بیوگرافی کارا واکر
دوران کودکی
واکر، دختر یک نقاش، در سال 1969 در یک خانواده دانشگاهی در استوکتون، کالیفرنیا به دنیا آمد و در سن سه سالگی به هنرمند شدن علاقه مند شد. هنگامی که پدرش در دانشگاه ایالتی جورجیا شغلی را پذیرفت، او با والدینش در سن 13 سالگی به استون ماونتین، جورجیا نقل مکان کرد. برخلاف محیط گسترده چند فرهنگی که واکر در ساحلی کالیفرنیا از آن لذت می برد، استون ماونتین هنوز هم Klu را در اختیار داشت. تجمعات کلوکس کلان واکر در دبیرستان جدیدش به یاد میآورد: «به من «سیاهپوست» خطاب میکردند، به من گفتند شبیه یک میمون هستم و (نمیدانستم این یک اتهام است) به «یانکی» بودن متهم شدهام.» واکر احساس نارضایتی کرد، منزوی شد. ، و انتظار می رود که با یک کلیشه در فرهنگی که به نظر نمی رسد با او مطابقت داشته باشد. او به کتابخانه و کتابها فرار کرد، جایی که روایتهای مصور جنوب به او کمک کرد تا آداب و رسوم و سنتهای محیط جدیدش را بهتر درک کند.
آموزش اولیه و شغلی
واکر با علاقه به نقاشی و چاپ در کالج هنر آتلانتا حضور یافت و در پاسخ به فشار و انتظارات مربیانش (یک استاندارد دوگانه که اغلب برای دانشجویان هنرهای اقلیت رعایت می شود)، واکر بر روی مسائل نژادی خاص تمرکز کرد. سپس در مدرسهی فارغالتحصیل در مدرسه طراحی رود آیلند تحصیل کرد، جایی که کارش گسترش یافت و شامل مضامین جنسی و همچنین نژادی بر اساس تصویری از آمریکاییهای آفریقایی تبار در هنر، ادبیات، و روایتهای تاریخی شد. واکر، یک محقق خبره، شروع به استفاده از منابع متنوعی از پرتره تا رمان پورنوگرافی کرد که به شکلدهی کار او ادامه دادهاند. هنرمندان دیگری که به کلیشه های نژادی می پرداختند نیز الگوهای مهمی برای هنرمند نوظهور بودند. در حالی که واکر هنوز در مقطع فوق لیسانس تحصیل می کرد، به شکل قدیمی روی آورد که پایه ای برای قوی ترین کارهای اولیه او شد. به طور گسترده در پرتره و تصویرسازی طبقه متوسط ویکتوریایی، سیلوئت های کاغذی برش خورده دارای ظرافت ساده ای بودند که، همانطور که واکر می گفت، "عصبانی را که من خودم در آن کار می کردم، ساده می کرد."
اولین نصب واکر عنوان حماسی Gone: An Historical Romance of a Civil War as It Occured Between the Darky Thighs of One Young Negress and Her Heart (1994) را داشت و موفقیتی انتقادی بود که منجر به نمایش گالری بزرگی به نام باغ ووستر شد. (در حال حاضر Sikkema Jenkins & Co.). مجموعه ای از نمایشگاه های انفرادی بعدی موفقیت او را تقویت کرد و در سال 1998 جایزه دستاورد بنیاد مک آرتور را دریافت کرد. علیرغم موفقیت و تمجیدهای مداوم، واکر با مخالفت قابل توجهی با استفاده او از کلیشه نژادی مواجه شد. در میان صریحترین منتقدان آثار واکر، بتی سار، هنرمندی که به خاطر مسلح کردن عمه جمیما به تفنگ در کتاب آزادی عمه جمیما (1972) مشهور بود، یکی از مؤثرترین و نمادینترین کاربردهای کلیشهای نژادی در هنر قرن بیستم بود. با این وجود، سار اصرار داشت واکر بیش از حد پیش رفته است و کمپینی را رهبری کرد که استفاده واکر از تصاویر نژادپرستانه را در نامه ای سرگشاده خطاب به دنیای هنر زیر سوال می برد و می پرسد: "آیا به آمریکایی های آفریقایی تبار تحت پوشش هنر خیانت می شود؟" مجموعهای از آبرنگهای واکر با عنوان یادداشتهای نگرش (حماقتهای قهوهای، 1996-1997) در انبوهی از نقدهای منفی در اعتراض به محتوای وحشیانه و گرافیکی جنسی تصاویر او مورد انتقاد شدید قرار گرفت. سار و سایر منتقدان ابراز نگرانی کردند که این اثر چیزی جز تداوم کلیشههای منفی و بازگرداندن زمان به عقب بر بازنمایی نژاد در آمریکا انجام نمیدهد. دیگران از او دفاع کردند و تمایل واکر برای افشای مضحک بودن این کلیشهها را تحسین کردند، همانطور که باربارا کروگر، فعال سیاسی و هنرمند مفهومی، "آنها را وارونه، پراکنده و از درون برگرداند".
دوره بلوغ
واکر که هنوز در اواسط دوران حرفه ای خود است، به طور پیوسته به کار خود ادامه می دهد. علیرغم اینکه از دهه بیست سالگی خود به عنوان ستاره در حال فعالیت است، او در سطح پایینی قرار داشته است. او در سال 1996 با طراح جواهرات آلمانی الاصل و پروفسور RISD، کلاوس بورگل، ازدواج کرد (و متعاقباً طلاق گرفت) و صاحب یک دختر به نام اکتاویا شد. مصاحبههای واکر در طول سالها نشان میدهد که او با دقت و دقت در هر پروژه برنامهریزی میکند. آنها همچنین گرمای شخصی و شوخ طبعی را که با توجه به محتوای سنگین کار او انتظار نمی رود، ساطع می کنند. وقتی در سال 2007 مصاحبهکنندهای از او پرسید که آیا تجربهای از دیدن آثارش از سوی کودکان داشته است، واکر پاسخ داد: «فقط دخترم... او در چهار سالگی چیزی شبیه به «مامان هنر بد میکند» گفت.
پروژه های اخیر شامل نصب های مبتنی بر نور و طرح ریزی است که سایه بیننده را در تصویر ادغام می کند و آن را به بخشی پویا از کار تبدیل می کند. بلندپروازانه ترین پروژه واکر تا به امروز، نصب مجسمه بزرگی بود که برای چندین ماه در کارخانه قند سابق دومینو در تابستان 2014 در معرض دید قرار گرفت. دانشگاه، واکر یک مربی اختصاصی برای هنرمندان نوظهور بوده است، و دانشجویان خود را تشویق میکند "با تصاویر مشاجرهآمیز و ایدههای اعتراض آمیز زندگی کنند، به ویژه در فضای هنر".
میراث کارا واکر
مقاومت اولیه شدید در برابر آثار واکر، آگاهی بیشتر هنرمند را برانگیخت و گفتگوها در مورد نژادپرستی در فرهنگ بصری را به جلو سوق داد. در سال 1998 (همان سالی که واکر جوانترین دریافت کننده جایزه "نابغه" ماکارتور بود) سمپوزیوم دو روزه ای در هاروارد برگزار شد که به کلیشه های نژادپرستانه در هنر و فرهنگ بصری پرداخته بود و واکر (غایب) را به عنوان نمونه ای منفی نشان می داد. . واکر که بر فراز طوفان انتقادها ایستاده بود، همیشه اصرار داشت که کارش این است که تماشاگران را از منطقه راحت خود بیرون کند و حتی آنها را عصبانی کند، و یک بار گفت: "من برای هر کسی که فراموش کرده دعوا کردن چه حسی دارد، هنر میسازم." در سال 2007، مجله تایم واکر را در فهرست 100 آمریکایی تأثیرگذار قرار داد. در سال 2008، زمانی که این هنرمند هنوز 30 ساله بود، ویتنی یک نگاه به گذشته از آثار واکر برگزار کرد. اگرچه خود واکر هنوز در اواسط حرفه است، نمونه برجسته او نسلی از هنرمندان کمی جوانتر - وانگچی موتو، کهینده وایلی، هنک ویلیس-توماس و کلیفورد اوونز از جمله موفقترینها هستند - را جسور کرده است تا در مورد تداوم و پیچیدگی نژادی تحقیق کنند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”