پیدایش و مبانی فکری
کوبیسم (یا همان کیوبیزم Cubism)، تاثیرگذارترین جنبش هنری سدۀ بیستم است. هرچند که آغاز پیدایش آن، چندان در میان پژوهشگرانِ هنر، مورد اتفاق نیست. با این حال برخی، آغاز پیدایش آن را در اثر معروف دوشیزگان آوینیون اثر پابلو پیکاسو میدانند. البته برخی از تاریخنویسان هنر، تاثیر دیدگاهها و آثار پلسزان، نقاش فرانسوی بر پیکاسو و براک را در شکلگیری سبک کوبیسم تعیینکننده میدانند.
با این حال، در مجموع به لحاظ تاریخی این سبک، بوسیلۀ پیکاسو و براک ابداع شده است. کمی بعد نقاشانی چون فرنان لِژه، و روبر دُلُنه و در ادامه بسیاری نقاشان و مجسمهسازان دیگر به آنها پیوستند. پایههای فکری زیباییشناختی کوبیسم بین سالهای 1907 تا 1914 شکل گرفت. گیوم آپولینر شاعر و منتقد فرانسوی به عنوان اولین مدافع کوبیسم شناخته میشود. وی با انتشار مقالهای با عنوان نقاشان کوبیست به معرفی آنها کمک شایانی کرد. با توجه به مبانی مرتبط با تغییرات فکری و اجتماعی آن دوران، برخی روشها و کشفهای کوبیستها در مکتبهای هنری سدۀ بیستم همچنان ادامه یافته و تاثیرگذار بودند.
پایهگذاران کوبیسم
پیکاسو و براک متاثر از سزان که رد پای نوع نگاه او بعدها با کمی تاخیر در فلسفۀ پدیدارشناسی دیده شد، مناظر طبیعی را تصویر کرده و در سال ۱۹۰۸ آثار خود را در پاریس به نمایش درآوردند. این نمایشگاه نیز مانند اولین نمایشگاه امپرسیونیستها در ابتدا با انتقاد گستردۀ منتقدین روبه رو شد و در بازدید از همین آثار بود که نام کوبیسم یا مکعبگرایی را اولین بار لویی وُسِل، منتقد فرانسوی، به استناد گفتۀ ماتیس دربارۀ “خرده مکعبهای براک” با تمسخر به کار برد، ولی بعداً توسط خود هنرمندان پذیرفته شد. کوبیسم محصول نگرشی خردگرایانه بر جهان بود. به یک سخن کوبیسم در برابر جریانی که رمانتیسم دُلاکروا، گیرایی حسی در امپرسیونیسم و شور رنگپردازی فووها را به هم مربوط میکرد واکنش نشان داد و آگاهانه به سنت خردگرا و کلاسیکی انگر متمایل شد.
کوبیستها با تدوین یک نظام عقلانی در هنر کوشیدند تا مفهوم نسبیت واقعیت، به هم بافتگی پدیدهها و تاثیر متقابل وجوه هستی را تحقق بخشند. جوهر فلسفی این کشف با کشفهای جدید دانشمندان به خصوص در حوزۀ علم فیزیک همانندی داشت.
در یک نگاه سادهانگارانه گفته میشود که کوبیستها همانند بسیاری از جنبشهای بعدی، هنرمندان ماجراجویی بودند. آنها از نقاشیکردن واقعیتهای جهان خسته شده بودند. با این وجود، کمتر نقاش انتزاعگرایی یافت میشود که عنوان دوری از طبیعت و جهان را بر آثار خود پذیرا باشد. چراکه اتفاقاً بویژه کوبیستها که مضمونهای تاریخی، روایی، احساسی و عاطفی را وانهاده و عمدتاً طبیعت بیجان را موضوع کار خود قرار میدادند و در این عرصه نیز با امتناع از برداشتهای عاطفی و شخصی درباره چیزها صرفاً به ترکیب صور هندسی و نمودارهای اشیاء پرداخته و بازنمایی جمع و نور و جاذبه رنگ را که دستاورد امپرسیونیستها بود از نقاشی حذف کردند و حتی عملاً به نوعی تک رنگی رسیدند، بر این مهم پافشاری میکردند که در مسیر اصلی نقاشی حقایق جهان به معنای عمیقتر و بنیادین آن گام برمیدارند.
آنها که با کاربست شکلهای هندسی از خطهای موزون آهنگین چشم پوشیدند، انگیزشهای احساسی در موضوع یا تصویر را تابع هدف عقلانی خود قرار دادند. شاید مهمترین دستاورد زیبایی شناختی کوبیستها آن بود که به مدد برهمنهادن و درهمبافتن ترازهای پشتنما، نوعی فضای تصویری جدید پدیدآورند. ایشان از این طریق، بیننده را با ماهیت اصلی و تمامنمای هستی اشیاء و جهان آشنا میکردند. در این فضای کم عمق، بیآنکه شگردهای سه بعدینمایی به کار برده شود، حجم و جسمیت اشیاء نشان داده شد. کوبیستها بر خلاف هنرمندان پیشین، جهان مرئی را به طریقی بازنمایی نمیکردند که منظری از اشیاء در زمان و مکانی خاص تجسم یابد. آنان به این نتیجه رسیده بودند که نه فقط باید چیزها را همهجانبه دید؛ بلکه باید پوستۀ ظاهر او را شکافت و به درون نگریست.
نمایش واقعیت چند وجهی یک شیء مستلزم آن بود که از زوایای دید متعدد به طور هم زمان به تصویر درآید. یعنی کل نمودهای ممکن شیء مجسم شود. ولی دستیابی به این کل عملا غیر ممکن بود. بنابراین بیشترین کاری که هنرمند کوبیست میتوانست انجام دهد القای بخشی از بی نهایت امکاناتی بود که در دید او آشکار میشد. روشی که او به کار میبرد تجزیه صورتهای اشیاء به سطحهای هندسی و ترکیب مجدد این سطوح در یک مجموعه به هم بافته بود. بدینسان هنرمند کوبیست داعیۀ واقعگرایی داشت، که بیشتر نوعی واقعگرایی مفهومی بود تا واقعگرایی بصری. و باز مفهوم نه به معنای مفاهیم احساسی یا حتی عقلانی. چراکه اگر برای هنر مدرن بتوانیم دو فرایند عقلانیسازی و مادیسازی را از هم تفکیک کنیم، پیکاسو و به نوعی کل جنبش کوبیسم، فرآیند دوم یعنی مادیسازی ادراک جهان را پیمیگیرد.
هنرمندان سبک کوبیسم کوشش میکنند تا کلیت یک پدیده یعنی وجوه مختلف یک شیء را در آن واحد در یک سطح دو بعدی عرضه کنند، کوبیسم را از این نظر میتوان واقعگرا دانست ولی نه از وجه بصری و امپرسیونیستی بلکه واقعگرایی به معنای مفهومیِ آن. کوبیستها همچنین در تلاش بودند تا ذهنیت خود را از اشیاء و موجودات به صورت اشکال هندسی بیان کنند، لذا واقعیت در آثار آنها به گونهای که در چشمان ما قابل رؤیت است دیده نمیشود.
مراحل تکامل کوبیسم
کوبیسم در سه مرحله قابل تفکیک است؛ هم از نظر زمانی هم از نظر شیوه. مرحلۀ اول آن پیشاکوبیسم یا کوبیسم اولیه است. عنوانی که به تجربههایی مبتنی بر آثار متأخر سزان و مجسمههای آفریقایی و ایبریایی اطلاق میشود. این مرحله با تکمیل پردۀ دوشیزگان آوینیون اثر پیکاسو و تحولی دورانساز در سال ۱۹۰۷ به پایان میرسد. در مورد این اثر باید گفت که پیکاسو با روحیۀ تجربهگر خود در زمانی اندک، تقریباً تمامی دستاوردهای هنری اواخر سدۀ نوزدهم را در کار خود آزمود. او در خلق تابلوی مذکور، رهایی از قواعد کلاسیک بازنمایی را از هنر اغراقآمیزِ سیاهان با آنچه از قواعد ساختاری که سزان به او آموخته بود درهم آمیخت. از این طریق، پیکاسو، دوشیزگان آوینیون را خلق کرد که اساس سبک کوبیسم را شکل داد.
ساختار این پرده، آغاز کوبیسم را بشارت میدهد. چراکه جابجایی و درهمبافتگی ترازها، تلفیق همزمان نیمرخ و تمامرخ و نوعی فضای دوبعدی را در آن میتوان مشاهده کرد در دو سال بعدی، پیکاسو و براک همراه یکدیگر بر اساس توصیۀ سزان به امیل برنار مبنی بر تفسیر طبیعت به مدد احجام ساده هندسی، روش تازهای را در بازنمایی اشیاء به کار بردند و از میثاقهای برجستهنمایی و نمایش فضای سهبعدی عدول کردند.
در دومین مرحله که آن را کوبیسم تحلیلی می نامند اصول زیبایی شناسی کوبیسم کاملتر شد. پیکاسو و براک به نوع مسطحتری از انتزاع صوری روی آوردند که در آن ساختمان کلی اهمیت داشت و اشیای بازنمایی شده نه بطور کامل اما تقریباً غیر قابل تشخیص بودند. آثار این دوره بیشتر تکرنگ و در مایه های آبیقهوه ای و خاکستری بودند به تدریج اعداد و حروف بر تصویر افزوده شدند و سرانجام اسلوب تکهچسبانی یا کلاژ به میان آمد که تاکید بیشتر بر مادیت اشیاء و ردّ شگردهای فهم آفرین در روشهای نقاشانه پیشین بود.
در مرحلۀ سوم در فاصلۀ بین سالهای ۱۹۱۲ تا ۱۹۱۴ به عنوان کوبیسم ترکیبی، آثاری منتج از فرآیند معکوس انتزاع به واقعیت پدیدار شدند. دستاوردهای این دوره بیشتر نتیجه کوششهای گریس بود؛ اگر پیکاسو و براک در مرحله تحلیلی به تلفیق همزمان دریافتهای بصری از یک شعر میپرداختند و قالب کلی نقاشی خود را به مدد عناصر هندسی میساختند اکنون گریس میکوشید تا با نشانههای دلالت کننده شیء به بازآفرینی تصویر آن بپردازد. البته نشانههای مزبور بدون تجربه بصری قبلی قابل درک نیستند و تمامی جزئیات این تجربه نیز به تصویر در نمیآید. و نقاش به مدد حافظه بصریاش، صورتی متفاوت با شکل اشیای واقعی را ارائه میکند.
بدینسان تصویر دارای ساختمانی مستقل اما همتای طبیعت میشود و طرح نشانه واری از چیزها به دست میدهد. گریس در تجربه های خود رنگ را به نقاشی کوبیسم بازآورد. پیکاسو با بهرهگیری کامل از اسلوب تکه چسبانی دست به ساختن کنستروکسیونهایی زد که برگردان سه بعدی نقاشی هایش بودند. کار او در این زمینه توسط هانری لورانس و لیپ شیتس ادامه یافت و مبنای اغلب مجسمههای کوبیست شد.
هنرمندان تاثیرگذار کوبیسم و تأثیر آنان بر جنبشهای پس از آن
دوشان ویون و آر کی پنکو نیز آثاری در ارتباط با کوبیسم آفریدند. پس از تشکیل گروهی با عنوان گروه تقسیم طلایی که برادران ویون مهمترین اعضای آن بودند، کوبیسم انتشار وسیعتر یافت و حتی فتوریستهای ایتالیایی (Futurists) را تحت تاثیر قرارداد. کوبیسم همچنین بر جنبشهای انتزاعگرا مانند کنستروکتیویسم، سوپرهماتیسم و دِ استایل اثر گذاشت. امروزه هم کوبیسم در عرصه هنر معاصر مطرح است و بسیاری هنرمندان در کشورهای مختلف از مفاهیم و اصول های آن بهره میگیرند.
پس از گذشت سالها از آغاز پیدایش کوبیسم که از نقاط عطف هنر غرب به شمار میآید، این شیوه و مفاهیم آن مورد بحث بوده است. همچنان سعی در درک واقعیتهای آن همچنان از سوی اندیشمندان و هنرمندان یافت. دیوید هاکنی هنرمند نقاش معاصر در کنفرانسی در دانشگاه هاروارد در اواخر دهه هشتاد در این باره میگوید:
“امروزه کلمه کوبیسم برای آنچه که براک وپیکاسو انجام دادند عبارت بسیار سیه روز و بد گزینش شدهای است. در واقع این را لویی وکسل، منتقد معروف، پایه گذاشت. او داشت اتفاقی را که افتاده بود درک میکرد و فکر میکرد کوبیسم یعنی مکعبها و سطحها. و این برچسبی بود که دیگر به آن زده شده بود. کوبیسم ماجرای مکعبها نیست. این یک دید ساده انگارانه معمولی است که بشنویم کوبیسم از راه نوعی هندسه به تجرید میرسد.“
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”