دوره بلوغ
در سال 1965 آنوشکیویچ در The Responsive Eye در MoMA شرکت کرد، یک نمایشگاه برجسته که به Op Art کمک کرد تا به جریان اصلی نفوذ کند. در میان بسیاری از آثار به نمایش درآمده، تنها آثار بریجت رایلی، نقاش بریتانیایی، توجه قابل مقایسه ای را به ترکیب های خیره کننده آنوشکیویچ جلب کرد. نیویورک تایمز او را «یکی از درخشانترین ستارههای The Responsive Eye» نامید، «یک تکنسین حرفهای که رنگهای درخشانش که در نوارها، راهها و مربعهای متقارن چیده شدهاند، تقریباً از روی بوم به چشم میپرند»، که «میتوان از قبل او را یک اپ قدیمی نامید. استاد". اگرچه همه بررسی ها چندان مطلوب نبودند. لستر مارکل، سردبیر نیویورک تایمز، نامهای نوشت و در آن نقد مطلوب روزنامهاش را محکوم کرد و گفت که Op Art "به عنوان یک تکنیک جذاب است، اما اصلاً هنر نیست."
شهرت و نمایش های بیشتری از جمله در گالری برجسته سیدنی جنیس در نیویورک دنبال شد. این نمایشگاه شامل تعدادی از مجموعههای سل آنوشکیویچ بود که هر نقاشی از یک مربع متمرکز در مربعی دیگر با رنگی متضاد روشن تشکیل شده بود، رویکردی که بسیار یادآور مجموعه ادای احترام به میدان جوزف آلبرز بود. در موزه هنر کلیولند مروری بر آثار آنوشکیویچ انجام شد و او در آغازگر تأثیرگذار H.H. Arnason تاریخ هنر مدرن گنجانده شد. کار او بسیار مکانیکی و ریاضی شد، که توسط جان کانادای از نیویورک تایمز به عنوان "خیره کننده"، "اثر هنری خلق شده کاملاً با محاسبه"، "اجرا شده با دقت مکانیکی"، اما با این وجود "واقعا زیبا" توصیف شد. تقاضا برای نقاشی های آنوشکیویچ به قدری زیاد شد که گالری او نتوانست از این درخواست ها پیروی کند.
آنوشکیویچ در اواسط مرحله حرفه ای خود عمدتاً روی سکانس های گسترده ای از آثار کار می کرد. در سال 1970 او مجموعهای از نقاشیهای معروف به پورتالها را آغاز کرد، مجموعهای از نقاشیهای متشکل از مستطیلهای عمودی که از رنگهای ملایم با خطوط عمودی تشکیل شدهاند که میدان رنگ را میشکنند و مستطیلهای مرکزی و درخشان را قاب میکنند. این به نوبه خود منجر به سریال طیفی او در اواسط دهه 1970 شد که برای اولین بار در گالری جدید او، گالری اندرو کریسپو نمایش داده شد. این مجموعه در رویکرد ترکیبی حتی ریاضیاتتر از کارهای قبلی او بود، که شامل رنگهای عمدتاً روشن در رنگهای سرد و گرم بود که در چارچوبهای هندسی به دقت اندازهگیری شده، در اطراف یک مربع مرکزی با یکدیگر بازی میکردند.
دوره بعد
در دهه 1980 آنوشکیویچ میدان مرکزی خود را آغاز کرد، مجموعه ای از آثار که دارای هاله خاصی از ریاضت کلاسیک بودند. آنوشکیویچ به طور فزاینده ای بر ایجاد حس نوری یک فضای درخشان از رنگ، که به نظر می رسد از بوم تابش می کند، تمرکز کرد، اثری که به عنوان "رنگ فیلم" شناخته شد. بنابراین، مربعهای مرکزی در این آثار را میتوان به صورت جامد یا صفحات درخشان نور دید. در طول سالهای 1981-1984، او همچنین در حال کار بر روی مجموعه معبد بود که از سفر به مصر در سال 1981 الهام گرفته شده بود. با سری Translumina خود، که او بیش از بیست سال توسعه داد، کار با جلوهها و مدیاهای مجسمهسازی آشکار را آغاز کرد، ساخت سازههای چوبی در مقیاس بزرگ با نقش برجسته کم، و همچنین کار با ورقهای آلومینیوم و فولاد را آغاز کرد. در سال 2000 او مجموعهای را که به پیت موندریان اختصاص داشت، با فولاد رنگشده خلق کرد. او در طول دهه اول قرن بیست و یکم به آهنگسازی آثاری با استفاده از اکریلیک روی بوم ادامه داد، از جمله مجموعهای بر اساس برجهای دوقلو در سال ۲۰۱۱.
آنوشکیویچ هنوز در خانه خود در Englewood، نیوجرسی زندگی می کند و نقاشی می کند، هرگز نقاشی های خود را در جلو امضا نمی کند زیرا نمی خواهد جلوه بصری دقیق ترکیب بندی های خود را که به دقت برنامه ریزی شده است به خطر بیاندازد. با این حال، امضای او برای شناسایی این آثار قابل توجه، که به طور روشمند و پیوسته بر روی یک مدل ترکیبی کامل شده در بیش از نیم قرن خلق شده اند، ضروری نیست. آنوشکیویچ از مجموعهای قابل تشخیص از پیشایندها - از جمله امپرسیونیسم، نئو امپرسیونیسم، ساختگرایی و هنر بتن - اثری منحصر به فرد خلق کرده است که اگرچه نقش مهمی در تعریف پارامترهای Op Art ایفا میکند، اما همچنان به توسعه خود ادامه میدهد و دوباره به ما یادآوری میکند. چگونه رنگها در کنار هم قرار میگیرند میتوانند باعث ایجاد احساس تپش و توهم حرکت و لرزش شوند.
میراث ریچارد آنوشکیویچ
نقاشی های هندسی آنوشکیویچ ذهن و چشم را با استفاده عالی از رنگ خیره می کند و به نظر می رسد با نور درونی می درخشد. دیوید شیری در مقالهای در نیویورک تایمز در سال 1985 نوشت: «امروزه آنقدر درباره رنگ نمیدانستیم، اگر ریچارد آنوشکیویچ نبود، آنقدر درباره رنگ نمیدانستیم. او طرز فکر و واکنش ما را تغییر داده است. از نظر احساسی به رنگ، و حتی بر پاسخ معنوی ما به آن تاثیر گذاشته است." کارهای او ما را الهام بخش، به چالش کشیده، و به شیوه شاعرانه، ما را با روحیاتمان پیوند داده است. به قول آنوشکیویچ: «من مانند امپرسیونیستها، میخواهم بیننده رنگها را در چشمهایش مخلوط کند. نمیخواهم آنها را روی پالت ترکیب کنم. به این ترتیب، شدت رنگ و خلوص بیشتر را نیز به دست میآورم. اما برخلاف امپرسیونیستها، من چنین کاوشهایی را از موضوع رها کردهام و آزادی بیشتری را در هنر غیر عینی کشف کردهام.»
آنوشکیویچ یکی از بنیانگذاران و غول های Op Art در آمریکا به حساب می آید، اگرچه او معتقد است که به یک گروه تعلق ندارد و کار او نیز به عنوان هنر ادراکی و هنر علمی توصیف شده است. در دورانی که از آن جنبش تعریف و تجلیل شد (تقریباً در نیمه اول دهه 1960)، آثار او یا علیه مینیمالیستهایی مانند دونالد جاد قیام کردند یا مورد تحسین، انتقاد یا تقلید قرار گرفتند. اما به ندرت نادیده گرفته شده است. در همین حال، در فرهنگ پاپ، آثار او و به طور کلی تر جنبش Op Art، بر صنعت مد، تبلیغات و موسیقی تأثیرگذار بود.
با این حال، این پاسخهای بیرونی به هنر آنوشکیویچ به ندرت بر بینش شخصی که رشد او را هدایت کرده است، تأثیر گذاشته است. در عین حال، طول عمر او تضمین کرده است که این چشم انداز همچنان به تقویت جنبش Op Art نیم قرن پس از شروع آن ادامه می دهد. همانطور که دنیس دولی نوشته است: "نقاشی های آنوشکیویچ ما را مجبور می کند، بارها و بارها، و به روش های تخیلی شگفت انگیزی، تجربه خود را به عنوان انسان در یک جهان فیزیکی - و همچنین دنیایی که توسط انجمن های فرهنگی تعریف شده است" تامل کنیم.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”