ریتم آهنگ

شناخت ساندرو بوتیچلی؛ از بزرگان نقاشی ایتالیا

شناخت ساندرو بوتیچلی؛ از بزرگان نقاشی ایتالیا

خلاصه ای از ساندرو بوتیچلی

بوتیچلی شاید بزرگترین نقاش اومانیست رنسانس اولیه بود، با این حال بسیاری از زندگی و تأثیرات او امروزه برای ما یک راز باقی مانده است. نقاشی های او اوج شکوفایی فرهنگی فلورانس مدیسی ها را نشان می دهد، جامعه ای مرفه که پیشرفت هنر، فلسفه و ادبیات را تشویق می کرد. در طول زندگی طولانی خود به او مأموریت داده شد تا موضوعات مختلف زیادی را نقاشی کند، اما در قلب کار خود همیشه به سمت زیبایی و فضیلت تلاش می کرد، ویژگی هایی که توسط الهه ناهید، که موضوع بسیاری از مشهورترین نقاشی های او است، نشان داده می شود.

 

دستاوردهای او

بوتیچلی تحت تأثیر احیای ایده‌های یونانی و رومی در فلورانس در آن زمان، یکی از اولین هنرمندان غربی از دوران کلاسیک بود که موضوعات غیر مذهبی را به تصویر می‌کشید. این ایده که هنر می تواند برای لذت باشد، و نه تنها در خدمت اهداف مذهبی باشد، پیشرفتی برای هنر غرب بود.

بوتیچلی شکاف بین سبک نقاشی گوتیک قرون وسطایی و رئالیسم اومانیستی در حال ظهور را پر کرد. آثار او شامل دانش نوظهور آناتومی و دیدگاه انسان بود، با این حال کیفیت تزئینی خود را حفظ کرد، که در آثار هنرمندان رنسانس عالی بعدی یا برای مدت طولانی پس از آن یافت نشد. هدف او رسیدن به آرمان زیبایی در نقاشی‌هایش بود و اگر شکلی تخیلی‌تر در خدمت ایده کلی زیبایی‌شناختی بود، از رئالیسم جدا شد.

کاوش او در عمق عاطفی در موضوعات سنتی مسیحی در زمانی که هنر دینی عمدتاً نمادین بود، منحصر به فرد بود. او موضوعات خود را به گونه ای نقاشی می کرد که آنها را با یک فرد معمولی مرتبط می کرد و بر روابط انسانی بین آنها تأکید می کرد. این امر به ویژه در نقاشی های مدونا و کودک اولیه او مشهود است. گرما و لطافتی بین مادر و فرزند وجود دارد که مشخصه بوتیچلی است.

 

بیوگرافی ساندرو بوتیچلی

دوران کودکی

ساندرو بوتیچلی با نام الساندرو دی ماریانو فیلیپیپی متولد شد. تاریخ تولد او مشخص نیست، اما پدرش که به عنوان دباغ کار می کرد، اظهارنامه مالیاتی ارائه کرد که مدعی بود بوتیچلی در سال 1447 دو ساله و در سال 1458 13 ساله بود. بنابراین، مورخان هنر فرض کرده اند که او در حدود سال 1445 به دنیا آمده است.

 

اطلاعات بسیار کمی در مورد زندگی اولیه این هنرمند وجود دارد، اما تصور می شود که او در Via Borgo Ognissanti در فلورانس بزرگ شده است. بوتیچلی تمام عمر خود را در این منطقه نسبتاً فقیرانه شهر زندگی کرد. طبق افسانه، یکی از چهار برادر بزرگتر هنرمند به او لقب "Botticelli" به معنای "بشکه کوچک" را داد و نام مستعار آن چسبیده بود. در اوایل سال 1470، او در سندی به عنوان "ساندرو ماریانو بوتیچلی" نامیده شد.

 

آموزش اولیه و کار

به گفته مورخ هنر جورجیو وازاری، در کتاب تأثیرگذار خود «زندگی هنرمندان» که در سال 1550 منتشر شد، بوتیچلی در اواخر دهه 1450 وارد کارگاه فرا فیلیپو لیپی (1406-1459) شد. لیپی به خاطر نقاشی های ساده و زیبای خود، به ویژه از مدونا و کودک، شناخته شده است. وضوح خط او و استفاده از چهره زن تأثیر قابل توجهی بر سبک بوتیچلی داشت، به ویژه در نقاشی های اولیه مانند مدونای عشای ربانی (حدود 1472). این نسب را می توان در نقاشی های دیواری لیپی در کلیسای جامع پراتو، درست خارج از فلورانس مشاهده کرد.

 

اگرچه هیچ مدرک مستندی وجود ندارد، اما تأثیر سبکی قابل توجه لیپی نشان می دهد که بوتیچلی احتمالاً شاگرد استودیوی او بوده است. در آن زمان معمول بود که کارآموزان در سن سیزده سالگی یا زودتر شروع کنند، بنابراین به احتمال زیاد بوتیچلی تحصیلات هنری خود را زود آغاز کرده است. لیپی از حمایت خانواده قدرتمند مدیچی برخوردار بود و بوتیچلی نیز به زودی از این ارتباط بهره مند شد. سوابق نشان می دهد که خانواده در سال 1464 به Via Nuova نقل مکان کردند، جایی که با خانواده ثروتمند Vespucci، از جمله Amerigo Vespucci، کاشف و مسافربری که قاره آمریکا به نام او نامگذاری شد، ارتباط برقرار کردند. افسانه ای در قرن نوزدهم شروع شد مبنی بر اینکه بوتیچلی از پسر عموی زیبای آمریگو سیمونتا به عنوان الگوی بسیاری از نقاشی های معروف خود استفاده می کند، با این حال، اگرچه داستانی فریبنده می سازد، اما حقیقت این است که بعید به نظر می رسد که چنین باشد. زمانی که بوتیچلی شروع به نقاشی آنها کرد سیمونتا قبلاً مرده بود.

 

 

اولین نقاشی مستند بوتیچلی Fortitude از پانل هفت نقاشی از فضایل است، شش نقاشی دیگر توسط کارگاه آنتونیو دل پولایولو، که در اصل برای این کار سفارش داده شده بود، کشیده شده است. بوتیچلی تحت تأثیر تفسیرهای طبیعت گرایانه پولائولو از بدن انسان و درک آناتومی قرار گرفت، که ظاهراً پولائوئولو از روی اجساد جدا شده مطالعه کرد. با این حال، بوتیچلی همیشه از طبیعت‌گرایی واقعی خودداری می‌کرد و اگر بهتر به ایده کلی کمک می‌کرد، چهره‌ای تحریف‌شده را ترجیح می‌داد. مدونای اولیه بوتیچلی در حال حاضر گرما و لطافت انسانی را نشان می دهد که آثار او را در طول زندگی متمایز می کند.

 

در اواخر دهه 1460، تصور می‌شود که بوتیچلی در کارگاه آندره آ دل وروکیو که امروزه بیشتر به خاطر مجسمه‌سازی‌اش شناخته می‌شود، فعال بوده است تا نقاشی‌اش، و تأثیر آن در خطوط مجسمه‌سازی چهره‌های بوتیچلی مشهود است. در سال 1470، بوتیچلی به خانه خانوادگی خود در Via Nuova نقل مکان کرد و کارگاه خود را در آنجا راه اندازی کرد. سبک منحصر به فرد بوتیچلی کپی کردن یا اتمام کارهایی را که او شروع کرده بود برای کارگاه او آسان کرد، بنابراین بسیاری از نقاشی‌ها وجود دارند که در آن‌ها به سختی می‌توان دست متمایز این هنرمند را در میان کارآموزانش تثبیت کرد.

 

دوره بلوغ

در سال 1472، موقعیت بوتیچلی به او اجازه داد تا به گروه نقاشان فلورانسی به نام Compagnia di San Luca بپیوندد. کارهای اولیه او در این دوره برای کلیساهای فلورانس، از جمله ستایش مغان (حدود 1476) برای سانتا ماریا نوولا، یکی از مهمترین فضاهای مذهبی شهر، تولید شد. این نقاشی شامل پرتره هایی از کوزیمو مدیچی و پسرانش پیرو و جیووانی به همراه سایر اعضای خانواده مدیچی است. علاوه بر اینها، تصور می‌شود که این نقاشی تنها خودنگاره شناخته شده این هنرمند را شامل می‌شود.

 

علاوه بر آثار معروف تر، کارگاه او در این دوره محبوب ترین تامین کننده مدونا برای مشتریان خصوصی و عمومی در فلورانس بود و بوتیچلی به زودی چنان شهرت یافت که در سال 1481 پاپ سیکستوس چهارم از بوتیچلی خواست که بر تزئینات ساختمان نظارت کند. کلیسای سیستین به تازگی در واتیکان تکمیل شده است. برای این پروژه، بوتیچلی مجموعه ای از نقاشی های دیواری ایجاد کرد که اغلب توسط بازدیدکنندگانی که چشمانشان مستقیماً به سقف معروف میکل آنژ کشیده می شود نادیده گرفته می شوند. جورجیو وازاری خاطرنشان می‌کند که «بنابراین پس از کسب شهرت و شهرت بیشتر در میان تعداد زیادی از رقبای فلورانسی و سایر شهرها که با او کار می‌کردند، مقدار زیادی پول از پاپ دریافت کرد که تمام آن را مصرف کرد. و در یک لحظه در طول اقامت خود در رم، جایی که به شکلی نامرتب زندگی می کرد، همانطور که عادت داشت، هدر رفت.»

بوتیچلی در خط مقدم تحول بزرگی بود که در اروپای غربی رخ داد، در حالی که "عصر تاریک" قرون وسطی در حال پایان یافتن بود، در حالی که اومانیسم رنسانس و علوم عقلی تازه شروع به شکل دادن یک جهان بینی کاملاً جدید کرده بودند، که در نهایت رشد خواهد کرد. چند قرن بعد وارد عصر روشنگری شد. بوتیچلی بلافاصله پس از بازگشت به فلورانس، کار بر روی دو اثر معروف خود، Primavera (اواخر دهه 1470-اوایل دهه 1480) و تولد ونوس (حدود 1486) را آغاز کرد. وازاری این آثار را در ویلای پیرفرانچسکو د مدیچی دید و مدت‌ها تصور می‌شد که این آثار برای این مکان در نظر گرفته شده است، اما تاریخ‌دانان هنر اکنون در مورد منشأ و سفارش‌دهندگان این دو نقاشی مطمئن نیستند. به نظر می رسد که این نقاشی ها هر دو به سفارش یکی از اعضای خانواده مدیچی ساخته شده اند، اما این امر نامشخص است.

 

فلورانس مدیچی جامعه ای مرفه و سهل گیر بود که اجازه می داد فرهنگ شکوفا شود. کوزیمو د مدیچی یک آکادمی تأسیس کرد و دانشمندان را از سراسر اروپا تشویق کرد تا برای بحث در مورد فلسفه نوافلاطونی و اومانیسم رنسانس به فلورانس بیایند. موضوعات کلاسیک نقاشی های این دوره نشان می دهد که بوتیچلی ممکن است با آکادمی مرتبط بوده باشد، اگرچه او عضوی از آن نبوده است. زهره، که در بسیاری از مشهورترین نقاشی‌های بوتیچلی در آن دوره ظاهر می‌شود، شخصیت مهمی برای نوافلاطونیان بود که نمایانگر انسانیت - توسعه فضیلت انسانی، در همه اشکال آن بود. تغییری در علم، فرهنگ و فلسفه در حال رخ دادن بود، و نقاشی‌های بوتیچلی شکلی به این دیدگاه جدید داد و ظهور دنیای مدرن را نوید داد. در این نقاشی‌ها می‌توانیم تنش‌های بین قرون وسطی و مدرن را ببینیم، اولی عمدتاً مسیحی بود، با هنری که عمدتاً عبادی، و بسیار تزئینی و سبک بود. دومی، هنر کلاسیک را عقلانی، علمی و تجلیل می‌کند که از آنچه نوافلاطونی‌ها معتقد بودند جامعه‌ای از نظر فرهنگی پیشرفته‌تر بوده است.

 

بوتیچلی در کنار دیگر هنرمندان کلیدی رنسانس فلورانس کار کرد. با برخی، اما، او خیلی خوب نبود. لئوناردو داوینچی در کتاب Libro di Pittura (کتاب نقاشی) خود خاطرنشان کرد که بوتیچلی زمانی ادعا کرد که نقاشی منظره را دوست ندارد زیرا "با پرتاب یک اسفنج آغشته به رنگ های مختلف به دیوار، می توان نقطه ای ایجاد کرد که در آن منظره زیبایی ایجاد کرد. دیده می شود." لئوناردو با عصبانیت به این موضوع در دفتر یادداشت خود پاسخ داد: "اگرچه آن لکه ممکن است ایده هایی را مطرح کند، اما تکمیل هیچ هنری را به شما نمی آموزد و نقاش فوق (بوتیچلی) مناظر بسیار بدی را نقاشی می کند."

 

اواخر دوره

در مقطعی در دهه 1490، بوتیچلی یک خانه روستایی کوچک و مزرعه ای را در حومه فلورانس به همراه برادرش سیمون اجاره کرد. به نظر می رسد این هنرمند یک زندگی مجردی داشته است - او مطمئناً هرگز ازدواج نکرد. در «دتی پیاچولی» اثر آنجلو پولیزیانو (1477)، او حکایتی درباره تبادل نظر بوتیچلی و حامیش توماسو سودرینی ارائه می‌کند. وقتی سودرینی از بوتیچلی پرسید که چرا ازدواج نکرده است، بوتیچلی پاسخ می دهد که اخیراً خواب دیده است که ازدواج کرده است، با احساس غم و اندوه عمیقی از خواب بیدار شد و سپس در شهر قدم زد تا دوباره به خواب نرود و خواب را از سر نگیرد. اتهامی در آرشیو فلورانس علیه بوتیچلی از سال 1502 وجود دارد که نشان می دهد او "پسری را نگه داشته است" که منجر به این گمانه زنی شده است که او ممکن است همجنسگرا یا دوجنسگرا بوده باشد. مورخان هنر در مورد اینکه چقدر باید در این مورد مطالعه شود اختلاف نظر دارند، زیرا در آن زمان اتهامات در این راستا شکل رایج تهمت های کوچک بود. بسیاری از مورخان نیز به گرایش های همو اروتیک در نقاشی هایی مانند سنت سباستین (حدود 1474) اشاره کرده اند.

در طول دهه 1490، پس از مرگ لورنزو دو مدیچی و حمله چارلز هشتم به فرانسه، فضای سیاسی فلورانس به طور قابل توجهی تغییر کرد. یکی از رهبران دومینیکن به نام گیرولامو ساوونارولا، که در موعظه های آخرالزمانی از اخلاق جامعه فلورانس انتقاد می کرد، با کاهش قدرت خانواده مدیچی، نفوذ قابل توجهی بر شهر داشت. دیدگاه‌های افراطی ساوونارولا نیز در آن زمان در فلورانس با سهولت بیشتری پذیرفته شد، زیرا شهر هنوز درگیر اپیدمی فاجعه‌بار طاعون بوبونیک بود. بسیاری از شهروندان این باور را داشتند که این رویداد غم انگیز مجازاتی از جانب خداوند برای سبک زندگی مادی آنها بود. این شور مذهبی در کتاب سوزاندن بیهوده‌ها در روز سه‌شنبه 1497 به پایان رسید، که در آن حدس زده می‌شود که بسیاری از نقاشی‌های بوتیچلی ممکن است گم شده باشند، و تنها آثار باقی‌مانده او آن‌هایی است که قبلاً در اختیار مدیچی‌ها بود.

 

نقاشی های دهه 1500 محتویات غم انگیزتر و آشکارا معنوی هستند، با این حال هنوز با گرمی و درخشش تخیلی بوتیچلی مشخص می شوند. نقاشی هایی مانند مصلوب عرفانی (1501) و میلاد عرفانی (1501) دارای شدت عاطفی هستند که درک عمیق تری از تراژدی وضعیت انسان را نشان می دهد. آنها همچنین توجه زیادی را به تنظیمات نشان می دهند، خواه معماری خیالی دقیق باشد یا یک میدان روستایی. آنچه در این دوره برای بوتیچلی رخ داد، مورد بحث محققان است، برخی معتقدند موضوعات مذهبی‌تر نقاشی‌های متأخر او دلیل دیگری بر این است که او نیز از پیروان ساوونارولا شده است. برخی معتقدند که او در اواخر عمر خود بیکار بود، زیرا نقاشان علمی تر و اومانیست مانند لئوناردو داوینچی مورد توجه قرار گرفتند. وازاری می نویسد که بوتیچلی بی عیب و نقص بود و پولی را که در اوایل کارش به دست آورده بود هدر داد. به هر دلیلی، به نظر می رسد که او در یک مرد فقیر مرده است.

 

بوتیچلی در سال 1510 درگذشت و در کلیسای خانواده Vespucci در کلیسای Ognissanti در فلورانس، چند متر دورتر از جایی که بزرگ شد و تمام عمر خود را زندگی کرد، به خاک سپرده شد. قبر او با یک دایره ساده از سنگ مرمر مشخص شده است.

 

میراث ساندرو بوتیچلی

تأثیر بوتیچلی بر روند تاریخ هنر و فرهنگ عامه در طول قرن‌ها قابل توجه بوده است، به گونه‌ای که هنرمندان معدودی با آن رقابت می‌کنند. میراث او با هنرمندانی آغاز می شود که مستقیماً به او آموزش می داد، مانند فیلیپینو لیپی، پسر فیلیپو لیپی که بوتیچلی را در اوایل زندگی آموزش داده بود. در یک حرکت غیر متعارف، بوتیچلی نقاشی دیواری فیلیپینو لیپی را به نام «تعیت پادشاهان» (1496) به پایان رساند (برای یک دانش آموز معمول تر بود که کار استاد خود را تمام کند، نه برعکس). جورجیو وازاری بوتیچلی را مظهر "عصر طلایی" هنر می دانست که در زمان حامی بزرگ هنر، لورنزو د مدیچی به دست آمد.

 

با این حال، اگرچه او در طول زندگی خود مشهور بود، اما شهرت بوتیچلی پس از مرگ او برای چندین قرن آسیب دید. شاید به دلیل اینکه آثار بوتیچلی ریشه در سنت قرون وسطایی داشت که در دوران رنسانس عالی رها شده بود، کار او همراه با هنر گوتیک کنار گذاشته شد. به این دلیل که در آن زمان تصور می شد تحت تأثیر گوت ها و وندال ها قرار گرفته است که آنها را بی فرهنگ می دانستند. نظریه دیگری بر این باور است که پس از اینکه مدیچی ها مجبور به ترک فلورانس شدند، زندگی حرفه ای بوتیچلی متضرر شد و قدرت برای مدتی توسط تأثیرات محافظه کار مسیحی که انحطاط حاکمان سابق و هنرمندان مورد حمایت آنها را محکوم کردند، غصب شد.

 

در قرن نوزدهم بود که کار او مورد ارزیابی مجدد قرار گرفت و بار دیگر ارزش گذاری شد. جنبش پیش از رافائلی سبک نرم‌تر هنری را که توسط رافائل و هنرمندان بعدی مورد حمایت قرار می‌گرفت، رد کرد و خطی بودن نقاشی‌های رنسانس اولیه فلورانس را ترجیح داد و به‌ویژه بوتیچلی را ستود. دانته گابریل روستی حتی صاحب اثری از این هنرمند بود و غزلی را به پریماورای بوتیچلی (اواخر دهه 1470 تا اوایل دهه 1480) نوشت و معتقد بود که شخصیت اصلی همان زنی است که در پرتره او به تصویر کشیده شده است.

 

از پیش رافائلیت ها، تأثیر بوتیچلی به طور گسترده در جنبش های هنری گسترش یافت. نمایشگاهی که اخیرا در موزه ویکتوریا و آلبرت در لندن برگزار شده است به تأثیر این هنرمند در آثار متفاوتی مانند اندی وارهول، سیندی شرمن و عکاس رینکه جیکسترا اشاره می کند. علاوه بر این، ارجاعات به بوتیچلی - و به ویژه به تولد زهره (حدود 1496) - را می توان در فرهنگ عامه مشاهده کرد، مانند فیلم جیمز باند دکتر نو، زمانی که اورسولا آندرس از دریا بیرون آمد.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”