اکسپرسیونیسم انتزاعی: مفاهیم، سبک ها و روندها
بر اساس سوررئالیسم
سوررئالیسم تأثیر اولیه ای بر مضامین و مفاهیم اکسپرسیونیست های انتزاعی داشت. اگرچه نقاشان آمریکایی از نمادگرایی آشکار فرویدی جنبش اروپایی ناراحت بودند، اما همچنان از علایق آن در ناخودآگاه، و نیز نوع بدویگرایی و اشتغال آن به اسطوره شناسی الهام می گرفتند. بسیاری به ویژه به ایدههای کارل یونگ روانپزشک سوئیسی علاقهمند بودند، او معتقد بود که عناصر ناخودآگاه جمعی در طول اعصار با استفاده از نمادهای کهنالگوی یا تصاویر اولیه که به نقشهای مکرر تبدیل شدهاند، منتقل شدهاند.
قبل از اینکه او نقاشی های قطره ای خود را بسازد، علاقه پولاک به مضامین اولیه اغلب ظاهر می شد. در قطعه She-Wolf خود، که او توصیف کرد: "به وجود آمد زیرا من مجبور شدم آن را نقاشی کنم"، یک گرگ غم انگیز با خطوط و چرخش پوشانده شده است. اگرچه این هنرمند از بحث در مورد محتوای آن خودداری کرد، اما در حالی ساخته شد که جهان با بحران جهانی دست و پنجه نرم می کرد و با اسطوره تولد شهر رم مقایسه شده است که در آن گرگ بنیانگذاران دوقلو رومولوس و رموس را شیر می داد. هنرمند دیگری، آدولف گوتلیب، اغلب نمادهای کهن الگویی را در نقاشی های خود گنجانده است. یک صلیب، یک تخم مرغ، یا یک تیر ممکن است به نظر بیانگر ایده های روانشناختی اساسی باشد که برای عموم آشنا بود.
رنگ آمیزی میدانی
هنرمندان نوظهور اکسپرسیونیست انتزاعی انگیزه ای داشتند تا از سوررئالیسم بیومورفیک میرو و پیکاسو دور شوند و به سمت سبکی تقلیل دهنده فزاینده بروند که بر بیان شخصی تری تأکید داشت. با این حال، روتکو و نیومن نمونه ای از این پیشرفت هستند، زیرا آنها به عنوان یک شیء بیانگر و احساسی به خودی خود وارد دنیای رنگ ها شدند. هنوز بومهایی خلق شده که با رنگهای پررنگ مشخص شدهاند که توسط بافتها و فرمهای کنار هم، زاویهدار، ناهموار و زنده پاره شده و پاره شدهاند. روتکو در اوایل دهه 1940 قبل از حرکت به سمت زمینه های رنگی کاملاً انتزاعی، نمادهای انتزاعی را آزمایش کرد. نیومن به طور مشابه به دنبال رویکردی بود که ممکن بود تمام نقوش خارجی را از بین ببرد و همه چیز را از طریق یک نماد قدرتمند با طنین ارتباط برقرار کند. نقاشیهای «زیپ» نیومن نوارهای رنگی عمودی را نشان میدادند که در مرکز یک بوم نقاشی شده بودند، که به جای تقسیم کردن قطعه، یکپارچهسازی میکردند.
اگرچه برخی بعداً استدلال کردند که نقاشی میدان رنگی نمود جدیدی از سنت طولانی منظره عالی را نشان می دهد (مرتبط با موضوع طولانی مدت The Sublime in Art، نظریه پرداز مشهور آن زمان، کلمنت گرینبرگ به آثار استیل، روتکو و نیومن به عنوان تحولی از فرمالیسم، بنابراین جریان تازه ای را در اکسپرسیونیسم انتزاعی تعریف می کند. فرمالیسم به اندازه تحلیل خطوط، رنگ و فرم های ارائه شده به محتوای اثر علاقه مند نبود - کالبدشکافی از نحوه ساخت نقاشی ها و صرفا بصری آنها. جنبه های.
به نقاشی رسیدن
گرینبرگ همچنین از نقاشیهای «چکهای» پولاک با نگاهی فرمالیستی (به عنوان یک روش جدید هیجانانگیز و گسترده برای نگاه کردن به لکههای رنگی و اشکال خود به خودی رنگ) دفاع میکرد، اگرچه این اثر بیشتر به دلیل منجنیق کردن سبک اصلی دیگر اکسپرسیونیسم انتزاعی - یعنی نقاشی اکشن - مشهور بود. هارولد روزنبرگ، یکی دیگر از منتقدان مهم آن زمان، در مقاله ای در سال 1952 برای ART News با عنوان «نقاشان اکشن آمریکایی» توضیح داد: «در لحظه ای مشخص، بوم نقاشی برای نقاشان آمریکایی یکی پس از دیگری به عنوان عرصه ای برای عمل کردن ظاهر شد. به جای فضایی برای بازتولید، طراحی مجدد، تجزیه و تحلیل یا «بیان» یک شی اعم از واقعی یا تخیلی در آن.
روزنبرگ درک روشنی از نقاشانی مانند پولاک، کلاین و دو کونینگ ارائه کرد. برای آنها، نقاشی تنها به عنوان یک جلوه فیزیکی از اثر هنری واقعی، که فرآیند ساخت نقاشی بود، دیده می شد. کنشهای خود به خودی نقاش، چکههای تصادفی و ضربههای قلم مو، همگی نشاندهنده مبارزه یا رقصی با ناخودآگاه برای رها کردن محتوای آن از طریق بیان ناب بود.
اما این فرآیند خلاقانه نیز بدون ملاحظات کنترلی نبود. پولاک تکنیک قطره ای خود را حداقل تا حدی وسیله ای برای مهار ناخودآگاه خود می دانست. بنابراین تأثیرات بر روی سطح بوم برای همه آشکار شد. اما مانند بسیاری دیگر، پولاک نیز بر یک عنصر کنترل در روش خود اصرار داشت - همانطور که یک بار گفت: "بدون هرج و مرج، لعنت!" - و او معتقد بود که «چکها» بهجای اینکه صرفاً انباشتهای تصادفی از رنگ باشند، به شدت بیانگر هستند. در واقع، آنها خود را بیان می کردند. بسیاری از اکسپرسیونیستهای انتزاعی که آغوش هرجومرج با انگیزهای به سمت کنترل متعادل میشد، در نگرش پولاک با دوگانگی شریک بودند. این پارادوکس بیشتر غوغای پرانرژی را که در کارهای بسیاری از به اصطلاح «نقاشان اکشن» از جمله دو کونینگ، فرانتس کلاین و رابرت مادرول مییابد، توضیح میدهد. تا حدی منجر به اثر "کلی" شد که در آثار بالغ پولاک مشاهده میشود، و در نقاشیهای انتزاعی دو کونینگ در اواخر دهه 1940، که در آن به نظر میرسد فرمها به طور مساوی در سراسر بوم پراکنده شدهاند - آرامش در میان هرج و مرج. .
بسیاری از اکسپرسیونیستهای انتزاعی در آن زمان، هم نقاشی میدان رنگی و هم نقاشی اکشن را با آثار خود درگیر کردند. در اوایل کار هلن فرانکنتالر، بومهای نقاشی او ترکیبی از لکههای رنگی دلپذیر بود که با فرمهای سبک استراتژیک در هم آمیخته بودند. اما او به یکی از مشهورترین نقاشان حوزه رنگ در زمان ما تبدیل شد و بومهای غولپیکر با رنگهای بزرگ رنگآمیزی شده بود، که به شکلی کاملاً فیزیکی توسط ماسها و اسکاجهای بزرگ گذاشته شده بود.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”