خلاصه ای از گوستاو کایلبوت
حتی تا دهه 1950، گوستاو کایلبوت علیرغم موفقیت های زیادی در پاریس در طول سلطنت امپرسیونیست ها، نسبتا ناشناخته بود. او مانند بسیاری از هنرمندان آوانگارد همکار خود، مجذوب تأثیر صنعتی شدن و مدرنیزاسیون بر شهر پاریس و ساکنان آن بود. در حالی که او به عنوان یک امپرسیونیست طبقه بندی می شود، نقاشی هایی که بیشتر آنها را شاهکارهای او می دانند، در واقع بیشتر در دسته رئالیسم قرار می گیرند، مانند کارهای پیشینیان او، میله و کوربه، و حتی آثار قبلی دگا یا مونه. نقاشیهای منفرد در آثار او غالباً دارای قلمسواری متمایز، شل و پالت سبکتر سبک امپرسیونیستی هستند، اما نقاشیهایی که او بیشتر به خاطر آنها شناخته میشود، همانطور که یکی از منتقدان معاصر میگوید، «تداعیهای طبیعتگرایی عکاسی» در مقیاس بزرگ و دقیق هستند. در آن زمان قرار بود این نظر تحقیرآمیز گرفته شود. در نهایت، وجه اشتراک او با همکاران امپرسیونیست خود، انتخاب موضوع بود: او موضوعاتی از زندگی روزمره را به تصویر میکشید تا موضوعاتی که مورد علاقه نقاشان آکادمیک و آموزش دیده رسمی بود.
دستاوردهای
کایلبوت یک مجموعهدار مشتاق از عکسها بود، مانند برخی دیگر از هنرمندان گروه امپرسیونیست - Degas بیشتر از همه. در کارهای هر دو هنرمند می توانید به راحتی برخی از ویژگی های رسمی اصلی را که از عکاسی وام گرفته شده است، شناسایی کنید. مهمتر از همه، برش رادیکال قسمتی از نقاشی، طراحی، یا چاپ است که تقلیدی از روشی است که لنز دوربین لبه های یک نمای مشخص را برش می دهد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد او از عکسهای تولید شده توسط برادرش، مارسیال، عکاس ماهری که برای کارهایش شناخته شده نبود، بهعنوان مرجع و احتمالاً راهنمای مستقیم برای برخی از ساختههایش استفاده میکرد.
کایلبوت مانند بسیاری از همکاران امپرسیونیست و پست امپرسیونیست خود تحت تأثیر هنر ژاپنی، به ویژه چاپگری قرار گرفت. چاپهای چاپی، بهویژه آنهایی که مربوط به دوره ادو در ژاپن بودند، برای این هنرمندان الهامبخش موضوعی قرار دادند، زیرا آنها معمولاً صحنههایی از زندگی روزمره را به تصویر میکشیدند. تأثیر رسمی آنها حتی آشکارتر بود و در آثار کایلبوت، میتوان آن را در زمین غالباً بسیار کجشده یک اثر و نقاط برجسته مکرر که هر دو از ویژگیهای بصری اصلی چاپهای ژاپنی هستند، تشخیص داد.
برای چندین دهه پس از مرگش، کایلبوت بیشتر به عنوان منبع اصلی حمایت مالی و حمایت تعدادی از همکاران هنرمندش، از جمله دوستان نزدیکش رنوار و مونه، و همچنین مانه و پیسارو شناخته می شد.
برای دههها پس از مرگش، کایلبوت به عنوان اهداکننده مهم مجموعهای از آثار مهم امپرسیونیستی و پست امپرسیونیستی به دولت فرانسه شناخته میشد، علاوه بر این که تعداد زیادی از نقاشیهای خود را به ارث گذاشت. در واقع، وصیت نامه تصریح می کرد که آثار باید در موزه لوکزامبورگ و بعداً در موزه لوور به نمایش گذاشته شوند - که در آن زمان تا حدودی مشکل ساز بود زیرا هنر او هنوز به طور گسترده توسط جریان اصلی هنری پذیرفته نشده بود.
درباره اثر کف خراش ها
کوربه در اصل این نقاشی را به نمایشگاه رسمی آکادمی فرانسه در سال 1875 ارسال کرد، اما هیئت داوران نمایشگاه، سالن، نقاشی را رد کرد و آن را "مبتذل" دانست. آن نمایندگان مؤسسه هنری موضوع را «غیرقهرمانانه» میدانستند، و تصور میشد که نمای عجیب و غریب و کجشده، بیش از حد رادیکال است. حتی نویسنده و منتقد مشهور آوانگارد، امیل زولا، که از امپرسیونیست ها دفاع کرده بود، این اثر را «ضد هنری» و «عکاسی» محکوم کرد. او در ادامه اظهار داشت که این کار «آنقدر دقیق است که آن را بورژوائی کرده است». با این حال، The Floor Scrapers، که به عنوان یکی از بهترین آثار کایلبوت در نظر گرفته می شود، توجه و تحسین برخی از نقاشان امپرسیونیست را به خود جلب کرد که او را متقاعد کردند که این قطعه را در دومین نمایشگاه خود در سال 1876 به نمایش بگذارد.
در این نقاشی، سه کارگر، برهنه از کمر به بالا و کاملاً غرق در کار طاقت فرسا، لایههای قدیمی لاک را در جایی که قرار است به اولین استودیوی کایلبوت تبدیل شود، میتراشند. بیننده صحنه را از انتهای اتاق مشاهده میکند و به نظر میرسد که زمین به شدت به سمت بالا به سمت پنجره زاویه میگیرد که بخشهایی از کف را که هنوز خراش ندادهاند و همچنین پشت خمیده و عضلانیشان را روشن میکند.
طبق گفته موزه اورسی، در واقع، کفخراشها یکی از اولین نقاشیهایی است که «پرولتاریای شهری» را نشان میدهد. موزه توضیح می دهد: «در حالی که اغلب دهقانان (Gleaners by Millet) یا کارگران روستایی (Stone Breakers by Courbet) نمایش داده می شدند، کارگران شهر به ندرت نقاشی می شدند. با این حال، کایلبوت به این اثر معنای اجتماعی یا سیاسی القا نکرد. در عوض، نقاشی بیشتر شبیه یک سند تصویری از یک رویداد بسیار پیش پا افتاده به نظر می رسد. حداکثر ممکن است او کار دقیق بازسازی کف را به خلق تابلویی مانند این با چنین دقتی مرتبط میکند، کاری آشکارا پرزحمت.
پس از مرگ کایلبوت، این تابلو به دولت فرانسه واگذار شد، اما تنها با اصرار رنوار و مارسیال کایلبوت در نهایت در موزه لوکزامبورگ در سال 1896 به دار آویخته شد.
رنگ روغن روی بوم - موزه اورسی، پاریس
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”