خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی کتابی است با دو چهره. یکی کتابی است با نثری بعضاً سخت و متکلف که از خواننده میخواهد تا اندکی زمان صرف رازگشایی از معانی و داستان نهفته درون کلمات خرج کند. دیگری اما داستانی است روایتگر حکایاتی بعید و غریب که در عین دوری، قرابتی نزدیک با امروز و تجربهی شخصی نویسنده دارد.
خدمات یک نویسندهی هیولاساز: نقد کتاب خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی
سالهای سال پس از این، وقتی انسانها و ساختارهای غامض و لایتغیرشان اساطیر شدند؛ وقتی شهرها و شهرکهای شلوغ و ناشناختنیشان خاک شد و روی آن خاک را خروارها خاک گرفت؛ سالهای سال پس از این، پس از این روز سرد زمستانی، دوباره از روی بیخیالی و برای تفریح، مردموارههایی از زباله زاده شدند. مردموارههایی از پارههای کاغذهای به جا مانده از نسل منقرضشدهی آدمها.
در خوانش هر داستانی دو رویکرد وجود دارد.
اول، گروهی که متن یک کتاب داستانی را تنها برای وجوه داستانیاش میخوانند. شاید بهتر باشد بگوییم برای درک طرح و توطئهی داستان. کسانی که میخوانند تا بدانند. این دسته در مواجهه با متن عموماً از توصیفات و سطور کشآمدهی داستان بهسرعت عبور میکنند، خطها را یکی در میان جا میگذارند تا به آن نقاط عطف و حیاتی داستان برسند. آنجایی که عمل داستانی درحالِ وقوع است درنگ میکنند، جملات را بهدقت میخوانند و از آن حظ میبرند. و سپس دوباره با متن همانطور رفتار میکنند که پیش از رسیدن به آن عمل داستانی، میکردند. میخوانند تا بفهمند چه بر سر شخصیتهای داستان خواهد آمد و در نهایت چه خواهد شد.
صادق باشیم. داستان خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی برای چنین کسانی نوشته نشده است.
دستهی دوم اما خوانندگان کوشایند.
کسانی که از متن بهسرعت نمیگذرند. آهسته میخوانند و بر هر کلامی درنگ میکنند. به قولی، دیگر نه اتفاقات داستان که متن و نگارشش برایشان اهمیت مییابد. وجه دیگری از زیبایی را میشناسند و انتظار دارند که این نیازشان با اثری که پیش رویشان قرار میگیرد برطرف شود. چنین خوانندگانی، از ترکیبات بدیع، انحرافات ساختاری، درهمشدگی زبانی و … لذت میبرند.
کتاب فوق برای اینان به رشتهی تحریر درآمده است.
کتابی است که به عمد در ظاهر و باطنش دست به شکستن هنجارها میزند. نه میخواهد و نه تلاشی برای داستانگویی میکند، اما داستان میگوید. آن هم به ظریفترین شکل ممکن. در سه روایت موجود، تارهایی خواهید یافت که استادانه تنیده میشوند و زیرلایههای روایات را به هم متصل میکنند. طوری که هر سه روایت، که خود زیر روایات دیگری نیز دارند در نهایت یک کل میشوند. ساختمان ناهمساز کاملی که تناقض وجه لذتبخشش خواهد بود.
و ناگفتههایش بهقدر گفتههایش ارزشمند و مهماند. بگذارید در این نقطه از عبارت هوشمندی بهره بجویم. اینکه با ساختار و داستانی روبهرو هستیم که بهغایت هوشمندانه در هم تنیده شده است و هوشمندانهتر از هم گسسته میشود. شالجوم شاعر مشاعری یا هیولاساز دمشقی، ریسمانی میشود درون داستان تا با اتصال داستانهایی که در اعصار و اماکن متفاوت رخ میدهد داستان را به سطح دیگری از ساخت معانی هدایت کند. اینکه ذهن خواننده به امکانات روایات پیشین متوجه شود و امکان بازآفرینی و بازتعریف کردن داستانها، ماجراها و شخصیتها را بیابد. مناسباتی که روایات پارهپارهی داستان اول را میتواند تفسیر و تکمیل کند و سپس روایت پریشان داستان دوم را معنی ببخشد. داستان سوم اما در این بین از نظر من، شاهکلید ماجراست. جایی که برخلاف جریان سیال روایات، چیزهایی قطعی به خواننده عرضه میشود که میتواند به آنها چنگ بیندازد. چیزهایی که میتواند با تکیه بر آن به بخشهای پیشین داستان بازگردد و در یک رابطهی دو طرفه با داستان، به خلق معانی یا کشفشان بپردازد. در این نقطه است که اشارات ظریف نویسنده آرامآرام ظاهر میشود و مخاطب چیزهایی را که در سایه بوده و همیشه پیش چمشش بوده، اما به آن دقت نمیکرده فرا میخواند. از همین رو خوشدارم همانطور که در ابتدای این بند ذکر کردم، از عبارت هوشمندی بهره بجویم. با چنین فن و روشی، و البته روایات تکرارشونده در زیرروایات داستان، سطح داستان دچار چین و شکنهای تودرتویی میشود که در نهایت تجربهای بیش از تعداد برگههای اثر در اختیار خواننده میگذارد. نام این اتفاق را نمیدانم، اما دستآورد بزرگی تلقیاش میکنم.
خدمات دستگاه هیولاساز دمشقی به رقم ظاهر بسیار دور و غریبش و داستانهایی که از آدمکاغذیها و شیرفروشان و آدموارههای مومی بیان میکند، مشخصاً از دنیای ما سخن میگوید؛ از دنیای نویسنده و آنچه که روزگاری تجربه کرده است. این را جدا از توفیق نویسنده در ساخت چنین ترکیب نامتناجسِ نرم و لذتبخشی، بزرگترین دستآورد اثر میدانم. تشخصی که اثر داراست و خوب میدانیم که با وجود تمام زاویهای که با دنیای حقیقی دارد، نوشتهی انسانی است که روزگاری تجربیاتی از سر گذرانده و این تجربیات منحصر به او بودهاند.
چنین اثری اگر حتی هنرمندانه نوشته نمیشد ارزش خواندن داشت. حال آنکه کتاب از دیگر جنبهها نیز اثری خواندنی است.
نثر اثر چیزی نیست که در هر کتاب تألیفی امروزی بتوانید پیدایش کنید. میان آثار ژانری تالیفی؟ همتایانش به تعداد انگشتان یک دست هم نخواهند رسید.
زبان، زبانِ درهمتنیدهشدهای از امروز و روزگاران دور است. زبانی که مناسب چنین روایتی است. اما همین زبان که هوشمندانه انتخاب شده و بهکار بسته شده است جاهایی مخل کامجویی از متن میشود. جاهایی که کلماتی بیش از حد نامأنوس به جان متن میافتد و یکباره بافت نرم نثر را به بافتی خشن و زمخت بدل میکند. و جاهایی که یکباره لحن راوی تغییر میکند؛ به تناوب و در چند روایت. لحنی که انگار متعلق به دو وجه از نویسندهی اثر است.
نثر عمومیِ کار، نثری روان و درعینِحال فاخر، و نثر تکههای ذکر شده، نثری متکلف که حتی همان چند صفحه هم خواننده را از پا میاندازد.
این دوگانگی نثر شاید برای هدفی خاص صورت پذیرفته است اما نتیجهاش دستِکم برای من بهعنوانِ خواننده، چیزی جز دلزدگی به همراه ندارد. و این در کتابی که بیشترین لذتش در مواجهه با نثر کتاب شکل میگیرد، مثل یک سم عمل میکند.
اما در همین لحظات نیروی دیگری درون کتاب دمیده میشود، شاید باید بگویم پیدا میشود، چرا که بعد از پی بردن به آن، متوجه میشویم که از ابتدای کتاب همراهمان بوده. و آن همان چیزی است که خوانندهی تشنهی وجوه داستانی را سیراب میکند. درست هنگامی که اولین نشانههای ارتباط میان روایتها رخ مینماید روح کنجکاو خواننده وارد گمانهزنی میشود. و این لذت درست جایی به اوج خود میرسد که پرده از حقیقتی عجیب برمیدارد. درست در صفحات آخر کتاب و درست جایی که باید باشد.
نویسنده به درستی نشانهها را میان متن جا داده تا خواننده چند کلمه پیش از برملا شدن سِرِ داستان، حدس بزند و این عمل استادانه انجام شده است. هر چند که شاید کشف آن رمز چیزی را در فهم روایات داستان تغییر ندهد و تنها سرابی باشد برای حس پایانِ یک داستان، اما سرابی که میبینیم بهقدری چشمنواز و کامل هست که واقعیت را رها کنیم و برای لحظاتی به آن سرخوشی نابی که در کتابها به دنبالش روان شدهایم دست یابیم.
خدمات دستگاه هویلاساز دمشقی کتاب بی عیبی نیست، هیچ کس چنین ادعایی ندارد اما میتوانم به جرئت بگویم که کتاب کم عیبی است. و کتابی است که اگر مشتریاش باشید حسابی کیفورتان کند.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”