ریتم آهنگ

کاوه گلستان، تأثیرگذارترین عکاس ایران در زمان انقلاب و جنگ

کاوه گلستان، تأثیرگذارترین عکاس ایران در زمان انقلاب و جنگ

کاوه گلستان عکاس خبری ایرانی
سیّد کاوه تقوی شیرازی مشهور به کاوه گلستان پسر ابراهیم گلستان عکاس خبری، فیلمبردار و مستندساز ایرانی در ۱۷ تیر ۱۳۲۹ در شهر آبادان متولد شد و در۱۳ فروردین ۱۳۸۲ در سلیمانیه عراق و در جریان حمله آمریکا به این کشور کشته شد. او در یک سالگی همراه با خانواده اش به تهران آمد. تا کلاس هفتم در ایران درس خواند و در ۱۳ سالگی برای ادامه تحصیل به یک مدرسه شبانه روزی در انگلستان فرستاده شد.

گلستان در سال ۱۳۴۷ به تهران بازگشت. در سال‌های ۱۳۴۸ تا ۱۳۵۰ در شرکت‌های تبلیغاتی به عنوان عکاس و انیماتور مشغول به فعالیت شد. او عکاس ویژه مجله تایمز هم بود و مدتی با آژانس خبری آسوشیتدپرس همکاری کرد، سپس در شبکه خبری بی‌بی‌سی در تهران مشغول به کار شد. برای آشنایی با داستان عکاسی و بیوگرافی کاوه گلستان در این مقاله از وبلاگ پروانه همراه ما باشید.

 کاوه گلستان یکی از تأثیرگذارترین عکاسان مستند اجتماعی ایرانی بود که قبل از انقلاب سال ۱۳۵۷ با مجموعه عکس‌های «کارگران»، «مجنون» و «شهر نو»، در این حوزه عکاسی به شهرت رسید و بعدها در دوران انقلاب و جنگ ایران و عراق، با ثبت عکس‌هایی مهم و تاثیرگذار شهرتی دو چندان در میان مردم یافت. او به عنوان عکاس نیز در فیلم گنج دره جنی در کنار پدرش ابراهیم گلستان قرار گرفت.

کاوه گلستان عکس جنگ و انقلاب

عکس های کاوه گلستان و جایزه رابرت کاپا
او کار حرفه‌ای عکاسی را بین سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۱ با اولین ماموریت مطبوعاتی خود که تهیه عکس برای جنگ در ایرلند شمالی بود شروع کرد. عکس‌ های کاوه گلستان از انقلاب ۱۳۵۷ و جنگ ایران و عراق در خیلی از مطبوعات معتبر کشور‌های غربی دیده شد و جوایزی را نصیب او کرد. او در سال ۱۳۵۸ به گزارش ایسنا، جایزه رابرت کاپا را به‌خاطر عکسی از آن خود کرد که امام خمینی را در حال پایین آمدن از پله‌های هواپیمایی که او را از پاریس به تهران آورد، نشان می‌دهد. در همین سال به همراه محمد صیاد کتاب شورش را نیز منتشر کرد.

مدال طلای رابرت کاپا جایزه‌ای است که هر سال توسط باشگاه مطبوعات خارج کشور آمریکا به بهترین گزارش‌های منتشر شده عکاسی در خارج از کشور تعلق می‌گیرد. این جایزه به افتخار رابرت کاپا عکاس جنگ به نام او گذاشته شده است. اولین جایزه رابرت کاپا در سال ۱۹۵۵ به هوارد سوچورک Howard Sochurek اهدا شد. 

کاوه گلستان در مورد خودش اینگونه می‌‎گفت: «من کاوه هستم. کاوه گلستان. عکاس نه بالا و نه پایین. فقط برای ثبت حقیقت به دنیا آمده‌ام.»

او درباره‌ تجربه‌اش از جنگ عراق نیز اینگونه می‌گوید: «گاهی اوقات احساس می‌کردم لاشخورم؛ چون با هلی‌کوپتر به هر جا که کشت‌وکشتار بود می‌رفتیم، عکس می‌گرفتیم و جنازه جمع می‌کردیم. در طول جنگ دستمالی داشتم که همیشه همراهم بود. این دستمال را بارها شسته‌ام، به آن گلاب زده‌ام، اما کماکان بوی مرگ می‌دهد. احساس می‌کنم دیگر هیچ چیز مرا نمی‌ترساند. هیچ چیز حیرت‌زده‌ام نمی‌کند. من نهایت آن را دیده‌ام…»

او همچنین درباره عکس‌هایش گفته بود: «می‌خواهم صحنه‌هایی را به تو نشان دهم که مثل سیلی به صورتت بخورد و امنیت تو را خدشه‌دار کند و به خطر بیندازد. می‌توانی نگاه نکنی، می‌توانی خاموش کنی، می‌توانی هویت خود را پنهان کنی، مثل قاتل‌ها، اما نمی‌توانی جلوی حقیقت را بگیری، هیچ‌کس نمی‌تواند.»

کتاب بودن با دوربین درباره کاوه گلستان
کتاب «بودن با دوربین؛ کاوه گلستان: زندگی، آثار و مرگ» مجموعه‌ای از گفتگوها، یادداشت‌ها و تصاویر پیرامون زندگی و آثار کاوه گلستان است که همزمان با دهمین سالگرد درگذشت او منتشر شده است. گفتگوهایی با فخری گلستان، لیلی گلستان، زنده‌یاد بهمن جلالی، هنگامه گلستان (جلالی) و پیمان هوشمندزاده است. همچنین زندگینامه‌ مختصری از کاوه گلستان به قلم مولف و یادداشت‌هایی از بابک احمدی، شهریار توکلی و یوریک کریم‌ مسیحی که حاصل تالیف و گردآوری حبیبه جعفریان از سال ۸۵ تاکنون است، در این کتاب جمع آوری شده است.

در قسمتی از مقدمه این کتاب آمده :«اولین بار کاوه را با خیام دیدم؛ وقتی که مرده بود. داشتم مجله فیلم می‌خواندم و دیدم آن بالا نوشته “پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ”. و دیدم درباره عکاس معروفی است که در عراق کشته شده. من این عکاس معروف را نمی‌شناختم. حتی شک دارم که می‌دانستم فرزند ابراهیم گلستان است؛ ولی دیگر نتوانستم رهایش کنم. کاوه این طور بود. اگر یک بار او را می‌دیدی دیگر نمی‌توانستی رهایش کنی و من نکردم. تمام روزهایی که دنبال این کار می‌دویدم، دنبال مصاحبه‌هایش، قرارهایش و نوشتنش، حالم به طرزی باورنکردنی خوب بود. خوب و به طرز خوشایندی آشفته. گلستان‌ها علائم حیاتی را در آدم بیدار می‌کنند. احساسایت می‌کنند. تحسینت را بر می‌انگیزند و خشمت را. از پیر و جوان. زنده و مرده. از آنها می‌ترسی و در عین حال به طرفشان کشیده می‌شوی. تاثیری که شاید کاوه هم روی آدم‌ها می‌گذاشت. به قول بهمن جلالی ممکن است بعدها عکاسی بهتر از کاوه بیاید ولی مثل او نمی‌آید. ملغمه‌ای مثل او دیگر نمی آید. فضای رشد او آنقدر پیچیده بود که بعید است دیگر تکرار شود. روایت آدم‌ها از او مثل هم نیست و این به شخصیت خود کاوه بر می‌گردد…»

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”