ریتم آهنگ

شناخت امپرسیونیسم

شناخت امپرسیونیسم

امپرسیونیسم، امپرسیونیسم فرانسوی، یک جنبش بزرگ، ابتدا در نقاشی و بعداً در موسیقی، که عمدتاً در فرانسه در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 توسعه یافت. نقاشی امپرسیونیستی شامل آثاری است که بین سال‌های 1867 و 1886 توسط گروهی از هنرمندان که مجموعه‌ای از رویکردها و تکنیک‌های مرتبط را به اشتراک گذاشته‌اند، تولید شده است. بارزترین ویژگی امپرسیونیسم در نقاشی، تلاش برای ثبت دقیق و عینی واقعیت بصری از نظر تأثیرات گذرا نور و رنگ بود. در موسیقی، انتقال یک ایده یا تأثیر از طریق شستشوی صدا به جای یک ساختار رسمی سختگیرانه بود.

رنگ آمیزی
نقاشان اصلی امپرسیونیست عبارت بودند از کلود مونه، پیر آگوست رنوار، کامیل پیسارو، آلفرد سیسلی، برت موریسو، آرماند گیومن و فردریک بازیل که با هم کار کردند، بر یکدیگر تأثیر گذاشتند و با هم به نمایش گذاشتند. ادگار دگا و پل سزان نیز برای مدتی در اوایل دهه 1870 به سبک امپرسیونیستی نقاشی کردند. ادوارد مانه، نقاش شناخته شده، که آثارش در دهه 1860 تأثیر زیادی بر مونه و سایر اعضای گروه گذاشت، خودش رویکرد امپرسیونیستی را در حدود سال 1873 اتخاذ کرد.
این هنرمندان در اوایل کار خود از تأکید تدریس آکادمیک بر به تصویر کشیدن یک موضوع تاریخی یا اساطیری با مضامین ادبی یا حکایتی ناراضی شدند. آنها همچنین روش‌های متعارف تخیلی یا ایده‌آلی‌کننده نقاشی آکادمیک را رد کردند. در اواخر دهه 1860، هنر مانه منعکس کننده زیبایی شناسی جدیدی بود - که قرار بود نیروی راهنما در آثار امپرسیونیستی باشد - که در آن اهمیت موضوع سنتی کاهش یافت و توجه به دستکاری هنرمند در رنگ، لحن و بافت معطوف شد. به خود ختم می شود در نقاشی مانه، سوژه به وسیله‌ای برای ترکیب هنرمندانه نواحی با رنگ‌های مسطح تبدیل شد و عمق پرسپکتیو به حداقل رسید تا بیننده به جای فضای سه‌بعدی توهم‌آمیزی که ایجاد می‌کند، به الگوهای سطحی و روابط تصویر نگاه کند. تقریباً در همان زمان، مونه تحت تأثیر نقاشان مبتکر Eugène Boudin و Johan Barthold Jongkind قرار گرفت که جلوه‌های زودگذر دریا و آسمان را با استفاده از روش‌های رنگی و بافتی بسیار متنوع برای اعمال رنگ به تصویر می‌کشیدند. امپرسیونیست‌ها به جای پایان دادن به نقاشی از روی طرح‌ها در استودیو، رویه بودین را برای نقاشی کاملاً بیرون از خانه در حالی که به صحنه واقعی نگاه می‌کردند، اتخاذ کردند.
در اواخر دهه 1860، مونه، پیسارو، رنوار و دیگران شروع به نقاشی مناظر و صحنه‌های رودخانه‌ای کردند که در آن سعی می‌کردند رنگ‌ها و فرم‌های اشیاء را که در یک زمان معین در نور طبیعی ظاهر می‌شدند، ثبت کنند. این هنرمندان پالت سنتی منظره سبز، قهوه‌ای و خاکستری را کنار گذاشتند و در عوض با کلیدی روشن‌تر، آفتاب‌تر و درخشان‌تر نقاشی کردند. آنها با نقاشی بازی نور بر روی آب و رنگ های منعکس شده امواج آن شروع کردند و سعی کردند جلوه های متنوع و متحرک نور و سایه خورشید و نور مستقیم و منعکس شده را که مشاهده کردند بازتولید کنند. در تلاش‌های خود برای بازتولید تأثیرات بصری فوری همانطور که روی شبکیه ثبت شده است، استفاده از رنگ‌های خاکستری و سیاه در سایه‌ها را به‌عنوان نادرست کنار گذاشتند و به جای آن از رنگ‌های مکمل استفاده کردند. مهمتر از آن، آنها یاد گرفتند که اشیاء را از لکه‌های مجزا و رنگ‌های متضاد خالص بسازند، بنابراین درخشندگی رنگ شکسته و تغییرات رنگ تولید شده توسط نور خورشید و بازتاب‌های آن را تداعی می‌کنند. فرم‌های موجود در تصاویر آن‌ها خطوط واضح خود را از دست داده و در بازآفرینی شرایط واقعی خارج از منزل، بی‌ماده، می‌درخشند و می‌لرزند. و در نهایت، ترکیب بندی های رسمی سنتی به نفع یک چیدمان معمولی تر و کمتر ساختگی اشیاء در قاب عکس کنار گذاشته شد. امپرسیونیست ها تکنیک های جدید خود را برای به تصویر کشیدن مناظر، درختان، خانه ها و حتی صحنه های خیابان های شهری و ایستگاه های راه آهن گسترش دادند.
در سال 1874 این گروه اولین نمایش خود را مستقل از سالن رسمی آکادمی فرانسه برگزار کرد که به طور مداوم اکثر آثار آنها را رد کرده بود. نقاشی مونه Impression: Sunrise (1872) ابتدا نام تمسخرآمیز «امپرسیونیست ها» را از روزنامه نگاری به نام لوئیس لروی در مجله طنز Le Charivari در سال 1874 به آنها داد. خود هنرمندان به زودی این نام را به عنوان توصیفی از قصد خود برای انتقال دقیق «تأثیرات» بصری انتخاب کردند. " آنها هفت نمایش بعدی را برگزار کردند که آخرین آن در سال 1886 بود. در این مدت آنها به توسعه سبک های شخصی و فردی خود ادامه دادند. با این حال، همه در کار خود اصول آزادی تکنیک، رویکرد شخصی و نه متعارف به موضوع، و بازتولید واقعی طبیعت را تأیید کردند.

در اواسط دهه 1880، گروه امپرسیونیست شروع به انحلال کرد، زیرا هر نقاش به طور فزاینده ای به دنبال علایق و اصول زیبایی شناسی خود بود. اما در مدت کوتاه خود انقلابی در تاریخ هنر انجام داد و نقطه شروعی فنی برای هنرمندان پست امپرسیونیست سزان، دگا، پل گوگن، ونسان ون گوگ و ژرژ سورا فراهم کرد و تمام نقاشی‌های بعدی غربی را از تکنیک‌های سنتی رها کرد. و رویکردها به موضوع
موسیقی
در موسیقی، کلود دبوسی همیشه امپرسیونیست اصلی در نظر گرفته شده است. با وجود اینکه دبوسی تحت تأثیر نگرش‌های کلی زیبایی‌شناختی نقاشان امپرسیونیست بود، هیچ تلاشی برای آهنگسازی با تکنیک‌های موسیقی که تقریباً مشابه تکنیک‌های نقاشی بود انجام نداد. علاوه بر این، ویژگی‌های موسیقی دبوسی از اولین تا آخرین ساخته‌های او به قدری متغیر است که حتی یک حس کلی از امپرسیونیسم را می‌توان به بهترین وجه محدود به بیشتر موسیقی‌های او که بین سال‌های 1892 تا 1903 ساخته شده بود و به برخی از آهنگ‌های خاص بعدی که به شدت شبیه آن‌ها هستند، محدود کرد. به سبک کار می کند برخی از این آثار امپرسیونیستی عبارتند از: اپرای Pelléas et Mélisande (اولین بار در سال 1902 اجرا شد)، قطعه ارکستری "Nuages" ("ابرها"، از Nocturnes، تکمیل شده در 1899) و قطعه پیانو "Voiles" ("بادبان ها،" از Douze Préludes، کتاب اول، 1910). دیگر آهنگسازانی که امپرسیونیست به شمار می آیند عبارتند از موریس راول، فردریک دلیوس، اوتورینو رسپیگی، کارول شیمانوفسکی و چارلز گریفس.
تصور می شود که امپرسیونیسم موزیکال به شکنندگی ظریف، انفعال بی شکل و موسیقی خلق و خوی مبهم اشاره دارد. توصیف دقیق تر موسیقی امپرسیونیستی شامل محدودیت و کم بیانی، کیفیت ایستا، و جلوه ای رنگارنگ تحریک آمیز ناشی از شیفتگی آهنگسازان به صدای ناب به عنوان یک هدف زیبا و مرموز است. از نظر فنی، این ویژگی ها اغلب ناشی از استفاده ایستا از هارمونی، تونالیته مبهم، فقدان تضادهای صریح رسمی و پیشروی ریتمیک، و تار شدن تمایز بین ملودی و همراهی است. اگرچه امپرسیونیسم حرکتی به دور از افراط در رمانتیسم در نظر گرفته شده است، منابع بسیاری از ویژگی های آن را می توان در آثار آهنگسازانی یافت که پیشگامان رمانتیک اکسپرسیونیسم نیز به شمار می روند - مانند فرانتس لیست، ریچارد واگنر، و الکساندر اسکریابین.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”