بیوگرافی اوبری بردزلی
دوران کودکی
اوبری وینسنت بردزلی از دوران کودکی یک اعجوبه هنری و موسیقی بود. بردزلی از پدری متولد شد که ترجیح میداد ارث خود را هدر دهد تا تجارتی را پیشه کند. در سن 12 سالگی او و خواهر بزرگترش میبل (که بعداً بازیگر شد) در یک کنسرت عمومی دوئت های موسیقی اجرا کردند. بردزلی که کودکی شوخ با شوخ طبعی بد بود، کاریکاتورهایی از معلمان دبیرستان خود کشید و در سن 14 سالگی اولین شعر خود را با عنوان "شجاع" و همچنین مجموعه ای از طرح ها با عنوان "تحلیل کریکت جوبیلی" در مدرسه منتشر کرد.
از دوران کودکی، امید به زندگی بردزلی کوتاه و نامشخص بود. در سن هفت سالگی به سل مبتلا شد، بیماری که در آن زمان به عنوان «مرگ آرام» شناخته میشد، زیرا به نظر میرسید که مبتلایان در حال تلف شدن هستند. سلامتی شکننده بردزلی به این معنی بود که او در دوران کودکی تا حدودی ضعیف بود و اغلب خود را در تخت خود محبوس میدانست و نمیتوانست به مدرسه برود یا با همسالانش بازی کند. تأثیر این بیماری بر دوران کودکی این هنرمند بدون شک در ذهن او زمانی که در بزرگسالی «خود پرتره در تخت» (1894) را خلق کرد، بروزکرد. نقاشی جوهر کودک کوچکی را نشان می دهد که تقریباً توسط تخت بزرگی که اشغال کرده است بلعیده شده است. کتیبه ای به زبان فرانسوی در بالا سمت چپ نوشته شده است: "به خدایان، همه هیولاها در آفریقا نیستند." این نقل قول به همان اندازه که اشاره ای به مبارزه مادام العمر او با سل دارد، به همان اندازه که نشان دهنده شیفتگی او به چیزهای ترسناک و ترسناک است.
بردزلی برای مدت کوتاهی به عنوان منشی برای یک آژانس بیمه پس از مدرسه گرامر کار می کرد، و در تمام این مدت مجموعه ای از نقاشی های الهام گرفته از پیش رافائل را توسعه می داد. در سال 1891، در 19 سالگی، بردزلی با خواهرش به استودیوی نقاش و تصویرگر سر ادوارد برن جونز رفت. اگرچه در ابتدا از پذیرش خواهر و برادر محروم شد، اما علاقه برن جونز زمانی که متوجه موهای قرمز چشمگیر میبل شد برانگیخته شد. بردزلی به زودی شجاعت پیدا کرد تا نمونه کارهای خود را به هنرمند نشان دهد. برن جونز که عمیقاً تحت تأثیر استعداد و تخیل آشکار جوانان قرار گرفته بود، بردزلی را به مدرسه هنر وست مینستر توصیه کرد. در آنجا بردزلی از نقاش فردریک براون آموزش دریافت کرد. پس از مدت کوتاهی، یک عود مصرفی به این معنی بود که بردزلی از آن به بعد روی لبه چاقو زندگی می کرد و از شهوت زندگی لذت می برد، حتی زمانی که با مرگ زودهنگام روبرو بود.
آموزش اولیه
سر ادوارد برن جونز تنها کسی نبود که متوجه بردزلی شد. در عرض یک سال پس از ثبت نام در مدرسه هنر، هنرمند جوان پیشنهادی از ناشر جوزف دنت دریافت کرد تا حماسه سر توماس مالوری، Le Morte D'Arthur (1893) را به تصویر بکشد. دنت که تحت تأثیر توانایی این هنرمند قرار گرفته بود، همچنین مشاهده کرد که بردزلی "پسری عجیب و غریب" است و احتمالا "دوست ندارد برای این دنیا". بردزلی علیرغم ضعف ظاهری خود، بیش از 300 تصویر را در یک بازه زمانی کوتاه تولید کرد. اثر به دست آمده ژستهای کلاسیک و ترکیببندیهای پیچیده موجود در هنر پیش از رافائلی و الگوهای تزئینی، دوبعدی مسطح، و شهوانی چاپهای ژاپنی Ukiyo-e را با تثبیت انحطاطآمیز بر مرگ و زوال میآمیزد.
تصویرسازیهای او برای Le Morte D'Arthur باعث شهرت بردزلی شد و منجر به معرفی او با اسکار وایلد، نویسندهای تحریکآمیز و شخصیت مهم در جنبشهای Decadent و Aesthetic در انگلستان شد. وایلد که عمیقاً تحت تأثیر نظریه هنر انحطاط فرانسوی ارائه شده توسط تئوفیل گوتیه و نمونه آن در Les Fleurs du Mal اثر شارل بودلر (1857) است، منتقد صریح احساسات سرکوبگر ویکتوریایی بود و از مفهوم زیباییشناختی «هنر برای هنر» حمایت میکرد. رمان فلسفی او «تصویر دوریان گری» (1891) با بیان داستانی درباره مردی به نام دوریان که روح خود را به خاطر زیبایی ابدی و جاودانگی میفروشد، اما در تباهی فرو میرود، این ایدهها را بازی میکند. وایلد، که اذعان داشت رمان جنجالی دارای یک جزء اتوبیوگرافیک است، هنر خود را زندگی کرد. سبک زندگی منحط و همجنس گرایی او جامعه ویکتوریا را شوکه کرد.
تمایلات جنسی خود بردزلی نامشخص است، اما با این وجود، گمانهزنیهای عمومی را برانگیخت، از جمله اتهامات همجنسگرایی، ترنسستیتیزم و رابطه زناشویی با خواهرش. یک کمد دقیق، ژاکت صبحگاهی زیبای بردزلی، دستکشهای ظریف و پمپهای چرمی رنگآمیزی فقط به شایعات دامن میزد، همانطور که ارتباط او با وایلد نیز همینطور بود. مجله پانچ بردزلی را «داوبری ویردزلی» و «به طرز عجیبی عجیب» نامید. رابطه این هنرمند با وایلد، اگرچه در ابتدا باعث تقویت حرفهای او شد، به سرعت پرفراز و نشیب شد و در نهایت باعث شد که بردزلی به عنوان ویراستار هنری مجلهی مهم Decadent در سال 1895 به عنوان ویراستار هنری کتاب زرد دست یابد.
در سال 1894، بردزلی که به تازگی با نویسنده بدنام آشنا شده بود، شروع به تصویرسازی ترجمه انگلیسی سالومه وایلد (1894) کرد. اثر به دست آمده با چهره های وابسته به عشق شهوانی، احمقانه، تغییر شکل یافته، شمع های فالیک، فم فاتال و گل های خون خوار خود به اوج جدیدی از توهین عمومی رسید. بسیاری از تصاویر به عنوان زشت و ناپسند محکوم شدند، یا هیچ ارتباطی با متن نداشتند. و با این حال آنها چنان زیبایی شیطانی داشتند که وایلد خودخواه شروع به نگرانی کرد که مبادا کار او را بیشتر کنند. بهویژه وایلد زیباییشناسی ژاپنی را در آثار بردزلی مورد انتقاد قرار داد، که او آن را برخلاف شخصیت بیزانسی سالومه میدانست. گلدوزی های تزئینی روی لباس سالومه در دامن طاووس و همچنین الگوهای پیچیده گل در هم تنیده در سراسر کتاب تا حد زیادی از اتاق طاووس ویستلر الهام گرفته شده است که بردزلی آن را بسیار تحسین می کرد. بردزلی که از نقد وایلد رنجیده شده بود، وایلد را در کاریکاتورهای بازیگوشی مانند اسکار وایلد در محل کار (1895) مورد تمسخر قرار داد، که نشان می دهد نویسنده کتاب مقدس، سویین برن و افعال فرانسوی را سرقت ادبی می کند. وایلد انتقام گرفت و علناً اعلام کرد که "اوبری بردزلی را اختراع کرده است" - ادعایی مضحک که روزنامه نگاران به آن اشاره کردند.
جامعه ویکتوریا (جای تعجب نیست) از سالومه وحشت زده شد. آرت ژورنال کار بردزلی را به عنوان "وحشتناک از نظر عجیب و غریب بودن و پیشنهادهای وحشت و شرارت" توصیف کرد. بردزلی که ظاهراً توسط منتقدانش مشکلی نداشت و احتمالاً با نگرانی آنها بازی می کرد، کارهای تخیلی، نمایشی و ترسناک خود را توصیف کرد که پر از "موضوعاتی [که] کاملاً دیوانه و کمی ناشایست بودند. چهره های عجیب هرمافرودیتی که با لباس های دوره پرسه می زنند، کاملاً جدید است. دنیای خلقت خودم."
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”