ریتم آهنگ

بیوگرافی فردریک بازیل؛ نقاش شهیر فرانسوی (بخش3)

بیوگرافی فردریک بازیل؛ نقاش شهیر فرانسوی (بخش3)

ادموند دورانتی، منتقد هنری، در سال 1870 درباره بهره‌وری بازیل در زمستان‌هایش در جنوب فرانسه اظهار داشت: «هر بهار مسیو بازیل با نقاشی‌های تابستانی [...] پر از سبزه، آفتاب و اطمینان ساده از جنوب بازمی‌گردد». زاخاری آستروک، نقاش، مجسمه‌ساز، شاعر و منتقد هنری، نقش بازیل را در تلاش امپرسیونیست‌های اولیه برای به تصویر کشیدن «کمالی شگفت‌انگیز نور و تأثیر بی‌نظیر فضای باز و قدرت نور روز» ستود. شاید از قضا، از آنجایی که دوست خوبش مونه به سبکی مشابه نقاشی می کرد، کار بازیل بارها توسط هیئت داوران سالن پذیرفته شد. مونه هرگز نبود.

نام نویسی و مرگ زودهنگام

بازیل در سال 1870 به شهرت و احترام قابل توجهی برای کار خود دست یافت. با این حال، زمانی که فرانسه در 19 ژوئیه 1870 به پروس اعلان جنگ داد، سرنوشت دست به کار شد. از آنجایی که پروس ها در اواخر تابستان بیشتر به خاک فرانسه رفتند و تهاجم تمام عیار به فرانسه اجتناب ناپذیر بود، بازیل جوان پرشور به یک دفتر استخدام نظامی رفت. در 10 اوت 1870 و در سومین هنگ پیاده نظام سبک Zouaves نام نویسی کرد.

 

دوستان و اعضای خانواده او از تصمیم بازیل برای پیوستن به Zouaves متحیر شدند. گفته می شود که رنوار به شوخی گفته است که دوستش انتخاب کرده است که به آن هنگ بپیوندد تا "ریش محبوب خود را حفظ کند" زیرا آنها "نیازی به تراشیدن ندارند". یکی از مورخان استدلال کرده است که تصمیم عجولانه بازیل برای پیوستن به جنگ ممکن است تا حدی به دلیل نارضایتی او در آن زمان باشد. او مانند ده سالی که انجام داده بود، نقاشی پربار را متوقف کرده بود و ظاهراً اندکی قبل از پیوستن به آن، نوشت: «من دائماً میگرن دارم؛ عمیقاً دلسرد شده‌ام». مایتر با شنیدن اینکه عزیزترین دوستش نام نویسی کرده است، به بازیل نوشت: "عزیز من، تنها دوست من. نامه شما را دریافت کردم که در آن به من گفتید که به تازگی ثبت نام کرده اید. شما دیوانه هستید ...! چرا با خود مشورت نکردید. دوستان؟ خداوند شما را حفظ کند." رنوار نیز به او نوشت: "تو ابله هستی که این تعهد را بپذیری، چون نه حقی داری و نه تکلیفی! مرده! مرده! مرده!"

 

Bazille ابتدا چندین هفته در الجزایر به تمرین با Zouaves پرداخت و سپس گردان او به فرانسه بازگشت. جنگ و محاصره همه را تحت تأثیر قرار داد و تولیدات هنری در بیشتر موارد متوقف شد. تقریباً در همان زمانی که به بازیل دستور داده شد برای جنگ به فرانسه بازگردد، رنوار به خدمت سربازی گرفته شد و به هنگ شاسور ملحق شد. مونه برای اجتناب از درگیری به لندن رفت و سزان اساساً در جنوب فرانسه پنهان شد. بعدها، مانه و دگا هر دو به گارد ملی پیوستند و در پاریس مستقر شدند.

 

در 28 نوامبر 1870، واحد بازیل در نبرد Beaune-la-Rolande در Val-de-Loir در حدود 100 کیلومتری جنوب پایتخت، که توسط فرانسه در تلاش برای پایان دادن به محاصره انجام شده بود، مشغول نبرد بود. پاریس. افسر فرمانده یگان مجروح شد، بنابراین Bazille فرماندهی را بر عهده گرفت و رهبری حمله ای را بر عهده گرفت که طی آن دو گلوله به او شلیک شد. در میدان جنگ جان باخت. چند روز بعد، پدر غمگینش به بوون لا رولان رفت و جسد پسرش را پس گرفت. بازیل که در 28 سالگی درگذشت، در مونپلیه به خاک سپرده شد.

 

دو سال پس از مرگش، در سال 1872، دورانتی داستانی تخیلی به نام «نقاش لوئیس مارتین» را درباره هنرمندی بینا منتشر کرد که در جنگ فرانسه و پروس پیش از موعد مرده بود. دورانتی نام شخصیت خود را «لوئیس مارتین» گذاشت، اما مشخص بود که قهرمان داستان تا حدی (با مقداری انحراف و اختراع) بر اساس بازیل ساخته شده است. در داستان، نقاش تخیلی خود را از صحنه هنری آرام و آکادمیک پاریس دهه 1860 سرخورده یافت. او که راضی به رفتن به موزه لوور و کپی برداری از آثار هنری بزرگ نبود، از نمونه‌های مانه و کوربه پیروی کرد، به بیرون رفت و موضوعات روزمره را نقاشی کرد که توسط نهادهای هنری غرق در سنت منفور بودند.

 

همانطور که داستان پیش می رود، مارتین هنرمندان دیگری را که نارضایتی او را به اشتراک می گذارند متقاعد می کند که از سالن سالانه، نمایشگاه رسمی دوری کنند و یک نمایشگاه جایگزین برپا کنند تا بتوانند آثار خود را در آنجا به نمایش بگذارند. این رویا با کشته شدن مارتین جوان در جنگ محقق نشد. دیان پیتمن، مورخ هنر، توضیح می‌دهد: «از نظر دورانتی، به نظر می‌رسد بازیل مظهر نشاطی است که امپرسیونیست‌های جوان به نقاشی می‌آوردند، و مرگ زودهنگام او بر طراوت و ظرافت هنر آنها تأکید می‌کند.»

 

میراث فردریک بازیل

بازیل نشان خود را به عنوان یک هنرمند رئالیست که ماندگارترین مشارکتش از طریق نقاشی هایی بود که در آن چهره هایی قرار گرفته بودند که در مناظر قرار گرفته بودند، به نمایش درآمد. او با کار بر روی فرآیند ترکیب دو نقوش بسیار سنتی - منظره و پرتره - و اجازه دادن به هیچ‌یک از دیگری را غصب نکرد، به همراه همکاران نزدیکی مانند رنوار و مونه، یکی از اصلی‌ترین موتیف‌های امپرسیونیسم را ایجاد کرد: ژانر. صحنه استراحت یک چهره یا گروه در محیطی در فضای باز. این صحنه‌های بیرونی به سبک کمتر آکادمیک تولید می‌شوند که پیش‌بینی‌کننده سبک امپرسیونیستی است و بازیل به عنوان «پرتو امپرسیونیست» شناخته می‌شود. تا زمانی که برخی از نقاشی‌های او در نمایشگاه جهانی 1900 در پاریس ظاهر شدند، آثار بازیل تأثیر زیادی بر هنرمندانی که از امپرسیونیست‌ها پیروی می‌کردند، نداشت. در سال 1910، زمانی که نگاهی به گذشته از آثار او در سالن پاییز (سالن پاییز) ارائه شد، هنرمندان آوانگارد مانند پیکاسو به لطف شناخت منتقد و نویسنده گیوم آپولینر از مدرنیسم بازیل، از جمله پیوند مستقیم او با مانه، توجه خود را جلب کردند. و روشی که در آن این دو هنرمند به طور رادیکالی برهنه را اعم از مرد و زن به تصویر کشیدند.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”