ریتم آهنگ

معرفی کتاب دکتر ژیواگو

معرفی کتاب دکتر ژیواگو

بوریس پاسترناک در کتاب دکتر ژیواگو، از پزشکی شاعر به نام ژیواگوی قهرمان می‌نویسد. او درگیر روابط احساسی و دلبستگی‌هایش می‌شود که این دلبستگی، ژیواگو را با انقلاب 1917 روسیه و رویدادهای تاریخی پرتلاطم جنگ داخلی‎ ۱۹۱۸-۱۹۲۰ این کشور، روبرو می‌‌سازد.

ژیواگوی عاشق پیشه، عاشق دو زن است. درونمایه داستان در مورد زندگی مردی است که حوادث بیرونی که از دسترس او خارج هستند، مسیر زندگی‌اش را دگرگون می‌سازند. تمامی این اتفاقات با هم درآمیخته شده و عشقی که وجوه انسانی آن را تا حد جلوه‌ای آسمانی بر فراز می‌کشد را نشان می‌دهد.

کتاب دکتر ژیواگو (Doctor Zhivago)، با سیاست‌های رسمی شوروی در دوران خودش در تضاد بود، به همین دلیل از چاپ آن در روسیه جلوگیری شد. می‌توان کتاب دکتر ژیواگو را یک شاهکار تمام عیار بوریس پاسترناک (Boris Pasternak) دانست که جزء یکی از مهمترین بیانیه‌ها علیه حکومت‌های توتالیتر، تمامیت خواه و ایدئولوژیک است.

نوشتن کتاب در سال ۱۹۵۶ پایان یافت ولی به دلیل مخالفت با سیاست رسمی شوروی در آن سال‌ها اجازه نشر در این کشور را نیافت. در سال ۱۹۵۷ ناشری ایتالیایی آن را در ایتالیا چاپ کرد. کتاب عاقبت در سال ۱۹۸۸ در روسیه به چاپ رسید. در سال ۱۹۶۵ دیوید لین از روی کتاب دکتر ژیواگو فیلمی به همین نام ساخت و در سال ۲۰۰۵ هم در روسیه از روی آن یک سریال ساخته شد.

نویسنده این کتاب، بوریس پاسترناک نویسنده‌ای روسی و برنده جایزه نوبل ادبیات است. پاسترناک نوشتن این داستان را در سال ۱۹۱۵ آغاز و در سال ۱۹۵۶ به پایان رساند.

در بخشی از کتاب دکتر ژیواگو می‌خوانیم:

آن‌ها می‌رفتند، همچنان می‌‌رفتند، و هنگامی که سرود ماتم قطع می‌‌شد، مانند این بود که در طول مسیرشان صدای پاها، اسب‌‌ها و وزش باد شنیده می‌‌شود.

رهگذران کنار می‌‌رفتند تا راه را بر مشایعت‌‌‌‌ کنند‌‌گان باز کنند، تاج گل‌‌ها را می‌‌شمردند و علامت صلیب می‌‌کشیدند، کنجکاوان به این گروه می‌‌پیوستند و می‌‌پرسیدند: «که را به خاک می‌‌سپارند؟» جواب می‌‌شنیدند: «ژیواگو» - درست، ثواب دارد، برای این مرد دعایی بکنیم - مرد نیست، زن است - چه فرق می‌‌کند. خدا بیامرزدش. مراسم خوبی است.

آخرین لحظات به سرعت می‌‌گذشت - لحظاتی بودند حساس و بازنگشتنی. «زمین خدا و آنچه را که در بردارد، جهان و تمام موجوداتش.» کشیش، با دست علامت صلیب رسم کرد و یک مشت خاک بر «ماریانیکلایونا» پاشید. سرود «با ارواح پاکان» را خواندند. بعد حرکت غیر ارادی و شتاب‌‌ آمیز شروع شد. درِ تابوت را بستند، میخ کوبیدند و در قبر گذاشتند.» بارانی از خاک و کلوخ بر تابوت بارید و صدایی مانند طبل برخاست و در آن واحد با چهار بیلچه آن را پوشانیدند. تپه کوچکی درست شد. پسر بچه‌‌ای ده ساله از تپه بالا رفت.

تنها آن بی‌‌حسی و سردرگمی که پس از دفن مجلل عموماً وجود تمام مردم را فرا می‌‌گیرد، می‌‌توانست درک و احساس این پسربچه را که می‌‌خواست بر سر قبر مادرش سخنرانی کند، توجیه کند.

او سرش را بلند کرد و از بالای تپه با نگاه تهی خود فضای بی‌رنگ و بوی پاییز و گنبدهای صومعه را احساس کرد. چهره‌اش با بینی برگشته، درهم فرو رفت. گردن برافراشت. اگر بچه گرگی این حرکت را انجام می‌داد، دلیل براین بود که می‌خواهد زوزه بکشد. پسربچه، چهره‌اش را با دست پوشانید و بغضش ترکید. تکه ابری که به جانب او به ‌حرکت درآمده بود، با رگبار سرد خود بر دست‌ها و چهره‌اش شلاق زد. مردی سیاهپوش به قبر نزدیک شد، آستین‌های تنگ جامه‌اش بر بازوانش چین‌خورده بود. او «نیکلای نیکلایه‌ویچ ودنیاپین» کشیش بود که با میل خویش به یک کشور غیرمذهبی آمده بود و برادر متوفی و دایی این پسر بچه بود که می‌گریست. به‌ طرف پسربچه آمد و او را با خود از قبرستان بیرون برد.

سایت ناشر در معرفی کتاب چنین آورده است:
 

نام کتاب برگرفته از شخصیت اول آن –یک دکتر شاعر– است. کتاب داستان مردی است که عاشق دو زن است و این موضوع همزمان با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و سپس جنگ داخلی ‎ ۱۹۱۸-۱۹۲۰ این کشور است. درونمایهٔ داستان زندگی مردی است که حوادث بیرونی که از دسترس او خارج هستند مسیر زندگیش را دگرگون می‌سازند.
در سال ۱۹۶۵ دیوید لین از روی این کتاب فیلمی به همین نام ساخت و در سال ۲۰۰۵ هم در روسیه از روی آن یک سریال ساخته شد. نوشتن کتاب در سال ۱۹۵۶ پایان یافت ولی به دلیل مخالفت با سیاست رسمی شوروی در آن سالها اجازه نشر در این کشور را نیافت. در سال ۱۹۵۷ ناشری ایتالیای آن را در ایتالیا چاپ کرد. کتاب عاقبت در سال ۱۹۸۸ در روسیه به چاپ رسید.

“دکتر ژیواگو”، شاهکار “بوریس پاسترناک” برنده ی جایزه ی ادبی نوبل، یکی از مهمترین بیانیه ها علیه حکومت های توتالیتر، تمامیت خواه و ایدئولوژیک است نام کتاب برگرفته از شخصیت اول آن می باشد که یک دکتر شاعر است. دکتر ژیواگو عاشق دو زن است و این موضوع همزمان با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و سپس جنگ داخلی‎ ۱۹۱۸-۱۹۲۰این کشور رخ می دهد. درونمایه ی داستان، زندگی مردی است که حوادث بیرونی که از دسترس او خارج هستند مسیر زندگی اش را دگرگون می‌سازند. در پس این عظمت اثر پاسترناک، روایت ویژه ای از عشق و دلبستگی نیز هست. عشقی که وجوه انسانی آن را تا حد جلوه ای آسمانی بر فراز می کشد.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”