با در نظر داشتن این موضوع که «ترجمه» نخستین ابزار برای عبور از مرز ادبیّات یک سرزمین و ورود به قلمرو «ادبیّات دیگری» است، میتوان آن را یکی از عوامل مانع انزوا و انفعال انواع ادبی یک ملّت و در نتیجه، انحطاط آن بهشمار آورد. پژوهش حاضر سعی دارد نشان دهد که ترجمه در شکلگیری روابط ادبیّات ملل و نیز نقل و انتقالهای میان آنها نقش دارد یا حتّی در ادبیّات تطبیقی که یکی از حوزههای مرتبط با ادبیّات ملل است، جایگاه تأثیرگذاری دارد. در این نوشتار، ابتدا به انواع ترجمه و جایگاه آن در ادبیّات جهان اشاره شده است. سپس به برخی کارکردهای آن، مانند دقّت و امانتداری در ترجمه از سوی مترجم، تأثیر اثر ترجمه شده بر ادبیّات مقصد، گسترش فنّ داستاننویسی در ادبیّات کلاسیک و معاصر فارسی و عربی، رونق ترجمه آثار رئالیستی و رمانتیک، گسترش مضمون، ایجاد تعامل و ارتباط فرهنگی میان ادبیّات فارسی و عربی و معرّفی داستاننویسان مشهور غربی به داستاننویسان معاصر ادبیّات فارسی و عربی به منظور تقویت و گسترش ادبیّات ملّی، در ضمن مباحث مذکور در متن اشاره شده است. نویسندگان با روش توصیفی و تحلیلی توانستهاند به راهکارهای مناسبی برای تمییز صحّت و سُقم ترجمه آثار ادبی برای تطبیق دو اثر با زبانی مشترک یا متفاوت دست یابند.
«ادبیّات» پدیدهای جهانی است و ادبیّات تطبیقی (Comparative Literature) مطالعه ادبیّات در فراسوی مرزهای ملّی و زبانی است. ادبیّات تطبیقی همان ادبیّات و بدون هیچ صفت محدودکنندهای برای پژوهشگر است. ادبیّات تطبیقی ابزاری برای وانگری ادیبان جهان و دریچهای برای دیدن افکار و شنیدن حرفهای آدمها از هر رنگ و نژادی است پژوهنده ادبیّات تطبیقی همواره در خطّ مرز مشترک میان ادبیّات ملل مختلف ایستاده است و از این نقطه به بررسی خطّ سیر ادبیّات میپردازد تا بر اساس روابط آنها با هم، جریانهای کلّی آنها را کشف کند. تحقیق و مطالعه دقیق در آثار سخنوران، تألیفها، موضوعها، احساسها و افکار به کشف روابط متبادل میان ادبیّات منتهی میشود. از این رو، اینگونه مطالعه به معلومات گستردهای نیازمند است تا تحقیقات در مسیر علمی و روشی تحقیقی قرار گیرد. لازمه تحقیق در ادبیّات تطبیقی توانایی خواندن متون ادبی گوناگون به زبانهای اصلی است. از سوی دیگر، بررسی ترجمه و مقایسه متون ادبی گوناگون در ادبیّاتهایی که روابط متبادل دارند، امری اساسی است؛ زیرا در بسیاری از ترجمهها تصرّف میشود و همگی از دقّت و امانت یکدست نیستند. بنابراین، هنگام داوری درباره تأثیر نویسندهای بر یکی از زبانها و ارزشیابی آن، باید ترجمه با متن اصلی مقابله شود و اگر محقّق با زبان اصلی ترجمه آشنایی نداشته باشد، چگونه میتواند از صحّت و سُقم آن مطّلع شود و با روش علمی به تطبیق ترجمهها بپردازد .
ترجمه مسایل نظری درباره ادبیّات، اجتماع و آثار منتقدان اروپایی، سبب گسترش میدان دید و جلب توجّه نویسندگان ایرانی و عرب نسبت به مضمونها و صنعت نوین داستاننویسی است. ترجمه آثار رئالیستی و رمانتیک بیش از ترجمه آثار نظری ادبی بر داستاننویسی ایران و عربی تأثیر گذاشت. با نگاهی به آثار ترجمه شده در دهه اخیر داستاننویسی معاصر فارسی و عربی درمییابیم که توجّه ویژهای به آثار واقعگرایانه شده است. در ابتدا ادبیّات رمانتیک فرانسه نقش رهبری فرهنگ غنیّ ادبیّات فارسی و عربی را بر عهده داشت، امّا با گسترش ترجمه آثار دو مکتب فرانسوی و آمریکایی بر ادبیّات این دو کشور، فنّ داستاننویسی معاصر دچار تحوّل شد. مهمترین تأثیر ترجمه ادبیّات خارجی، جز گسترش مضمون، اندیشهها و افکار رئالیستی و سوررئالیستی که با آن خفقان استبداد و استعمار را در آثارشان نشان میدادند، آشنایی نویسندگان با شیوه تکگویی درونی به تأسّی از آثار جیمز جویس و ویلیام فاکنر بود که در ادبیّات معاصر فارسی صادق هدایت، آل احمد و صادق چوبک و در ادبیّات معاصر عربی نجیب محفوظ از سرآمدان این شیوه هستند .
از طرف دیگر، یکی از راههای شناسایی و دسترسی ادبیّات اثرپذیر به اثرگذار، ترجمه است. ترجمههای زیبای آثار ادگار آلن پو (1849 ـ1809 م.) توسّط بودلر (1867ـ1821 م.)، ترجمه و ترویج فرهنگ و آیین ایران در میان اعراب بهوسیله عبدالله بن مقفّع و ترجمههای آثار بریتانیایی به زبان فرانسه به وسیله ولتر (1778ـ1694م.) از همین مقولهاَند (ر.ک؛ انوشیروانی، 1391: 8). داد و ستدهای ادبی میان ادیبان عربی و فارسی با ترجمه آثار پهلوی به زبان عربی در دوره عبّاسیان، و ترجمه آثار عربی به زبان فارسی بعد از اسلام آغاز شد. توجّه ادبیّات عرب به نوع ادبی داستاننویسی در دوره معاصر از راه ترجمه انجام پذیرفت. بیگمان ترجمههای عربی به فارسی در ادبیّات فارسی بعد از اسلام تأثیر عمیقتر داشت و به برکت این ترجمهها نثر فارسی ادبی تحوّل یافت و نثر فارسی همان تحوّل نثر ادبی عربی را پشت سر گذاشت و با ترجمه کلیله و دمنه به وسیله ابوالعمالی (حدود 539 ق./1144م.) به پختگی رسید.
به دلیل گسترده بودن حوزه ادبیّات تطبیقی و ادبیّات داستانی معاصر بررسی هریک از آنها بحثی جدا و مفصّل میطلبد. تأکید این پژوهش نیز بر صرف ترجمه نیست، چراکه نقد و بررسی ترجمهها و داستانهای ترجمه شده نیاز به آشنایی با دانش زبانشناسی است که از توان علمی پژوهنده خارج است. تأکید این پژوهش به نقش ترجمه بر گسترش ادبیّات جهانی و معرّفی رمانها و داستانهایی است که از ادبیّات فارسی به عربی و بالعکس انتقال یافته است. این مسأله بدون توجّه به امر ترجمه صورت نخواهد پذیرفت؛ زیرا ادبیّات دو ملّت ایران و عرب مدیون ترجمه آثار غربی است که به واسطه آن توانستند آثاری مشابه بیافرینند. در کتاب از نیما تا روزگار ما و صد سال داستاننویسی در ایران به مباحث مفصّل از این مسأله، نقش ترجمه آثار غربی، پیشگامان این نهضت ادبی و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر پرداخته شده است و آن را با تقلید مقایسه کردهاند. اینک این سؤال مطرح میشود که تأثیرپذیری نویسنده داستان در ادبیّات عربی و فارسی از ترجمۀ متن، منبع آن الهام بوده یا تقلید و اقتباس؟ بررسی تأثیرپذیری و تأثیرگذاریها که در ترجمه داستان جزء زمینههای پژوهشی پژوهشگر ادبیّات تطبیقی است، موجب پیدایش چه نوع مضامین و انواع ادبی در زبان مقصد شده است؟
فرضیه ما بر این است که تفاوتهایی که از ابتدای ترجمهپژوهی در آثار ادبی تا به امروز میان اصل متن و ترجمه وجود داشته است و از سوی پژوهشگر ادبیّات تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته، ممکن است زاییده عواملی چون تفاوت میان ذوق و سبک نگارش زمان متن اصلی و زمان ترجمه یا تفاوت میان ارزشهای فردی و اجتماعی باشد. بنابراین، پژوهشگر ادبیّات تطبیقی را دچار ابهام در صحّت و سُقم ترجمه میکند و تأثیر مستقیم بر ترجمه آثار ادبی فارسی و عربی میگذارد.
ترجمه و انواع آن
ترجمه در لغت یعنی برگرداندن متنی از زبانی به زبان دیگر، یا از زبان مبدأ به زبان مقصد، بهگونهای که تا حدّ امکان محتوا و صورت پیام در این انتقال حفظ شود. امّا این مسأله به ساختارهای متفاوت زبانها وابسته است. هر زبان از واژگانی خاص استفاده میکند، همنشینی واژهها در هر زبان تابع قواعدی خاصّ است و در نهایت، جملههایی که در هر زبان به کار میرود، میتواند معنی یا معانی ویژهای برای خود داشته باشد که انتقال هر یک از این جملات بدون دستکاری، حذف یا اضافه کردن ویژگیهای دیگر امکانپذیر نمینماید (ر.ک؛ امامی و محمّدی، 1391: 30). لطفی پور ساعدی در تعریف دیگری از ترجمه میگوید: «دیدگاههای مختلف در ترجمه وجود دارد. نایدا میگوید: ترجمه عبارت است از پیداکردن نزدیکترین معادل طبیعی پیام زبانِ دهنده در زبانِ گیرنده، نخست از لحاظ معنایی و دوم از لحاظ سبک. نیومارک (1976م.) ترجمه را فنّ و حرفهای میداند که طیّ آن سعی میشود پیام نوشتاری زبانی را با همان پیام در زبان دیگر جایگزین کنند» (لطفیپور ساعدی، 1371: 156).
اینگونه تعریفها نهتنها مشکل مترجم را حل نمیکند، بلکه بر پیچیدگیهای آن هم میافزاید. مترجم یا نویسندهمحور و یا خوانندهمحور است. اگر نویسندهمحور باشد، سعی میکند تا عناصر متنی زبان مبدأ را حفظ کند و به متن اصلی وفادار بماند. در ترجمه خوانندهمحور، رساندن پیام نویسنده مهمّ است و در نتیجه، مترجم در ترجمه آزادتر است و سعی میکند تا برای عناصر متن مبدأ مشابه در زبان مقصد بیابد. فهم چنین ترجمهای برای خواننده آسانتر است. ترجمه وفادار و معنایی، زبان نامأنوس دارد و برای ایجاد ارتباط با خواننده باید به توضیحات مفصّل متوسّل شود تا سبک و فرهنگ نویسنده اصلی را حفظ کند. امّا ترجمه آزاد فقط به انتقال پیام و ایجاد ارتباط صریح با خواننده میاندیشد.
پیتر نیومارک (2011ـ1916م.)، نظریّهپرداز انگلیسی ترجمه، میگوید: «در توجیه و موارد استعمال هر یک از این دو نوع ترجمه، عواملی چون هدف ترجمه و اهمیّت ذاتی واحد معنایی در متن و نوع متن را مطرح میکند. در جاهایی که زبان را به عنوان ملازم عمل یا سمبل آن به کار میبرند، ترجمه پیامی به عمل میآید، در حالی که تعریفها، شرحها و غیره به شیوه معنایی ترجمه میشوند. اگر نوشتههای غیر ادبی، مطبوعاتی، کتابهای درسی، نوشتههای علمی و آگهی تبلیغاتی باشند، ترجمه پیامی هستند. برعکس، بیان اصلی که در آن زبان ویژه نویسنده به اندازه پیام اهمیّت دارد، صرف نظر از نوع موضوع متن از قبیل فلسفی، مذهبی، سیاسی و ادبی، احتیاج به ترجمه معنایی دارد (ر.ک؛ نیومارک، 1981م.: 44، به نقل از لطفیپور ساعدی، 1371: 74). وظیفه مترجم عبارت است از فراهم آوردن شرایط و زمینهای که در آن نویسنده متن اصلی و خواننده زبان مقصد بتوانند با یکدیگر به تعامل و تأثیر متقابل بپردازند و این زمانی مهیّاست که متن زبان مقصد از نظر ارزش ارتباطی با متن زبان مبدأ معادل باشد (ر.ک؛ لطفیپور ساعدی، 1371: 79). ابوالحسن نجفی در مقاله «امانت در ترجمه» از این معضل همیشگی مترجمان با عنوان «فاجعه اندیشه» نام میبرد؛ بدین معنی که خوانندگان کتابی میخوانند و بیآنکه مطلقاً آن را فهمیده باشند، گمان میکنند که فهمیدهاند. او میگوید: «میان دو نوع ترجمه وفادار و آزاد، ترجمه دیگری است که من آن را ترجمه امین میدانم. برای تعریف این نوع ترجمه، به سخن یکی از صاحبنظران بزرگ روژه کایوا (Roger Caillois) استناد میکنم. او میگوید: خوب ترجمه کردن آثار شکسپیر یا پوشکین به فارسی یعنی نوشتن متنی که شکسپیر یا پوشکین، اگر به جای امکانات زبان انگلیسی یا روسی امکانات فارسی را در اختیار داشتند، آن را مینوشتند. پس ترجمه خوب نه لفظ به لفظ است نه ادیبانه، بلکه عبارت است از ابداع متنی (اعمّ از واژگان و جملهبندی و سبک) که نویسنده اگر زبان مادریش همان زبان مترجم میبود، آن را مینوشت» (نجفی، 1365: 14).
از دیدگاه نجفی، مترجم خوب کسی است که به اندازه نویسنده اصلی قریحه ادبی داشته باشد. نجفی در «جشننامه ابوالحسن نجفی» به مثالی شنیدنی اشاره میکند: «بوریس پاسترناک (Boris pasternak) خالق رمان «دکتر ژیواگو» (Zhivago)، بسیاری از اشعار شکسپیر را از انگلیسی به روسی ترجمه کرده است. منتقدی به او ایراد گرفت که چرا کلمه «چکمه» را در اشعار شکسپیر به «دویدن» ترجمه کرده است. او در پاسخ گفت: من و شکسپیر نابغه هستیم. او دلش میخواست «چکمه» را به کار ببرد و من هم «دویدن» را. او منتقد را به سُخره گرفته بود. منظورش میتوانست این باشد که وی در ترجمه «چکمه» به «دویدن»، پیش از آنکه به معنای اصلی و مجازی کلمات توجّه داشته باشد، به هاله معنایی (Connotation) آن توجّه داشت» (به نقل از طبیبزاده، 1390: 93). بنابراین، اعتماد بر ترجمه آثار ادبی به منظور مقایسه و ارزشیابی صحیح تأثیر و تأثّر ادبیّات بر یکدیگر قابل اعتماد نیست؛ زیرا هر زبانی از زبانهای دنیا ریزهکاریها و ویژگیهایی دارد که درک آن فقط با خواندن متون به زبان اصلی امکانپذیر است.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”