ریتم آهنگ

جهان شعری پرویز حسینی

جهان شعری پرویز حسینی

قبل از هر چیز باید بگویم استفاده از نام شاعران در این نقد و بررسی فقط به جهت معیار سنجی و تراز زبانی جایگاه شعری شاعران است چرا که به درک بهتر مخاطب از تفاوت زبانی شاعران کمک عمده نموده و نسل جوانی که با ظرفیت‌های زبانی و جریان‌های شعری کمتر آشنایی دارند به‌راحتی می‌توانند حد مرزبندی زبان شعری شاعران را متوجه شده و با المان‌ها و کلیدواژه‌های منحصر به فرد و نوع نگرش آن به مقوله و ظرفیت‌های قالب شعری و توان شعری آن‌ها آشنا بشوند و آن‌ها را برای تشخیص درستی و نادرستی با دیگر شاعران جریان ساز مقایسه کنند و به‌عنوان معیار ادبی مورد مطالعه و بررسی قرار بدهند. هر چند به اعتقاد من تمام کاراکترهای شعری نیم قرن گذشته از نیمای بزرگ، فروغ، شاملو، اخوان و سهراب نازنین تا به امروز ابتهاج، بهبهانی، رؤیایی، احمدی، آتشی، صالحی، براهنی، باباچاهی، پنجه‌ای، پاشا و … که همه شما جسته و گریخته با آن‌ها آشنایی دارید همه و همه در طی این مهر و موم‌ها به پیشبرد و توسعه و تقویت شعر پارسی کمک نموده و فقط در جهان‌بینی، نگرش به هستی و جریان و زبان شعری تفاوت عمده داشته‌اند اما همه شایسته تقدیر و احترام هستند چرا که وقتی از مرزبندی فاصله زبانی یاد می‌کنیم یعنی بین این زبان و دیگر زبان شعری مرز زبانی شاعر دیگری است که ویژگی‌ها و مؤلفه‌های زبانی و جغرافیای هنری خودش را دارد به همین خاطر با جسارت می‌توان گفت مسیر طی شده شعر معاصر ایران ظرف نیم قرن گذشته نویدبخش بالندگی و پیشرفت هنری بوده است چرا که در دل خود با ظهور انواع جریان‌های ادبی مواجه بوده و انبوه کتاب‌های منتشر شده از شاعران در دهه‌های گذشته خود سندی معتبر بر این ادعا که شعر ایرانی امروز روز یک وزن ادبی در جهان گسترده ما همچون دوران پر افتخار سعدی، حافظ و فردوسی است.
سخن کوتاه کنیم و سرآغاز کنیم کلام را که زمان بیداری اندیشه و ستایش هنر آوانگارد است.
بالاخره بعد از سال‌ها دو مجموعه شعر شاعر گم گشته در مه خیال به دستم رسید شاعری که نرودا وار همچنان به جستجو در تکاپو و هیاهوی زندگی است گاهی ایران است گاهی در سفر، گاهی روی خط مرز نقد و ترجمه؛ گاهی می‌سراید و همواره دور از محافل ادبی و شلوغی انجمن‌ها و سمینارهاست و همین دوری او در این سال‌ها باعث شده در این فضای تک قطبی و در انحصار برخی جریان‌های کاذب شعری در پس پرده و به دور از چشم و در حاشیه و به عبارتی تبعید خود خواسته در کاروانسرای کلمات نقره‌ای رنگ باشد. البته این دیر رسیدگی مجموعه‌های شعری هم معضلی است برای ادبیات فرهنگ و هنر غنی معاصر ما چرا که برخی شاعران به علت گرانی کاغذ و ملزومات چاپ، تیراژ پایین و عدم حمایت برخی ناشران به‌واسطه نگاه تجاری که به علت شرایط اقتصادی یک دهه گذشته از چاپ آثار برخی شاعران و هنرمندان سر باز زده و دلیل دیگر اینکه عدم توزیع یکسان متناسب کتاب در کشور ایران به‌واسطه گستردگی جغرافیای، چرخه معیوب و زیان زده صنعت نشر و اختلال در توزیع است وگرنه شاعری چون پرویز حسینی با آن همه فعالیت مستمر و بدون وقفه مجموعه شعرهای دیگری هم دارد که در دهه‌های گذشته روانه بازار کتاب شده و به دست علاقه‌مندان رسیده و با استقبال روبه رو شده از جمله دو کتاب نفیس «نشان به نشان تپه‌های دلت» و «تیارا».
راستی گفتم شاعر مه خیال! یادم رفت بگویم منتقد! بد نیست بدانیم که پرویز حسینی منتقد و مترجم برجسته معاصر جنوب و از پرکارترین‌ها در طی این مهر و موم‌ها بوده است کارنامه‌ای با بیش از ۳۰ نقد و بررسی، ترجمه و شعر که به‌راستی بارقه‌ای از امید، عشق، تحول و توسعه ادبی برای ادبیات سرزمین ماست از او چندین دفتر شعر و نقد کارآمد در طی این مهر و موم‌ها به چاپ رسیده است که از جمله آن‌ها می‌توان به از کتاب‌هایی همچون «از پشت کلمات مه‌آلود» و «آواز بانوی شط و شرجی» را نام برد. راستی دوباره یادم رفت هنر نویسندگی و نگارش داستان را به لیست کاراکتر شخصیت هنری پرویز حسینی اضافه کنم داستان‌نویسی که کمتر از چهره‌ای مثل حسینی انتظار می‌رفت ولی او با خلق رمان جنون زیبا نشان داده که پتانسیل حضور در همه زمینه‌های ادبی را دارد به‌خصوص داستان‌های سورئالیستی و جنایی که در فضای مدرن معاصر و تحت تأثیر زیست جغرافیایی ما اتفاق می‌افتد که البته به اعتقاد من هم با آن قلم شیوا ارزش مطالعه برای یک بار هم دارد. چرا که تحولی در مسیر پیشرفت فکری و هنری حسینی از کاراکتر هنری شاعری به نویسندگی است.
با این حال بدون تردید پرویز حسینی از محدود منتقدانی و مترجمانی است که در طی این سال‌ها کوشیده با تمام کاستی‌ها و رنج‌ها صدای شاعران خفته زنان و مردان جنوب و شمال در پستو مانده را به گوش عاشقان علم و ادب و فرهنگ این مرز و بوم برساند. در عین حال در زمان ما کمتر کسی کاراکتر شخصیتی او را به‌عنوان شاعر مورد جستجو و کنکاش قرار داده است و همواره از او به‌عنوان منتقد و مترجم برجسته یاد شده است؛ که این جفایی است بر شعر دارای صلابت و اصالت حسینی، شعری ممتاز و فصیح که یادآور زمزمه‌های زبانی سهراب و جوانه‌زده در اندیشه بومی روستاهای ایرانی، همان فضای سنتی بی‌نظیر و سبک زندگی که نماد فرهنگ و هویت ملی ماست.
اگر شعرها را مرور کوتاه داشته باشیم در می‌یابیم شعرها در تمام مجموعه‌ها در سه محور هستی یا جهان‌بینی آفرینش، عشق نقطه تحول بشری و ماندگاری، امید و مضامینی از سبک زندگی، تنهایی، درد فراق معشوق شکل می‌گیرند. با این همه بدون تردید زبان در سرتاسر مجموعه‌ها در نوسان و پویایی است هیچ‌گاه ایستا نبوده و نیست. علاوه بر این شناخت شاعر از ادبیات جهان و ذائقه اندیشه امروز مخاطب علاوه بر این بیش از سه دهه تجربه نقد، ترجمه و شاعری و حضور در عرصه‌های ادبی خود گواه هویت و کاراکتر شخصیت شعری شاعری چون پرویز حسینی است که تحت تأثیر جریان سازی موج‌های ادبی زودگذر و انحراف فرهنگی جریان‌های شعری مانیفست‌هایی کذایی قرار نگرفته و خوشبختانه در طی همه این سال‌ها به حاشیه نرفته است.
با این حال شعر به اعتقاد نگارنده برای شاعری چون حسینی نه قالب و فرم است نه محتوا! بلکه خود زندگی است. حسینی هم در دستاوردهای شعری‌اش متأثر از سفرهای خارجی و آشنایی با آثار شاعرانی چون پابلو نرودا، بودلر، ریچارد براتیگان برخورد دیالکتیکی با زبان می‌کند و هم در جهان‌بینی هنری‌اش. شعر را برای شعر می‌خواهد نه ابزاری برای اظهار دردها، ملامت‌ها و فقدان‌ها به همین خاطر کشتی قلمش را در گرداب نو رمانتیسم شعر به دریا می‌زند رمانتیسمی که بنیادی و بادبانی در آغوش دریای بیکران اندیشه دارد. از همه مهم‌تر فضای شعر ملموس و رازآلود حسینی است که قدم زدن در آن منجر به آسایش و آرامش روح آدمی می‌شود و یادآور همان فضای بر گر فته از آرامش درون طبیعت شاعران برجسته‌ای چون سهراب، احمدی و… است البته کمی متمایل‌تر به شعرهای نرودا، که ماهیتی بیانی و روایی سفرنامه‌ای دارند و زبان نقش عمده و نقش کلیدی به نسبت دیگر ارکان شعری ایفا می‌کند. به همین خاطر است که بارقه امید را برای عاشقان بریده به همراه دارد.
حسینی با جسارت تمام گاهی ذهنیت پرسش‌گرا را در بطن بندهای میانی قرار می‌دهد تا مانع از سُست بودن، فقر اندیشه و عدم پیوند و از هم پاشیدگی شکل شعری می‌شود چرا که حسینی قدم‌های قلمش را روی پله‌های احساس علف گذاشته است نبض واژه را می‌فهمد برای همین چنین استوار می‌سراید.
 و تو خوب می‌دانی
کلمه هرگز نمی‌میرد
شعر نیز…
هذیان هم! (تو پری خواب‌های بی تعبیر منی)
این کشف و خلق نامیرای کلمه توسط شاعر کار بسی بزرگ برای هنر معاصر ماست و نه تنها اعتبار ویژه‌ای به مفهوم کلمه و جایگاه اجتماعی در اندیشه نسل جوان می‌بخشد بلکه جایگاه ادبی او را ترقی داده چرا که دیگر کلمه روین تن شده است و شاعر همچون فردوسی بزرگ حماسه سازی کرده است.
آنچه از همه بیشتر به چشم می‌آید شرم و حیای زبانی شاعر در بیان حالات عاشقانه و عارفانه و اظهار عشق است کیفیت حالات روانی در شعر حسینی نه ساختگی و نه تصنعی است بلکه زاده احساس عمیق عشق و پاکی آن است به همین خاطر همواره مؤلفه‌های شخصیتی معشوق را در پس پرده خیال از ما مخفی می‌کند چراکه در تبادل کلامی عاشق و معشوق رعایت حریم خصوصی افراد بسیار حائز اهمیت است اگر «آیدا» سر به رخ آینه می‌گذارد و در آینه برای شاملوی بزرگ دلبری می‌کند و مو شانه می‌کند و «ری را» نامه‌ها را با آن صدای رسا برای سید علی صالحی شاعر خوش‌گفتار در گفت و شنود می‌خواند اینجا در برگ‌های سفید کاغذ زنی ایستاده که در حریم و حرمسرای شاعر به انزواست به همین خاطر زن در پرده شعر حسینی خجالتی، کم رو و بدون هویت و شناسنامه است و همین بی‌هویتی می‌تواند شبیه همه زنی باشد و هیچ‌ زنی باشد شاید معشوق در شعر حسینی همان تهمینه است که در پس پرده با روین تن ما سخن می‌راند… زنی که در پرورش و فرزند آوری و پاکدامنی همتا ندارد.
البته گاهی ماحصل ذوق‌زدگی در شعرها تکرار شده و آلودگی فلسفی ایجاد می‌کند آلودگی که گناه شیطانی است نه کلام شعر، ماحصل هستی است و دستاورد بشر، شاعر در راستای نگاه فلسفی به زن از منظر دین چالش آفرینی می‌کند این همسانی روایت‌هایی تاریخی و ماجرای زن در تاریخ خلقت دستاورد اخلاقی برای ما دارد وقتی که به چالش می‌کشد خلقت و سرنوشت آدمی را این‌گونه:
آن‌ها که طعم بوسه‌های تو را نچشیده‌اند
و لذت گناه را نمی‌دانند
پس از کجا بدانند
که گرمای دوزخ از کجا آمده است؟!
هیچکس نمی‌داند
بی تو خنکای بهشت را هم
نمی‌خواهم…(شعر: از سر دولت عشق، شعله به ملافه رؤیا، ص ۱۱)
و یا نمونه دیگر
وقتی که نیستی
جهان به چه کار می‌آید (همان)
از دیگر محاسن شعر حسینی پرداختن به مؤلفه‌های شعر جنوب، و خلق ترکیبات بدیع در شعر است که شعرها را پر بارتر، خوش ساختار و پر مغزتر می‌کنند ترکیبات بدیع همچون «نیزارهای سترون، شلاقِ شب، سکه‎ی فراموشی، خراب‌آبادِ جهان، فرکانس ترس، باغ‌های کاغذین، خمیازه‌ی کوه، خورشید گمشده، کلاف تقدیر، هیأت بی نوایان، جزایر مجهول» و از این دست ترکیبات که در نوع خود تازه و بکر هستند.
حسینی با تبحر خاص گاهی با استفاده از تکنیک شعری عناصر و آرایه‌های ادبی شعر کلاسیک همچون واج آوایی در شعر نو معاصر و قالب سپید ظهوری کم رنگ اما تأثیرگذار توسط شاعر پیدا می‌کند که نمادی از توانایی قلم اوست.
تا چند چنین خراب و خسته و خواب‌زده و خمار
پارو به آغوش می‌کشی؟! (شعله به ملافه رؤیا، ص ۲۳)
ظهور ترکیباتی این چنینی نه تنها به تقویت زبان شعری شاعر بلکه به تقویت زبان پارسی کمک می‌کند نقش حرف «خ» جدای از ریتمیک کردن بند شعر به موسیقایی و هارمونی آن کمک دوچندانی نموده است.
به‌طور کلی شعرها در تمام مجموعه‌ها نه آن‌چنان پیچیده و نه آنچنان ساده در مرز تعادل کلام و زبان و توازن به سر می‌برند توازنی که مخاطب را دچار سردرگمی، کج‌فهمی و خستگی نمی‌کند.
رفتی و نگفتی
چه خانه خراب می‌شویم
نگفتی که سونامیِ هجران تو
چه بر ساحل سرد و ساکت ما می‌آورد
من حتم دارم
صدای شکستن قلبم
به آسمان رسید!(رفتی و بعد از تو، شعله به ملافه رؤیا، ص)۳۲
علاوه بر این تکنیک بارز و منحصر به فردی که برای کارایی و تاثیرگذاری بهتر شاعری چون حیسینی بهره می‌برد تکرار یک بند کلیدی و پرسشگرا در شعر است که اندیشه ظهور هر شعری بدان وابسته است و ستون نگهداری در شعر را ایفا می‌کند از جمله «گاهی اتفاق به ناگهان اتفاق می افتد» در شعر گاهی اتفاق…
برای مخاطبان علاقه‌مند به حوضه فرمالیست شعری که علاقه وافر به تصاویر شعری و پازلات کلامی دارند خبر خوبی است که از دیگر عناصر مهم شعری شعرهای حسینی تصویر ابداعی و خلق تابلوهای هنری است که نقش کلیدی در شعر ایفا می‌کنند تصاویر شفاف، گویا، رمزآلود و در نوع خود کم‌نظیر و بی‌نظیرند.
گهواره گاهی گور می‌شود؟ (شعله به ملافه رؤیا، چه محشری، ص ۲۵)
گودیِ پستان گونه‌ی تپه‌های دور (شعله به ملافه رؤیا، شعر جهان بی تو، ص ۵۳)
جدای از واج آوایی حرف «گ» در بند شعر بالا تصویرسازی و تلفیق دو فضای «گهواره» و «گور» کاری بس پسندیده و اثری ماندگار از بند شعری ساخته است که نمونه تاریخی آن در مصرع معروف «زِ گهواره تا گور دانش بجوی» اثر ارزشمند پروین اعتصامی است علاوه بر این به نمایش در آوردن سیاهی، دردناکی، دهشتناک و تباهی یادآور لحظات تلخ اجتماعی زمان ماست که به جای سیاه قلم و رنگ و روغن با مرکب قلم شاعر به تصویر کشیده است در که نوع خود بی‌همتایند از این نمونه‌ها در دفترهای شعر حسینی کم نیستند… بد نیست بدانیم که از این دست تصاویر و تصاویر سیاه اجتماعی در شعر بانوی شعر فروغ فرخ‌زاد هم ظهور پر رنگ و آخر زمانی داشته‌اند نمونه بارز در این بند از شعر حسینی مشهود است که نشان از یک آبشخور فکری و جهان‌بینی هنری است.
ناگهان زمین هر چه داشته بالا می‌آورد.
در ادامه شعرهای حسینی روایت تازه‌ای از ترک معشوق برای شاعر ویرانی برای جهان به همراه دارد ویرانی که بسیار زیان‌آور برای محیط و فضای زندگی است و به‌راستی‌که زندگی بدون عشق چقدر خسته کننده و تلخ و طعم گس مانند دارد از جمله در قطع زیر از شاعر که می‌گوید.
خانه به یکباره خالی شد
گلدان به ناگهان شکست
باغچه خُشکید
و پرنده‌ها
آه، پرنده‌ها
اعتصاب آب و دانه کردند. (رفتی و بعد از تو، ص ۳۲)
این زبان ساده و روان همان زبانی است که بزرگ بانوی معاصر فروغ فرخ‌زاد بدان دست‌یافت بود زبانی گویا، فصیح و روان که هر شاعری برای ارتباط مستقیم با مخاطب بدان نیازمند است یا نمونه بارز موفقیت شعرهای شاعری چون شمس لنگرودی با استفاده و دست‌یابی به همین زبان عاری از پیچیدگی و نماد گویی و سخت سرایی است و یا نمونه‌های موفق‌تر در شعرهای گفتار سید علی صالحی می‌توان چنین نمونه‌های ارزشمندی را دریافت. جدای از آن حسینی بدون شک خالق بی‌نظیرترین بندهای کوچک شعری است بندهایی که در نوع خود جدایی از ماهیت شعری می‌تواند ماهیت فلسفی داشته باشند.
 «مرا بخوان به کوچه میکده‌ی چشمایت»
که تأثیر حافظ و کلید واژه‌های ادبیات سنتی همچون ساغر، می، میخانه، خراباتیان، پیاله همه و همه در اندیشه او پیداست.
انگورها را چه کسی چیده بود از شاخه‌ها
که نتوانستیم شراب‌ها را بیابیم (هبوط،۴۵)
 
به‌طور کلی شعرهای حسینی زمزمه صدای خسته آب و باغچه‌اند و در فضای سنتی روستایی شکل می‌گیرد فضایی کاملاً کلاسیک ایرانی با خانه‌هایی با حیاط و حوض و دیوارهای خشتی پر از درختان، باغات انگور، انجیر و درختان با سایه‌های بلند و صدای بلبلان و کرشمه گلان و چشمه‌ساران و خش‌خش برگان و چقدر این فضا برای مخاطب شعر ایرانی آرام‌بخش، لذت‌بخش و ستودنی است. بدون تردید سیاحت در شعر حسینی سیاحت در روستاست. با این همه شعرهای گاهی ماهیت روایی داستان می‌گیرند و در درون خود حکایت غریب و ناپیدا از درد و رنج بروز می‌دهند که نمونه بارز آن در شعر «خزر» از این شاعر تواناست.
باید توجه داشت که استفاده از واژگان بومی و زبان‌های محلی هم از دیگر محاسن شعری حسینی است که به غنی‌سازی آن کمک کرده است تجربه چنین تلفیقی برای نسل ما یادآور شعرهای زنده‌یاد منوچهر آتشی و علی‌بابا چاهی است از جمله «گاگریوِ، شروه،» که یادآور فرهنگ عزاداری مردم جنوب از بوشهر تا هرمزگان و خوزستان و لرستان است.
با این همه پرویز حسینی اشتراکات زبانی، شباهت‌های بیانی و مؤلفه‌های واژگانی بسیاری با شاعر آب‌ها و خیال‌ها سهراب سپهری دارد که نشان از دارا بودن یک جهان‌بینی و آبشخور فکری هر دو شاعر در مرزبندهای و جهان‌بینی و روحیات و حالات روانی این دو شاعر است این تأثیرپذیری نه تنها تقلید از سوی شاعری چون حسینی نیست بلکه توسعه و توانمند کردن این سبک و زبان شعری است شعرهایی که تمایلات زبانی و لحن پسا نیمایی بسیاری دارند.
«حتم دارم سری در میانه است که نمی‌دانم
ناگفته‌ای مانده که نمی‌گویی
اما به این یقین رسیده‌ام که عشق
مادرِ همه‌ی اضطرابهاست…. (راز آبی، ص ۴۴)
علاوه بر آن از عناصر هستی «آب» و از رنگ‌های اصلی «آبی» در شعر هر دو شاعر نقش کلیدی ایفا می‌کند جدای از آن لحن روان، مؤدبانه و غیر پرخاشگرانه، زبان لطیف مهربانه از دیگر اشتراکات این دو شاعر است تا جایی که دست‌یابی به خانه دوست و تحمل رنج پیدا کردن آن توسط هر دو شاعر صورت گرفته است به‌راستی برای پیدا کردن «گودو و خانه‌اش» تا کجاها باید رفت.
اما آنچه با فقدان آن در این دو مجموعه مواجهیم نگاه انتقادی اجتماعی و عبور از رمانتیسم فردی و پا گذاشتن به فضای رمانتیسم اجتماعی و مرزهای شعری سیاسی از سوی شاعر توانایی همچون حسینی است که نمی‌تواند عیب و نقصانی برای شاعر باشد هر چند در غلتیدن اندیشه شاعر و نگاه به هستی از زاویه انسانی برای یافتن دریچه‌های تازه خیال منجر به دوری جستن شاعر از پرداختن به مسائل و مضامین شعری با تم سیاسی و اجتماعی شده است که این خود متأثر از شخصیت کاراکتری هنری حسینی است شخصیتی که متعادل‌تر و پخته‌تر از همه نسلان ادبی و پرسشگراتر است این انزواطلبی و عشق گرایی در آثار شاعری چون نزار قبانی هم شکل گرفته است وقتی همه‌چیز عشق می‌باشد و هستی به همین خاطر هرگز از مرزهای شعرهای سیاسی و اعتراضی عبور نمی‌کنند و در همان فضای رمانتیسم فردی اسب می‌‌تازند. تا ملعبه سیاست‌بازهای فرهنگی برخی جریان‌ها نشوند و به تقویت و توسعه هنر این مرز و بوم بکوشند.
از دیگر تجربیات شعری کوتاه سرایی و شعرک‌ها هستند که چند سالی است میان شاعران ایرانی باب شده و شعرک‌های حسینی در نمونه خود بی‌نظیرند قطعه زیر از جمله آنهاست.
جهان
بی تو دوزخ سردی است
آتش را چه کسی ربود؟! (شعر: ۶، ص ۱۰)
همه ما می دانیم که در فرهنگ ایرانی «آتش» جایگاه اساطیری دارد و از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است هم برای پیروان آیین زرتشتی و هم برای  هستی. از آنجایی که زنده بودن و پایداری بستگی و وابستگی به آتش دارد ربودن آن نشان از ربودن خوشبختی است که شاعر با تبحر خاصی از این نماد ملی میهنی استفاده کرده است.
در مجموعه شعر دوم شاعر با عنوان «انگشتانم گُر می‌گیرد از لمس پیراهنت» نه تنها ضمیر «تو» به نماد صدا زدن معشوق شکل استعاری می‌گیرد بلکه از طول عرض شعرها کاسته شده و شاعر از زبان مجموعه قبلی یعنی کتاب «شعله به ملافه رؤی» فاصله گرفته و رفته رفته از زبان سهراب دورتر و به مرز زبانی شمس لنگرودی و ساده سرایی نزدیک می‌شود این تغییر زبانی شعری شاعر شاید ریشه در تغییر مکانی اوست چرا که شعرها هم در فضای شهری نور استان مازندران از دل شاعر تولد می‌یابند جدای از آن همه مضامین به سوی عشق اسب می‌تازند و نقش پر رنگ‌تری می‌یابند و شعرک‌ها هم خطابه‌ای و صدایی مونولوگی از فراغ و دوری معشوق است که فقط نام «او» را یک صدا و طوطی وار صدا می‌زند شاعر بر موزارت عشق می‌رود فقط مویه می‌کند و می‌نالد و می‌خواند گاهی هم فارغ از هستی و جهان پیرامون می‌شود ساده بگویم مجنون می‌شود اما ما لیلی را همواره در مجموعه نمی‌یابیم و چونان گذشته برای ما نامیرا و ناپیداست این حضور انتزاعی از معشوق چونان که در سطرهای پیشین گفتم نه «ری‌را» گونه و نه «آیدا» گونه است این شتابزدگی و در غلطیدن در مضامین عشق نشان از درد فراق، نوسان فکری و سردرگمی و جستجوگری شاعر در تمام دوران‌های هنری اوست.
دریا و ساحل دو خواهر عاشق‌اند
که سر بر شانه‌های هم
هجران ماه را مویه می کنند (همان، شعر ۴۲، ص ۵۰)
هرچند شعر زیر در این مجموعه به یاد زنده یاد شاملو از شاعر توازن کوتاهی شعرهای مجموعه را بر هم می‌زند و خوش می‌درخشد با این حال به اعتقاد نگارنده  محروم کردن مخاطب از آن زبان شعری غنی، پخته، مضامین تازه و بکر و گرایش به سرایش شعرکهای کوتاه جفایی است از سوی شاعر نواندیشی چون حسینی به مخاطب؛ هر چند اینکه شاید شاعر در جسجو و تکاپوی دست یابی به جهانی تازه از کلمات باشد اما تشنگی مخاطب را نمی‌توان در این میان نادیده گرفت؛ و ای کاش که شاعری چون پرویز حسینی دوباره به جستجوی خواب‌ها با همه زبان نو رمانتیک منحصر به فردش برای نجات ملافه رؤیا از آتش عشق برخیزد چرا که هر صبح چشم انتظار شعرهای ناب و روایت‌های عاشقانه اویم و بدون تردید پیاله‌های خالی ذهنمان در انتظار خروجین پر از شراب شعرهای نقره‌ای رنگ اوست تا برای فقط یک لحظه حس زندگی و لبخند عشق را احساس کنیم…
در پایان با شعر زیبایی از  پرویز حسینی از همین مجموعه که برای شاملوی بزرگوار سروده است سخن کوتاه می‌کنیم.
گلوی قناری بی ترانه ماند
بی جرعه‌ی آبی
قصابان خون تازه شاباش دادند
چه قصاوت عظیمی!
حلق تو را بریده به تیغی می‌خواستند
قلب تو را افسرده و بی تپش
گزمگانِ خاموشی تو را جار زدند
چه خسارت عظیمیِ!(شعر ۴۲، از مجموعه انگشتانم گر می‌گیرد، ص ۲۹)
 

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”