موسیقی کلاسیک به طور کلی به سنت رسمی موسیقی جهان غرب اشاره دارد که از موسیقی محلی غربی یا سنت های موسیقی رایج متمایز در نظر گرفته می شود. گاهی اوقات به عنوان موسیقی کلاسیک غربی متمایز می شود، زیرا اصطلاح "موسیقی کلاسیک" ممکن است به سنت های غیر غربی نیز اشاره داشته باشد که ویژگی های رسمی مشابهی را نشان می دهند. علاوه بر رسمی بودن، موسیقی کلاسیک اغلب با پیچیدگی در فرم موسیقی و سازماندهی هارمونیک آن مشخص می شود، به ویژه با استفاده از چند صدایی. حداقل از قرن 9، این سنت اساساً یک سنت مکتوب بوده است، یک سیستم نشانه گذاری پیچیده، و همچنین ادبیات همراه در شیوه های تحلیلی، انتقادی، تاریخ نگاری، موسیقی شناختی و فلسفی را ایجاد کرده است. یکی از مؤلفههای بنیادی فرهنگ غرب، موسیقی کلاسیک اغلب از منظر فرد یا گروههایی از آهنگسازان دیده میشود که ساختهها، شخصیتها و باورهایشان اساساً تاریخ آن را شکل داده است.
موسیقی اوایل قرون وسطی که ریشه در حمایت کلیساها و دربارهای سلطنتی در اروپای غربی داشت، عمدتاً مذهبی، تک صدایی و آوازی بود و موسیقی یونان و روم باستان بر اندیشه و نظریه آن تأثیر گذاشت. اولین نسخه های خطی موسیقی موجود به امپراتوری کارولینگ (800-888)، در حول و حوش زمانی است که مداحان غربی به تدریج به آنچه که سرود گریگوری نامیده می شود، متحد شدند. مراکز موسیقی در صومعه سنت گال، صومعه سنت مارسیال و ابی سنت اِمرام وجود داشت، در حالی که در قرن یازدهم شاهد توسعه نتنویسی کارکنان و افزایش خروجی نظریهپردازان موسیقی قرون وسطی بودیم. در اواسط قرن دوازدهم، فرانسه به مرکز اصلی موسیقی اروپا تبدیل شد: مدرسه مذهبی نوتردام ابتدا به طور کامل ریتم های سازمان یافته و چند صدایی را بررسی کرد، در حالی که موسیقی سکولار با سنت های تروبادور و تروور به رهبری اشراف شاعر-موسیقی شکوفا شد. این امر با حمایت دربار فرانسوی ars nova و ایتالیایی Trecento، که به ars subtilior تکامل یافت، یک حرکت سبکی با تنوع ریتمیک شدید، به اوج خود رسید. با شروع در اوایل قرن 15، آهنگسازان دوره رنسانس مکتب تأثیرگذار فرانسوی-فلاندری اصول هارمونیک را در انگلیسی contloance angloise بنا نهادند و موسیقی مقدس را به استانداردهای جدید، به ویژه توده و موت، رساندند. شمال ایتالیا به زودی به عنوان منطقه مرکزی موسیقی ظهور کرد، جایی که مدرسه رومی درگیر روش های بسیار پیچیده چندصدایی در ژانرهایی مانند مادریگال بود، که الهام بخش مکتب مختصر مادریگال انگلیسی بود.
دوره باروک (1580-1750) شاهد استانداردسازی نسبی تونالیته تمرین رایج، و همچنین اهمیت فزاینده آلات موسیقی بود که به گروه هایی با اندازه قابل توجهی تبدیل شدند. ایتالیا همچنان مسلط باقی ماند، زیرا زادگاه اپرا، ژانر کنسرتو با محوریت سولیست، فرم سوناتای سازمان یافته و همچنین ژانرهای آواز محور در مقیاس بزرگ اوراتوریو و کانتاتا بود. تکنیک فوگ که توسط یوهان سباستین باخ از گرایش باروک به پیچیدگی حمایت می شد، نمونه بود و به عنوان یک واکنش، موسیقی ساده تر و آواز مانند گالن و سبک های empfindsamkeit توسعه یافت. در دوره کوتاهتر اما محوری کلاسیک (1730-1820) آهنگسازانی مانند ولفگانگ آمادئوس موتزارت، جوزف هایدن و لودویگ ون بتهوون نمایندگان بسیار تحسینشدهای از موسیقی مطلق را خلق کردند، از جمله سمفونیها، کوارتتهای زهی و کنسرتو. موسیقی رمانتیک بعدی (1800-1910) به جای آن بر موسیقی برنامهای متمرکز شد، که آهنگ هنری، شعر سمفونیک و ژانرهای مختلف پیانو ابزار مهمی برای آن بودند. در طول این مدت فضیلت پذیری می شد، بی نهایت انتظار می رفت، در حالی که فلسفه و ملی گرایی تعبیه شده بود - همه جنبه هایی که در اپرای ریچارد واگنر به هم نزدیک شدند. در قرن بیستم، وحدت سبک به تدریج از بین رفت در حالی که برجستگی موسیقی عامه پسند به طور تصاعدی افزایش یافت. بسیاری از آهنگسازان فعالانه از تکنیک ها و ژانرهای گذشته در لنز مدرنیسم اجتناب کردند، برخی از آنها تونالیته را به جای سریالیسم کنار گذاشتند، در حالی که برخی دیگر الهامات جدیدی در ملودی های عامیانه یا احساسات امپرسیونیستی یافتند. پس از جنگ جهانی دوم، برای اولین بار، مخاطبان برای موسیقی قدیمیتر به آثار معاصر ارزش قائل شدند، ترجیحی که با ظهور و در دسترس بودن گسترده ضبطهای تجاری مورد توجه قرار گرفت. تمرینکنندگانی از آمریکاییها، آفریقا و آسیا که بهطور فزایندهای جهانی شدهاند، نقشهای مهمی را به دست آوردهاند، در حالی که ارکسترهای سمفونیک و خانههای اپرا اکنون در سراسر جهان ظاهر میشوند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”