کلود کاهون با نام واقعی لوسی شواب در خانواده ای مرفه با ریشه های ادبی عمیق در فرانسه متولد شد. پدرش موریس مالک و منتشر کننده روزنامه منطقهای Le Phare de la Loire بود که از سال 1876 در خانواده بود. و نویسنده پرکار هنگامی که مادر شوب، که از بیماری روانی رنج میبرد، در سال 1898 به طور دائم در موسسه بستری شد، کاهون، که در آن زمان هنوز لوسی بود، برای چندین سال نزد مادربزرگش، ماتیلد کاهون، فرستاده شد. اگرچه مادرش یهودی نبود، اما کاهون از نظر پدری یهودی بود. از همان اوان کودکی در معرض یهودستیزی قرار گرفت و در تلاش برای محافظت از او، پدرش او را برای دو سال تحصیل به ساری انگلستان فرستاد. در سال 1909 او به نانت بازگشت و سوزان مالهرب را ملاقات کرد، که در نهایت نه تنها خواهر ناتنی او بلکه همراه و همکار مادام العمر او شد.
گمان میرود که کاهون اولین عکس سلفی خود را در سال 1913 گرفت و یک وسواس مادام العمر با بررسی جنسیت آغاز کرد و از خود به عنوان سوژه استفاده کرد. یک سال بعد او اولین همکاری خود را با Malherbe منتشر کرد. آنها با نام مستعار کلود کورلیس و مارسل مور (نامی که مالهرب به طور دائمی آن را به کار می برد) قطعه ای با عنوان "Vues et visions" ("دیدگاه ها و چشم اندازها") به مجله ادبی Mercure de France، نوشته کاهون و تصویرگری توسط مور ارائه کردند. . اگرچه او نام های دیگری را امتحان کرده بود، اما در سال 1917 شواب نام مستعار کلود کاهون را برگزید. مادر مور و پدر کاهون در سال 1917 ازدواج کردند و این دو زن جوان با هم به خانه رفتند. کاهون شروع به نوشتن و کمک گسترده به نشریات فرانسوی از جمله روزنامه خانوادگی کرد. او همچنین در Mercure de France نقدهای ادبی درباره نویسندگانی مانند آندره ژید، پیر بنوا و آدرین مونیه نوشت. او در سال 1918 با مونیه و سیلویا بیچ (که بعداً صاحب کتاب داستانی شکسپیر و کمپانی شد) در کتابفروشی معروف مونیه، La Maison des Amis des Livres، مرکز فعالیتهای فرهنگی و ادبی پاریس که سه سال قبل افتتاح شده بود، ملاقات کرد.
کاهون با نام مستعار بینظیر جنسیتی کلود و با تراشیدن سرش، همانطور که اغلب در اواخر دهه 1910 انجام میداد، فعالانه و ظاهراً ساختارهای اجتماعی جنسیت و هویت جنسی را رد کرد. برای کاهون، هویت تغییرپذیر یا ناپایدار بود. او در سلف پرترههایش خود را گاهی بهعنوان یک مرد، گاهی بهعنوان یک زن، گاهی کاملاً آندروژن و گاهی آنقدر آرایششده و لباسپوش نشان میداد که تعیین جنسیت شخصیت او غیرممکن بود. به عنوان یک شرکت کننده و بیننده فعال در تئاتر آوانگارد پاریس در دهه 1920، با فرض هویت های جدید به طور طبیعی به Cahun آمد. مجموعهای از سلفپرترههای قابلتوجه (۱۹۲۷–۱۹۲۹) او را نشان میدهد که بهعنوان مردی زنانه با رژ لب، سرخرنگ قلبشکل نقاشی شده، و پیراهنی با نوک سینههای مشکی رنگشده که روی آن نوشته شده است: «من در تمرین هستم، نکن». مرا ببوس.» در برخی از عکس های این سریال، او هالتر در دست دارد. او با ادغام چندین کلیشه جنسیتی در یک شخصیت واحد، هویت خود را مبهم کرد. کاملاً مشخص نیست که آیا مور عکاس «خود پرترههای» کاهون بوده یا نقش دیگری در تولید آنها داشته است. مور در واقع بعداً از کاهون عکس گرفت و آن تصاویر به او نسبت داده می شود.
کاهون در کتاب قهرمانان خود (1925؛ «قهرمانان» [ترجمه کامل انگلیسی در کاتالوگ نمایشگاه ادیسههای وارونه: کلود کاهون، مایا درن، سیندی شرمن] آمده است، زندگی تعدادی از شخصیتهای زن تخیلی، کتاب مقدس و اساطیری را دوباره درک کرد. از جمله دلیلا، جودیت، سالومه، هلن تروی، سیندرلا و سافو. بسیاری از آن داستان ها ابتدا به صورت جداگانه در Mercure de France منتشر شدند. در سال 1928 کاهون وظیفه بهداشت اجتماعی (1912) را توسط هاولاک الیس روانشناس مشهور بریتانیایی در زمینه جنسیت انسانی به فرانسوی ترجمه کرد و عنوان بهداشت اجتماعی: la femme dans la société (1929؛ "بهداشت اجتماعی: زن در جامعه" را به آن داد. ). مطالعات الیس در مورد همجنس گرایی و هویت جنسی بدون شک بر تلاش های کاهون برای تعریف خود تأثیر گذاشت. مسلماً مهمترین انتشارات او، و اولین اثری که به انگلیسی ترجمه و منتشر شد (2007)، Aveux non avenus (1930؛ انکارها؛ یا اعترافات لغو شده) بود، نوعی زندگینامه که کاهون از آن به عنوان «ضد خاطرات» یاد کرد. ” این جلد، که با همکاری کاهون و مور انجام شد، شامل متن و فتومونتاژ بود. در متن، که به طور بنیادی از روایت خطی یا زمانی از زندگی او فاصله می گیرد، او از طریق تلاش های خود برای کشف کیست با خواننده صحبت می کند. کتاب پر از تردید و تناقض است، اما در عدم انسجام خود تصویر روشنی از تلاش کاهون برای شناخت و درک خود و رابطه اش با جهان ارائه می دهد.
در سال 1932 Cahun به انجمن Écrivains et Artistes Révolutionnaires (AEAR؛ انجمن نویسندگان و هنرمندان انقلابی) پیوست. در آن بهار او همچنین با بنیانگذار سوررئالیستها، آندره برتون (که او را «یکی از کنجکاوترین ارواح زمان ما» نامید) ملاقات کرد و شروع کرد به نزدیکتر شدن خود با آن جنبش. او فعالانه در تهیه پیش نویس متون سوررئالیستی شرکت کرد و با گروه به نمایش گذاشت. در سال 1934 کاهون Les Paris sont ouverts را منتشر کرد (به معنای واقعی کلمه «پاریسها باز هستند» اما به صورت مجازی به «شرطبندیها روی هستند» یا «شرطبندیهای خود را ببندید» ترجمه شده بود)، که استفاده از اشکال هنری تبلیغاتی یا سنتیتر و نوشتن را به نفع انتقاد کرد. رویکرد آوانگارد و سوررئالیستی که به ناخودآگاه اجازه می دهد تمرین هنری را هدایت کند. کاهون که به طور فزاینده ای در سیاست خود رادیکال شد، سال بعد با نویسنده و فیلسوف فرانسوی، ژرژ باتای، گروه فرهنگی و سیاسی رادیکال کوتاه مدت Contre-Attaque را تأسیس کرد. در سال 1939 او به فدراسیون بینالمللی هنرهای انقلابی مستقل (FIARI) که توسط برتون، دیگو ریورا و لئون تروتسکی تأسیس شده بود، پیوست. Cahun همچنین به هنر ادامه داد، هرچند در آن دوره کمتر. او اشیاء یا مجموعهها - نه عکسهایش - را در «نمایشگاه اشیاء سوررئالیستی» در گالری چارلز راتون پاریس در سال 1936 به نمایش گذاشت، که شاید تنها باری بود که آثارش را به نمایش گذاشت.
در پاسخ به انحلال کنتر-آتاک و به قدرت رسیدن حزب نازی، کاهون و مور در سال 1938 برای همیشه از پاریس گریختند و به جرسی، یکی از مناطق وابسته به ولیعهد بریتانیا و جزیرهای در کانال مانش، که از سال 1922 تابستانها را در آن سپری میکردند، گریختند. در سال 1940، نازی ها به جرسی حمله کردند. کاهون و مور از هنر آوانگارد خرابکارانه به عنوان نوعی مقاومت استفاده کردند. برای مثال، آنها اعلامیههای ضد ملیگرایانه ایجاد کردند که ایدئولوژی نازیها را مسخره میکرد و آنها را در سراسر جرسی توزیع کردند و آنها را در مکانهای استراتژیک رها کردند. آنها بروشورهای der Soldat ohne Namen ("سرباز بی نام") را امضا کردند. فعالیتهای آنها در سال 1944 کشف شد، و - اگرچه آنطور که نازیها معتقد بودند، رهبران یک جنبش مقاومت در مقیاس بزرگ نبودند، این دو زن به دلیل تضعیف اقتدار نازیها زندانی و به اعدام محکوم شدند. بسیاری از اموال آنها از جمله هنرشان مصادره شد. زمانی که جزیره در سال 1945 آزاد شد، آنها نجات یافتند. عکسی از کاهون که پس از آزادی آنها گرفته شده است، نشان می دهد که او به طرز سرکشانه ای یک نشان نظامی نازی ها را در دندان هایش فشار می دهد. کاهون و مور در جرسی ماندند و به همکاری ادامه دادند تا اینکه کاهون در 60 سالگی درگذشت. مور دارایی و هنر خود را به ارث برد، اما میراث کاهون زمانی که مور در سال 1972 خودکشی کرد و تمام آثار کاهون به حراج گذاشته شد تقریباً از بین رفت.
زمانی که کاهون و مور به سمت جرسی رفتند، کاهون و کارش در هاله ای از ابهام فرو رفتند. (او و مور ظاهراً در آن زمان به استفاده از نامهای تولد خود، لوسی و سوزان، بازگشتند.) کاهون با سوررئالیستها ارتباط برقرار کرده بود، اما هرگز عضو واقعی آنها نبود، گروهی از هنرمندان تحت سلطه مردان (که زنانشان، صرف نظر از آنها از مشارکتهای هنری آنها، در بیشتر تاریخهای آن به نقش موز تنزل داده شد). در واقع، در بخش بیوگرافی های هنرمند کاتالوگ نمایشگاه 1985 برای "L'Amour Fou: عکاسی و سورئالیسم"، عملاً هیچ اطلاعاتی در مورد Cahun وجود ندارد و گفته می شود که او در اردوگاه کار اجباری مرده است. انتشار بیوگرافی François Leperlier از Cahun در سال 1992 کلید ورود مجدد او به تاریخ هنر (که اغلب به عنوان عکاس سورئالیست طبقه بندی می شود) و به ویژه در نظریه هنر فمینیستی بود. مورخان و منتقدان هنر او را پیشروی عکاسان آمریکایی قرن بیستم نان گلدین و سیندی شرمن نامیدهاند که مرزهای هویت ساختهشده اجتماعی را نیز آزمایش کردند. اگرچه تعداد کمی از نوشتههای کاهون از فرانسوی ترجمه شده است و تقریباً کل آرشیو آثار او در جرسی هریتیج تراست در جرسی نگهداری میشود، زندگینامه لپرلیه توجه بسیاری از محققان و منتقدان را به خود جلب کرد، زیرا بررسیهای انقلابی کاهون جلوتر از زمانش در مورد جنسیت را به خوبی دریافتند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”