بعد از جنگ جهانی دوم
با پایان جنگ و در سراسر اواخر دهه 1940 و 1950، ویلیام کلاین، لیست مدل، هلن لویت، روی دکاراوا و رابرت فرانک در زمینه مستندسازی فرهنگ آمریکایی فعالیت داشتند. عکس هایی که آنها می گرفتند تحریک آمیز بود و اغلب حاوی موضوعات مبتذل یا غیر زیبایی بود. لویت، شاگرد ایوانز، به محله های فقیرنشین شهر نیویورک کشیده شد، جایی که او اغلب از کودکانی که در خیابان ها بازی می کردند عکس می گرفت. دکاراوا زندگی سیاهپوست آمریکایی در هارلم و موسیقیدانان بزرگ جاز دوره پس از جنگ را شرح داد و اولین عکاس آفریقایی آمریکایی شد که آثارش روح عکاسی واقعی خیابانی را تجسم بخشید. تصاویر سایه او از زندگی روزمره در هارلم از دیدگاه یک خودی آشکار بود. کلاین و مدل در خیابان از سبک تهاجمی استفاده می کردند و با دوربین هایشان رودررو با سوژه ها روبرو می شدند. عکاسان خیابانی آن دوره، کم و بیش، همگی زیباییشناسی رایج «عکاسی مستقیم» را به چالش میکشیدند، که از اوایل قرن گذشته، استفاده از قابلیتهای اولیه دوربین و فرآیندهای عکاسی در تاریکخانه را ترغیب میکرد. آنها در عوض از چشم اندازهای غیر متعارف عکاسی کردند و چاپ های دانه دانه ای تولید کردند که حاوی فرم های تار در حرکت بود.
فرانک نوع جدیدی از مستندات عکاسی را معرفی کرد، اسنادی که ارزش بیشتری برای تصاویری که احساسات و ذهنیت را برانگیختند، قائل بود. او با کنارگذاشتن از ابتدایی ترین روش های عکاسی سنتی، اغلب بدون نگاه کردن به منظره یاب عکس می گرفت. او ترجیح داد به جای آن، آن را به شانس بسپارد و از نقص و ابهام استقبال کند. به همین دلیل، ایجاد یک شاهکار بی نقص، که هدف بسیاری از همتایان و پیشینیان او، به ویژه کارتیه برسون بوده، دشوار بود. فرانک می خواست دیدگاه خود را از طریق مجموعه ای از عکس ها، تقریباً مانند تکنیک جریان آگاهی نثرنویسان، بیان کند. میل به ارائه بیشتر یک تجربه روایی بصری در قالب کتاب به بهترین وجه عمل کرد، و می توان آن را در کتاب پیشگامانه و بسیار تأثیرگذار او آمریکایی ها (1959؛ اولین بار در پاریس در سال 1958 منتشر شد)، که به دلیل چشم انداز تاریک و بحث برانگیز آن مشاهده کرد. نگاه انتقادی به انسانیت آمریکایی ها و فرانک راه را برای اشکال جدید بیان، فرمت های جدید نمایش و آزادی هنری در میان عکاسان که تا قرن بیست و یکم پایدار بود هموار کردند.
در خارج از ایالات متحده، رابرت دویزنو زندگی در خیابان های پاریس را در دوران پس از جنگ مستند می کرد. در مقایسه با همتایان آمریکاییاش، دویزنو لمس سبکی داشت و بیشتر لحظات عادی روزمره را به جای لحظههای عجیب و غریب و آزاردهنده نشان میداد. این سبک در جاهای دیگر نیز محبوب بود. در میان عکاسان خیابانی در سایر نقاط جهان در آن زمان و تا پایان قرن بیستم، مانوئل آلوارز براوو و شاگردش Graciela Iturbide در مکزیک، بیل برانت در لندن، و جوزف کودلکا در چکسلواکی، قابل توجه بودند.
به قرن بیست و یکم
عکاسان خیابانی دهههای 1960 و 1970 به کار با لایکا ادامه دادند، بسیاری از آنها هنوز سیاه و سفید عکاسی میکردند و برخی به فیلمهای رنگی روی آوردند. جوئل مایروویتز، گری وینوگرند، لی فریدلندر و دایان آربوس از عکاسان خیابانی آمریکایی آن دوره بودند. اگرچه آنها برای الهام گرفتن به فرانک نگاه کردند، اما هر کدام یک سبک شخصی و متمایز را شکل دادند که رئالیسم را بر زیبایی ترجیح می داد. تأثیر اتگت در عکسهای فریدلندر از زندگی شهری در سراسر ایالات متحده آشکار است، اگرچه تصاویر او از انعکاس در ویترین فروشگاهها لحن افسردهتری نسبت به عکسهای آتژه دارند. صحنههای شلوغ و تئاتری وینوگراند در خیابانهای شهر نیویورک، هرجومرج دیوانهکننده جهان را با بیدرنگ و انرژی بر خلاف هر عکاس خیابانی دیگری به تصویر میکشد. آربوس به طور سرسختانه به بررسی چهره های به حاشیه رانده شده جامعه پرداخت. تصاویر سرراست دراماتیک او به طرز ناخوشایندی چهره هایی را به منصه ظهور می رساند که اغلب به پس زمینه، اجتناب و یا نادیده گرفته می شدند در زندگی روزمره.
در سال 1967، جان زرکوفسکی، محقق و متصدی عکاسی، نمایشگاه مشهور «اسناد جدید» را در موزه هنر مدرن شهر نیویورک ترتیب داد که آثار آربوس، فریدلندر و وینوگرند را به نمایش گذاشت و آنها را به عنوان نسل جدیدی از عکاسان معرفی کرد. رد پای فرانک و با الهام از نگاه "عکس فوری". نمایشگاه شارکوفسکی به اندازه کسانی که در مقابل آن بودند، جذابیت های افراد پشت دوربین را فاش کرد و برخی از منتقدان اثر را فضولی و استثمارگرانه دانستند. "اسناد جدید" هر چه محاسن و ایراداتش را داشته باشد، شکل جدیدی از عکاسی مستند را تعریف کرد، که نشانگر تغییر در مفهوم مستندسازی به عنوان کاملاً عینی و همچنین در درک خود هنر عکاسی بود: برای اولین بار در تاریخ در عکاسی، عکاس به وضوح به عنوان یک هنرمند با یک نقطه نظر و نه ثبت کننده صرف حقایق آشکار شد.
نسلهای عکاسانی که به دنبال آن بودند، بسیار تحت تأثیر رویکرد شخصی قرار گرفتند. عکاسان اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم که خیابان را به عنوان کانون اصلی انتخاب کردند عبارتند از راغوبیر سینگ، بروس گیلدن، مارتین پار، مری الن مارک، جف مرملشتاین، سیلویا پلاکی، میچ اپستاین، الکس وب، ملانی اینزیگ و فیلیپ-لورکا. دی کورشیا
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”