لوئیز گلوک شاعری سزاوارِ جایزهی نوبل است. او در شعرش به مخاطبانی که فقط شعر میخوانند و آنهایی که تقریبن هیچ شعری نمیخوانند توجه میکند.آنقدر شعرش متنوع هست که برای همه سلیقهها جذاب باشد، حتا برای نخبهها. اغلب در یک شعر، سطری برای فرد بدبین و سطری برای پوشاک هست. اگر میخواهید بدانید عاشق شدن، سقط جنین، بچهدارشدن، بیماریِ سخت، طلاقگرفتن، خریدِ پنیر، هرسکردن علفهایِ هرز، کاشتنِ گل و گیاه، ناراحتی برای والدین و معلمان چه احساسی دارد، آن را در کارهای گلوک پیدا کنید. شعرهای او موضوع محور و راحت است و اغلب
منطقِ عاطفی رفتاری و متداول را ممنوع یا منع میکند، با این وجود مخاطب میتواند در آن، خطوط زندگی درونی خود را بشناسد.لوئیز گلوک معلم است، حکیمی برای هزاران دانشجو در موسسات مختلف. تدریس، برای شخصیتهایی نظیر او، اغلب به معنای سخنرانیهای نوشتاری و بعدها گرفتن هزینه سفر برای یک تجربه هیجانانگیز است. گلوک معلم است، در خانه؛ در یک گروه کوچک یا دور یک میز. دهها کتابِ عالی، با ویرایش هوشیارانه نوشته و برنده جوایز متعدد بوده است. شخصیت او در کلاس، که اغلب در آپارتمان و باغ او در کمبریج هم ادامه داشت، شکل گرفت و حالا این زندگی با اعلام جایزه ادبی نوبل شناخته شده است.
۱۲ مجموعه و دو دفترِ شعری که گلوک تا به امروز منتشر کرده از نظر سبک و مضمون بسیار متفاوت هستند اما آنچه همه این کارها را به هم پیوند میدهد نگاه او به زندگی ست:
یک هلو در سبدی حصیری
بود
یک کاسه میوه بود
پنجاه سال.
پیادهرویای چنین طولانی
از در به میز.
این گلوک کلاسیک است، با شعری که زمان را تقطیر میکند تا زیبایی و دوسوگرایی عاطفی را نشان دهد. فقط کنایه ادبی به پیچیدهگی سهولت ظاهری خیانت میکند: هیچ شاعری نمیتواند از شنیدن “عشق از من استقبال میکند …” از “جورج هربرت” اجتناب کند، اگرچه مخاطب شعر به چنین دانشی نیاز ندارد. با گذشت چندین دهه از شعر انگلیسی-آمریکایی که بین اعتقاد و اعترافات، خاطرهنگاری و بدبختی در تناوب بود، گلوک با ظرافتِ بسیار، به نوشتن شعر با نگاه به تجربه زیسته ادامه داده است.
گلوک اطمینان دارد که تجربه یک زن میتواند نمونهای انسانی ارائه دهد. با این کار او قبلن ، بدون جدال، توانسته به چندین نسل از زنان اطمینان دهد که زندگی آنها مانند هر مردی، واقعی و به اندازه معیار، انسانی است. گلوک به طور مرتب مسیری را با این معیار برای هر کسی که احساس میکند خود را از قاعده مرد سفید پوست خارج کرده، نشان داده است. گلوک در کتاب “شکل نزولی” (۱۹۸۰) ، با ترفندهایی، چگونگی انجام این کار را نشان میدهد – مانند شعر “پرتره”:
کودک طرح کلی بدن را ترسیم میکند.
او میتواند هرچیزی بکشد، اما در کل سفید است،
او نمیتواند آنچه را که میداند آنجاست، پر کند.
در مسیری حمایت نشده، او میداند
که زندگی از دست رفته است …
این تنظیم مجدد تجربه زیسته در کارهای گلوک جریان دارد. “خانهای در مارشلند”، یک کتاب پر از خواهر و برادر و شوخ طبعی فرزندان است که نشان میدهد زندگی روزمره فوقالعاده است.
حتا اکنون این چشمانداز در حال جمع شدن است.
تپهها تاریک میشوند.
گاوها
خواب،
این بیان بسط پیدا میکند. هیچ چیز منفعلانه و معنوی در این مورد وجود ندارد، اما اتفاقی هیجانانگیز احساس میشود:
و دانهها
جدا جدا، طلا ، صدا زدن
بیا اینجا
بیا اینجا کوچولو
و روح از درخت بیرون میریزد.
گلوک نوشتن چنین شعرهای پیراستهای را از مجموعه دوم خود تجربه کرده است. جای تعجب نیست که گلوک با شروع دو بورس تحصیلی گوگنهایم و چندین بنیاد ملی برای هنر افتخارات برجسته ادبی ایالات متحده را دریافت کند. چهارمین کتاب خشن و غمگین او، پیروزی آشیل (۱۹۸۵)، برنده جایزه حلقه منتقدان کتاب ملی شد:
این شهر به نوعی شکوه برخاست
هرچه وحشی ست به سطح زمین میآید
و گلوک ادامه داد و ادامه داد تا به سطح بیاید. در سال ۱۹۹۳ “زنبق وحشی” برنده جایزه پولیتزر شد. در سال ۱۹۹۹، او جایزه “بنیاد لانان” را دریافت کرد. در سال ۲۰۰۱ ، جایزه بولینگن ؛ در سال ۲۰۰۳ ، برنده جایزه شاعر ایالات متحده شد. او علاوه بر نوبل، جایزه ترانسترومر را هم دریافت کرده است، جایزهای که به یاد شاعر بزرگ سوئدی “توماس ترانسترومر” اهدا شده است.
گلوک، چشماندازی جامع از درک و سرنوشت انسان دارد. توانمندی او در دو مجموعه مقاله، اثبات و تئوریها (۱۹۹۴) و اصالت آمریکایی (۲۰۱۷) اثبات شده است. گلوک در مقاله “آموزش یک شاعر” میگوید: “تجربه اساسی نویسنده، درماندهگی است و با احساس موفقیت، آرام نمیشود.
شعر گلوک، مثل هنر گوش دادن به درون در کارهای “کیتس” و چیزی متمایز از ایده “دیدن” در کارهای “ریلکه” است. گلوک در شعر “گلهای مزرعه” که با صدای گلها سروده شده است، میپرسد:
آیا کفایت میکند؟
فقط نگاه به درون است؟
نه – کسی با شما صحبت میکند.
گوشهای خود را بیرون بیاورید و گوش دهید.
گلوک در یکی از شعرهایش، به آنچه از رویاها و خیالاتاش باقی مانده گوش میدهد. در شعر “قطرههای برف” از مجموعه “زنبق وحشی” ، ۱۹۹۲ برنده پولیتزر:
آیا میدانید من چه بودم ، چگونه زندگی کردم؟
میدانید
ناامیدی چیست
بعد
زمستان باید برای شما معنی داشته باشد.
زمستان با وضعیت سختی جسمی و اغلب تعلیق عاطفی همراه است. برای یادآوری، “ریلکه” ، شاعر آلمانی وضعیت متروک فراق را با “زمستان گذرانی” در یکی از شعرهای سوناتها تا اورفئوس، مقایسه میکند:
زیرا در میان آن زمستانها یک زمستان بیپایان وجود دارد
قلب شما فقط با زمستان گذرانی زنده میماند
در مورد درد هیچ گرمایی وجود ندارد. درد، تنفس سرد قلب است:
انتظار نداشتم زنده بمانم
زمین سرکوبم میکند
انتظار نداشتم
دوباره بیدار شوم،
احساس کنم
در زمین مرطوب
بدنم دوباره توان واکنش دارد
به یاد آورد
بعد از این زمان طولانی دوباره چگونه باز شود
در نور سرد
از اولین بهار
برف یخ زده هستی، از ناامیدی تا نوید، آرام آرام به گل بهار باز میشود. کلمه کلیدی در اینجا شاید “پاسخ” باشد. ناامیدی ما را در گردابی از خود میبلعد. زندگی یک حرکت فتوسنتزی است، جایی که روح و بدن به نور پاسخ میدهند. این آگاهی خود باعث میشود احساس کنیم از تاریکی جان سالم به در بردهایم.
زمستان، درباره جنگ هم هست. گلوک در “تمثیل گروگانها” ، درباره جنگ تروا، مینویسد:
چه میشود اگر جنگ
فقط یک نسخه مردانه از لباس پوشیدن باشد،
بازی طراحی شدهای برای جلوگیری از
پرسشهای عمیق معنوی؟
جنگ چه پرسشهایی را نادیده میگیرد؟ یکی از عمیقترین پرسشهای معنوی که جنگ از آن چشمپوشی میکند دقیقن این است که موضوع جنگ چیست؟ پاسخ: مرگ. ایده جنگ این است که با جدا کردن مرگ از زندگی، معنای آن را تحریف کند. جنگ راهی است که با توسل به آن مردان از پرسشهای زندگی پرهیز میکنند. جنگ گوش ندادن به خود و دیگران است. گوش دادن، چیزی نیست که ما را صرفن به روایتی از زندگی روزمره وصل کند، بلکه عمل به مسئولیتی عمیقتر است.
با کنایهای ملایم ، گلوک در اوایل شعر مینویسد:
اینها
مردان عمل هستند، آماده رفتن
بینش برای زنان و کودکان
جنگ کور است و از این رو آن را پایان بینش میدانیم. مردان در جنگ، بار بینش را به دوش زنان و کودکان میگذارند. این بار بصیرت چیست؟ برگردیم به شعر گلوک:
جنگ قابل قبول است
بهانهای ست برای غیبت
در حالی که
جستوجوی ظرفیت فرد برای انحراف
نیست
بنابراین، جنگ، انحراف از مساله حضور است. جنگ حضور را به غیاب تبدیل میکند. جنگ توسط مردانی انجام میشود که میخواهند از فعالیت معنادار زندگی ناپدید شوند. جنگ هیچگونه مسئولیتی در قبال زندگی ندارد و حتا قبل از شروع، آن مسئولیت را کنار میگذارد. جنگ، به قول گلوک، ناامیدی از تاریخ، تاریخ ناامیدی است.
در عشق حتا از ناامیدی گریزی نیست. در شعر “نماز صبح”، از مجموعه “زنبق وحشی” که
به نوعی تلاقی بین “کتاب ایوب” و “مزامیر داود” است، گلوک ایده عشق را به عنوان چیزی که گاهی اوقات، به آنچه دریافت نمیکند، مشروط میشود، بررسی میکند:
اگر بگویم دوستتدارم
مرا ببخش …
نمیتوانم دوست داشته باشم
چیزی که من نمیتوانم تصور کنم،
و تو فاش میکنی
عملن هیچچیز: مثل درخت زالزالک هستی؟
همیشه همانچیز در همان مکان،
یا بیشتر گل انگشتانه هستی،
ناسازگار
از نظر گلوک، عشق، ثبات وحی متقابل است. گلوک با استعاره نشان میدهد، طبیعت بشر با حس کاذب سازگاری و تغییرپذیری او را فریب میدهد. عشق در پاسخ به یک ثبات بیان تصور میشود. عشقی که وانمود میکند خیلی طبیعی است، تصور میکند وجود بیش از حد غیر واقعی است.
در نسخه دیگری از “نماز صبح ” ، شاعر روابط پرتنشی را مینویسد:
اما غیبت
از همه احساسات،
حداقل نگرانی ست برای من
ممکن است ادامه دهم
به یافتن نشانی درختان غان
استفاده گلوک از رمزگذاریهای طبیعت و استعارههای طبیعی نوعی رمانتیسیسم کنایهآمیز است که در آن احساسات از طریق پاسخهایی ارزیابی میشوند که به تلاش انسان برای بیان، نزدیکترند تا بیتفاوتی موجودی کاملن طبیعی.
در زمانهای که جهان از سر و صدای پوپولیسم تهاجمی مسموم و متزلزل شده است، صدای جدی و انتقادی گلوک انسان را به ترک جنگ و گوشدادن به خود و دیگران فرا میخواند.
این که آکادمی نوبل گلوک را با “امیلی دیکنسون” مقایسه کرده، جای تامل دارد. صدای گلوک را در “من نمیتوانم با تو زندگی کنم” مقایسه کنید با دیکنسون، جایی که مینویسد:
و آیا تو بودی – نجات یافتی –
و من – محکوم به بودن
جایی که نبودی –
آن خود – برای من جهنم بود –
با مکثهای دردناک، شاعر به مکان تنهایی و فراقی که ملاقات میکند میرسد: به ناامیدی.
آکادمی سوئد امسال شاعری را انتخاب کرده است که از تبار یهودیان مجارستانی است که به آمریکا مهاجرت کردهاند. میتوان اخلاق شنیداری یهودی- مسیحی را جزو حساسیتهای شاعرانه گلوک قلمداد کرد جایی که گوش هوشیار او نسبت به جنگ و ویرانی انسان به همان اندازه شنواست. ناامیدیی که شعر گلوک را دنبال میکند ، هم تاریخی است و هم شکست تاریخ و فرهنگ در پرداختن به این پرسش واقعی که به دنبالِ چه هستیم؟ اگر انسان به دنبال عشق است، باید آرامتر از قبل گوش دهد.
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”