ریتم آهنگ

بررسی سیزیف افسانه در مواجهه با سیزیف کامو و سیزیف بکت

بررسی سیزیف افسانه در مواجهه با سیزیف کامو و سیزیف بکت

سیزیف قهرمان اساطیر یونانی است. او پسر آئولوس و آنارتیا پادشاه تسالی و بنیانگذار و پادشاه پادشاهی افیرا (کورینتس امروزی) بود. از طریق Merope، او پدر فرانسوی، Oriention، Almus و Thezandros بود، او همچنین برادر سالمون و پدربزرگ Bellerophon Budaz از طریق Glyos بود. سیزیف در کشتیرانی و تجارت شکوفا شد، اما بسیار حریص و حیله گر بود. او همچنین مسافران و بازدیدکنندگان را کشت و به زنیا که توسط زئوس اداره می شد تجاوز کرد. او این ترورها را دوست داشت زیرا از او به عنوان یک رهبر قوی حمایت می کرد. سیزیف و برادر سلمان از یکدیگر متنفر بودند و سیزیف با ناتوانی در تحمل شکنجه و عواقب آن با حائف دلفوس مشورت کرد تا راهی برای کشتن برادرش بیابد. به گفته هومر، سیزیف به عنوان حیله گرترین مرد شناخته می شد. او دختر سلیمان را فریب داد تا یکی از نقشه های خود را اجرا کند - کشتن برادرش. زمانی که متوجه شد نقشه سیزیف این بود که از فرزندانش برای بیرون راندن پدرش استفاده کند، تصمیم گرفت فرزندان تایرو را بکشد. سیزیف نیز به زئوس خیانت کرد. او مکان آگینا را که توسط زئوس ربوده شده بود، برای پدرش، آسوپوس، خدای رودخانه ها فاش کرد و در پاسخ، رودخانه به شهر کورینت سرازیر شد. سپس زئوس به مرگ دستور داد تا سیزیف را در تارتاروس زندانی کند. سیزیف کنجکاو بود زیرا هرمس که وظیفه اش هدایت ارواح به عالم اموات بود در این موقعیت ظاهر نشد. سیزیف به دروغ از مرگ خواست تا به او نشان دهد زنجیر چگونه کار می کند. هنگامی که مرگ به درخواست او عمل کرد، سیزیف از فرصت استفاده کرد و مرگ را به بند کشید. وقتی مرگ از پیش مقدر شده بود، هیچ کس روی زمین نمرده است. و این غوغا را مخصوصاً برای مریخ به وجود آورد زیرا نبردهای او به دلیل نمردن دشمنانش جذاب شد. و بنابراین او مداخله کرد. مریخ خشمگین مرگ را نجات داد و پادشاه سیزیف را احیا کرد.

در نسخه های دیگر، هادس به زنجیره سیزیف فرستاده می شود، اما زندانی می شود. زمانی که او در بازداشت بود، هیچ کس فوت نکرد. به همین دلیل بود که خدایان نمی توانستند قربانی کنند و پیر و بیمار رنج زیادی می کشیدند. در پایان، خدایان سیزیف را با چنین روز سیاهی در زندگی اش تهدید کردند که آرزوی مرگ کرد و بنابراین چاره ای جز آزادی هادس نداشت. سیزیف قبل از مرگش به همسرش دستور داد که بدن برهنه او را در میدان شهر بیندازد تا ظاهراً علاقه همسرش را بیازماید. این امر او را مجبور کرد که در سواحل Styx آزاد شود. سپس به پرسفون شکایت کرد که این نشانه بی احترامی به همسرش است. و او را متقاعد کرد که اجازه دهد به عالم بالا بازگردد. هنگامی که روح پادشاه به قرنتس بازگشت، همسرش را به خاطر دفن نکردن او سرزنش کرد و مراسم عزاداری را آن گونه که باید یک همسر مهربان انجام داد، انجام داد. هنگامی که پادشاه سیزیف از بازگشت به عالم اموات امتناع کرد، هرمس او را به زور به آنجا برد. روایت دیگری می گوید که پرسفونه، الهه عالم اموات، فریفته سیزیف شد و او به اشتباه او را به عالم اموات برد و به همین دلیل دستور آزادی پادشاه را داد. در فیلوکتتس، سوفوکل از اودیسه به عنوان «پدر» یاد می کند (شایع است که پدرش سیزیف بوده و نه لائرتس، که اودیسه را به عنوان پدر اودیسه می شناسند) هنگامی که او پس از مرگ برمی گردد.

به عنوان مجازات فریب پادشاه، سیزیف مجبور شد تخته سنگی بزرگ را در امتداد شیب تند حمل کند. اعدام عجیب و وحشتناکی برای سیزیف تدارک دیده شد زیرا او با جسارت معتقد بود که با شرارت از زئوس پیشی گرفته است. به ترتیب، مشتری نبوغ خود را در جذاب کردن صخره نشان می دهد به طوری که قبل از رسیدن به قله، دوباره غلت می زند و در نتیجه سیزیف را به عهده می گیرد تا از خود و شکست ابدی مراقبت کند.

او معتقد است که نظریه سیزیف قرص خورشیدی است که هر روز از شرق طلوع و در غرب غروب می کند. برخی دیگر آن را مانند امواجی از امواج می بینند که وارد و خارج می شوند. در قرن اول پیش از میلاد، فیلسوف اپیکوری، لوکرتیوس، در اسطوره سیزیف نمادی از سیاستمدارانی دید که دائماً در انتخابات شکست می‌خورند. سورن کی یرکگور اسطوره را بیان علاقه مفرط یک فرد به چیز خاص می داند. خنده دار است اگر فردی که دارای اختلال روانی است یک تکه سنگ گرانیت را با خود حمل کند و فکر کند که آن پول است یا معشوقه ای به نام دون خوان 1003 دارد، زیرا اعداد نشان می دهد که این داستان غیرواقعی است.

فردریش ولکر در این داستان نمادی از جستجوی بیهوده انسان برای علم می بیند. و سالمون ریناخ معتقد است که سیزیف به این دلیل مجازات می شود که بنای عظیمی ساخته و متکبرانه خود را برتر از خدایان می داند.

در اینجا نگاهی به دیدگاه های آلبر کامو و ساموئل بکت می اندازیم:

کامو می گوید: «سیزیف با نادیده گرفتن همه چیز خارج از تجربه فوری خود و با جستجو نکردن علت و فایده عمیق تر، پیروز می شود. برای کامو، سیزیف قهرمان پوچی است، زیرا رنج می کشد، درد را می فهمد و از آن آگاه است. او در حالت آماده باش است. بر خلاف فردی که درد تکرار یک انرژی بیهوده را نمی بیند. اما کسی که همه چیز را می داند به روشنایی می رسد. سیزیف تشنه زندگی است. حتی با رنج. زیرا می تواند با تمام وجودش خوشبختی را تجربه کند به همان اندازه که می تواند در رنج های وجدان غرق شود. ادیپ سوفوکل در پایان می‌گوید: «با وجود این همه تلاش، کهولت سن و اصالت روحم مرا به این نتیجه رساند که همه چیز خوب است». اسطوره های باستانی به این نتیجه رسیدند که درد از کسی می آید که خوشبختی را می شناسد. این کلیدی است که انسان ناامید را از انسانی که دنیا را غیر منطقی می بیند جدا می کند. سیزیف همیشه در حرکت است. او به ارتفاع می رسد، دوباره غلت می زند و سیزیف که تنها سرنوشت از آن اوست، هر بار که از ارتفاع برمی گردد، سنگ را حرکت می دهد. گویی سیزیف خود یک سنگ است. و خود سنگ سیزیف. کامو این تکرار را پوچ و عقیم نمی داند. اکنون که انسان با هوشیاری و روشنگری حرکت می کند، تک تک تکه های این صخره و این کوه از نظر کامو به نوعی وجود سیزیف را نشان می دهد و همین تلاش سیزیف برای رسیدن به قد او را خوشحال می کند. پرسش اساسی و جدی فلسفه کامو این است که آیا ارزش زیستن دارد؟ مهمترین سوال زندگی و خودکشی را جدی ترین مشکل فلسفی خود می داند. آیا می توانم خلاء را با خودکشی از بین ببرم؟ شوپنهاور می گوید: «خوشبختی یک بازتاب است. "و زندگی پشت این بازتاب ها می چرخد." زندگی ارزشش را ندارد. "همه چیز پوچ است." این عبارت را قبل از عبارت سوفوکل «همه چیز خوب است» قرار دهید. کامو بی عقلی را شورش علیه جهان می داند. آدم باید در دنیا حضور داشته باشد تا معنای پوچی را بفهمد تا عصیان شکل بگیرد. میل انسان به زندگی را می ستاید. به نظر او سیزیف مردی مدرن است که در یک چرخه تکرار گرفتار شده و اکنون نیاز به مبارزه دارد. در واقع کامو می گوید که انسان باید دنیای پوچ و بی معنا را بپذیرد و در آن زندگی کند. فرار از باطل یا یافتن بالاترین معنا در این مزخرف اشتباه است. انقلابی دنبال سازش نیست. او آزادی را می پذیرد و با اشتیاق به زندگی خود ادامه می دهد. انسانی که با هوشیاری و آگاهی، پوچی را می پذیرد، می داند که باید از هر لحظه استفاده کند.

خدایان سنگی در سیزیف گذاشتند تا کاری تکراری و بی پایان انجام دهند و خسته شوند. اما سنگ کامو موضوع دیگری است. کامویی که کامو در برابر سیزیف قرار می دهد، چشم اندازی است که موفق خواهد شد. این آغاز زندگی است. باید تا آنجا که ممکن است زندگی کنید. به گفته نیچه این نگاه آریایی ها به زندگی است. آنچه در فلسفه خیام نیز می بینیم. کامو در مقابل چشم انسان باعث خستگی مفرط می شود و بعد از لذت زندگی صحبت می کند.

بسیاری از متفکران و فیلسوفان اسطوره سیزیف را بهانه ای برای بیان افکار خود قرار داده اند. بسیاری زندگی او را بی معنا و بی معنا می دانستند. و حتی راه هایی برای مقابله با این تکرار بیهوده پیشنهاد کردند. اما کامو سیزیف را در پای کوه رها می کند که سیزیف و سنگ او را نشانه هایی برای بیان وجود و زندگی خود به کار می برد.

و بکت راه حل بکت برای تکرار و کسالت مسخره است. او درباره سیزیف در مالوی می گوید: «من فکر نمی کنم که سیزیف باید مانند امروز در مکان های از پیش تعیین شده شادی می کرد، بنا می کرد یا شادی می کرد. و حتی ممکن است در مورد مسیر دقیقی که در صورت رسیدن به موقع و به طور غیرقابل پیش بینی به مقصد اصلی خود می روند، خیلی سختگیر نباشند. شاید فکر می کند این اولین بار است که به بالای تپه صعود می کند. بنابراین، امید همیشه زنده خواهد بود، حتی اگر امید جهنمی باشد. و تکرار بی پایان کار وجود را سرشار از رضایت می کند».

به گفته بکت، اگر سیزیف هر بار که برای اولین بار به بالای تپه صعود می کند فکر کند، می تواند امید خود را حفظ کند. کسی که هر روز صبح از خواب بیدار می شود تا یک زندگی جدید و یک روز جدید ببیند، امیدوار است. اما امیدی که بکت در مورد آن صحبت می کند نیز به جهنم ختم می شود. بکت هیچ راه حلی ارائه نمی دهد. او سعی می کند این تکرار را مسخره کند. اگر سیزیف با هل دادن سنگ او را بدزدد چه؟ بنابراین خارج از دنیای واقعی، سیزیف نه می خورد، نه غذا می خورد و نه حتی نیازی به شادی دارد. در دنیای واقعی، بکت چیزی برای گفتن به مردم ندارد. او نمی خواهد مردی را در این دنیا از عذاب غم نجات دهد یا نجات دهد. حتی وقتی در آثار سیزیف از امید صحبت می کند، واقعاً به آن می خندد. در نهایت از رضایت از انجام یک کار تکراری و بی پایان می گوید. آیا بکت این اقدامات را نوعی رهایی در دنیایی بی معنا می داند؟ دنیای بکت پر از بدبختی است. اما از این دنیای دردناک شکایت نکن. من دنبال راه حل نیستم. می خندد و به حرکت ادامه می دهد. در مالی مشخص است که هر روز چه نوع غذایی باید بخورید. تکرار در فضای خسته کننده. و به این تکرار بسنده کن. سیزیف بکت از قلب و ذهنش جدا شده است. او حرکت فیزیکی دارد. دستورات را از ذهن برای خراش نگیرید. بکت بدبینی وحشتناک خود را با کنایه ای عجیب بیان می کند. سیزیف بکت نه تنها نماد انسان مدرن، بلکه خود انسان مدرن است که در عذابی تمام نشدنی افتاده است. پس ما او را مسخره می کنیم. ما این زندگی را مسخره و مسخره می کنیم. در نهایت بکت از سیزیف تشکر می کند. زیرا به دور از عذاب ها و ملالت های دنیوی در چرخه تکرار گرفتار شده است. زیرا او فقط به رسیدن به سنگ به اوج فکر می کند. هر که باشد، سنگ باید بارها و بارها به این قله برسد.

سیزیف نماد آشکار کلمه غیرعقلانی است. امید و ناامیدی، زندگی و مرگ، شادی و رنج. و همه خوبی ها و همه بدی ها در سیزیف جمع شده اند. او را چگونه می بینی؟ آیا شما سیزیف دیگری هستید؟

ای سیزیف

آیا مرگ بهتر از غرور نیست که این سنگ را بغلتاند؟

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”