ریتم آهنگ

آشنایی با هلما اف کلینت؛ نقاش سوئدی

آشنایی با هلما اف کلینت؛ نقاش سوئدی

دوران کودکی

هیلما اف کلینت در سال 1862 در سولنا، سوئد، به عنوان چهارمین فرزند از پنج فرزند یک زوج پروتستان، ماتیلدا اف کلینت و ویکتور آف کلینت که دریاسالار و ریاضیدان بود، به دنیا آمد. بیشتر دوران کودکی او در قلعه کارلبرگ، آکادمی نیروی دریایی که پدرش در آن مستقر بود، سپری شد. در طول تابستان، خانواده به هانمورا، در آدلسو، جزیره ای در دریاچه مالارن، جایی که شیفتگی هیلما به طبیعت و زندگی ارگانیک آغاز شد، نقل مکان کردند.

 

اطلاعات کمی در مورد دوران کودکی اف کلینت و روابط او با خانواده و دوستان وجود دارد. مشخص است که او به مادرش نزدیک بود و نه تنها در کودکی، بلکه پس از مرگ پدرش در سال 1898، تا زمان مرگ خود مادرش در سال 1920، با او زندگی می کرد. به نظر می رسد که او به کار خود (هم هنر و هم او) پایبند بوده است. مطالعات) و به خانواده نزدیک او. ممکن است کسی حدس بزند که زمانی برای عاشقانه یا هیجان بیش از حد وجود نداشت وقتی زندگی فداکارانه ای به جدیت زندگی آف کلینت دنبال کرد. با این حال، این در هنرمندی است که 1000 نقاشی را برای مدت بسیار طولانی مخفی نگه داشته است، بنابراین نمی‌توان از خود متعجب شد که جهان چه چیز دیگری در مورد اف کلینت نمی‌داند. رمز و راز او به جذابیت او تبدیل شده است.

 

آموزش و پرورش و آموزش اولیه

هیلما ابتدا در مدرسه فنی که اکنون به نام Konstfack شناخته می شود، تحصیل کرد و زیر نظر کرستین کاردون به تحصیل در رشته پرتره کلاسیک پرداخت. در این مدت، هنرمند قبلاً تمایلات زیادی به امور معنوی و غیبی داشت. پس از مرگ خواهر ده ساله اش، هرمینا، زمانی که اف کلینت فقط هجده سال داشت، این علایق به سرعت رشد کرد. در این زمان بود که او برای اولین بار شروع به شرکت در جلسات، جلسات گروه عرفانی کرد که هدفشان ایجاد گفت و گو با دنیای ارواح بود. در سن بیست سالگی، در سال 1882، برای تحصیل در آکادمی سلطنتی هنر در استکهلم رفت. او برای 5 سال بعد در آکادمی ماند و به آموزش هنر کلاسیک خود ادامه داد. پس از فارغ التحصیلی با ممتاز، بورسیه ای در قالب یک استودیوی هنری در محله هنرمندان استکهلم دریافت کرد، جایی که مناظر و پرتره های او به سرعت منبع استقلال و ثبات مالی او شد. خوشبختانه، سیستم آموزشی اسکاندیناوی قبلاً هم مردان و هم زنان را در آکادمی های خود می پذیرفت (بر خلاف فرانسه و آلمان) و برای زنان غیرمعمول نبود که از طریق هنر خود امرار معاش کنند. البته برای زنان غیرعادی‌تر بود که بینا شوند و از استعدادهای مردان هم‌عصر خود پیشی بگیرند.

 

در سال 1896، آف کلینت با چهار دوست هنرمند زن، The Five (de Fem) را تأسیس کرد. این گروه تا سال 1906 هر هفته جلساتی را برگزار می‌کرد، و با نوشتن و طراحی آزادانه و سایر روش‌های خودانگیخته و برنامه‌ریزی نشده (از جمله نقاشی‌های شبه «جسد نفیس»، اصطلاح/فرآیندی که بعداً توسط سوررئالیست‌ها ابداع شد) آزمایش می‌کرد. راه بصری و مستقیم تری برای ساختن هنر فراهم می کند. کیت کلاوی، منتقد، توضیح می‌دهد که این تجربیات «از دهه‌ها قبل از سوررئالیست‌ها پیش‌تر بوده‌اند». به این ترتیب، هیلما به طور خصوصی و مخفیانه به کشف و درک ناخودآگاه به عنوان انگیزه خود برای هنرسازی روی آورد. به طور متناقض، اما در عین حال بسیار مناسب، این جست و جوهای انتزاعی ریشه در میل به درک دنیای مرئی اطراف او با جزئیات عمیق داشتند.

در واقع، او همچنین شروع به مطالعه گیاهان به‌ویژه از کارهای انجام‌شده توسط گیاه‌شناس سوئدی لینائوس و حیوانات کرد، زیرا در سال 1900 به عنوان نقشه‌کش برای یک مؤسسه دامپزشکی کار می‌کرد. همزمان، شیفتگی عمیق او نسبت به دنیای نامرئی ادامه یافت (علاقه‌ای که توسط آن منعکس شد. اکتشافات علمی آن روز با اختراع دستگاه اشعه ایکس، امواج الکترومغناطیسی و تلگراف) و همچنین تمایل او با نظریه های معنوی در حال توسعه در سراسر اروپا، به ویژه تئوسوفی، که توسط فیلسوف روسی، مادام بلاواتسکی، و انسان شناسی پایه گذاری شد. انسان‌شناسی یک جنبش معنوی بود که توسط فیلسوف اتریشی رودولف اشتاینر ایجاد شد، که هدف آن تعریف «علم معنوی» بود که عمیقاً ریشه در ایده‌های اشتاینر داشت که معنویت را می‌توان از طریق علم و هنر به طور عقلانی درک کرد.

دوره بلوغ

اف کلینت که قد کوچکی داشت، چشم‌های آبی داشت، معمولاً مشکی می‌پوشید و گیاه‌خوار بود، به دنبال تجربه‌ای ماورایی در سال 1904 به شدت تغییر کرد. در طول یک جلسه، او صدایی را شنید که به او می‌گفت نقاشی‌های «در یک هواپیمای اختری» را بسازد. به منظور "اعلان فلسفه جدید زندگی". این اساساً یک مأموریت آسمانی بود، "از سوی موجودی به نام آمالیل که به او گفت "جنبه های فناناپذیر انسان" را نقاشی کند. از این پس، از سال 1906 در سن 44 سالگی، اف کلینت پربارترین مرحله نقاشی انتزاعی خود را آغاز کرد. او در سال 1915 به اوج خود رسید، او 193 اثر را تولید کرد که هر کدام متعلق به یکی از شش مجموعه‌ای بود که تماماً توسط بدنه بزرگ‌تری به نام نقاشی‌هایی برای معبد کشیده شده بودند. او به این دوره و فرآیند به شدت خلاقانه اشاره می کند که توسط یک «نیروی» هدایت می شود، که توسط «قدرت برتر» در نوعی «دیکته الهی» هدایت می شود.

 

این روند خلاقانه مداوم تنها بین سالهای 1908 و 1912 قطع شد و در این مدت او به طور گسترده مطالعه کرد و دائماً از مادرش که اخیراً نابینا شده بود مراقبت کرد. در مقطعی در سال 1908، آف کلینت رودولف اشتاینر را که در استکهلم سخنرانی می‌کرد، دعوت کرد تا آثار او را ببیند، به این امید که تحت تأثیر قرار گیرد (زیرا او نیز به نوبه خود از تحسین‌کنندگان بزرگ نوشته‌های او بود). تا حد زیادی از ناامیدی و ناراحتی کلینت، گرچه جذب آثار فردی شده بود، اما در مجموع اشتاینر با نقش خودخوانده این هنرمند به عنوان "مدیوم" مخالفت کرد و به او توصیه کرد که اجازه ندهد تا 50 سال آینده کسی نقاشی ها را ببیند. این ممکن است یکی از عوامل مؤثر در تصمیم آف کلینت باشد که در آخرین وصیت نامه خود گفته است که هیچ اثری نمی تواند تا 20 سال پس از مرگ او به نمایش گذاشته شود و علاوه بر این، نقاشی ها نمی توانند جداگانه فروخته شوند. اگرچه شاید لحظه‌ای منصرف شد، اما دلسردی اشتاینر دیری نپایید و از سال 1912 به بعد، هیلما به نقاشی مجموعه معبد با قدرتی بیشتر ادامه داد، و همیشه شخصیت عمومی خود را که یک هنرمند منظره بود حفظ کرد و کارهای شخصی مهم‌تر خود را مخفی نگه داشت. در سال 1914 (در اوج آزمایش‌های هنری‌اش)، یکی از نقاشی‌های سنتی منظره‌اش در یک نمایشگاه جمعی در بالتیک در مالمو، سوئد، در همان نمایشگاهی که کاندینسکی پنج انتزاع اولیه را که اخیراً نقاشی کرده‌اند، به نمایش گذاشت، با حفظ بی‌عیب و نقص سنت‌گرایی.

 

بعدها کار می کند

پس از سال 1915، هنگامی که نقاشی های معبد تکمیل شد، اف کلیمت ثبت کرد که «هدایت الهی» او به پایان رسیده است. به نوبه خود، رویکرد هنرمند به نقاشی، عمدتاً با توجه به اندازه و اندازه، تغییر کرد. ابتدا نقاشی‌های رنگ روغن او روی بوم کوچک‌تر شدند (همانطور که قبلاً در مجموعه‌های «آشوب اولیه» او انجام شده بود) و سپس شروع به آزمایش با آبرنگ روی کاغذ کرد و به روند «خودکار» تری بازگشت که در جلسات اولیه با «پنج» اتخاذ شد. در طول سال 1917 او بیش از 1200 صفحه با عنوان Studier över Själslivet (مطالعات زندگی روح) نوشت و تجربه خود را به عنوان یک رسانه متافیزیکی شرح داد.

 

مادرش در سال 1920 درگذشت و متعاقباً او سال خلاقانه دیگری را آغاز کرد و عمدتاً به کاوش در مذاهب جهانی و مطالعه پیچیدگی های علمی گل ها و درختان پرداخت. او به هلسینبورگ، شهری ساحلی در جنوب سوئد نقل مکان کرد و بین سال‌های 1921 تا 1930 اغلب از گوته‌آنوم در سوئیس (مرکز جهانی جنبش انسان‌شناسی) بازدید کرد، به انجمن آنتروپوسوفی پیوست، دوباره با رودولف اشتاینر ملاقات کرد و عمیقاً در نظریه‌های او غرق شد. و ایده ها در طول این مدت، آف کلینت به شدت نگران میراث کار خود بود، فهرست نویسی و عکاسی از نقاشی هایش، مستندسازی عملکرد خود، نوشتن در مجلات و کتاب های طراحی خود، و بررسی اکتشافات قبلی. او در سنین بالا با بصیرت فهمیده بود که آثارش مورد استقبال مخاطبان زمان خود قرار نمی‌گیرد، بنابراین تمام ساخته‌هایش را به برادرزاده‌اش سپرد و در وصیت نامه‌اش تصریح کرد که تنها بیست سال پس از مرگ او باید عمومی شود. هنگامی که او در سال 1944 درگذشت، تقریباً 82 سال داشت، هیچ یک از آثار انتزاعی او هرگز برای عموم به نمایش گذاشته نشده بود.

میراث هلما اف کلینت

هیلما اف کلینت هیچ تماسی با جنبش های مدرن زمان خود نداشت، با این حال او را به طور کلی (چه مفید و چه غیر مفید) به عنوان پیشگام و مخترع هنر انتزاعی می دانند - اولین اثر انتزاعی او در سال 1906 نقاشی شد. کاندیسکی را پنج سال قدمت می گذارد. به گفته مارک هادسون، منتقد هنری، به دلیل این درک جدید، او "به یکی از چهره های بعید بزرگ زمان ما تبدیل شده است". این قدردانی دیرهنگام تا حدی به خاطر خواسته های خود اوست، که تنها آثار او را شامل بیش از 1200 نقاشی، 100 متن و 26000 صفحه یادداشت و طرح، دهه ها پس از مرگ او در دسترس عموم قرار داد. یکی از نقاشی‌های او در سال 1986 در یک نمایشگاه جمعی در لس‌آنجلس با عنوان «معنوی در هنر» به نمایش گذاشته شد، اما آثار او تنها پس از سال 2013، زمانی که موزه مدرن در استکهلم میزبان نمایشگاهی بود که صرفاً به آثار او اختصاص داده شده بود، مورد تحسین قرار گرفت. آرامش در زمان قبل از "کشف" او نیز به این دلیل است که اف کلینت در هیچ شکلی از خود تبلیغی شرکت نکرد و بنابراین مُهر مشروعیت دنیای هنر مدت زیادی طول کشید تا او را پیدا کند.

 

همانطور که در کاتالوگ نمایشگاه موزه مدرنا استکهلم (2013) توضیح داده شد، "روح پیشگامی انتزاعی آف کلینت زمانی که ما اکنون با آثار او در مقیاس بزرگتر روبرو می شویم، حیاتی نیست." این معنویت زیربنایی است، منبع اصلی الهام و خلاقیت در همه چیز. آثار او که سهم هنری او را در جهان مشخص می کند.اکنون او را عموماً «زنی جلوتر از زمان خود»، یک نقاش عرفانی و «نقشه نگار روح» می دانند، بیانی که توسط منتقد هنری کیت کلاوی ابداع شده است. آثار او متعلق به بنیاد هیلما اف کلینت است و تأثیر خلقت او اکنون در حال درک است. به عنوان انسانی که قادر به کنار گذاشتن نفس در برهه‌ای از تاریخ بود که ساختن کیش شخصیت اغلب کلید موفقیت بود، قدردانی کامل از کار اف کلینت مستلزم دنبال کردن مسیری از هوش شهودی است که برای بسیاری از بینندگان چالش برانگیز است.

 

اگرچه ما از دنیای کاملاً هماهنگی که آف کلینت به سمت آن کار می کرد بسیار فاصله داریم، به نظر می رسد که در گروه های کوچک مشارکتی است که می توان این مدل ایده آل را با موفقیت تمرین کرد. بیرگیت یورگنسن، هنرمند اتریشی، شبیه به «پنج» اثر اف کلینت، با حمایت گروه کوچکی به نام «دی دیمن»، «خانم‌ها» کار کرد. هنرمندان معاصر آلمانی، Kerstin Brätsch و Adele Röder (که با هم به عنوان "Das Institut" شناخته می شوند)، علاقه مند مانند اف کلینت به بیان ناخودآگاه و رمزگشایی دشوار، از هنرمند نقل می کنند که یکی از "قهرمانان" آنهاست. علاوه بر این، هنرمندان معاصر دیگری در حال حاضر آثار هنری قدرتمندی را می سازند که عمدتاً توسط هنرمندان دیگر به اشتراک گذاشته شده و به جای منتقدان و گالریست ها مورد نقد قرار می گیرد. این یک تصمیم فردی است که بر اساس درک این موضوع است که وقتی هدف تسهیل معنای واقعی باشد، خود تبلیغی می تواند باعث حواس پرتی شود. اف کلینت به هنرمندان جوان اطمینان می دهد که "پنهان کردن" کار به این معنی نیست که هنوز "دیده" نشده است.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”