از کتاب های ژانر جنایی که می توانید روند آن را حدس بزنید، خسته شدید؟ نمی توانید کتابی پیدا کنید که هیجان و وحشت از جنایت را به جانتان بیندازد؟ قبلاً به شما کتاب «زنجیره» و «هفت مرگ اویلین هاردکسل» را معرفی کردیم. حالا می خواهیم یکی از جدیدترین کتاب های این ژانر را برایتان نقد کنیم. با ما همراه باشید:
مِگان گُلدین، نویسنده ی کتاب شنای شبانه خبرنگار شبکهٔ رویترز است. او در گذشته با دیگر رسانههای خبری از قبیل آسوشیتدپرس و اِی. بی. سی استرالیا همکاری داشته است. در گزارشهایش به موضوعاتی از قبیل جنگ، صلح، تروریسم بینالمللی و بحرانهای مالی در خاورمیانه و آسیا میپردازد. مگان هماکنون در ملبورن استرالیا ساکن است.
گلدین از تجربه ی خبرنگاری خودش استفاده کرده و در کتاب شنای شبانه از زنی نوشته است که با تولید پادکست، شهرتی برای خودش دست و پا می کند. ریچل برای درست کردن فصل سوم پادکستش به شهری کوچک می رود. در آن شهر دادگاهی برگزار شده که در آن قرار است یکی از پسرهای محبوب و باعث افتخار شهر که قرار است در رشته ی شنای المپیک مسابقه دهد، متهم به تجاوز به نوه ی رئیس پلیس است. ریچل پیگیری این پرونده را آغاز می کند اما ناگهان با رسیدن نامه هاییاز هانا که ادعا می کنه خواهرش 25 سال پیش حین شنا نمرده بلکه کشته شده مگان درگیر ماجرای دیگری می شود. گذشته و حال با هم ترکیب می شوند و رازهای سر به مهر دیگری را آشکار می کنند.
«نثر گلدین در مقابله با موضوعات داغِ جذاب، گاه برقی و همیشه حساس است … آفرین»
«فوقالعاده، رمان گلدین سیاست های شهرهای کوچک را روشن می کند.»
«صفحات به خودی خود ورق میخورند … سواری برنامه ریزی شده و خوش نقشه به یک نتیجه شگفت آور پیچیده.»
بخشی از کتاب:
پیش از آنکه لیوان بیفتد، آن را برداشتم و سردرگم بهسمت آشپزخانه رفتم. در میانهٔ راه، یادم آمد که افسر پلیس هنوز پشت در منتظر است. به زمین زل زده بود. رد نگاهش را دنبال کردم. خطی از جای پایی خونآلود که به پاهای کوچک من شبیه بود کفپوش پلاستیکی را به گَند کشیده بود.
او منتظرانه نگاهم کرد. وقتش بود که به بیمارستان بروم. گویا همان موقع که التماسش کرده بودم اول مرا به خانه ببرد تا وقتی مامان ماجرای جِنی را میشنید کنارش باشم، قول داده بودم. با حالتی تدافعی، به او زل زدم. در چنین شبی مادرم را تنها نمیگذاشتم. حتی برای درمان بریدگیهای کف پایم هم این کار را نمیکردم. تا خواست بحثش را پیش بکشد، صدایی مبهم حاوی پیامی از رادیوی ماشین گَشتزَنیاش به گوش رسید. طوری چُمباتمه زد که همقد من شود. گفت ترتیبی داده تا در اسرع وقت یک پرستار برای رسیدگی به پای آسیبدیدهام به خانه بیاید. از پشت توریِ مُشبکِ دَر، دیدم که با شتاب رفت. تا مدت زیادی بعد از محو شدن ماشینش در تاریکی، همچنان صدای بَـــــــــــ بووووویِ آژیر در فضا پیچیده بود.
صبح فردا پرستار آمد. روپوش بیمارستان بر تَنش بود و کیف پزشکی بزرگی هم بر دوشش. بهخاطر تأخیرش عذرخواهی کرد و گفت که شب گذشته نیروهای بخش فوریتهای پزشکی۲۵ بیمارستان درگیر موردی اورژانسی شده بودند و هیچکدام نتوانسته بودند برای رسیدگی به من بیمارستان را ترک کنند. پرستار پاهایم را با نخ سیاه بخیه زد و دورشان هم باند ضخیمی پیچاند. او پیش از رفتن به من اخطار داد که راه نروم چون بخیههایم پاره میشوند. راست هم گفت، چون شدند.
بخش زیادی از کتاب در زمان حال و پیگیری دادگاه دختریه که توسط شناگر معروف شهرشون مورد تجاوز قرار گرفته.
بخش دیگه مربوط به مرگ دختریه که 25 سال قبل در اون شهر به طور مشکوکی مرده و خواهر اون دختر که حالا 35 سالشه، تصمیم داره سردربیاره که برای خواهرش چه اتفاقی افتاده و نامههایی به ریچل که گزارشگر و تهیهکننده پادکست معروفه میفرسته
هر دو موضوع به هم مرتبطه و در طول کتاب، گرههای داستان باز میشه و انتهاش نسبتا غافلگیرکنندهس.
تجاوز و پیامدهای مخرب اجتماعی که به دنبال داره، نیاز به فرهنگسازی و دونستن بیشتر داره و این کتاب به خوبی جسارت افرادی که این اتفاق براشون افتاده و پیگیری میکنن رو بیان کرده
کتاب خوبی بود. ریتمش گاهی کند وگاهی تند میشد و موضوع معمایی جنایی اجتماعی تاملبرانگیزی داشت.
نه تنها به موضوع تجاوز پرداخته، بلکه نشون میده قضاوت و دیدگاه نادرست چه آسیب جبرانناپذیری به زندگی افراد وبخصوص دختران جوان میزنه
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”