ریتم آهنگ

برخی از مبانی تئوری رنگ که شما باید بدانید

برخی از مبانی تئوری رنگ که شما باید بدانید

برخی از مبانی تئوری رنگ که شما باید بدانید
چرا شما باید کاربرد تئوری رنگ را درک کنید؟ رنگ یکی از عناصر اساسی وجود ماست. برخی حتی آن را به عنوان زبانِ سکوت و احساس توصیف می‌کنند و می‌گویند رنگ‌ها با ما صحبت می‌کنند. استفاده از رنگ اغلب باعث ایجاد ارتباطات جهانی، فرهنگی و شخصی می‌شود و با داشتن رنگ، می‌توانیم حالت خاصی ایجاد کنیم، بیانیه‌ای ارائه دهیم یا حتی توجهات را جلب کنیم. با انتخاب بهترین طرح رنگی ممکن، می‌توانیم در محیط سبک زندگی خود تاثیر بگذاریم.

خودتان خوب می‌دانید که چگونه هارمونی های مختلف رنگ می‌توانند به ایجاد برخی از قدرتمندترین کارهای بصری و طراحی کمک کنند. یکی از جالب‌ترین سوال‌ها برای هنرمندان از همان ابتدای فعالیت، درک چشم و همچنین درک دانش گسترده پیرامون استفاده از تئوری رنگ و جلوه‌های بصری متعدد است. این رنگ و جلوه‌ها به ایجاد مجموعه‌ای از بازتاب‌ها و پاسخ‌های احساسی نسبت به یک اثر هنری خاص کمک می‌کند و به این سوال پاسخ می‌دهد که، بهترین ترکیب رنگی که امروز می‌توانم استفاده کنم کدام خواهد بود؟

بنابراین ما در این مقاله از مجله هنری پروانه می‌خواهیم به تمامی جوانب مبانی تئوری رنگ بپردازیم و هر کدام از زیرشاخه‌هایش مثل چرخه رنگ، هارمونی رنگ، رنگ های افرایشی و کاهشی، پالت اولیه رنگ و …. را برای شما شرح دهیم؛ همراه ما باشید.

همچنین پیشنهاد می‌کنیم برای آشنا شدن با هنرمندان، خرید آثار هنری آنلاین، اطلاع از کارگاه‌ها و نمایشگاه‌ها، اپلیکیشن پروانه را نصب کنید و از گشت‌و‌گذار در فضای مجازی آن لذت ببرید.

تئوری رنگ چیست؟
تئوری رنگ دارای تعاریف، مفاهیم و کاربردهای طراحی زیادی است و به ایجاد درک و راهنمایی، برای مخلوط کردن رنگ و جلوه‌های بصری ترکیبات خاص رنگی کمک می‌کند. در حقیقت این علمی است که در مورد خوشایندترین ترکیب چشم‌نواز صحبت می‌کند و به ایجاد نظم درونی و تعادل در تجربه بصری می‌پردازد. این جستجو برای هماهنگ‌ترین و متعادل‌ترین تصویر یا ترکیب، هنرمندان و دانشمندان را درگیر خود کرده است و در طول تاریخ هنر، ما نمونه‌های متعددی از قوانین مختلف ریاضی یا مفاهیم فلسفی برای ایجاد مطلوب‌ترین تصویر یا جنبش هنری مطلوب و کاربردی را دیده‌ایم.

نیاز به درک جهان پیرامون، نیازی را توضیح می‌دهد که مبحث تئوری رنگ ها را به جلو سوق داده و آن را به یکی از گسترده‌ترین زمینه‌های علمی موجود تبدیل کرده است. هر چه‌قدر که نقض قوانین در ریشه اکثر ما نهفته باشد، اما همگی می‌دانیم که بهترین راه برای جلو بردن مرزهای هنر و افزودن دانش، این است که اصول اساسی را بشناسیم. تعاریف رنگ اصلی، رنگ ثانویه و درجه سوم، چرخه رنگ چیست؟ دانشِ مربوط به رنگ های گرم و سرد، آشنایی با بهترین ترکیبات رنگ و …، ابزارهای لازم و مفیدی هستند که می‌توانند آثار هنری آینده و مفاهیم طراحی را به وجود آورند و به قدرتمندتر کردن و پیشرفت تولید خلاق، کمک کنند.

تاریخچه نظریه رنگ

مبانی تئوری رنگ قبل از قرن ۲۰، در اطراف رنگ‌های خالص یا ایده‌آل ساخته شده است که به جای ویژگی‌های دنیای فیزیکی، با تجربیات حسی مشخص می‌شود. برخی از اولین اصول نظریه رنگ در نوشته‌های لئون باتیستا آلبرتی (حدود ۱۴۳۵) و در نوشته‌های لئوناردو داوینچی(حدود ۱۴۹۰) ظاهر شدند. اما در قرن هجدهم بود که سنت نظریه رنگ با نظریه‌های آیزاک نیوتن و نظرات او در مورد رنگ های اصلی آغاز شد. از آنجا، این موضوع به یک علم هنری مستقل تبدیل شد و نوشته‌های بعدی افرادی مانند یوهان ولفگانگ فون گوته (نظریه رنگ ها)، میشل اوژن شورول (قانون کنتراست رنگ) و چارلز هایتر (سه رنگ ابتدایی) را تحت تاثیر قرار داد.

با مدرن شدن و با گسترش حوزه علمی، تحقیقاتی در مورد رنگ، درک آن و ترکیب رنگ نیز انجام شد. در بررسی مبانی تئوری رنگ ها دو مفهوم نهفته است و مفهوم اول بر ارتباط رنگ متمرکز است و مفهوم دوم کاربرد بازتاب آن است. این نگرانی‌ها، آلبرت مونسل، استاد یک مدرسه هنری در بوستون را تحت تاثیر قرار داد تا یک سیستم رنگی ایجاد کند. این سیستم ابزاری را برای نامگذاری رنگ‌هایی که، برای سیستم رنگ‌های امروز کار شده‌اند را ارائه می‌دهد. این مسائل و برخی از جنبش‌های اصلی آوانگارد(پیشرو)، باعث شدند تا به بررسی بیشتر رنگ در دنیای معنوی و بازتاب‌های متافیزیکی آن بپردازند. واسیلی كاندینسكی، پیت موندریان، وینسنت ون گوگ، پل گوگن، هنری ماتیس، مارك روتكو، فقط چند نامی هستند كه به پیشرفت روش و نظریه رنگ كمك كردند.

دایره رنگ یا چرخه رنگ چیست؟

بنابراین، واقعا نظریه رنگ چیست؟ بیشتر ما در سنین پایین می‌فهمیم که سه رنگ اصلی قرمز، زرد و آبی رنگ‌هایی هستند که درک چشمی ما را کامل می‌سازند. به این معنی که همه آنچه را می‌بینیم به ترکیبی از این سه رنگ تقسیم می‌شوند. همانطور که قبلا توضیح داده شد، این پدیده برای تعدادی از متفکران و دانشمندان بزرگ گذشته ما گیج کننده و جذاب بوده است و همچنان یک موضوع تکرار شونده در هنر و پدیدارشناسی معاصر است.

هنوز هم این تصور که دنیایی با چنین محتوای غنی از یک انتخاب به ظاهر کاهنده رنگ تشکیل شده، ممکن است غیرقابل تصور باشد و به همین دلیل است که ساخت چرخه رنگ ها، نمای کاملی از این نظریه محسوب می‌شود. چرخه رنگ یا همان دایره رنگ، نمودار رنگ‌هایی است که به دور یک دایره قرار گرقته‌اند. هدف دایره رنگ این است که وضعیت و روابط احتمالی بین رنگ‌ها را نشان دهد و رنگ‌های اصلی، ثانویه و سوم را به ترتیب به نمایش بگذارد. سه رنگ اصلی معمولا در سه نقطه قرار می‌گیرند که دایره را در سه قسمت مساوی تقسیم می‌کنند و فضایی را برای قرار گرفتن رنگ‌های مشتق شده (رنگ‌های ثانویه یا سوم) در بین آنها قرار می‌دهند.

شکل دقیق این نمودار با گذشت زمان تغییر کرد و تعداد رنگ‌ها نیز افزایش یافت، اما به احتمال زیاد این ایده ابتدا از ایزاک نیوتن بوده است که از یک دایره برای محاسبه و پیش‌بینی رنگ حاصل از مقدار مشخصی از داده‌ها، استفاده کرده است. اما با این حال او نتوانست رنگ‌های واقعی را نشان دهد، زیرا نمودار او فقط یک نمودار بود و آن چنان که باید قابل تصور نبود. اما همین چرخ توانست بعدها به عنوان منبعی الهام بخش عمل کند. دایره رنگ دیگری متعلق به توماس یانگ است، او یک مثلث رنگی را طراحی کرده تا نمونه‌ای از تمام رنگ‌هایی که فقط از سه رنگ حاصل می‌شوند را نشان دهد.

رنگ های مکمل در چرخه رنگ

گوته یکی از اولین کسانی بود که چرخ را به شکل پدیدارشناختی تولید کرد، این یک شکل هندسی کامل است تا رنگ‌هایی که متقابلا برانگیخته می‌شوند و آن‌هایی که از نظر قطر با یکدیگر مخالف هستند را نشان دهد. تن رنگ‌ها، به صورت متقارن در امتداد دایره قرار می‌گیرند، مکمل یکدیگر هستند و نشان می‌دهند گوته این را برای توصیف تاثیر احتمالی برخی از رنگ‌ها و ترکیبات آن‌ها بر درک ما و بر وضعیت روانی ما، ساخته است. گوته مشاهده كرد كه چگونه هر سه رنگ اصلی به دنبال وزن متعادل خود هستند، كه كاملا از نظر ریاضی، مخلوط دو رنگ باقیمانده است. این‌ها رنگ های مکمل سنتی هستند که در صورت ترکیب مناسب، باید یکدیگر را دفع کنند. به عنوان مثال، اگر ما واقعا این رنگدانه‌ها را روی یک پالت مخلوط می‌کنیم، باید مقیاس خاکستری (جایی بین سیاه و سفید)، غیر رنگی به‌دست آوریم.

این نظریه بیشتر از طریق نظریه فرایند مخالف، مورد بررسی قرار گرفت. در اینجا توضیح می‌دهد چگونه انسان اطلاعات مربوط به رنگ را از طریق سلول‌های مخروطی چشم و میله‌ای که کل طیف را به سه کانال توزیع می‌کند، پردازش می‌کند. اووالد هرینگ، شخصی که این نظریه را ارائه داده است، رنگ‌های قرمز، زرد، آبی، سبز را نیز به عنوان چهار رنگ، برای پوشش کل آرایه رنگ‌ها ذکر کرده است. طبق این نظریه، هر رنگی می‌تواند به عنوان قرمز، مایل به سبز، مایل به زرد یا مایل به آبی طبقه‌بندی شود.

اما هیچ زرد مایل به سبز یا مایل به آبی وجود ندارد، زیرا آنها همان‌هایی هستند که متقابلا برانگیخته می‌شوند، این همان چیزی است که گوته تصور کرده بود. بنابراین، کانال‌های رنگ با قرمز و سبز، آبی و زرد و در نهایت سیاه و سفید مخالف هستند، زیرا که به عنوان رنگ در نظر گرفته نمی‌شوند، بلکه به عنوان مقدار درخشندگی (رنگ های آکروماتیک) تلقی می شوند. یکی از کاربردهای چرخه رنگ این است که به ما کمک می‌کند تا رنگ‌ها را به عنوان گرم یا سرد دسته بندی کنیم.

رنگ های غیرممکن یا غیر قابل دیدن

بعدا کشف شد که ممکن است در این نظریه، هرینگ در مورد یک موضوع اشتباه کرده باشد. ظاهرا، حتی اگر چشم انسان فقط قادر به درک این سه کانال نور باشد (و این سه کانال به ۳ میلیون رنگ تبدیل می‌شوند)، برخی شواهد نشان می‌دهد که با تغییر فرکانس نور مرئی ممکن است رنگ های غیرممکن تولید شود. یعنی سبز مایل به قرمز و زرد مایل به آبی.

با وجود سازگاری رنگی ما، شرایط منظم دیدن به چشم ما اجازه ثبت این رنگ‌ها را نمی‌دهد و در شرایط عادی نمی‌توانیم آنها را پیدا کنیم. این تعجب آور نیست، زیرا ظاهرا توانایی انسان در تشخیص رنگ در درجه اول چندان قابل اعتماد نیست. با این وجود، چند آزمایش در سال ۱۹۸۳، بر اساس خستگی گیرنده‌های چشم و توسط دستگاه‌های ردیابی چشم انجام شدند تا از آن طریق برخی از افراد این رنگ‌های خیالی را ببینند. در این آزمایش از نوارهای سبز و قرمز (در بعضی موارد زرد و آبی) استفاده شد و بر اساس آنچه گزارش شده، چیزی که شرکت‌کنندگان می‌دیدند، مخلوطی از نقاط قرمز و سبز یا یک رنگ کاملا جدید و غیرقابل توصیف بود. برخی از افراد گفتند كه بعدا برای مدت كوتاهی به توانایی تصور آن رنگ دست یافتند، اما آنها نتوانستند نامی برایش انتخاب کنند یا آن را در یكی از کانال‌های موجود قرار دهند.

مدل های رنگی کاهشی و افزایشی

نهایتا نظریه های مبانی تئوری رنگ در قرن نوزدهم کامل شدند، اما همراه با ظهور عصر دیجیتال، قرمز، سبز و آبی را به عنوان سه رنگ اصلی منتشر می‌کنند و زرد را کنار می‌گذارند. هر یک از آنها دارای رنگ مکمل هستند که دو مورد از آنها به هیچ یک از تئوری های رنگ سنتی تعلق ندارند. از این رو، قرمز با فیروزه‌ای، سبز با سرخابی و آبی با زرد مکمل است.

این منطق بر اساس مدل رنگ افزودنی است و با رنگ های کاهشی که به عنوان رنگدانه در دنیای فیزیکی به آنها نیاز داریم، فرق دارد و عملکرد آن براساس جذب نور از رنگ‌های موجود متفاوت است. در مقابل، سیستم رنگ افزودنی از همپوشانی چراغ‌های رنگی برای ایجاد رنگ های افزودنی ثانویه استفاده می‌کند و صفحه‌های رایانه به عنوان بهترین نمونه این نظریه امروزی عمل می‌کنند. مدل های رنگی کاهشی شامل سیستم RYB (قرمز، زرد، آبی) یا سیستم CMY (فیروزه‌ای، سرخابی، زرد) است که برای چاپ استفاده می‌شوند. در این حالت، فیروزه‌ای، سرخابی و زرد به رنگ اصلی تبدیل می‌شوند که مقدار پیشنهادی رنگ مکمل خود را جذب می‌کنند و بنابراین طیف گسترده‌ای از رنگ‌ها را روی کاغذ به وجود می‌آورند.

 

تفاوت بین تینت (tint)، شید(shade) و تن(tone) چیست؟

اگرچه به نظر می‌رسد منظور از تن، شید و تینت واضح است، اما گاهی اوقات از این اصطلاحات برداشت غلط می‌شود یا به راحتی نمی‌توان از آنها استفاده صحیحی کرد. در اینجا تعریف و توضیح کامل این مفاهیم رنگی آمده است.

تینت با افزودن رنگ سفید به رنگ خالص، به وجود می‌آید و به نوعی رنگ اصلی را لایت می‌کند. هرچه مقدار سفیدِ بیشتری اضافه شود، رنگ آن لایت‌تر است.
شید نیز در نتیجه افزودن رنگ سیاه به رنگ اصلی ظاهر می‌شود. این بدان معنی است که هر نسخه‌ی تیره‌تر از یک رنگ را شید آن می‌نامیم.
تن با اضافه کردن خاکستری به یک رنگ ایجاد می‌شود.
این متغیرهای رنگی ساده برای هر بار توزیع رنگ بسیار اهمیت دارند. مهم نیست که شما بخواهید یک نقاشی را با اضافه کردن تن ها یا شیدهای مختلف رنگ غنی‌تر کنید، یا کسی بخواهد رنگ‌های مناسب را برای ایجاد فضای داخلی آپارتمان خود انتخاب کند تا برای چشم بیننده دلپذیر شود؛ هر هدفی که داشته باشید باید به این سه مورد دقت کنید.

 

تقسیم بندی اولیه رنگ ها در پالت

حتما دیده‌اید که نقاشان آبرنگِ باتجربه، رنگ را بسیار سریع و آسان مخلوط می‌کنند، اما این کار اصلا ساده نیست و درواقع بیشترِ مهارت و اعتماد به نفس آنها، ناشی از دانش و علم‌شان است. شما باید کار را با یک پالت رنگ تقسیم بندی شده شروع کنید. هنگامی که هنرمند یا یک علاقه‌مند به هنر، اصول اولیه و نحوه استفاده از رنگ را در پالت اولیه تقسیم یاد گرفت، بعد از آن مخلوط کردن رنگ برایش واقعا ساده‌تر می‌شود. مطمئنا توانایی درهم آمیختن رنگ‌ها، یکی از مهم‌ترین اصول برای نقاشی آبرنگ حرفه‌ای است.

برای این کار ابتدا می‌توانید، یک چرخ رنگی که مانند ساعت مرتب شده و به سه قسمت مساوی تقسیم شده است را انتخاب کرده و برای هر بخش چهار رنگ قرار دهید. در بالای چرخ، یا باید بگوییم ساعت ۱۲، یک زرد سرد وجود دارد، و سپس یک لیمویی، مایل به سبز آبی در سمت راست خط است. یک زرد گرم و کمی مایل به نارنجی قرمز در سمت چپ خط است. در جهت عقربه‌های ساعت به دور دایره بروید، ساعت ۴ یک آبی خنک به عنوان یک رنگ یخی وجود دارد.

در اینجا رنگی مایل به آبی سبز بالاتر از خط است و یک آبی گرم، به عنوان آبی ارغوانی، زیر خط قرار دارد. علاوه بر این، در ساعت ۸ یک قرمز خنک، وجود دارد که کمی به بنفش قرمز، متمایل بوده و در زیر خط است. و یک نارنجی گرمِ رو به قرمز نارنجی، بالای خط دیده می‌شود. به طور خلاصه، این چرخه ۱۲ رنگی و سه قسمتی، به عنوان پالت رنگ تقسیم بندی شده برای مخلوط کردن رنگ، یه شکلی ساده‌تر به کار می‌رود.

هارمونی رنگ چیست؟

طرح های مختلف رنگ و هارمونی رنگ در همه جای اطراف ما دیده می‌شوند، از یک محیط طبیعی، کالاهای خرده فروشی، تبلیغات یا صنعت مد گرفته تا هنرهای زیبا. به هر کجا که نگاه کنیم، رنگ‌هایی وجود دارند و آن رنگ‌ها با برخی از رنگ‌های دیگر مطابقت دارند و آنها با رنگ‌های مختلف تراز می شوند و این داستان همینطور ادامه پیدا می‌کند…

اما، هارمونی رنگ چیست؟ آیا هر رنگی با رنگ دیگری هماهنگی دارد؟ خوب، دقیقا نه. به همین دلیل است که اصطلاح مشابه یا آکروماتیک وجود دارد. این بدان معناست که برخی از رنگ‌ها وقتی به بعضی دیگر اضافه می‌شوند، تعادل کاملی را ایجاد می‌کنند. در حالی که برخی دیگر می‌توانند به نظر آشفته بیایند یا ممکن است به قدری خسته کننده باشند که به هیچ وجه بیننده را درگیر خود نکنند.

رنگ‌ها زیبایی‌شناسی یک تصویر را تعریف می‌کنند. در صورت استفاده صحیح از آنها، یک تصویر اطلاعات بصری بیشتری را منتقل می‌کند و واقع‌گرایانه‌تر است. به دلیل هارمونی طبیعی رنگ، مناظر معمولا بسیار متعادل هستند، مانند طبیعت، بنابراین این نوع نقاشی‌ها تاثیر آرامش‌بخشی بر بیننده دارند.

هماهنگی رنگ را می‌توان به عنوان چیدمان دلپذیر قطعات تعریف کرد. وقتی نوبت به ظاهر بصری می‌رسد، هماهنگی می‌تواند بیننده را با ایجاد حس درونی نظم و تعادل در تجربه بصری درگیر کند. اگر چیزی به اندازه کافی جذاب نباشد، یا بیش از حد آشفته یا بیش از حد خسته کننده به نظر برسد، مغز انسان به سادگی آن را رد می‌کند و رابطه‌ای با آن ایجاد نخواهد کرد. هارمونی رنگ علاقه بصری را به وجود می آورد و معمولا به نوعی ساختار بصری منطقی نیاز دارد. این تجربه نباید از هر جهت افراطی باشد و باید نوعی تعادل پویا را ایجاد کند، یعنی مثل اسمش هماهنگی را به وجود آورد.

فرمول های هارمونی رنگ ها

فرمول‌های زیادی برای هماهنگی رنگ ها وجود دارند. اما موارد اصلی به طرح‌های رنگی مشابه و همچنین طرح های مکمل، نیمه مکمل، تقسیم مکمل و همچنین طرح های سه گانه، مستطیل یا تترادیک و مربع اشاره دارد. در اینجا توضیحاتی در مورد هر یک از این‌ها ارائه می‌شود.

رنگ های مشابه هر سه رنگی هستند که روی یک چرخ رنگی ۱۲ قسمتی در کنار هم قرار می‌گیرند ، مانند آبی-سبز، سبز و سبز-زرد. معمولا یکی از این سه رنگ غالب است و دو رنگ دیگر از آن پیروی می‌کنند. طرح‌های رنگی مشابه اغلب در طبیعت یافت می‌شوند. این موارد معمولا بسیار هماهنگ و چشم نواز هستند و بنابراین طرح‌های راحتی را به وجود می‌آورند.
رنگ های مکمل هر دو رنگی هستند که وقتی در چرخ رنگ مشاهده می‌کنید، مستقیما در مقابل یکدیگر قرار دارند. به عنوان مثال، رنگ های مکمل قرمز و سبز یا آبی و زرد هستند، هر آنچه در این بین وجود دارد حداکثر کنتراست آنهاست که ظاهری پر جنب و جوش ایجاد می‌کند.
رنگ‌های مکمل دوبخشی برای متغیر طرح رنگ مکمل هستند. در این طرح به جای یک مکمل برای یک رنگ، از دو رنگ مجاور مکمل آن استفاده شده است. در نتیجه همان کنتراست بصری قوی، اما مقداری کمتر، حاصل می‌شود. اجرای یک طرح بر این اساس سخت نیست، بنابراین می‌تواند انتخاب خوبی برای مبتدیان در یک رشته تئوری رنگ باشد.
رنگ های سه گانه آنهایی هستند که به طور مساوی در اطراف چرخ رنگ قرار دارند. طرح های رنگی سه گانه تمایل دارند کاملا پر جنب و جوش باشند، حتی اگر از نسخه های اشباع نشده رنگ استفاده نشود. اما، برای داشتن یک هارمونی موفقیت آمیز، یک رنگ باید غالب باشد.
در طرح رنگ مستطیل یا تترادیک از چهار رنگ استفاده می‌شود که به صورت دو جفت رنگ مکمل مرتب شده‌اند. این یک طرح غنی است که امکانات زیادی را با یک رنگ به عنوان یک رهبر و دیگری به عنوان پیرو را ارائه می‌دهد. در صورت استفاده از این طرح، باید به تعادل رنگ های گرم و سرد توجه ویژه‌ای شود.
مانند رنگ مستطیل، طرح رنگ مربع دارای چهار رنگ است، اما هر چهار رنگ به طور مساوی در اطراف چرخ رنگ قرار دارند. با این حال، یک رنگ باید غالب باشد و بر ایجاد هماهنگی با رنگ‌های گرم و سردِ متعادل، تمرکز کند.
فرمول هارمونی رنگ ها
استفاده نمادین از طرح های رنگی

با توجه به اینکه رنگ‌ها چیزی بیش از درک نور در چشم انسان نیستند، بسته به نوع شکست آنها می‌توان از رنگ‌ها برای تولید نوعی توهم نوری نیز استفاده کرد. به عنوان مثال، رنگ قرمز اگر روی زمینه سیاه باشد همیشه روشن‌تر از آن است که آن را روی سطح سفید قرار دهیم.اگر پس زمینه آبی باشد و اگر رنگ سیاه، پشت آن باشد، شکل قرمز بزرگ‌تر به نظر می‌رسد. بسیاری از هنرمندان این کار را برای تاکید بر چیزی در تصویر یا ایجاد یک توهم انجام می‌دهند.

رنگ‌ها نیز تاثیر زیادی در پاپ آرت داشتند، بنابراین هنگامی که شما به دانش دقیق تئوری رنگ ها و رنگبندی‌های مختلف تسط پیدا کنید و در مورد هماهنگی رنگ‌های مشابه، مکمل یا تقسیم مکمل بیشتر بدانید، نهایتا می‌توانید نقاشی مرلین مونرو اثر اندی وارهول (۱۹۶۷) را بررسی کنید.

رنگ های اصلی و ترکیب هنری

یکی دیگر از نمونه های بارز استفاده ساده از رنگ در زمینه هنرهای تجسمی، ترکیب هنری پیت موندریان است. همانطور که می‌دانید این هنرمند به عنوان پدر نقاشی انتزاعی نیز شناخته می‌شود و فقط از رنگ‌های اصلی – قرمز، زرد و آبی همراه با خطوط سیاه و سفید استفاده می‌کند. سطوح سفیدِ هر کاری که موندریان انجام داد، براساس تغییرات مختلف آن رنگ های اصلی بود.

با این روش نه تنها موفقیت بزرگی در هنر خود کسب کرد، بلکه از ترکیبات او برای کاربردهای مختلف استفاده شده است، خواه در زمینه مد، داخلی، طراحی گرافیک یا مبلمان، هدایای یادگاری یا هر چیز دیگری باشد. در واقع، به طور گسترده برای اهداف تجاری در سراسر جهان مورد استفاده قرار گرفته است. همچنین آثار او را به عنوان نمونه های جالب مبانی تئوری رنگ، به هنرجویان آموزش می‌دهند.

تئوری رنگ و هنر امروز

ماهیت هنر معاصر ماهیتی عصیانگرانه است و در ادامه با پسامدرنیسم و روحیه مصرف کننده، تقریبا همه تعریف‌های گذشته به شدت توسط هنرمندان و طراحان بزرگ زیر سوال می‌رود. آیا این در مورد مبانی تئوری رنگ نیز صدق می‌کند؟ هر چند وقت یک بار سوال می‌کنیم چرخ رنگ چیست؟ یا می‌گوییم که چرا هنرمند آثار خود را طبق قوانین مربوط به رنگ های مخالف، رنگ های گرم ، رنگ های مکمل و غیره متمرکز می‌کند؟ همانطور که کاوش در رنگ در یک گروه علمی گسترده قرار دارد، تحقیقات عمده در مورد معنای احساسی رنگ و کاوش در ارتباطات فرهنگی، فردی و جهانی یک ترکیب رنگ خاص نیز، به اهمیت درک و تعاملات فردی می‌پردازد. اما، آیا واقعا رنگ در این قضیه تاثیر دارد؟ تئوری رنگ در بسیاری از کارهای هنری معاصر چه جایگاهی را اشغال می‌کند؟

ارتباط روح معنوی رنگ با مصرف کننده

واسیلی کاندینسکی یکی از تاثیرگذارترین نقاشان بود که برای تولید اولین نقاشی کاملا انتزاعیِ معتبر شناخته شد. وی به عنوان یک نظریه پرداز با نفوذ نیز در سال ۱۹۱۱ یکی از مشهورترین قطعات خود را درباره معنوی در هنر نوشت. در این مقاله در مورد تاثیرات رنگ بر روی چشم و طنین داخلی رنگ‌های خاص بحث کرده است. رنگ اصلی زرد به عنوان گرم و هیجان انگیز، قرمز به صورت ناآرام، درخشان و زنده و سومین رنگ اصلی آبی به عنوان رنگ آسمانی آرام، ماوراطبیعی، عمیق و معمولی تعریف شده‌اند. این ایده‌ها و دیدگاه‌های کاندینسکی در مورد اشیا هندسی بر طیف وسیعی از هنرمندان مانند جورجیا اوکیف، مارک روتکو و تولد جنبش هنر انتزاعی هندسی تأثیر گذاشت.

همانطور که كاندینسكی و معاصرانش تمرینات و نوشته‌های خود را بر روی تجربه الهی در هنر متمرکز می‌كنند، امروزه توجه به رنگ، فرهنگ مصرف‌گرایی را كه همه ما در آن درگیر هستیم را نشان می‌دهد و منعكس می‌كند. تعداد قابل توجهی از تحقیقات حاضر نشان می‌دهند كه نظریه تئوری رنگ و بازتاب در مورد اینکه چرا رنگ مهم است و اینکه چگونه در کسب و کار بازاریابی و مارک تجاری نقش محوری دارد، بررسی می شود. جهت دستیابی به بهترین جایگاه و کیفیت بالا در محصولات، رنگ برای افزایش شناخت برند، اهمیت دادن به عوامل بصری کالاهای ارائه شده و همچنین برای جلب توجه استفاده می‌شود. روانشناسی رنگ یکی از جالب‌ترین و بحث برانگیزترین جنبه‌های بازاریابی است.

تغییر واژگان رنگی

مبانی تئوری رنگ، درک رنگ های اصلی، اشباع و … توضیحی صریح در مورد تاثیر رسانه‌های خاص بر ظاهر رنگ ایجاد نکرده است. در دوران دیجیتالی که در آن زندگی می کنیم، بیشتر ما رنگ را در صفحه نمایش خود تجربه می‌کنیم و همانطور که می‌دانیم تجربه رنگ متفاوت است. تعدادی از هنرمندان با تمرکز بر روی عمل خود در فضای مجازی اینترنت، حواس و درک ما را تغییر می‌دهند. به همین ترتیب و با پیروی از سنت اپ آرت، سازندگان gif حواس ما را دستکاری می‌کنند و برای این منظور باید استفاده از مواد را به صد و پنجاه و شش رنگ محدود کنند.

این محدودیت حس سبک جدیدی از هنر مینیمالیسم را ایجاد کرده است و درک ما از رنگ به دلیل وضوح یا دوربین استفاده شده توسط سازندگان، متفاوت است. این تجربه مجازی از رنگ با درک سنتی از رنگ در گذشته، جایی که رنگ به معنای تغییر در نور و رفتار رنگ یا مخلوط رنگدانه است، بسیار متضاد است. باید بدانیم که درک ما از رنگ، نسبت به گذشته فرق کرده است و هر یک از ما رنگ را متفاوت درک می‌کنیم. امروزه بیشتر توجه هنرمندان و طراحان به تاثیری که رنگ ایجاد می‌کند و دانش رنگ و نحوه تغییر آن می‌پردازد.

هیچ یک از ما نمی توانیم اهمیت رنگ را برای خودمان انکار کنیم و دانش در مورد تئوری های مربوط به رنگ فقط می‌تواند به ما در درک برخی از پیشرفت‌ها و کارهای مهم گذشته و امروز کمک کند. در عمل گسترده هنر معاصر، رنگ به صورت جداگانه قابل درک است و برای دستکاری فضا، چشم و درک ما، از تئوری رنگ سنتی و کلاسیک استفاده می‌شود.

“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”