن‌ علی ‌بن‌ عثمان‌ هجویری‌ (متوفی‌ حدود‌ ۴۵۰ق‌) است‌. این‌ کتاب‌ که‌ هجویری‌ آن‌ را در پاسخ‌ پرسش‌های‌ ابوسعید هجویری‌ نگاشته‌ است‌، شامل‌ مطالب‌ و اطلاعات‌ بسیار باارزشی‌ است‌ که‌ به‌ اقتضای‌ موضوع‌، گاه‌ با دلایل‌ و شواهد و استدلال‌های‌ علمی‌ و عرفانی‌ و نقد و نظر همراه‌ است‌.

هجویری‌ در این‌ کتاب‌ اهم مسائل‌ عرفانی‌ را مانند علم‌، معرفت‌، فقر، تصوف‌، محبت‌، ملامت‌، شرح‌ احوال‌ و اقوال‌ مشایخ‌ و پیشوایان‌ تصوف‌ از صحابه‌ و تابعین‌ و اهل‌ بیت‌، فرقه‌های‌ تصوف‌ و مذاهب‌ و مقامات‌ و حکایات‌ و نیز اقوال‌ و عقاید و نظریات‌ آنان‌ را به‌تفصیل‌ بیان‌ کرده‌ است‌ و درباره‌ حقیقت‌ نفس‌ و معرفت‌ آن‌ و مقولات‌ عرفانی‌ و فلسفی‌ سخن‌ رانده‌ است‌.

«کشف‌المحجوب»‌ که‌ بعدها از جمله‌ مآخذ کتابهای‌ معتبر دیگر صوفیه چون‌ «تذکره‌‌الاولیا»ی عطار نیشابوری‌، «فصل‌الخطاب»‌ خواجه‌ محمد پارسا و «نفحات‌الانس»‌ جامی‌ شد، نثری‌ استوار و مستدل دارد. در بعضی‌ کتابهای‌ دیگر مثل‌ «احیاء علوم‌الدین»‌ امام‌ ابوحامد محمد غزالی که‌ خود به‌ تلخیص‌ و ترجمه‌ فارسی‌ آن‌ به‌ نام‌ «کیمیای‌ سعادت»‌ پرداخته‌ است‌، درباره‌ نظرگاه‌های‌ مختلف‌ متصوفه‌ و اثبات‌ توافق‌ آن‌ با شریعت‌ کوشش‌ شده‌ است‌.

کتاب‌ کیمیای‌ سعادت‌ یکی‌ از آموزنده‌ترین‌ کتابهای‌ تعلیمی‌ صوفیه‌ است‌ که‌ در آن‌ با نثر ساده‌، زیبا، روان‌ و فصیح‌ دشوارترین‌ مباحث‌ تصوف‌ طرح‌ و شرح‌ و توضیح‌ شده‌ است‌. کتاب‌ احیاء علوم ‌الدین‌ و کیمیای‌ سعادت‌ از جمله‌ کتابهای‌ مهم و نافذ در عالم‌ اسلامی‌ بوده‌ است‌ که‌ در ایجاد سازش‌ میان‌ طریقت‌ و شریعت‌ و رفع‌ اختلاف‌ میان‌ اهل‌ نقل‌ و اهل‌ قلب‌ تأثیر قطعی‌ داشته‌ است‌.

کار سترگ‌ غزالی‌ در توفیق‌ میان‌ شریعت‌ و طریقت‌ را بعدها شیخ‌ شهاب‌الدین‌ یحیی‌ سهروردی‌، معروف‌ به‌ شیخ‌ اشراق‌ (متوفی‌ ۵۸۷ق‌)، از طریق‌ رساله‌ها و کتابهای‌ فارسی‌ و عربی‌ خود، و در قرن‌ هفتم‌ق‌، عزیزالدین‌ نسفی‌ با نثری‌ بسیار روان‌ و ساده‌ و رسا به‌‌خصوص‌ در مجموعه‌ای‌ بزرگ‌ از رساله‌های‌ کوتاه‌ خود تحت‌ عنوان‌ «الانسان‌الکامل‌» در سازش‌ میان‌ عقل‌ و نقل‌ و قلب‌ دنبال‌ کردند.

در شمار این‌ گروه‌ از کتابهای‌ صوفیه‌، نمی‌توان‌ از ذکر کتاب‌ «التصفیه‌ فی‌ احوال‌ المتصوفه»‌ یا «صوفی‌نامه»‌ تألیف‌ قطب‌الدین‌ ابوالمظفر منصور بن ‌اردشیر العبادی‌ (متوفی‌ ۵۴۷ق‌) و آثار نجم‌الدین‌ کبری‌ (متوفی‌ ۶۱۸ق‌) چشم‌ پوشید. کتاب‌ التصفیه‌ درباره‌ اهل‌ تصوف‌ و رفتار و کردار و مصطلحات‌ آنان‌ است‌ که‌ با زبانی‌ ساده‌ و به‌ منظور فهم‌ همگان‌ نوشته‌ شده‌ است‌ و با تمثیل‌ و آیات‌ و احادیث‌ فراوان‌ همراه‌ است‌.

از میان‌ رساله‌های‌ متعددی‌ که‌ به‌ نجم‌الدین‌ کبری منسوب‌ است‌، رساله‌ «الخائف‌ الهائم‌ من‌لومه‌ اللائم‌» و نیز «فوائح‌الجمال‌ و فواتح‌الجلال‌» مشهور است‌. این‌ رساله‌ دوم‌ که‌ حاوی‌ وقایع‌ و مکاشفات‌ شخصی‌ نجم‌الدین‌کبری‌ در خلوت‌ است‌، و به‌خصوص‌ بیان‌ نمادین‌ رنگ‌ در مکاشفات‌ صوفی‌ و ارتباط‌ آن‌ با پیشرفت‌ روحی‌ طی مقامات‌ است‌، ارزش‌ خاص دارد.

این‌ رساله‌ که‌‌ هانری‌ کربن‌ به‌ تحلیل‌ بخشی‌ از آن‌ در مقایسه‌ با موضوع‌ «انسان‌ نورانی‌» و منِ ملکوتی‌ انسان‌ در مقایسه‌ با آثار دیگر درباره‌ همین‌ موضوع‌ پرداخته‌ است‌، از جمله‌ آثار بسیار عمیق‌ در قلمرو تجربه‌های‌ روحی‌ سالکان‌ طریق‌ به‌ زبان‌ عربی‌ است‌. تجربه‌ رنگ‌ را بعدها به ‌صورتی‌ دیگر در کتاب‌ «مرصادالعباد» نجم‌‌الدین‌ رازی‌ (متوفی‌ ۶۵۴ق‌) که‌ از مریدان‌ مجدالدین‌ بغدادی‌ از شاگردان‌ نجم‌الدین‌ کبری‌ است‌، نیز می‌بینیم‌.

«مرصادالعباد» از جمله‌ آثار مهم صوفیانه‌ است‌ که‌ در آن‌ اصول‌ و عقاید صوفیه‌ با نثری‌ استوار و نسبتاً روشن‌ و با نظم‌ و طرحی‌ سنجیده‌ بیان‌ شده‌ است‌. تأثیر دلبستگی‌ و ایمان‌ نجم‌ رازی‌ به‌ طریقت‌ و اعتمادش‌ به‌ صحت‌ سخنان‌ خویش‌ و استنباط‌های‌ خاص او از شریعت‌ در جهت‌ شرح‌ و توضیح‌ نظرگاه‌هایش‌ دربارة‌ طریقت‌ سبب‌ شده‌ است‌ که‌ روح‌ شاعرانه‌ای در مرصادالعباد دمیده‌ شود. در بعضی‌ از بابها و فصلهای‌ کتاب‌، از جمله‌ فصلهای‌ سوم‌ و چهارم‌ و پنجم‌ دربارة‌ کیفیت‌ آفرینش‌ آدم‌، سرشت‌ معنی‌ و آرایش‌های‌ زبانی‌، نثر را به‌ شعر نزدیک‌ می‌‌کند و این‌ اثر را در ردیف‌ نوع‌ دوم‌ آثار عرفانی‌ جای‌ می‌دهد.

 

عارف‌ اندلسی

شاید بتوان‌ نقطة‌ اوج‌ نوع‌ اول‌ آثار عرفانی‌ را، در عین‌ آمیختگی‌ با دو نوع‌ دیگر نثرهای‌ عرفانی‌، در آثار ابن‌عربی‌ عارف‌ اندلسی‌، به‌ خصوص‌ در کتاب‌ عظیم‌ او «فتوحات ‌مکیه»‌ یافت‌. در این‌ کتاب که‌ اندیشه‌‌های‌ عرفانی‌ با استدلال‌های‌ عقلانی‌ و مکاشفات‌ و واقعه‌های‌ عارفانه‌ و شعر و تأویل‌ و تفسیر درآمیخته‌ است‌، می‌توان‌ به‌ منبع‌ عظیمی‌ از معارف‌ گوناگون‌ عرفانی‌ دست‌ یافت‌. کتاب‌ فتوحات‌ مکیه‌ و «فصوص‌الحکم‌» و سایر آثار ابن‌عربی‌، اگرچه‌ در خارج‌ از قلمرو ایران‌ و به‌ زبان‌ عربی‌ پدید آمد، اما تأثیر بسیار چشمگیری‌ در تصوف‌ ایرانی‌ به‌ جا گذاشت‌. آرا و اندیشه‌های‌ ابن‌عربی‌ به‌خصوص‌ به ‌وسیلة‌ صدرالدین‌ قونیوی‌، معاصر مولانا جلال‌‌الدین‌ بلخی‌ در شرق‌ عالم‌ اسلام‌ انتشار یافت‌.

آثار صدرالدین که‌ در واقع‌ تقریر و تهذیب‌ و تنقیح‌ اقوال‌ ابن‌عربی‌ است‌، میان‌ تعالیم‌ مکتب‌ ابن‌عربی‌ و تصوف‌ ایران‌ ارتباط‌ و اتصال‌ واقعی‌ برقرار کرد (زرین‌کوب‌، دنبالة‌ جستجو در تصوف‌ ایران‌، ص۱۲۴).

مکتب‌ ابن‌عربی‌ از راه‌ همین‌ شرح‌ و تفسیرها و نیز خمریّه‌ و «قصیده تائیه» ابن‌‌فارض‌ (متوفی‌ ۶۳۲ق‌)، که‌ صبغه‌ مکتب‌ ابن‌عربی‌ در آن‌ گهگاه‌ جلوه‌‌ای داشت‌، به‌ شعر و ادب‌ فارسی‌ نیز راه‌ یافت‌ و در آثار منظوم‌ و منثور کسانی‌ مانند فخرالدین‌ عراقی‌ (م۶۸۸ق‌)، محمدشیرین‌ مغربی‌ (م۸۰۹ق‌) شاه‌ نعمت‌الله ولی‌ (م۸۳۴ق‌) و نورالدین‌ عبدالرحمان‌ جامی‌ (م۸۹۸ق‌) نفوذ کرد.

 

شرح‌ احوال‌ صوفیه

گرچه‌ در کتابهایی‌ که‌ موضوع‌ اصلی‌ آنها شرح‌ و بیان‌ اصول‌ و عقاید عرفانی‌ است‌ کم‌وبیش‌ بخشهایی‌ هم‌ به‌ شرح‌ اقوال‌ و احوال‌ متصوفه‌ اختصاص‌ دارد، اما کتابهایی‌ مستقل نیز در شرح‌ احوال‌ صوفیه‌ و پاره‌ای‌ از سخنان‌ آنان‌ نوشته‌ شده‌ است‌. از آن‌ جمله‌ کتاب‌ بزرگ‌ «حلیه‌‌الاولیاء» تألیف‌ حافظ‌ ابونُعیم ‌اصفهانی‌ (م۴۳۰ق‌) است‌ که‌ در ده‌ مجلد به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. پیش‌ از آن‌ ابوعبدالرحمان‌ سُلَمی‌ (م۴۱۲ق‌) در همین‌ زمینه‌ کتاب‌ مختصری‌ به‌ نام‌ «طبقات ‌الصوفیه»‌ تألیف‌ کرده‌ بود؛ این‌ کتاب‌ را بعدها خواجه‌ عبدالله انصاری‌ (م۴۸۱ق‌) در مجالس‌ ذکر و تدریس‌ خود به‌ زبان‌ هروی‌ با افزایش‌ مطالبی‌ املا کرد. «نفحات‌الانس»‌ جامی‌ شاعر قرن‌ نهم‌ق‌ نیز بر اساس‌ آن‌ تألیف‌ شده‌ است‌.

از جمله‌ کتابهایی‌ از این‌ دست‌، می‌توان‌ ازکتاب‌ مشهور

«تذکرة ‌الاولیا»ی عطار در قرن‌ ششم‌ق‌ نام‌ بردکه‌ از زیباترین‌ نمونه‌های‌ نثر فارسی‌ و مشتمل‌ است‌ بر اقوال‌ و حکایات‌ مشایخ‌. شیوة‌ بیان‌ مطالب‌ در این‌ کتاب‌ که‌ از روی‌ کمال‌ اعتقاد نوشته‌ شده‌ است،‌ بر جنبه‌ ادبی‌ اثر به‌ معنای‌ خاص نیز بسیار افزوده‌ است‌. سایه‌ ذوق‌ شاعرانه عطار را بر این‌ کتاب‌ منثور به‌روشنی‌ می‌توان‌ دید.

کتاب‌ «طرائق‌الحقائق‌» حاج‌ نایب‌الصدر، از جملة‌ آخرین‌ آثار در شرح‌ احوال‌ صوفیه‌ است‌ که‌ نویسنده‌ سعی‌ کرده‌ است‌، گذشته‌ از شرح‌ حال‌ تفصیلی‌ مشایخ‌، مطالب‌ قابل‌ توجهی‌ نیز دربارة‌ سلسله‌های‌ صوفیه‌ و تعالیم‌ آنان‌ به‌دست‌ دهد.

در کنار این‌ تذکره‌های‌ احوال‌ صوفیان،‌ کتابهای‌ متعددی‌ نیز درباره بعضی‌ از مشایخ‌ به‌ قلم‌ مریدان‌ آنها نوشته‌ شده‌ است‌ که‌ معمولاً درآمیخته‌ با افسانه‌ها و کرامات‌ و خوارق‌ عادات‌ مبالغه‌آمیز است‌. از جملة‌ قدیم‌ترین‌ این‌ کتابها، «اخبار حلاج‌» است‌ و کتاب‌ «سیرة ‌ابن‌خفیف»‌، تألیف‌ ابوالحسن‌ دیلمی‌ (م۳۹۱ق‌)، که‌ کتاب‌ دیگر او به‌ نام‌ «عطف‌ الالف‌المألوف‌ علی ‌اللام‌ المعطوف»‌ نیز در شمار نخستین‌ کتابها دربارة‌ عشق‌ عرفانی‌ به‌ زبان‌ عربی‌ است‌. «حالات‌ و سخنان‌ ابوسعید»، «اسرارالتوحید»، «مقامات‌ ژنده‌پیل»‌ دربارة‌ احوال‌ و اقوال‌ شیخ‌ احمد جام‌، «فردوس‌ المرشدیه‌ فی ‌اسرار الصمدیه‌» در شرح‌ احوال‌ شیخ‌ ابواسحاق‌ کازرونی‌ و «مناقب‌العارفین»‌ شمس‌الدین‌ احمد افلاکی‌ دربارة‌ احوال‌ مولوی‌ و اخلاف‌ و اسلاف‌ او، «مقامات‌ خواجه‌ محمد پارسا»، «مقامات‌ خواجه‌ یوسف‌ همدانی»‌ و نیز کتاب‌ «صفوه‌‌الصفا» تألیف‌ ابن‌‌بزاز در شرح‌ حال‌ اجداد صفویان‌ و به‌‌خصوص‌ احوال‌ و کرامات‌ شیخ‌ صفی‌الدین‌ اردبیلی‌ نیز از جملة‌ این‌ آثار است‌.

از دیگر آثار نوع‌ اول‌ می‌توان‌ به‌ کتابهایی‌ اشاره‌ کرد که‌ حاوی‌ اقوال‌ و مقالات‌ مشایخ‌ صوفیه‌ است‌ و به‌ فهم‌ تصوف‌ و عرفان‌ کمک‌ می‌کند. کتابهایی‌ مثل‌ «النور من‌ کلمات ‌ابی ‌طیفور» به‌ عربی‌ و «منتخب‌ نورالعلوم» حاوی‌ سخنان‌ ابوالحسن‌ خرقانی‌، «مقالات»‌ شمس‌ تبریزی‌، «فیه ‌مافیه‌» مولوی‌ از این‌ نوع‌ است‌.

 

اخلاق‌ و آداب

آثار دیگر از این‌ نوع‌ کتابهایی‌ است‌ که‌ در آنها بیشتر به‌ اخلاق‌ و آداب‌ و رسوم‌ متصوفه‌ توجه‌ شده‌ است‌. از این‌ قبیل‌ است‌: «عوارف ‌المعارف»‌ شیخ‌ شهاب‌‌الدین‌ سهروردی‌ (م۶۲۳ق‌) که‌ ترجمه‌ و طرح‌ و پرداخت‌ دیگری‌ از آن‌ به‌ قلم‌ شیخ ‌عزالدین‌ محمود بن ‌علی‌ کاشانی‌ (م۷۳۵ق‌) به‌ نام‌ «مصباح‌ الهدایه»‌ صورت‌ گرفت‌. ترجمة‌ فارسی‌ دیگری‌ از این‌ کتاب‌ در سال‌ ۶۶۵ق‌ به‌ قلم‌ ابومنصور عبدالمؤمن‌ اصفهانی‌ به‌ دست‌ داده‌ شده‌ است‌؛ این‌ هر دو ترجمه‌ به‌ طبع‌ رسیده‌ است‌. کتاب‌ «اورادالاحباب‌» باخرزی‌ (م۶۲۹ق‌) نیز، از جهت‌ اشتمال‌ بر آداب‌ و رسوم‌ و اخلاق‌ صوفیه‌، در ردیف‌ عوارف‌ المعارف‌ سهروردی‌ است‌.

 

جلوة احوال‌ عاطفی‌ در نثر

نوع‌ دوم‌ از آثار منثور عرفانی‌ شامل‌ کتابهایی‌ است‌ که‌ بیشتر تک‌موضوعی‌ و گاهی‌ مجموعه‌ای‌ از موضوعهای‌ مختلف‌ عرفانی‌ درآمیخته‌ با تأثر عاطفی‌ نویسنده‌ است‌. تأثیر این‌ احوال‌ عاطفی‌ کلام‌ را از حالت‌ ابزار انتقال‌ معنی‌ صرف‌ به‌ مخاطب‌ بیرون‌ می‌آورد و با انواع‌ سجع‌ و شعرهای‌ فارسی‌ و عربی‌ و تصاویر و صنایع‌ بدیعی‌ می‌آمیزد، به ‌طوری‌ که‌ متن‌، علاوه‌ بر معنی‌ و موضوع‌، به‌سبب‌ احتوا بر احساسات‌ و عواطف‌ و شور و ذوق‌ نویسنده‌، وظیفة‌ نفوذ در مخاطب‌ و تغییر جهان‌بینی‌ او را نیز به‌ عهده‌ می‌گیرد. گاهی‌ در این‌ آثار، به‌ اقتضای‌ موضوع‌ سخن‌ و حال‌ نویسنده‌، نقش‌ معنی‌رسانی‌ زبان‌ کم‌رنگ‌ و تشخص‌ زبان‌ و ساختار نحوی‌ آن‌ به‌ شعر ناب بدون‌ مخاطب‌ نزدیک‌ می‌شود.

 

کتابهایی‌ مثل‌ «مواقف»‌ عبدالجبار نفری‌ (م۴۵۰ق‌) به‌ عربی‌، «سوانح‌ العشاق‌» احمد غزالی‌ (م۵۲۵ق‌) «رسالة‌الطیر» ابن‌سینا و امام‌ محمد غزالی‌ و بعضی‌ نامه‌ها و کتاب‌ «تمهیدات»‌ عین‌القضات‌ همدانی‌ (م۵۲۵ق‌)، تفسیر نوبت‌ سوم‌ «کشف‌الاسرار» میبدی‌ و «عبهرالعاشقین‌» و قسمت‌هایی‌ از «شرح‌ شطحیات»‌ روزبهان‌ بقلی‌ (م۶۰۶ق‌) و «معارف» بهاءالدین‌ ولد (م۶۲۸ق‌)، و «لمعات»‌ فخرالدین‌ عراقی‌ (م‌۶۸۸ق‌) و «لوایح»‌ جامی‌ و شطحیات‌ صوفیان‌ مختلف‌ و بعضی‌ رسایل‌ رمزی‌ شیخ‌ اشراق‌ را باید از آثار نوع‌ دوم‌ و گاهی‌ نیز از نوع‌ سوم‌ شمرد.

 

مقایسة‌ کتاب‌ فارسی‌ سوانح ‌العشاق غزالی‌ و کتاب‌ عربی‌ عطف‌الالف‌ المألوف‌‌ ابوالحسن‌ دیلمی‌، که‌ هر دو دربارة‌ عشق‌ عرفانی‌ است‌، کاملاً نشان‌ می‌دهد که‌ چگونه‌ دلبستگی‌ شدید به‌ موضوع‌ سخن‌ و تأثر عاطفی ناشی‌ از تجربة‌ شخصی‌ می‌تواند شیوة‌ بیان‌ را تغییر دهد و برجنبه ادبی‌ آن‌ بیفزاید و حتی‌ گاهی‌ آن‌ را تا حد شعر ناب‌ منثور ارتقاء دهد. احمد غزالی‌ در کتاب‌ «سوانح»‌ سعی‌ در نشان‌ دادن‌ گوشه‌هایی‌ از حقیقت‌ عشق‌ داشته‌ است‌، اما لحن‌ کلام‌ او اثر او را، از همان‌ آغاز، در مقام‌ یک‌ اثر شاعرانه‌ و استنباطی‌ فردی‌ و بیان‌ناپذیر از عشق‌ و احوال‌ روانی‌ مترتب‌ بر آن‌ معرفی‌ می‌کند. او «عبارت‌» را در سخن‌ خود به‌ منزلة‌ «اشارت‌» به‌ معانی‌ متفاوت‌ می‌شمارد که‌ برای‌ مخاطبی‌ که‌ ذوقش‌ نبود ناشناخته‌ می‌ماند. و در سراسر کتاب‌ عبارات اشارت‌گونة‌ او با تصویر و آیه‌ و حدیث‌ و شعر آمیخته‌ است‌ تا شاید حجاب‌ اشارت‌های‌ او را لطیف‌تر کند. در این‌ کتاب‌ جلوة‌ معنی‌ را گاهی‌ در پس‌ حجاب‌ نثری‌ بسیار موجز و شاعرانه‌ می‌توان‌ ملاحظه‌ کرد؛ اما گاهی‌ نیز جلوة‌ معنی‌ بسیار کم‌رنگ‌ و سخن شعر منثور از آثار نوع‌ سوم‌ می‌شود، تا جایی‌ که‌ جز با تفسیر و تأویل‌ نمی‌توان‌ معنی‌ را از متن‌ کشف‌ کرد.

 

در بخشهایی‌ از کتاب‌ او ساختار و ترکیب‌ کلامْ ساختار و ترکیب‌ نثر به‌منظور انتقال‌ صریح‌ معنی‌ به‌ مخاطب‌ نیست‌ و مخاطب‌، بیش‌ از آنکه‌ معنی‌ را دریابد، از ترکیب‌ کلام‌ و تکرار واژه‌ها و تعدد تصویرهای‌ ساخته‌ شده‌ با دو عنصر ثابت‌، مثلاً روح‌ و عشق‌ و آهنگی‌ که‌ از ساختار مشابه‌ جمله‌ها احساس‌ می‌شود، لذت‌ می‌برد.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”