ریتم آهنگ

شناخت نیکلای آستروپ؛ نقاش نروژی (بخش2)

شناخت نیکلای آستروپ؛ نقاش نروژی (بخش2)

در اوایل سال 1908، آستروپ پس از دریافت کمک هزینه خود (از صندوق هنریشسن) به لندن سفر کرد و در آنجا از گالری ملی، موزه ویکتوریا و آلبرت و گالری تیت بازدید کرد. او بعداً در مورد این سفر گفت: "من در لندن بودم. می خواستم بروم و پاسبان را ببینم که [...] طبیعتی مشابه طبیعت غرب نروژ نقاشی کرد. فکر می کنم او اولین نقاش منظره است که منظره را در رنگ ها درک کرده است. " بعداً، در سال 1911، آستروپ بورس تحصیلی مسافرتی هوئن را دریافت کرد و این بار از برلین بازدید کرد، جایی که برای مدت کوتاهی در یک مدرسه هنری خصوصی تحصیل کرد. مطالعات او او را به گالری‌ها و نمایشگاه‌های متعددی برد، از جمله نمایشگاه XXII برلین، جایی که او تحت تأثیر نقاشی‌های هانری ماتیس و اکسپرسیونیست‌های اولیه، ماکس اسلووگت و لوویس کورینث قرار گرفت.

این زوج متاهل تا زمانی که اولین فرزندشان (دختر کاری) در سال 1911 به دنیا آمد، در یک نیابت زندگی کردند و پس از آن به Myklebust، در سمت جنوبی Jølstravatnet نقل مکان کردند. در سال 1913، و به دنبال مشکلاتی که با صاحبخانه داشتند، این زوج به مزرعه قدیمی کوتر در Sandalstrand (اکنون Astruptunet)، در سمت جنوبی دریاچه Jølstravatn نقل مکان کردند. علیرغم شهرت رو به رشد آستروپ، خانواده جوان از نظر مالی با مشکل مواجه شدند و این هنرمند از مشکلات سلامتی، از جمله آسم شدید رنج می برد. با این وجود، آستروپ به خلق هنر و در عین حال اداره و توسعه مزرعه ادامه داد. در واقع، مزرعه و باغ در Sandalstrand به نقوش کارهای بعدی آستروپ تبدیل شد.

 

اواخر دوره

حتی در سال‌های بعد، آستروپ برای تأثیرات جدید باز بود. به عنوان مثال، در پاییز 1916، او با هنرمندان برگن، موریتز کالاند و نیلز کرانتز به استکهلم و کپنهاگ سفر کرد تا هنر مدرن فرانسوی، دانمارکی و سوئدی را مطالعه کند.

در سال 1917، او شروع به عضویت در مجله تازه منتشر شده آوانگارد زبان دانمارکی Klingen کرد. کلینگن با ویرایش اکسل سالتو سرامیست، پول اوتنرایتر نویسنده، و از سال 1918، نویسنده و منتقد اتو گلستد، در 28 شماره بین سال های 20-1917 منتشر شد. کلینگن که همکارانش شامل پول اوتنرایتر، تام کریستنسن، امیل بونلیکه، گابریله مونتر، هارالد گیرسینگ، آلبرت ناور، پر کروگ، ویلهلم لوندستروم بودند، به آستروپ اجازه داد تا در جریان پیشرفت‌های بین‌المللی هنر مدرن باشد و اولین نمایشگاه او را در ماه مه از نقش‌های چوبی به نمایش گذاشت. در انجمن هنرمندان، کریستیانیا.

 

در سال 1919، آستروپ کمک هزینه سفر را از بنیاد کنراد مور دریافت کرد، اما به دلیل وضعیت نامناسب سلامتی مجبور شد سفرهای خارجی بیشتری را به تعویق بیندازد. آستروپ از این موضوع بسیار ناامید شده بود و مدتی را به طور جدی به فکر مهاجرت به ایالات متحده یا سفر به مونیخ برای تحصیل با واسیلی کاندینسکی گذراند. همانطور که او در آن زمان گفت: "من دوست دارم نقاشان انتزاعی را کمی بیشتر مطالعه کنم - کاندینسکی و سایر روس ها - اساساً آنها بیشتر از فرانسوی ها - پیکاسو و ماتیس - به من علاقه مند هستند - اگرچه من واقعاً دوست دارم یک نقاش فرانسوی داشته باشم. مانند لو فاوکونیر به عنوان معلم. در سال 1922، بار دیگر به دلایل بهداشتی، آستروپ و انگل از طریق آلمان، اتریش و ایتالیا به شمال آفریقا سفر کردند. سپس مدتی را در تونس و الجزیره گذراندند، جایی که ششمین فرزندشان، پدر الجر کنراد، به دنیا آمد.

آستروپ در 21 ژانویه 1928 بر اثر سل و ذات الریه در 47 سالگی درگذشت. همسرش، انگل، سی و هشت سال از او جان سالم به در برد و علاوه بر بزرگ کردن هشت فرزندشان (آخرین آنها در سال 1926 به دنیا آمد)، او به یک طراح پارچه موفق تبدیل شد و باغ و ساختمان‌هایی را که او و نیکولای داشتند نگهداری کرد. ساخته شده در Sandalstrand (از سال 1986، محل گالری Astruptunet).

 

میراث نیکولای آستروپ

مایف کندی، ستون نویس هنر، در اظهار نظر در مورد گذشته نگر کاری قریب الوقوع کار خود در گالری عکس دولویچ لندن در سال 2016، خاطرنشان کرد که آستروپ در خارج از نروژ، جایی که "نقاشی های او واقعاً دوست دارند" کمتر شناخته شده بود. ارادت مردم نروژ به هنر او دلیلی برای ابهام نسبی او بود زیرا "تنها یک چاپ و هیچ نقاشی در هیچ مجموعه بریتانیا و [تنها] تعداد انگشت شماری در ایالات متحده وجود داشت." اگرچه نمایشگاه دالویچ می‌تواند استعدادهای پر جنب و جوش و رنگارنگ هنرمند را مورد توجه عموم و نهادهای هنری قرار دهد، اما تا به حال، امانت آثار او، خارج از مجموعه بزرگی که در برگن برگزار می‌شد، دشوار بود. اما در نروژ، آستروپ از موقعیتی تقریباً قهرمانانه برخوردار است. او در حقیقت آنقدر دوست داشتنی است که تصاویرش در مدارس، ساختمان های عمومی و بسیاری از دیوارهای خانه های معمولی نروژی آویزان شده است. از نظر همکار، یان دژاردین آستروپ، نقاشی منحصربه‌فرد بود، به این صورت که «حیله‌های سبکی پرسپکتیو هوایی را رد می‌کرد، که منجر به بوم‌هایی با بی‌واسطگی شدید و روشنایی رنگ می‌شد». در حالی که در چاپ، "او مسیر ابتکاری خود را دنبال کرد، و به سختی بر روی چوب های خود دوباره کار کرد تا هر چاپ یک اثر هنری منحصر به فرد باشد." دژاردین موکول شد تا اعلام کند که آستروپ اکنون باید «در خارج از زادگاهش نروژ جشن گرفته شود».

 

یافتن نقدهایی در مورد هنر آستروپ که از مقایسه با مونک اجتناب می کند، سخت است. در واقع، این زوج هر دو اکسپرسیونیستی بودند که دنیای واقعی را به دنیایی با رنگ پر شور تبدیل کردند. با این حال، کار آستروپ، به ویژه پس از ازدواج، نسبت به هموطن معروف‌ترش، درخشان‌تر، کمتر درون‌گراتر و هماهنگ‌تر است. کلودیا ماسی، ستون‌نویس هنر، اظهار می‌دارد که آستروپ دارای دید کودکانه‌ای منحصربه‌فرد است که به کار او «شفافیت طبیعی چشم‌گیری از نور در سراسر جهان» می‌بخشد و «در رنگ‌های مرطوب غرب نروژ غوطه‌ور می‌شود». او نتیجه گرفت که کار او "به طور همزمان عجیب و واقعی است."

در سال 1986، گالری آستروپونت، که دارای نمایشگاه دائمی هنر، گرافیک، نقاشی، سنگ نگاره ها و طرح های آستروپ است، در محیط روستایی یولستراواتنت جنوبی تأسیس شد. آستروپونت تنها خانه این هنرمند نبود، بلکه بخش مهمی از زندگی خلاقانه او شد. به گفته کندی، "به عنوان آخرین اثر هنری به خودی خود [آستروپ] برای خود خانه ای به نام ساندالسترند در ساحل پرشیب دریاچه ساخته بود که باید یکی از زیباترین خانه های هنرمندان در جهان باشد."

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”