مفاهیم و سبک ها
رئالیسم میراث طولانی در نقاشی دارد و در این حوزه است که (به درستی) به طور منظم مورد بحث قرار می گیرد. اما به عنوان یک مفهوم، رئالیسم آمریکایی نفوذ خود را فراتر از بوم کشیده است و علیرغم اوج گیری هنر انتزاعی و مفهومی، همچنان هنرمندان تجسمی را جذب می کند که از «سختی» آوانگاردیسم سرخورده شده اند یا ناامید شده اند.
مجسمه سازی
برخی از اولین بازنماییهای هویت آمریکایی در مجسمهسازی را میتوان به فردریک رمینگتون و مجسمههای کابوی برنزی او نسبت داد. به عنوان مثال، برونچو باستر معروف او (1895)، به دلیل نمایش «لحظهای یخزده» از یک گاوچران که سوار بر اسبی در حال حرکت است، مورد تحسین قرار گرفت و او به خاطر آثار کوچکش که زندگی مرزنشینان و بومیان آمریکا را به تصویر میکشد، به شهرت رسید. . در همین حال، پس از رکود بزرگ، حدود 17000 مجسمه تحت مدیریت پیشرفت کار نیو دیل تولید شد. بازیابی نیو دیل روزولت شاهد سرمایه گذاری در هنر عمومی بود که هم اشتغال برای صنعتگران و هم هویت فرهنگی برای شهرها و شهرهای سراسر کشور فراهم می کرد.
جورج سگال در اوایل دهه 1960 به خاطر مجسمههایش در اندازه واقعی که از باندهای ارتوپدی آغشته به گچ سفید ساخته شده بود به شهرت رسید (اگرچه در زندگی حرفهایاش به رنگآمیزی معروف بود). چهره های او از دوستان، اعضای خانواده و همسایه ها ریخته می شد و اغلب در مکان های عمومی مانند گوشه خیابان، نیمکت ها و میزهای عمومی و ایستگاه های قطار نمایش داده می شد. مجسمههای او که در ابتدا با ظهور هنر پاپ مرتبط بود، خط بین فرهنگ عامه و هنرهای زیبا با تربیت او در نیویورک در طبقه کارگر همپوشانی داشت که بر علاقهاش به افرادی که در فضاهای اجتماعی عمومی تلاقی میکنند تأثیر گذاشت. با این حال، مجسمههای او - سبکی که او از آن به عنوان "کوبیسم تحت اللفظی" یاد میکرد - او را با سهولت بیشتری به عنوان یک رئالیست مورد بحث قرار داد. در واقع، شخصیتهای شبحمانند او طبیعت روزمره زندگی روزمره شهری را جشن میگرفتند و اغلب مضامین کسالت و انزوا را با خود حمل میکردند. آلن کاپرو، هنرمند پرفورمنس و نظریه پرداز هنر، درباره چهره های سگال گفت: «تقریبا واقعی هستند، زیرا جوهره و نامی دارند».
نقاشی های دیواری
با بودجه تامین شده توسط پروژه هنر فدرال، منطقه گرایان و سایر هنرمندان نقاشی های بوم خود را با مجموعه ای از نقاشی های دیواری تحسین کردند. در مجموع، تخمین زده می شود که این هنرمندان حدود 2500 نقاشی دیواری بین خود تولید کرده اند. نقاشی دیواری نشاندهنده دموکراتیک کردن هنر، رهایی آن از گالریهای انحصاری، و قرار دادن هنر در خیابان («جایی که به آن تعلق داشت») برای لذت بردن همه بود. توماس هارت بنتون با پیشینه ای در طراحی صحنه که به او تجربه خلق هنر در مقیاس بزرگ را می دهد، شاید شناخته شده ترین نقاشی دیواری منطقه گرایان بود. نقاشی های دیواری او در آمریکا امروز برای مکتب جدید تحقیقات اجتماعی در روستای گرینویچ زندگی در مناطق مختلف ایالات متحده را به تصویر می کشد: جنوب، غرب میانه، غرب و نیویورک. حتی پس از اینکه رئالیسم جای خود را به اکسپرسیونیسم انتزاعی داد، او به تولید نقاشی های دیواری با موضوع قلب آمریکایی در شیکاگو، ایندیانا و میسوری ادامه داد.
بنتون جهانوطنترین همتایان خود بود. او پس از تحصیل در مؤسسه هنر شیکاگو، به فرانسه نقل مکان کرد، جایی که قبل از بازگشت دائمی خود به آمریکا در سال 1911، با آوانگارد پاریسی آمیخت و این تأثیر در چهره های سیال و حجاری شده او نمایان شد. اما این مقیاس و عظمت نقاشی های دیواری او بود که بیشتر تخیل عمومی را برانگیخت. برای مثال، نقاشی دیواری برای کتابخانه هری اس. ترومن، با ویژگی «رئالیسم شبه عامیانه نیمه اکسپرسیونیستی» او (همانطور که یکی از منتقدان آن را توصیف کرد) ارائه شد. بنتون گفت: "اگر اشتباه کوچکی در آرایش سر یک هندی [...] یا یک تفنگ مرتکب شوم، مردم مانند یک تُن آجر بر سر من فرود می آیند. آنها هرگز به این یا آن گونه از کیفیت هنری انتقاد نمی کنند، اما جزئیات تاریخی باید کاملا دقیق باشد».
عکاسی
ظهور عکاسی در اواسط قرن نوزدهم تأثیر عمیقی بر هنر گذاشت و بسیاری از مورخان از آن به عنوان وسیلهای یاد میکنند که به طور مؤثر هنرمند را از «وظیف» نمایش واقعگرایانه جهان (و در نتیجه زایش مناسب مدرنیسم) رها کرد. در آمریکا، اولین و شناخته شده ترین پروژه مستند در سال 1861 آغاز شد، زمانی که متیو برادی، تا آن زمان یک عکاس پرتره عکاس مشهور نیویورکی، تیمی از جمله تیموتی اوسالیوان، الکساندر گاردنر و جورج ان. جنگ داخلی آمریکا. متعاقبا، سالیوان، همراه با عکاسان دیگر از جمله ویلیام هنری جکسون، در سال 1868 برای سازمان زمین شناسی و جغرافیایی سرزمین های ایالات متحده شروع به کار کرد و اولین مستند جامع حفاظتی غرب آمریکا را ساخت.
با حرکت به قرن بیستم، تأثیر ترکیبی رکود بزرگ و کاسه گرد و غبار در دهه 1930 منجر به توسعه برنامههای امدادی جدید، از جمله ایجاد شغل برای هنرمندان و عکاسان در جوامعی شد که بدترین آسیب را دیدند. روی استرایکر، رئیس اداره اسکان مجدد (بعدها اداره امنیت مزرعه) عکاسان برجسته ای از جمله دوروتیا لانگ، گوردون پارکس، و واکر ایوانز را استخدام کرد تا به قول خودش «آمریکا در آمریکایی ها» را معرفی کنند. این پروژه منجر به تولید بیش از یک چهارم میلیون تصویر شد که هم به عنوان تصاویر متقاعد کننده از آمریکایی های معمولی و اغلب ناشناس و هم به دلیل تصویرهای غیر عاطفی آنها از فقر مورد تحسین قرار گرفتند. مستند اجتماعی چنان تثبیت شد که زیر ژانرهای خاص خود را توسعه داد، مانند (به دنبال مادر مهاجر نمادین لانگ، نیپومو، کالیفرنیا (1936)) ترانه "مدونا و کودک" که نشان می داد مادری فداکار از فرزندان رنج کشیده خود مراقبت می کند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”