عکاسی خیابانی، ژانری از عکاسی که زندگی روزمره را در یک مکان عمومی ثبت می کند. عمومی بودن محیط، عکاس را قادر میسازد تا از غریبهها، اغلب بدون اطلاع آنها، عکسهای صریح بگیرد. عکاسان خیابانی لزوماً هدفی اجتماعی در ذهن ندارند، اما ترجیح میدهند لحظاتی را جدا کرده و ثبت کنند که در غیر این صورت ممکن است مورد توجه قرار نگیرد.
آغازها
عکاسان متعددی از جمله آلفرد استیگلیتز، برنیس ابوت و ویلیام اگلستون در خیابان عکس گرفتند اما خود را عکاس خیابانی نمی دانستند. به عنوان مثال، استیگلیتز از خیابان های نیویورک و پاریس در اواخر قرن بیستم در آب و هوای نامناسب عکاسی کرد که اثرات آن در تصاویر او ثبت شد. ابوت رویکرد متفاوتی در پیش گرفت: در دهه 1930 او معماری شهری را از پایین مستند کرد و بر تضاد نور و تاریکی و بزرگی محیط ساخته شده تأکید کرد. اگلستون در عکسهای بزرگ مقیاس خود از مکانهای معمولی، مردم و چیزهایی که اغلب در عموم یا در خیابان یافت میشوند، عکاسی رنگی را به یک هنر زیبا ارتقا داد. اگرچه او تحت تأثیر بسیاری از کسانی بود که بر عکاسان خیابانی دهههای 1950 و 1960 تأثیر گذاشتند، او عمدتاً علاقهای به ثبت روح خیابان نداشت.
انگیزه مستندسازی بصری مردم در انظار عمومی با نقاشان قرن نوزدهمی مانند ادگار دگا، ادوار مانه و هانری دو تولوز لوترک آغاز شد که دوشادوش عکاسانی که تلاش میکردند جوهر زندگی شهری را به تصویر بکشند، کار میکردند. برخی از عکس ها به عنوان کمکی برای نقاشی خود استفاده می کردند. نقاشان، طراحان و عکاسان به طور یکسان با خیابان به عنوان آتلیه خود رفتار می کردند و کارهای روزمره و دیدنی، چهره های اصلی و عجیب را ثبت می کردند. هنرمندان رسانه خود را به بهترین شکل ممکن دستکاری کردند تا خودانگیختگی و حرکت را در یک تصویر ایستا در دو بعد برانگیزند. امپرسیونیست هایی مانند کلود مونه برای بیان حرکت و تغییر در طول زمان، ضربات قلم موی طرح دار را در ترکیب بندی های خود وارد کردند. مونه همچنین یک سوژه را بارها و بارها از یک منظر اما در زمانهای مختلف روز نقاشی میکرد تا ببیند تغییر نور چگونه روی سوژه تأثیر میگذارد، کاری که یک دوربین میتواند کاملاً کارآمد انجام دهد. در ابتدا دوربین به عنوان ابزاری تلقی میشد که میتوانست جای دست هنرمند را بگیرد، اما با گذشت زمان ظرفیتهای منحصربهفرد دوربین - لحظهای بودن و توانایی دیدن بیشتر از چشم انسان (و با فوکوس بهتر)) - به وضوح یک عکس را از یک نقاشی متمایز میکند. و عکاسی را نه یک مطالعه کمکی، بلکه به خودی خود یک رسانه با ارزش تبدیل کرد.
اولین تصاویری که نمونهای از عکاسی خیابانی بود، تصاویری بود که توسط عکاس فرانسوی شارل نگر تهیه شد، که از دوربین خود برای مستندسازی معماری و همچنین مغازهها، کارگران، نوازندگان دوره گرد، دستفروشان و انواع خیابانهای غیرمعمول در دهه 1850 استفاده کرد. به دلیل فناوری نسبتاً ابتدایی در دسترس او و زمان طولانی نوردهی مورد نیاز، او تلاش کرد تا شلوغی و شلوغی خیابان های پاریس را به تصویر بکشد. او با یک سری از روشهای عکاسی آزمایش کرد و سعی کرد روشی را بیابد که به او امکان میدهد حرکت را بدون تاری تصویر کند، و با کالوتایپ که در سال 1841 توسط ویلیام هنری فاکس تالبوت ثبت شده بود، موفقیتهایی پیدا کرد. این کالوتایپ میتوانست در یک دقیقه تصویری ثبت کند، کارایی خیرهکنندهای در مقایسه با ۱۵ تا ۳۰ دقیقهای که برای یک داگرئوتیپ لازم است. برخی از عکسهای Nègre برای برانگیختن اکشن به صحنه میرفتند، و برخی گهگاه شامل تصادفات میشدند - تاری یک فیگور در حال حرکت در سراسر ترکیب. این تصادفات به عنوان برخی از اولین نمونه های حرکتی هستند که در تصویر ثابت ثبت شده اند، که بیانگر انرژی خیابان است.
یوژن آتژه، یکی دیگر از عکاسان خیابانی اولیه، خیابانهای پاریس را در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم قبل از تخریب و بازسازی آنها بر اساس طرحهای شهری جدید که توسط بارون ژرژ اوژن هاسمان اجرا شده بود، ثبت کرد. آتژه با استفاده از یک دوربین دید با فرمت بزرگ که با خود در سراسر شهر همراه داشت، چاپ آلبومین میکرد. برخلاف آتژه، عکاس چارلز مارویل توسط شهر پاریس استخدام شد تا یک سند دایرهالمعارفی از پروژه برنامهریزی شهری هاوسمان در حین گسترش آن، یعنی پاریس قدیمی و جدید، ایجاد کند. در حالی که سوژه عکاسان اساساً یکسان بود، نتایج به طور قابل توجهی متفاوت بود، که نشان دهنده تأثیر قصد عکاس بر شخصیت تصاویری بود که تولید می کرد. هدف آتژه این بود که پاریس قدیمی را قبل از ناپدید شدن مستند کند، بدون توجه به اینکه چه چیزی جایگزین آن شده است. با توجه به کیفیت عالی عکسهای او و گستردگی مواد، معماران و هنرمندان اغلب چاپهای آتژه را میخریدند تا از آنها به عنوان مرجع برای کارهای خود استفاده کنند، اگرچه علاقههای تجاری به سختی انگیزه اصلی او بود. در عوض، او رانده شد تا از آخرین بقایای پاریسی که دوست داشت عکس بگیرد. شور و اشتیاق آمیخته و فوریت ماموریت او درخشید و منجر به عکسهایی شد که تجربهی خودش از شهر را روایت میکرد، ویژگیهایی که پیشبینیکننده عکاسی خیابانی قرن بیستم بود. عکسهای Atget اسناد یا آزمایشهایی با فناوری جدید نبودند. آنها شهر را از چشمان او آشکار می کنند. کار و درک بنیادی او از عکاسی به عنوان یک شکل هنری به عنوان الهام بخش نسل های عکاسان بعدی بود.
عکاسی در حال حرکت و لایکا
نسل بعدی عکاسان خیابانی، اگرچه به احتمال زیاد خود را به این عنوان نمیدانستند، با عکاسی خبری عکاس مجارستانی الاصل آندره کرتز آغاز شد. عکاسی خیابانی به عنوان ژانر خاص خود از شاخه ای از عکاسی خبری نشات گرفت. در واقع، بسیاری از عکاسان خیابانی اولیه به عنوان عکاس خبری یا عکاس مد شروع به کار کردند و اغلب برای امرار معاش به ایفای این نقشها ادامه میدادند، در حالی که هنر خود را در ساعات تعطیلی خود دنبال میکردند. کرتز از سال 1925 در پاریس کار می کرد و در سال 1928 از یک دوربین لایکا استفاده می کرد، یک دوربین دستی سبک وزن که هم تحرک و هم ناشناس ماندن بیشتری را ارائه می کرد. صحنههای خیابانی او از پاریس گاهی مردم را از فاصله نزدیک به شکلی که قبلاً دیده نشده بود، به تصویر میکشید که ریسکپذیری جسورانه و شهود قوی او در مورد قابلیتهای دوربین را نشان میداد. اگرچه کرتز از یک رسانه و فناوری استفاده میکرد که هنوز در مراحل ابتدایی خود بودند، اما کرتز بر توانایی ثبت فعالیتهای خود به خودی بدون قربانی کردن ترکیب متفکرانه تسلط یافت. او در اوایل کار خود، با هنرمندان انتزاعی، سوررئالیست و سازهگرا، به ویژه نقاش هلندی پیت موندریان، ارتباط برقرار کرد، که بومهای انتزاعی و هندسی او احتمالاً تأثیر قابلتوجهی بر رویکرد سنجیده کرتس به ترکیببندی داشتند.
در دهه 1930، عکاس مجارستانی Brassaï (متولد Gyula Halász)، با استفاده از تکنیکی که از Kertész یاد گرفت، زمانی که هر دو در پاریس زندگی و کار می کردند، شروع به کسب شهرت برای عکس های شبانه خود کرد. برسائی بر خلاف همتایان خود از دوربین Voigtländer با فرمت بزرگتر با زمان نوردهی طولانی تری استفاده می کرد و او را مجبور می کرد در تمرینات خود حساب شده تر و متفکرتر از استفاده از لایکا باشد. (تصور میرود که او در آن زمان قادر به خرید لایکا نبود، اما در اواخر دهه 1950 از آن برای گرفتن عکسهای رنگی استفاده کرد). و مجموعه مجموعه ای که او منتشر کرد، پاریس پس از تاریکی (1933)، موفقیت بزرگی بود.
هانری کارتیه برسون، عکاس فرانسوی، یکی از ستایشگران کرتس، اغلب به عنوان پل ارتباطی هنر و عکاسی مستند شناخته می شود. کارتیه برسون قهرمان دوربین لایکا و یکی از اولین عکاسانی بود که توانایی های آن را به حداکثر رساند. لایکا به عکاس اجازه داد تا با محیط اطراف تعامل داشته باشد و لحظاتی را که اتفاق میافتد ثبت کند. اندازه نسبتا کوچک آن همچنین به عکاس کمک کرد تا در پس زمینه محو شود، که رویکرد ترجیحی کارتیه برسون بود. کارتیه برسون در حین بحث در مورد کارش، عبارت «لحظه تعیین کننده» را ابداع کرد که به خوبی با هدف عکاس خیابانی همخوانی دارد: بهره بردن از آن کسری از ثانیه که در آن عناصر یک عکس با وضوح کنار هم قرار می گیرند. به دلیل این درک اساسی از هنر عکاسی است که او اغلب به کشف مجدد این رسانه نسبت به یک قرن پس از اختراع آن نسبت داده می شود. او بیش از نیم قرن عکاسی کرد و نسلهای عکاس را تحت تأثیر قرار داد تا در لحظه به چشم و شهود خود اعتماد کنند.
در ایالات متحده، درست قبل از جنگ جهانی دوم، چندین عکاس، از جمله واکر ایوانز، دوروتیا لانگ، و برنیس ابوت، کار خود را شروع کردند و شروع به تعریف واضحتر پتانسیل عکاسی کردند، همانطور که یک دهه بعد به طور کامل تمرین میشد. در آن دوره بود که عکاسی خیابانی بهعنوان زیرژانر منحصربهفرد عکاسی مستند شکل گرفت. در دوران رکود بزرگ، عکاسی بیش از پیش در کتابها، روزنامهها و مجلات و همچنین در نمایشگاههای گالری و موزه حضور پیدا میکرد. ایوانز، لانگ و ابوت، در میان بسیاری دیگر، شرایط معاصر را درک می کردند، نه تنها مبارزه اقتصادی، بلکه مدرنیزاسیون و رشد شهرها و صنعت. با فناوری پیشرفته عکاسی، آنها در شهرها، شهرکها و مناطق روستایی در سراسر کشور به خیابانها آمدند تا مردم و مکانهایی را که تجربه آمریکا را در بر میگرفت، ثبت کنند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”