ریتم آهنگ

سرگذشت دو نمایشنامه‌‌ ، ” فاجعه ” و ” اشتباه “

سرگذشت دو نمایشنامه‌‌ ، ” فاجعه ” و ” اشتباه “

دو نمایشنامه‌ فاجعه و اشتباه ، اولی به قلم ساموئل بکت و دومی به قلم واسلاو هاول، سرگذشت عجیبی دارد. در ادامه به شرح این سرگذشت می‌پردازیم که به قلم جو گلانویل (Jo Glanville) در نشریه‌ی گاردین منتشر شده است. رابطه‌ی عجیب بین این دو نمایشنامه نویس نمونه‌ای از دغدغه‌های مشترک نویسندگانی است که در شرایط و ملیت‌های مختلف؛ سعی در ساخت جهانی زیبا و به دور از ظلم و بی‌عدالتی است. در ادامه ترجمه‌ی این مطلب به قلم گلانویل را می‌خوانیم.

ساموئل بکت چگونه نمایشنامه‌ ” فاجعه ” را نوشت؟
ساموئل بکت در سال ۱۹۸۲، نمایشنامه‌ای به نام فاجعه (Catastrophe) نوشت و آن را به واسلاو هاول، نمایشنامه‌نویس و مبارز سیاسی چک، تقدیم کرد. در آن هنگام هاول در چکسلواکی به خاطر فعالیت‌های ضد حکومتی‌اش به چهار سال و نیم زندان محکوم شده بود. ماجرا از جایی آغاز شد که در تابستان ۱۹۸۲ «انجمن بین‌المللی حمایت از هنرمندان» که قرار بود در حاشیه‌ی جشنواره‌ی آوینیون جلسه‌ای برای اعلام همبستگی هنرمندان و حمایت از نمایشنامه‌نویسِ چک برگزار کند، از بکت درخواست کرد برای این مراسم نمایشنامه‌ای بنویسد.


بکت هیچ‌وقت هاول را ملاقات نکرده بود، اما او نگران هنرمندانی بود که در اروپای شرقی مورد آزار و شکنجه قرار گرفته بودند. او به خصوص از اینکه شنیده بود نوشتن را حتی در زندان هم برای هاول ممنوع کرده‌اند، بسیار متاثر شده بود. به همین دلیل از این پیشنهاد استقبال کرد.هاول بعدها در این مورد این اقدام بکت گفت:بکت هیچ‌وقت هاول را ملاقات نکرده بود، اما او نگران هنرمندانی بود که در اروپای شرقی مورد آزار و شکنجه قرار گرفته بودند. او به خصوص از اینکه شنیده بود نوشتن را حتی در زندان هم برای هاول ممنوع کرده‌اند، بسیار متاثر شده بود. به همین دلیل از این پیشنهاد استقبال کرد.هاول بعدها در این مورد این اقدام بکت گفت:

این‌که آدمی در اندازه‌ی بکت صدای من را شنیده است، هنوز مرا بی‌اندازه خوشحال می‌کند. او پدر تئاتر مدرن بود. بکت کسی بود که در عرش سکونت داشت. در بهشت! او کسی بود که از هیاهوی بیهوده‌ی زمینی رهیده بود.

واسلاو هاول چگونه نمایشنامه ” اشتباه ” را نوشت؟
یک سال بعد از آن، هنگامی که هاول از زندان آزاد شد، متقابلا برای ادای احترامش به بکت، نمایشنامه‌ای به نام «اشتباه» نوشت و آن را به بکت تقدیم کرد. این دو نمایشنامه، اولین بار در سال ۱۹۸۳ و در کنار هم در شهر استکهلم روی صحنه رفتند. در سال ۱۹۸۴ در مجله‌ی “Index on Censorship” در کنار هم منتشر شدند، و در حالی که نزدیک به بیست سال از فروپاشی کمونیسم در اروپای شرقی می‌گذرد، هنوز توسط هنرمندان مختلف در بریتانیا در کنار هم اجرا می‌شوند.


کسی که به هاول پیشنهاد داد که او هم نمایشنامه‌ای برای بکت بنویسد، دوستش فرانتیزک یانوش (František Janouch) بود؛ یک فیزیکدانِ هسته‌ای که توانسته بود از سال ۱۹۷۴ در سوئد پناهندگی بگیرد. یائوش با وجود آنکه از کشور خارج شده بود، به مبارزه‌ی خود علیه حکومت کمونیستی ادامه می‌داد و علاوه بر نقشی که در رساندن صدای هاول به خارج از مرزها داشت، کسی است که بعدها بنیاد «charter 77» را برای حمایت از بازگشت مخالفان حکومت کمونیستی به موطن‌شان بنیاد نهاد.آن‌طور که یانوش گفته است، ابتدا هاول تمایل چندانی به انجام این کار نشان نداده است. او تعریف می‌کند:

به او گفتم این شیوه‎ی فوق‌العاده‌ای برای اعلام این نکته است که تو اکنون آزاد شده‌ای و هنوز همان هاول هستی که پیش از زندان بودی. یک هفته بعد از آن، وقتی که بهش تلفن زدم، گفت ”خب، نمایشنامه حاضر است”.

رابطه‌ی بکت و هاول
پس از آن، یانوش به واسطه‌ای برای تبادل تعداد زیادی نامه میانِ بکت و هاول تبدیل شد. در این مکاتبات هاول از بکت به خاطر اینکه نمایشنامه‌ی «فاجعه» را به او تقدیم کرده بود، بسیار تشکر کرد و نوشت که این اتفاق برای من در زندان لذت و احساسِ بی‌نظیری به همراه داشت و به من کمک کرد که در حالی که در میان آلوده شدن و بی‌پناهی قرار داشتم، زنده بمانم. آن‌طور که  جیمز نوولسون (James Knowlson)، دوست و نویسنده‌ی زندگینامه‌ی بکت، گفته است، بکت هم به شدت تحت تاثیر این رابطه قرار داشته است. نوولسون در مورد واکنش بکت می‌گوید:

او عمیقاً از مخمصه‌ای که هاول در آن گرفتار شده بود، تکان خورده بود.

کمی بعد ایده‌ی دیگری به ذهن یانوش خطور کرد. او از بکت اجازه خواست که آن‌ها در استکهلم هر دو نمایشنامه‌فاجعه و اشتباه را در کنار هم به روی صحنه ببرند. یانوش به بکت گفت که او شش تا هفت بازیگر سوئدی معروف را می‌شناسد که حاضرند بدون دریافتِ دستمزد، این نمایش را برای اجرا آماده کنند و آن را یک شب اجرا کنند بکت موافقت کرد و این اتفاق رخ داد. یانوش در مورد چگونگی این اجرا می‌گوید:

کارگردانی که آماده‌سازی نمایش را بر عهده داشت، در عمل این دو نمایشنامه را مانند یک اثر واحد روی صحنه برد، طوری که برای کسانی که نمایشنامه‌ها را نخوانده بودند، مشکل بود بفهمند چه زمانی نمایشنامه‌ی هاول به پایان رسیده است و کِی نمایشنامه‌ی بکت آغاز شده است.

دیدگاه سیاسی دو نمایشنامه‌ فاجعه و اشتباه
فاجعه یکی از نمایشنامه‌های بکت است که به شکلی آشکارا سیاسی است. نوولسون می‌گوید:

بکت دیدگاه‌های سیاسی معینی داشت. دیدگاه‌های سیاسی بکت در تقابل با ظلم و ستم بود. او خواهانِ استقلال فردی و مخالف هر گونه حکومت توتالیتر و هر نوع فاشیسم بود. ولی همچنین باید توجه داشت که در دیدگاه هنری بکت “پیشنهاد دادن” بهتر از “دستور دادن” است. به اعتقاد او وقتی شما به عنوان یک هنرمند به سمت مستقیم حرف زدن بروید، خودتان بر ضد کاری که می‌خواستید بکنید، عمل کرده‌اید.

فاجعه نمایشنامه‌ای کوتاه با یک صحنه است. در این متن، یک کارگردان با دستیارش درباره‌ی فیگور یک انسان است، که قرار است برای اجرا آماده شود، بحث می‌کنند. او کاراکتری شی‌گونه دارد که هیچ دیالوگی ندارد و مانند یک مانکن عروسکی در کنترل فرمان آن‌ها قرار گرفته است. تنها حرکت مستقل او، حرکت سرش رو به بالا است که در پایانِ نمایش رخ می‌دهد. یک حرکت، به نشانه‌ی ایستادگی در برابرِ ستم.

نوولسون تعریف می‌کند، وقتی منتقدی این حرکت را نامفهوم خوانده بود، بکت به شدت خشمگین شده بود. نوولسون معتقد است که این واکنش و اینکه این نمایشنامه به هاول تقدیم شده بود، به خوبی نشانگر ذهنیت بکت هستند. بکت بر عقیده‌اش سخت استوار بود، این‌که شما هر چقدر انسان را تا حد اشیاع پایین بیاورید و او را قربانی کنید، با نتیجه‌ی معکوس و بازگشت و سماجت روح انسانی مواجه خواهید شد.

نمایشنامه فاجعه و اشتباه
در برابر نمایشنامه‌ فاجعه بکت، نمایشنامه‌ی «اشتباه» نوشته‌ی هاول کمی صریح‌تر است. در این نمایشنامه، گروهی از زندانیان، زندانی تازه واردی را به خاطر موفق نبودنش در انجام تشریفات زندان می‌ترسانند. درست مانند نمایشنامه‌ی بکت، این‌جا هم شخصیت اصلی ساکت است و نمایش متمرکز بر تهی شدن از انسانیت متمرکز است. اگر بکت به نقصانِ آزادیِ روح توجه دارد، هاول به این توجه دارد که در چنین موقعیتی، چه اتفاقی و با چه مکانیسمی به شکل عینی رخ می‌دهد. ما دقیقا نمی‌دانیم شخصیت‌های نمایش هاول در کجا هستند، اما آن‌ها به طور قطع زندانی هستند، و در عین حال خود این زندانیان در حال بازتولید یک استبدادِ جدید هستند.

اما با وجود برخی تفاوت‌ها در شیوه‌ی بیانی این دو نویسنده، برای مردم چکسلواکی نوعی ارتباط میان آن‌ها محسوس بود. دو نمایشنامه‌ فاجعه و اشتباه هر دو برای این مردم محترم بود. «در انتظار گودو»، مشهورترین نمایشنامه‌ی بکت، در چکسلواکی به سمبلی از رنج مخالفان در آن حکومت استبدادی کمونیستی تبدیل شده بود. این‌که آن‌ها در انتظاری دائمی برای آمدن کسی هستند که گویا هیچ‌وقت نخواهد آمد. وقتی دولت کمونیستی در سالِ ۱۹۸۹ سقوط کرد، جمعیت انبوه مخالفین حکومت کمونیستی با پوسترهایی در دست، خیابان‌های شهر پراگ را پر کردند. روی این پوسترها نوشته شده بود  “ گودو اینجاست   “

بکت در دسامبر همان سال در گذشت. او آن‌قدر زنده بود که شاهد سقوط دولت کمونیستی باشد، اما انتخاب شدن هاول به عنوان رئیس جمهور کشورش را ندید.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”