ریتم آهنگ

شناخت ایوان آلبرایت؛ نقاش رئالیسم جادویی (بخش 1)

شناخت ایوان آلبرایت؛ نقاش رئالیسم جادویی (بخش 1)

بیوگرافی ایوان آلبرایت

دوران کودکی

ایوان لورین آلبرایت و دوقلوی همسانش مالوین مار آلبرایت از مادری کلارا ویلسون، فارغ التحصیل تحصیلکرده از دانشگاه کانزاس، لارنس، و پدر آدام اموری آلبرایت، نارس (هر کدام فقط سه پوند وزن) در شیکاگو به دنیا آمدند. حومه نورث هاروی، ایلینوی. آدام که دو بار از اسلحه سازان آلمانی مهاجر آلمانی حذف شده بود، یک نقاش امپرسیونیست نسبتاً موفقی بود که زیر نظر هنرمند رئالیست آمریکایی توماس ایکینز در آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیا (PAFA)، با کارل فون مار در مونیخ، و بنجامین کنستانت در پاریس تحصیل کرد. . او به ویژه در صحنه هنری شیکاگو به دلیل مناظر بی‌نقص و پرتره‌های ایده‌آلی از کودکان، با ایوان و مالوین جوان که اغلب برای پدرشان الگو می‌شوند، شناخته شده شد.

وقتی ایوان و مالوین هشت ساله بودند (همچنین آنها یک برادر بزرگتر به نام لیزل موریلو آلبرایت داشتند که هیچ علاقه ای به هنر نداشت) پدرشان شروع به آموزش طراحی و نقاشی به ایوان و مالوین کرد و تاکید زیادی بر دقت آناتومیک داشت. او دوقلوها را در بازدیدهای مکرر از مؤسسه هنری شیکاگو برد (او خود در اوایل قرن بیستم یک نمایشگاه تک نفره در مؤسسه داشت)، جایی که آنها به نقاشان امپرسیونیست و رئالیست آمریکایی مانند چایلد حسام، رابرت هنری، معرفی شدند. ویلیام گلاکنز، موریس پرندرگاست، ادموند تاربل و جان تواختمن. پس از چندین نقل مکان، خانواده سرانجام در حومه مرفه هابارد وودز شیکاگو مستقر شدند، جایی که دوقلوها در دبیرستان نیو تریر تحصیل کردند.

آموزش و پرورش و آموزش اولیه

آلبرایت در سنین نوجوانی خود در برابر فشاری که برای پا گذاشتن به جای پدرش احساس می کرد، فشار می آورد. همانطور که رابرت کوزولینو مورخ هنر می نویسد: "آلبرایت از سیاست و جاه طلبی های تجاری که در حلقه هنری پدرش دیده می شد، انزجار اولیه ایجاد کرد؛ او مصمم بود که هنرمند نشود. او [پدرش] را "هنرمند کوتاه مدت" نامید. خود آلبرایت به یاد می آورد: "در آن دوره پدرم در شهر شناخته شده بود. و ما یک تابستان سرگرمی کردیم... فکر می کنم 3000 زن باشگاهی در آنجا [در خانه حومه شهرمان] در شهر داشتیم. یک ماه و نیم می گذرد و همیشه می گویند پسر کوچولو وقتی بزرگ شدی هنرمند می شوی؟ و من از آن متنفر شدم... گفتم "من هرگز هنرمند نخواهم شد. معمار، مهندس، هر چیزی خواهم شد. خندق حفر می کنم، دیواری را گچ می کنم، اما نمی خواهم. هنرمند باش"

 

با این حال، آلبرایت متوجه شد که در حالی که نمی‌خواهد مانند پدرش عکس‌های "خیلی زیبا" بسازد، نقاشی در واقع قوی‌ترین لباس او بود و در سال 1915 در کالج هنرهای لیبرال دانشگاه نورث وسترن ثبت نام کرد. برادرش ثبت نام کرد. کمی بعد در همان مدرسه با این حال، ایوان در سال 1916 برنامه را رها کرد و به دانشگاه ایلینویز در اوربانا منتقل شد. دوقلوها نزدیک ماندند و استودیوهای مجاور در وارینگتون، ایلینویز ساختند (حتی اگر آنها دیگری را از ورود به فضای کاری خود منع کردند).

هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد، ایوان و مالوین به تلاش های جنگی ایالات متحده پیوستند. پس از آموزش نظامی در آیووا، برادران به همراه سپاه پزشکی نیروی اعزامی آمریکا به بیمارستانی در نانت فرانسه فرستاده شدند. مالوین به وظیفه نگهبانی گماشته شد در حالی که ایوان یک "کشوی پزشکی" شد. آلبرایت به یاد آورد که چگونه پس از ورود به فرانسه، شروع به ساخت طرح هایی از مناظر محلی کرد که به پزشکان خدمتگزار فروخت تا بتواند پول کافی برای «خرید کمی شراب یا چیزی دیگر» به دست آورد. کاپیتان پایگاه به درستی به او نزدیک شد تا صحنه هایی از سالن عمل بکشد.

 

زمانی که برادران در پاییز 1919 به ایالات متحده بازگشتند (پس از یک دوره "دو روز و دو شب" مطالعه در مدرسه هنرهای زیبا در نانت) آلبرایت در مجموع هشت مجله طراحی های گرافیت و آبرنگ را تکمیل کرده بود. نقاشی های مصور پزشکی و جراحی. همانطور که منتقدانی مانند رابرت تورچیا و زوئه ساملز حدس زده اند، دوران آلبرایت در بیمارستان "تجربه ای بود که مطمئنا زیبایی شناسی بعدی او را شکل داد". اما همانطور که کوزولینو می‌نویسد، "آلبرایت پیوسته بخش پزشکی را به‌عنوان یک تأثیر هنری در طول زندگی حرفه‌ای خود کم‌اهمیت می‌شمرد [و] حتی به طور قاطع تأثیر آن را انکار می‌کرد. [اما] او اعتراف کرد که اشعه ایکس را مکاشفه‌ای بزرگ می‌دانست، هیجان زده از دیدن درست از طریق بدن» و آن را «بهترین آموزش هنری» نامید».

در بازگشت، آلبرایت به مطالعات معماری خود در دانشگاه ایلینویز بازگشت، اما تنها یک هفته طول کشید تا به شیکاگو نقل مکان کند، جایی که برای مدت کوتاهی برای شرکت معمار دوایت هیلد پرکینز کار کرد. او همچنین کار تبلیغاتی آزاد برای شرکت هتل آلبرت پیک و شرکت انجام داد، اما با ثبت نام (با Malvin) در دانشکده هنر انستیتوی شیکاگو در ژانویه 1920، دعوت واقعی خود را پذیرفت. به گفته کلوئه باورز، مورخ هنر، برادران یک عکس را به هم زدند. سکه تعیین کنید که کدام یک از آنها نقاشی و کدام مجسمه سازی. مالوین یک مجسمه‌ساز موفق (و همچنین نقاش منظره) شد و مدتی با نام مستعار "زیسلی" کار کرد، در حالی که "ایوان پرتاب سکه را جدی گرفت و تمام زندگی خود را نقاشی کرد".

 

آلبرایت در سال 1923 از مؤسسه هنر فارغ التحصیل شد و برای نقاشی پرتره و طبیعت بی جان خود نشان افتخار هیئت علمی را دریافت کرد. با این حال، او در شیکاگو احساس محدودیت کرده بود. آلبرایت بعداً در مصاحبه ای گفت: "در شیکاگو تنها چیزی که من به ارث بردم تعداد زیادی از دشمنان پدرم بود... نمی توانستم برای بورسیه رقابت کنم... آنها مرا حذف می کردند... آنها پدرم را دوست نداشتند. پس آن را بر من بیرون آوردند». برادران در ژانویه 1924 وارد نیویورک شدند. آلبرایت می خواست در لیگ دانشجویان هنر زیر نظر جورج بلوز تحصیل کند، اما نقاش مدرسه اشکان در اروپا تعطیلات خود را سپری می کرد و بنابراین او تصمیم گرفت که تحصیلات خود را در آکادمی ملی طراحی سنتی تر ادامه دهد. در آنجا او تحت تأثیر نقاش پرتره محافظه کار، چارلز دبلیو. هاثورن قرار گرفت. شاید تا حدودی شگفت‌آور، هاثورن ثابت کرد که الهام‌بخش‌ترین معلم است و به دانش‌آموزانش می‌گوید: "هر چیزی در زیر نور خورشید زیباست اگر بینایی داشته باشید - این دیدن چیز است که آن را چنین می‌کند. ما باید به خود بیاموزیم که زیبایی آن را ببینیم. زشت، برای دیدن زیبایی های معمولی». این شعار آلبرایت می شد.

 

در سال 1925، برادران آلبرایت دوباره یک فضای استودیویی را در فیلادلفیا اجاره کردند و یک پارتیشن موقتی ساختند تا بتوانند به صورت خصوصی کار کنند. در اینجا بود که سبک امضای آلبرایت شروع به شکل‌گیری کرد و طرح‌ها و یادداشت‌های او از این زمان به ما می‌گویند که او در حال مطالعه آثار ال گرکو، رامبراند، هولبین، فردیناند هودلر و ابوت هندرسون تایر بود. در واقع، کوزولینو خاطرنشان می‌کند که «آلبرایت در بررسی «نقاشی مدرن فرانسوی» تاریخ مدرنیسم را بی‌اعتبار کرد، با بیان اینکه فرانسه هرگز هنرمندی برابر با ال گرکو و ولاسکز در اسپانیا، روبنس در بلژیک، رامبراند در هلند یا دورر در جهان به دنیا نیاورد. آلمان، نشان می‌دهد که مدرن‌ها در کنار هم تنها نقطه‌ای کوچک در تاریخ هنر هستند». مایکل کرودون، زندگی‌نامه‌نویس او، این قطعات اولیه را در واقع به‌عنوان «باروک» توصیف می‌کند و با پرتره‌های نیمه‌قدی که با «سبک فوکوس تیز» اجرا شده‌اند، مشخص می‌شود. آنها نقطه ای را مشخص کردند که در آن نقاشی های آلبرایت شروع به جلب نظر کرد (نه همه آنها مطلوب) که او جمع آوری کرد و در دفترچه های یادداشت چسباند.

 

در اواخر سال 1926، برادران آلبرایت به مدت سه ماه از کالیفرنیا دیدن کردند و بیشتر وقت خود را در منطقه اطراف سن دیگو سپری کردند. کوزولینو خاطرنشان می کند که "آلبرایت قبل از ترک کالیفرنیا، کار اولیه مهم دیگری را در ماموریت سن لوئیس ری در اوشن ساید آغاز کرد. این بزرگترین و قدرتمندترین اثر فیگولر او تا به امروز بود. یک راهب ایرلندی مسن به نام برادر پیتر هابرلین برای I Walk To and Fro عکس گرفت. Through Civilization and I Talk As I Walk (Follow Me, The Monk) راهب هشت ساله در حال دعا می ایستد، دستانش صلیبی را به چنگ می اندازد. پشت سر او، نور می ترکد و به نظر می رسد که انگار در حالت پاکی معلق است [... ] انتخاب برادر پیتر به عنوان مدل، شیفتگی آلبرایت را به معنویت، پیری بدن، فرم محکم و روایی و عناوین شاعرانه آشکار کرد. همچنین نشان داد که علاقه فزاینده ای به کل شیء هنری دارد، زیرا یک قاب حکاکی شده با دست اطراف را احاطه کرده است. یکی از برجسته‌ترین جنبه‌های شیوه‌های هنری آلبرایت، توجه دقیق او به تأثیر یک شی کاملاً یکپارچه بود: در عنوان، محتوا، ترکیب، و در چارچوب آن».

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”