ریتم آهنگ

نگاهي به مجموعه شعر « دختر خوبي كه شاعر است »

نگاهي به مجموعه شعر « دختر خوبي كه شاعر است »

شعر فارسي در روزهايي كه مي گذرد به خلاقيت و توليد انديشه هاي نو بيش از هر چيز نياز مبرمي دارد. شعرهاي سپيده جديري در كتاب دختر خوبي كه شاعر است از نمونه هاي خوب چنين شعري به شمار مي روند. جديري شاعري گزيده كار است و از او در طول دهه ۸۰ تنها كتاب صورتي مايل به خون من (نشر ثالث ۱۳۸۶) منتشر شده است. همين موضوع باعث مي شود كه شعرهاي او جايي خارج از جريان روزمره شعر قرار بگيرند.
در كتاب دختر خوبي كه شاعر است زبان محملي براي خلق لحظه هايي گروتسك مي شود. معناي اين سخن آن است كه شاعر در اين كتاب به جاي آن كه از واحدهاي زباني كاركردي مشابه كاركرد نشانه اي در زبان روزمره بگيرد نشانه ها را دوباره به مقتضاي شعر خويش وضع مي كند و به اين ترتيب به زباني شخصي دست مي يابد كه در عين نزديكي با زبان روزمره و استفاده از واژه هاي آشنا در آن براي خواننده به شدت ناشناس است و او را به كشف خويش فرا مي خواند.
تم كلي شعرهاي كتاب تنهايي، مرگ انديشي و تخيلاتي است كه در زندگي آپارتماني انسان امروز به او هجوم مي آورند. از اين زاويه شعر جديري حكايت گر تنهايي و تك افتادگي انسان مدرن در كلان شهر هاست و به اين ترتيب با هستي انسان همروزگار خويش نسبتي مستقيم برقرار مي كند. در جريان اين فرايند چنان كه گفته شد جديري به بازنمايي صرف قناعت نمي كند و با بازسازي دنياي مشهود در قالب واژه هايي كه صرفا براي هر شعر بخصوص در تعريف انها تجديد نظر شده است مي كوشد تخيل آپارتماني خودش را وسعت ببخشد. كليدواژه هايي مانند بو، صورت و خون در شعر جديري نمونه هايي بارز از اين رويكرد تكرار شونده اند كه در هر شعر به فراخور همان شعر معنايي جديد و ديگرگونه مي يابند.
در پاره اي از شعرهاي كتاب اين وضعيت را مي بينيم كه به شكلي كه در ادامه مي بينيد توسط شاعر به زبان شعر اجرا شده است
وقتی شعرهای بی‌شعور می‌گویم،
دهان‌هایم توی ماسه فرو می‌روند
چشم‌هایم بوی آب می‌دهند
چراغ‌های دریا   کنارم می‌زنند   مثل لاشه‌های صدف.
چنان كه مشهود است در اين پاره از شعر تصويري از لحظه هاي تنهايي شاعر با ظنزي گروتسك و با تصاويري سورئال به تصوير كشيده شده است. نقطه موفقيت شاعر در اين است كه ميان توصيف، طنز و تصوير سورئال تعادلي برقرار مي كند كه در نهايت منجر به شعري منحصر به فرد و خواندني مي شود.
اگرچه همين ويژگي مي تواند به خلق مجموعه شعري مهم در روزگار ما بينجامد اما در مورد شعرهاي جديري اين همه ماجرا نيست. او از سويي ديگر به عنوان شاعري تجربه گرا از خطر كردن در زبان و ورود به عرصه هاي كمتر آزمايش شده هراسي ندارد مانند اين شعر كوتاه كه در آن جسارت شاعر در تلفيق زبان شعر و ترانه و ايجاد منطق شعري با زبان شكسته به خوبي برجسته مي شود.
زجر میاد از دستام
پایه‌ی شعرْ لَقّه
می‌چرخه     چنگ می‌خوره به دستام
                                           لَقّه
میُفته می‌شْکنه
تیکّه تیکّه     زجر میاد از دستام.
تركيب زجر آمدن از دست از آن تركيب هايي است كه به راحتي زبان شكسته را در اين شعر بيگانه گرداني مي كند و آن را به شعري تبديل مي كند كه با ظاهري ساده و در دسترس از عمق قابل توجهي برخوردار است. در عين حال و به رغم تجربه فرمي اين شعر هنوز مي توان ويژگي هاي پيش گفته در برخورد گروتسك با زندگي شهري را نيز در آن بازشناخت كه اين موضوع آن را به ديگر شعرهاي مجموعه پيوند مي دهد.
در انتهاي كتاب بخشي با عنوان و شعرها ديگر نور ندارند وجود دارد كه به شعرهاي كوتاه تر شاعر اختصاص يافته اند. در اين بخش شاعر دريافتي يگانه و لحظه اي را با اجرا در قالب كلمات عمق مي بخشد. اين دريافت ها اگرچه فاقد روايت شعرهاي ديگرند اما به پاره هايي از همان شعرها مي مانند و با شعرهاي كوتاهي كه اين روزها معمول شده و در آن هيچ دريافت شاعرانه اي ديده نمي شود زاويه مي سازند. در يكي از اين شعرها مي خوانيم:
آب می‌رفت هر روز
از صبح تا شب
صدایم
در لباس‌هایم.
چنان كه ديدني است در اين شعر اگرچه استعاره هاي به كار رفته قابل شناسايي تر از شعرهاي بخش اول اند اما شيوه كنار هم قرار گرفتنشان مجموعه اي ابتكاري و ناخودآگاه را به وجود مي آورد كه تازگي دارد. در نمونه اي ديگر از اين شعرها دوباره با قراردادهاي شخصي شاعر رو به رو مي شويم كه ما را به كشف خويش فرا مي خوانند:
از بدنم زمان می‌ریزد
و ساعت‌های قرمز   روی هم می‌چینَدَم؛
مثل خونْ بزرگ می‌شوم.
ريختن زمان از بدن و بزرگ شدن مثل خون تعابيري است خاص جديري كه بر تخيل ويژه اين شاعر دلالت مي كند و خواننده آشنا با شعرهاي پيشين شاعر مي تواند به راحتي با اين تعابير احساس همذات پنداري كند در عين حال اين شعر براي خواننده ناآشنا نيز فضايي مي سازد كه ملال زندگي روزمره از آن به سادگي دريافتني است.
به اين ترتيب دختر خوبي كه شاعر است به تجربه اي شاعرانه و جذاب در فضاي شعر امروز تبديل مي شود كه شكل قابل قبولي از استفاده خلاق از فضاها و واژه هاي روزمره را پيشنهاد مي دهد. به نظر مي رسد فصاي شعر اين روزها براي شكستن بي بست شعرگونه هاي فاقد خلاقيت كه ويترين بعضي كتاب فروشي ها را پر كرده اند به جسارت هايي از اين دست بسيار نيازمند است.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”