ریتم آهنگ

نگاهی به شعرهای پژمان قانون

نگاهی به شعرهای پژمان قانون

مجموعه‌ی” گزیده‌ی تراکتورهای معاصر”، همان‌طور که از نام آن بر می‌آید، به منزله‌ی واکنشی بر دنیای عقلانیت، باورها و عادت هاست. دنیایی که حکم می کند: گویشوران یک زبان باید زبان را برای بازنمایی جهانی به کار ببرند، که عقل و باور، آن را پذیرا باشند! یا به قول” فردینان دوسوسور” دال‌ها می‌بایست به مدلول‌های معین دلالت کنند؛ اصلی که هنرمندان رئالیستی بیش از همه به آن اعتقاد داشتند؛ اما زبان در این مجموعه شعر، مانند یک” تراکتور” آن هم با آخرین ورژن، به درو کردن و شخم زدن زمینِ شعرِ معاصر می‌پردازد. عملی که در نهایت ما را به دشت بی‌انتهای دال‌های بی مدلول ره‌نمون می‌کند.
“درباره‌ی سیب هوّایی” روایتی‌ست برآمده از ذهنیتی پسامدرن، که فراروایت‌های مشروعیت بخش را مردود می‌داند و به جای استمرار الگوهای موجود یا جاری، در صحت تمامی آن‌ها تردید می‌کند. این شعر، بدون شک، حاصل ابداع و پشت کردن به روایتی آشنا و یا به عبارتی دیرین است و حتا پشت کردن به تمام مصداق‌های عینی؛ به گونه‌ای که دانسته‌های مخاطب از زبان، اسطوره،تاریخ و علم را امری آمیخته با تردید و عدم قطعیت جلوه می‌دهد. به علاوه صورت بیان آیرونی دار ( خلاف توقع و طنزآمیز ) نیز، ما را با روایتی خلاف عادت مواجه می‌سازد. برای مثال عبارت “سیب هفتاد و دو ملت” که نه تنها خط بطلانی عجیب و مضحکی است بر عشق زمینی؛که حتا عشق حقیقی را هم که جنگ هفتاد دو ملت بر سر آن شکل گرفته و یا به عبارت دیگر کل تاویل‌های عرفانی بر شعر حافظ را هم زیر سؤال می‌برد. سعدی و حافظ و بیدل دهلوی، شاعرانی متعلق به قرون گذشته، فروغ فرخزاد شاعری معاصر و نیوتون و هیتلر و… کاراکترهایی متمایز از سرزمین‌هایی متفاوت هستند. زمان‌پریشی و حتا مکان‌پریشی، خود نشان‌گر این مهم هستند که به دنبال یک مفهوم و معنی خاص نباید بود. به نظر می‌رسد که در این شعر نه تنها مصداق‌های عینی بلکه دیدگاه‌های عرفی و عادت شده نیز نقض می‌شوند. مرز بین واقعیت و تخیل مخدوش می‌شود، اما در عین‌ِ حال حلقه‌ی واسطی که این عناصر را به یکدیگر مرتبط می‌کند، مفهوم “تاریخ” است. همه‌ی این عناصر چه در متن و چه در بینامتنیت به انحاء مختلف، توجه‌ی خواننده را به تاریخ، به منزله‌ی موضوعی تأمل‌برانگیز و با این‌وجود مناقشه‌برانگیز، معطوف می‌کنند. از دیدگاه‌های روایت مبنایانه‌ی “هیدن وایت” در خصوص تاریخ و کارکرد آیرونی در تاریخ نگاری، می‌توان مفاهیم و روش مناسبی برای تحلیل این اثر ارائه کرد. در سرتاسر این روایت، آیرونی نه فقط صنعت ادبی غالب متن است بلکه نقشی ساختاری در القای دیدگاهی خاص درباره‌ی متن نیز ایفا می‌کند. اولین جلوه‌ی آیرونی درسطر اول این شعر دیده می‌شود:
«سیب می بینم، سیب .پس فکر می کنم پرتقال جزیره ای در آفریقا. » (قانون،۱۳۹۶،ص۴۹) علاوه بر آیرونی، ایهام موجود در پرتقال هم قابل توجه است که بر مکان پریشی این شعر تاکید بیشتری می ورزد اگرچه مقصود، ایجاد تقابلی برای بهشت و جزیره باشد.
مشاهده ی سیب ، تحلیل و نقد معانی و مدلول های پیشین ، مناسب ترین روش برای ورود به دنیای آشنایی زدایی است:
« در فرهنگ لغت آمده “سیب میوه ای سرخ و خوشمزه و آبدار که از درختان آویزان است ودر صحرای عربستان نمی روید.” خب می توانیم بپرسیم پس سیب زرد چه می شود؟ (اولین تشکیک در تعریف)» (همان،ص۵۰)
آنچه راوی پژوهشگر ومنتقد، در ادامه باز گو می کند خوانشی جدید از نشانه ی “سیب” است. این خوانش نو، نه تنها نشانه ی اسطوره ای سیب بلکه خوانش های مختلف از داستان اساطیری آدم و حوا را هم نقد کرده ،به تشکیک می کشاند:
«اما از قدیم می دانیم که آدم وحوا از خوردن سیب بود که بیچاره زمین شد.
من چرا دل به تو دادم که دلم می شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می نکنی
اما چه کسی می داند سیبی که آدم را خورد ، سرخ بود یا زرد؟ دلایل زیادی هست که اثبات می کند سیب حوا سرخ بوده اما من بر این قاطرم که سیب آدم یا حوا یا سیب هردوشان زرد بوده زرد.» (همان،ص۵۰)
بار دیگر صنعت ادبی آیرونی در این شعر، تردید آفرینی درباره ی صحت باورهای ماست. لذا راوی بی پروا می گوید : بر این قاطرم که…این تمهید ساختاری (آیرونی) ، مخاطب را به صرافت تفکر درباره ی این موضوع می اندازد که باورها و اعتقادات نه مبین حقیقت واحد، بلکه روایتی از گذشتگان هستند که در برهه ی زمانی خاصی بر حسب شرایط زمان و مکان به وجود آمده اند.
در همین چند سطر، معناگریزی، عنصر برجسته ای است که ما را به دنیای پدیدار شناسی ذهن راوی دعوت می کند. راوی قصد دارد در پس این دنیای سرشار از شک و تردید نشانه ها، “سیب” و تمامی نشانه های موجود در بینامتنیت را از زاویه ی دیگری به مخاطب نشان دهد : سیب را آدم خورد یا حوا؟ سیب، آدم را خورد یا آدم ،سیب را خورد؟ سیب سرخ بود یا زرد؟ آدم و حوا بیچاره ی زمین شدند یا زمین، بیچاره ی آنان شد؟ و…
در پدیدار شناسی ، نگاه، نقش و جایگاه بنیادینی دارد از نظر” گاستون باشلار” یکی از بنیانگذاران نقد مضمونی و تاثیر پذیرفته از پدیدار شناسی، «نگاه، یک اصل جهانی است.» دیدن و نگاه کردن دو فعل بنیادین هستی شناختی انسانی است که ارتباط انسان و جهان در گرو آنهاست. در عنوان شعر، عبارتِ “درباره ی سیب هوّایی” به دلیل وجود تعمدی غلط املایی می توان دریافت که واژگان، باورها ، تفکر و حتی هویت انسان بسته به نگاهی است که او را در تماس مستقیم با جهان قرار می دهد. لذا شعر با این عبارت آغاز می شود: «سیب می بینم،سیب!» اگرچه شاعر در ادامه پیشینه ای از علت ها و معلول های وجودی سیب ارائه می دهد؛اما خود به دیدن آن بسنده می کند. می بیند و نقد می کند.
نقد اسطوره، نقد تاریخ ، نقد مصداق ها وبه چالش کشیدن تمام آنها یعنی : آنچه برای او اهمیت دارد رها شدن از جهان انتزاعی و مفهومی کتاب ها و رفتن به سوی درک بی واسطه وشهودی جهان سیب (سیب ها) است. سیبی که در داستان اساطیری آدم و حوا “میوه ی ممنوعه” نامگذاری شده است در این شعر بین دو رنگ زرد وسرخ معلق می ماند!
زرد در روانشناسی رنگها نماد آگاهی،درک وکمال ؛ سرخ به معنای عشق و شهوت . پیوند تعقل و احساس و یا به عبارتی پیوند خودآگاهی و ناخودآگاهی است.
«… اما چه کسی می داند سیبی که آدم را خورد سرخ بود یا زرد؟…» (همان،ص۵۰)
اگر چه پرسش چیزی دیگراست اما در پس خود پرسشی دیگر را نیز مطرح می سازد:
این سیب بود که آدم و حوا را خورد یا آدم و حوا سیب را خوردند؟
مساله ی ارتباط سوژه و ابژه و پیوند یکی شدن آنها با یکدیگر در این سطر، در تصویری به غایت متناقض مطرح می شود. تناقضی که صورتی آیرونی وار دارد.
میوه ی ممنوعه ی سیب در یک اسطوره زدایی هنرمندانه در پس نظریه های ادبی به پرتقال تغییر می یابد . میوه ای که بر دهان و ذائقه ی راوی متن شیرین است، به شیرینی سیب! و این شیرینی زمانی قابل چشیدن است که شاعر باز هم در مرز خودآگاهی و ناخودآگاهی قرار می گیرد:
«چشمانمان را ببندیم/نبندیم، فکر کنیم هنگامی که پرتقال را پوست کنده می خوریم؛ می نماییم؛ پرتقال در عمق وجود خودش مزه ی سیب داشته و دارد.» (همان،ص۵۱)
سیب همان پرتقال است! و نارنجی ترکیبی از رنگ سرخ وزرد ؛ اما راوی در نهایت اعتراف می کند که اگرچه به دنبال تکامل و رشد و کسب خودآگاهی بیشتر بود اما چون گذشتگان خود، بر طبق عادتی موروثی، تسلیم سرخی ناخودآگاهی شد و از عشق و سیب سرخ نوشت! در واقع نگاه انسان، با عادت ،جهان را می نگرد: «…این متن را به یاد سیب های قرمز نوشتم/ با خودکار قرمز نوشتم …» (همان،ص۵۳)

از منظری دیگر عمل بسته وباز کردن چشم سبب می شود که هر انسان، نگاهی آشنایی زدا به سیب داشته باشد. این بستن و گشودن منجر می گردد که نگاه ما با عاری شدن از عقبه ی ذهنی و هر پیش فرضی همچون نگاه انسان اولیه بر جهان گشوده شود. اینجاست که برای این نگاه هم، همانگونه که برای نگاه محض انسان اولیه که همه چیزها را در نهایت تازگی و بدیع بودنشان درک می کرد، فرقی بین سیب و پرتقال وجود ندارد. چرا که تفاوت گذاری، ناشی از نگاهی است که با علم و نظام علت ومعلولی ، همه چیز را متمایز می بیند و وقتی آن نظام به سخره گرفته شده است پس دیگر تفاوتی نیز وجود ندارد.
در این شعر، نگاهِ شاعر دریچه ای است که سوژه ی نظاره گر را به ابژه ی نظاره شده پیوند می زند و همچنین مضمون عمده و کلیدی فهم این اثرنیز به شمار می رود

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”