در پاریس، مانیفست سوررئالیستی آندره برتون خواستار بریده شدن و تنظیم مجدد کلمات شده بود. در برلین، بلمر با استفاده از اعضای بدن عروسک به عنوان شعر پاسخ داد و خاطرنشان کرد: "من سعی کردم عناصر جنسی بدن یک دختر را مانند نوعی آناگرام پلاستیکی مرتب کنم." اورسولا پسر عموی بلمر در پاریس تحصیل می کرد و به درخواست او عکس های عروسک خود را در اختیار برتون قرار داد. برتون به وجد آمده بود - عروسک بلمر را "اولین و تنها شی سوررئالیستی اصلی با قدرت جهانی و تحریک کننده" نامید. هنگامی که این عکس ها در مینوتور در دسامبر 1934 منتشر شد، عروسک بلمر به نمادی از سوررئالیسم تبدیل شد.
دوره بلوغ
بلمر در واقع فانتزی خود را به "شیئی واقعی برای تسخیر" تبدیل کرده بود. عروسک پرده ای برای فرافکنی خواسته ها بود و به عنوان یک شیء فتیش عمل می کرد. اما آرزوی بلمر جنبه شوم و خشونت آمیزی داشت. او خود را با عروسک در یک نمایش دوگانه، در یک بازی قدرت از سلطه و ظلم نشان داد. او استاد عروسک بود - متخلف و فضول. انتخاب کلمات او برای توصیف عروسکهایش شامل «تغییر شکل» و «اشارهای از انتقام» بود و مقالهاش «خاطرات موضوع عروسک» (1934) دارای پژواکهایی از خشونت جنسی و میل است که «با انگشتان پرخاشگر بررسی میشود».
این کاوش تاریک جنسیت از شیفتگی مشترک بلمر و سوررئالیست ها نسبت به مارکی دو ساد نشأت می گرفت. سادیسم پنهان بلمر در Jeux de la Poupée (بازیهای عروسک، 1935) از این هم فراتر رفت. این عروسک گوشتیتر، واقعیتر بود و در مکانهای واقعی، از محیطهای داخلی خانگی گرفته تا پارکها و باغها ژست میگرفت. استفاده دقیق از وسایلی مانند کلاه گیس، کلاه گیس، جوراب و کفش، عروسک را اکنون به عنوان یک دختر کوچک، اکنون به عنوان یک زن، اکنون فقط انبوهی از اعضای بدن نشان می دهد. بلمر شیفته چیزی بود که او آن را "brennpunkt" (نقطه سوزاندن) جایی که بیرون به درون میپیوندد. مانند روشی که کودک برای دیدن داخل اسباب بازی را می شکند، او می خواست درون یک زن را ببیند. با این حال "بازی" او با عروسک شوم بود - او را بستند، از درخت آویزان کردند، روی پلکان انداختند. عکس ها با رنگ های تیره رنگ آمیزی شده بودند - به عنوان مثال قرمز روی ران ها. این، همراه با پوشیدن جورابهای کوچک و کفشهای مری جین توسط عروسک، منجر به اتهام پدوفیلی و غیرانسانی کردن زنان شد. مجسمه ساز سوررئالیست، مرت اوپنهایم - که خودش به بازی با جنسیت و هویت شهرت دارد - به مصاحبه کننده گفت که احساس می کند بلمر با زنان بدون احترام رفتار می کند.
با وجود - یا احتمالاً به دلیل - بدنامی او، عروسکهای بلمر پای ثابت نمایشگاههای سوررئالیستی بودند، اما اگرچه موضوع او با اخلاق سوررئالیستی مطابقت داشت، روش او چنین نبود. او تأمل کرد: خوشحالم که بخشی از جنبش سوررئالیست محسوب می شوم، اگرچه نسبت به برخی از سوررئالیست ها دغدغه ناخودآگاه کمتری دارم، زیرا آثار من همیشه با دقت فکر شده و کنترل می شوند. با این حال، شهرت او همزمان با تجربه سختی های شخصی بیشتر شد. همسرش مارگارت بیماری لاعلاجی داشت و در سال 1938 درگذشت. این یک مجموعه کلاژ بود که شامل یک گل رز پلاستیکی، یک چاقوی قلمی دسته مروارید، و هشت جعبه کبریت بود که پر از میخ، صدف، یک ته سیگار، یک مگس مرده و یک سنگ مرمر شیشه ای بود. او که اکنون بیوه شده بود، آلمان سرکوبگر نازی را به مقصد پاریس ترک کرد، اما به دلیل آلمانی بودن، توسط فرانسوی ها در کمپ د میل، نزدیک اکس آن پروونس زندانی شد. در آنجا، او سلول را با یک هنرمند آلمانی، سوررئالیست ماکس ارنست، به اشتراک گذاشت. به گفته ارنست، بلمر از محبوس شدن و کنترل شدن افسرده بود و در واقع بلمر در این مدت پرتره ای از ارنست را با چهره ای از آجر کشید، گویی او را در دیوار کشیده بودند.
اواخر دوره
پس از جنگ، او ملیت آلمانی خود را رها کرد و به بررسی موضوع عشق و سکس به عنوان سوررئال نهایی (آمیختگی خود با دیگری) ادامه داد. تا پایان عمر تمرکز او روی چاپ های پورنوگرافیک، حکاکی ها و حکاکی ها بود. او باتای داستان چشم (1947) را به تصویر کشید. متن زشت با نقاشی های مستهجن بلمر از جمله واژن بدنام در یک نعلبکی شیر مطابقت داشت. او بعداً برای کتابهایی که از مارکی دو ساد الهام گرفته بودند، مانند A Sade (1962) تصاویر پورنوگرافیک ارائه کرد.
در دهههای 1940 و 50 او از تکنیک سوررئالیستی دکالومانیا (جوهر، آبرنگ یا رنگی که روی کاغذ اعمال میشود، روی کاغذ دیگری فشار داده میشود تا اثری ایجاد کند) استفاده کرد. این نشان دهنده تمایل او به ادغام هویت ها و تبدیل شدن به زنی است که می خواست در اختیار داشته باشد. در سال 1959 او با هنرمندی به نام Unica Zürn در نمایشگاه Surréaliste در سال 1959 ملاقات کرد. آنها یک رابطه عاشقانه و یک شراکت خلاقانه آزاردهنده را آغاز کردند که شانزده سال طول کشید. او علاوه بر مصورسازی کتابها، آثار مستهجن بیشماری از یونیکا، واژن، مقعد او و عیاشیهای بصری اعضای بدن را نیز کشید. او نوشت که مردی که عاشق یک زن است «هرمافرودیت» است و میل وسواسی او این بود که با او یکی شود و با او یکی شود. او یک موتیف شخصی ایجاد کرد که در بقیه دوران حرفهای خود دوباره به آن نگاه میکرد - سفالوپود اختاپوسمانند، که اغلب به صورت سرهایی با پاها نشان داده میشد که گاهی اوقات جورابهای ساق بلند و پاشنهدار میپوشید. او و زورن در سریال بسیار تکان دهنده S&M Unica Bound که در جلد اول Le Surréalisme، Meme (1958) به اوج خود رسید، همکاری کردند. زورن را نشان میداد که مانند یک تکه گوشت به صورت خرپایی بالا آمده، نخی که روی تنهاش فرو رفته است، هیچ دست، پا یا سر دیده نمیشود.
رابطه جنسی و هنری بلمر با زورن پیچیده بود، در حالی که برتون و سایر سوررئالیست ها از جنون به عنوان ابزار سوررئالیستی استفاده می کردند، زورن آن را زندگی می کرد. او در کتاب مرد یاسمن، برداشت هایی از یک بیماری روانی (1965) از توهمات، وسواس ها، و هذیان های اسکیزوفرنی خود می گوید. پس از یک دهه طلسم های مکرر در آسایشگاه ها، در حالی که با بلمر نیز زندگی می کرد، بیماری او چنان بر او تأثیر گذاشت که بلمر در سال 1964 نوشت که بیماری روانی او "به بدن خودش منتقل شده است." در سال 1970، زورن با پریدن از آپارتمان طبقه 6 خود در پاریس خودکشی کرد. بلمر پنج سال بعد درگذشت و در کنار او به خاک سپرده شد.
میراث هانس بلمر
بلمر یکی از تأثیرگذارترین و بدنام ترین هنرمندان قرن بیستم است. همانطور که خلاقیت های او و اهداف احتمالی او در پشت آنها بازتفسیر و بحث شده است، شهرت و تأثیر او افزایش یافته است. جنبش فمینیستی به ویژه دیدگاهی مبهم نسبت به عینیت بخشیدن به زنان داشت، همانطور که رودولف اونزلی در سوررئالیسم و زن ستیزی اشاره میکند، «اینها فقط «بدن» نیستند، بلکه همیشه چهرههای زنانه هستند». متعاقباً تصاویر بلمر توسط جنبش دختر شورش دهه 1990 انتخاب و مورد استفاده قرار گرفت، که نمادین ترین آن توسط کورتنی لاو در زیبایی شناسی آزاردهنده کودک/زن «Kinderwhore» بود. آثار او تأثیری قوی و شناخته شده بر هنر اروتیک پل وندرلیخ و آثار لوئیز بورژوا، مانند فیلت (1968) داشت. تم عروسک بلمر شاید به وضوح توسط بسیاری از قطعات عروسک سیندی شرمن توضیح داده شود، که برخی از آنها به صراحت به بلمر اشاره می کنند، مانند بدون عنوان شماره 261 (1991) او از سر بریده، پاهای قطع شده، و سینه های جداشدنی و بدون عنوان او 263 (1991). ادغام نر و ماده در نیم تنه، که سرپای خود را به یاد می آورد. تداعی های جنجالی او از تمایلات جنسی دوران کودکی توسط جیک و دینوس چپمن در آثاری مانند شتاب زیگوتیک (1995) شرح داده شده است. مطالعات بسیار سبک و در عین حال آزاردهنده «باربی انسانی» الکس سندول کلیزینسکی از ابزارهای مدرن استفاده میکند تا فانتزی بلمر را به سطح جدیدی برساند و گوشت انسان را به یک آناگرام پلاستیکی تبدیل کند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”