سال 2018 کتابی با عنوان «هفت مرگ اویلین هاردکسل» پا به جهان هستی گذاشت و به چاپ رسید. خیلی زود این کتاب که در ژانر جنایی و معمایی نگاشته شده بود، توجه منتقدان جهان را به خود جلب کرد و در بسیاری از حوزههای مربوط به کتاب خوش درخشید. برندهی جایزهی کاستابوک در بخش اولین کتاب نویسندهها شد و تحسین بسیاری را برانگیخت.
میشود گفت تورتن روی کار آمد تا مزه و طعمی متفاوت در جنایت به طرفداران این ژانر نشان دهد. پیچیدگیها و طنازی قلم تورتن داستانی را ساخته که بیانصافیست آن را شگفتی ژانر جنایی معاصر نخوانیم.
داستان را با سباستین بل آغاز میکنیم. مردی که به ناگاه در جنگلی بیدار میشود و هیچ چیز از خودش نمیداند. کجاست؟ کیست و چرا زنی به نام آنا را صدا میزند. دقیقهای از این بیدارخوابی دهشتناک در بیخبری نگذشته است که سباستین به صورت اتفاقی، شاهد قتلی میشود. تنها، بیهیچ اطلاعاتی از زندگی خودش و در حالی که شاهد مرگ یک زن بوده، سباستین باید راه خود را در جنگل بیحد و حصر اطرافش به عمارت هاردکسلها پیدا کند.
گمان کردید داستان همین است؟ قتل؟ از دست دادن حافظه و خیزیدن در جنگلی انبوه؟ کاملاً اشتباه است. تورتن تازه داستان را شروع کرده است. از نام کتاب بگویم؟ هفت مرگ. ما در این کتاب هفت مرگ داریم. شخصیتهایی بسیار و عمارتی مرموز گریبانمان را گرفته است. در زمان گذشته با جنایات روبهروییم. بیست سال پیش چه کسی بچهای را نزدیک به دریاچه سر برید؟ بیست سال بعد چه کسی به اویلین شلیک میکند؟
کلید به راحتی وارد قفل میشود و لولاهای روغن خوردهی آن را میچرخاند. داخلش پر از ردیفهای منظم شیشههای قهوهای است. کانینگهام کیسهی کتانی را که با خودش آورده باز میکند. دو طرف صندوق زانو میزنیم و وسایل را داخل کیسه میریزیم. انواع و اقسام مواد اینجا وجود دارند و صرفاً از آن موادهای مبتدی که لبخندی احمقانه روی صورت مصرف کنندهاشان مینشانند، نیستند. در میان همهی آن مواد مشکوک فلاسک نیمه پری از ماده استرکین وجود دارد، دانههای سفیدش برای یه دنیا بس است. شکلشان مثل حبههای نمک است.
ص341
شخصیتپردازی تورتن حیرتآور است. او بیش از ده شخصیت اصلی را وارد داستان کرده و هر کدام را چنان پخته و پرداخته به تصویر میکشد که گویی کتابی جدا دربارهشان خواندهایم.
هفت مرگ اویلین هاردکسل مانند نقاشی شلوغ و عجیبی میماند که اگر به آن خیره شویم، دیگر چشم برداشتن از آن ممکن نیست. قلم زیبای تورتن با ضرباهنگی قطعناشدنی ادامه دارد.
این کتاب وحشتناک است، تند و خونین است، ذهنتان را به چالش میکشد، روحتان را خرد میکند، به احساساتتان لطمه میزند و خنجر ناباوری را به قلبتان فرو میکند.
همه چیز را بین قدمهایم فراموش میکنم.
«آنا !» دست از از فریاد کشیدن برمیدارم و با تعجب دهانم را میبندم. ذهنم کاملاً خالی است. حتی نمیدانم آنا کیست و چرا اسمش را صدا میزنم. اصلاً نمیدانم چطور به اینجا آمدهام.
در جنگل هستم، چشمهایم را مقابل بارش باران ریز کردهام. قلبم به شدت میتپد. بوی گند عرق میدهم و پاهایم میلرزند. حتماً دویدهام، اما چرا؟ یادم نیست.
ص1
در آخر اگر طرفدار ژانر جنایی و معمایی هستید، اگر کتابی میخواهید که با خواندنش مدتها فکرتان مشغول باشد، اگر دنبال تجربهای ناب هستید، هفت مرگ اویلین هاردکسل را بخوانید و لذت ببرید.
اولین نشانهی ترس در بدنم بیدار میشود. سعی میکنم چیزی دربارهی خودم به یاد بیاورم: یکی از اعضای خانواده، آدرس محل زندگی، سن یا اصلاً هر چیزی! ولی هیچی نیست. حتی اسمی هم ندارم. هر خاطرهای که تا ثانیهای پیش به یادم مانده بود، از بین میرود.
گلویم تنگ میشود و به نفس نفس میافتم. جنگل دور سرم میچرخد و چشمهایم سیاهی میرود.
آروم باش.
«نمیتونم نفس بکشم!» بریده بریده هوا را به ریههایم میفرستم.
روی زمین میافتم و خون به گوشهایم هجوم میآورد، انگشتهایم در خاک و گل فرو میرود.
ص2
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”